خلافت و انتخاب

خلافت و انتخاب

خلافت و انتخاب

از آنجایی که خلافت در نزد اهل سنت بنا بر اهل شورا و اهل علم و اخلاص است و تمامی خلفای راشدین با رای اهل علم بر سر کار آمدند، لازم است تا دلایل این امر مهم مطرح گردد [۳].

۱- چون اسلام انتخاب خلیفه و حاکم بر سرنوشت ملت را به مسلمین اهل شورا و اهل علم و اخلاص واگذار نموده است. به همین دلیل رسول الله صتصریح نفرمودند، که چه کسی جانشین وی و سرپرست امور مسلمین گردد.

۲- چرا پیامبر بعد از خود جانشینی تعیین نکردند.

اولاً: اگر جانشین تعیین می‌شد در حکم نبی بود که از طرف خداوند تعیین شده است در حالی که محمدصخاتم پیامبران بود.

ثانیاً: اگر این سنت از طرف خداوند انجام می‌گرفت سرانجام به حکومت ظالمان منجر می‌گردید و مردم از حق خویش محروم می‌شدند و سرانجام مسئولیت این امر به عهده خدا می‌بود.

۳- مسعودی مورخ شیعی نقل کرده است که مردم به حضرت علی بعد از اینکه ضربه خورده بود گفتند: آیا کسی را به جانشینی خود تعیین نمی‌کنی؟ گفت: نه. همان طور که پیغمبر خدا آنها را به خودشان وا گذاشت من نیز به خودشان وا می‌گذارم [۴].

۴- پروفیسور عباس شوشتری دانشمند معاصر شیعی در مقاله‌ای تحت عنوان علت انتخاب نکردن جانشین بوسیله پیغمبر می‌نویسد: «آن حضرت صریحاً نمی‌توانست کسی را معین کند، زیرا ختم نبوت شده بود و از تعیین یکی احتمال داشت، باز مقام اختصاصی برای او پیدا گردد» [۵].

۵- در روایتی از حضرت علی نقل شده است که فرمودند: اگر رسول خدا مرا به جانشینی خود بر می‌گزید من از جنگ دست بر نمی‌داشتم تا حق خود را بگیرم. نیز می‌فرمایند: به خدا سوگند اگر من تنها با دشمن روبرو شوم و جمعیت آنها به قدری باشد که همه روی زمین را پر کند باکی نداشتم و نمی‌هراسم [۶]. علاوه بر آن، اگر حضرت علی از جانب خدا و رسول به خلافت منصوب شده بود، هرگز برای او جایز نبود که بنابر مصالح اجتماعی یا شخصی خلاف فرمان خدا عمل کند و از این حق صرف نظر نماید. به خصوص هنگامی که مردم به طور اتفاق بعد از شهادت حضرت عثمان نزد او آمدند، به هیچ وجه برایش جایز نبود که بگوید: «دعوني والتمسوا غيري . . . وأنا لكم وزيراً خير لكم مني أميراً» [٧]. «دست از من بردارید و دیگری را بخواهید و اگر من مشاور باشم بهتر است از اینکه امیر باشم».

۶- نظامی که بر پایهء انتصاب باشد، مسلماً به دیکتاتوری کشانده می‌شود و در این نظام مردم حق تعیین رهبر خویش را ندارند [۸].

٧- ابن ابی حدید شارح نهج البلاغه در این باره می‌نویسد [٩]: «علمای گذشته و متاخرین ما و نیز علمای بصره و بغداد متفق‌اند که بیعت ابوبکر صدیق بیعت صحیح و شرعی و قانونی بوده است. این بیعت اگر چه بنابر نص صریحی نبوده، ولی بر اساس اصل انتخابی صورت گرفت. که به اجماع یکی از شیوه‌های تعیین امام و رهبر شناخته شده است».

۸- به نظر شما اگر در نتیجه دعوت پیامبر حکومت و سلطنت موروثی پدید می‌آمد و در بدایت امر جانشینی بلافصل آن حضرت به فردی از افراد خاندانش منتقل می‌شد، آیا جهان این گونه استنباط نمی‌کرد که دعوت نبوی و کوششهای اصلاحی معاذ الله همه در خدمت خاندان پیامبر بوده و تمام تلاشهای وی به خاطر به قدرت رساندن خاندان خود و فراهم آوردن زندگانی مرفه و آینده درخشان و اختصاص زعامت و رهبری به آل خود بوده است. تقدیر و برنامه تنظیمی خداوند دانا چنین بود که رسول خدا کسی را به جانشینی خود انتصاب نکند و بعد از وی هیچ یک از اهل بیت و خاندان هاشمی بصورت بلافصل، جانشین وی نگردد. بلکه نخستین جانشین او از خاندان دیگری بود و زمانی خلافت به سیدنا علی رسید که در میان مسلمین و اصحاب پیامبر کسی از او افضلتر و تواناتر از حمل بار خلافت وجود نداشت. بدین وسیله جای اعتراض و شبهه‌ای برای کسی باقی نماند. پس راز تاخیر خلافت علی بنابر همین حکمت بود که خداوند در نظر داشت و کار خداوند همواره از روی حساب و برنامه دقیق است.

٩- مسلمین با این انتخاب از شیوه انتخاب و حکومت موروثی که بر اساس خون و نسب استوار بوده نجات یافتند. اگر در مرحله اول خلیفه از بنی‌هاشم که بدون شک اهلیت این کار را داشتند انتخاب می‌شد، آنگاه حکومت دنیوی و ریاست دینی و معنوی برای بنی‌هاشم محرز و منحصر می‌شد و بدین وسیله نوعی پاپیسم و روحانیت گرایی (PRIESTHOOD) پدید می‌آمد. همان گونه که در بین مسیحیها این مقام روحانیت گرایی بنام اکلیروس Giergy وجود دارد.

اگر چنین می‌شد، همان عواقب وخیم و آثار سوء که در مقام روحانیت مسیحی و نظام طبقاتی مجوسی و برهمایی پدید آمد، در جامعه اسلامی و در بین پیروان این دین بوجود می‌آمد و رهبری جامعه و پیشوای مذهبی و حق رای و منابع اقتصادی منحصر و مخصوص یک طبقه خانواده دانسته می‌شد و در طول تاریخ نسلهایی بوجود می‌آمد که این طبقات را از سطوح عموم انسانها، بلکه از مقام بشریت برتر می‌دانستند و معتقد می‌شدند که آنان باید بوسیله اموال و نذورات و هدایا و صدقات و سهم‌های مشخص زندگی کنند [۱۰].

۱۰- انتخاب حضرت ابوبکر یک اتفاق تصادفی یا نتیجه دسیسه و برنامه از پیش طرح شده نبود. که به موفقیت انجامید. برنامه تنظیمی الهی و تقدیر و خواست خداوند مقتدر و مظهری از مظاهر لطف و عنایت خاص الهی به این دین بود و می‌خواست آن را بر سایر ادیان غالب گرداند و وحدت کلمه را حفظ کند.

حضرت علی در این باره می‌فرماید: «ألا إن القدر السابق قد وقع والقضاء الـمـاضي قد تورده» [۱۱]. «آگاه باشید آنچه که پیش آمد مقدر بود (انتقال خلافت به آن حضرت و خلافت خلفاء) و واقع شد و آنچه حکم و اراده خدا به آن است تعلق گرفته، پی در پی پیش خواهد آمد». و نیز در فرازی دیگر خشنودی خود را از این برنامه الهی اعلان داشته می‌فرماید: «رضينا عن الله قضاء وسلمنا الله أمره» [۱۲]. «ما از قضا و قدر او راضی هستیم و تسلیم امر او هستیم».

۱۱- شاید کسی بگوید که حضرت ابوبکر سیدنا عمر را به خلافت انتصاب کرد. جواب می‌دهیم که حضرت ابوبکر در روزهای آخر عمر خود با همه پرسی و مراجعه به آرای عمومی حضرت عمر را برای جانشینی خود پیشنهاد کرد. اگر چه به لیاقت و شایستگی عمر س اطمینان داشت و او را به خوبی می‌شناخت با این وجود او را به مقام خلافت انتصاب نکرد. بلکه به خاطر احترام به افکار عمومی به آرای مردم مراجعه نمود. پس از اینکه از بزرگان مهاجر و انصار نظر خواهی کرد به جانشینی سیدنا عمر وصیت کرد. و متن وصیت نامه را در ملاء عام برای مردم خواند. به مسجد رفت و خطاب به مردم چنین گفت: من کسی را از میان بستگان و خویشاوندان خود برای بدست گرفتن زمام رهبری شما انتخاب نکرده‌ام. بلکه منتخب من عمر است. مردم یک صدا جواب دادند «سمعنا وأطعنا» [۱۳]شنیدیم و اطاعت کردیم. و در کتاب اخبار عمر ص ۶۱ آمده است که حضرت علی مرتضی فرمودند: ما جز به عمر به کسی دیگر راضی نیستیم. با در نظر گرفتن همه این شرایط به این نتیجه می‌رسیم که انتخاب حضرت عمر سانتخابی به موقع، موفق و الهام شده از جانب الله بوده است. و بدین وسیله خداوند این دین را مورد لطف خود قرار داد. و خواسته است آن را بر تمام ادیان غالب گردانیده و بر جهان پهناور و جامعه‌های بیمار و قدرتهایی که زمام بشریت را بدست گرفته و آزادی آنها را سلب کرده بود پیروز گرداند.

۱۲- حضرت علی سدر نهج البلاغه می‌فرماید:

«فإنما الشورى للمهاجرين و الأنصار، فإن اجتمعوا علی رجل وسموه إماماً كان ذلك لله رضی فإن خرج من أمرهم خارج بطن أو بدعة ردوه إلی ما خرج منه فإن أبی قاتلوه علی اتباعه غير سبيل الـمومنين و ولاه الله ما تولی» [۱۴].

«شورا در امر خلافت مختص مهاجرین و انصار است. هرگاه مهاجرین و انصار بر شخصی اتفاق کردند و او را امیر و پیشوا نامیدند، مورد رضایت خداست. اگر کسی از طریق طعن یا احداث بدعت از رای مهاجرین و انصار مخالفت نماید او را به اطاعت باز گردانید، اگر سرکشی کرد او را به قتل برسانید».

در پایان گفتار اشاره شده به این آیه:

﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥[النساء: ۱۱۵].

«هر که مخالفت با پیامبر ص کند، بعد از آنکه معلوم شد برای او هدایت و غیر راه مومنین را پیروی کند او را به همان جهتی که دوستش دارد، رهنمود می‌گردانیم و در آوریم او را در جهنم و بد جایی است».

روشن می‌شود که تعیین امیر امری اجتماعی و موکول به رای بزرگان اجتماع است که هر کسی را انتخاب مردند امیر می‌شود.

حضرت علی به خلافت علاقه نداشت و د

ر جایی می‌فرماید:

سوگند به خدا این کفش پاره نزد من محبوبتر از امارت بر شما است لکن برای اینکه حقی را اقامه کنم یا باطلی را بر اندازم قبول کردم.

[۳] اما در نزد اهل تشيع خلافت انتصابي و از جانب خدا و پيامبر انتصاب گرديده است مردم دخلي در انتخاب خليفه ندارند. [۴] مسعودي مروج الذهب (فارسي) ص٧٧۴ انتشارات علمي و فرهنگي ۱۳٧۸- البدايه و نهايه ج۸ ص۴۰۲. [۵] پروفیسور عباس شوشتري. خاتم النبيين ص ۴۲٩ چاپ انتشارات عطايي ۱۳۶۲. [۶] نهج البلاغه صبحي صالح، نامه ۶۲. [٧] نهج البلاغه شرح ابن ابي حديد ج٧ خطبه ٩۱. [۸] مراد از اين انتصاب غير از انتصاب از جانب خداوند است. [٩] نهج البلاغه شرح ابن ابي حديد ص ۱/۲٧. [۱۰] نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه: ۳٧ [۱۱] نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه: ۳٧. [۱۲] منبع سابق ص ۱۲۲. [۱۳] رجوع شود به کتابهاي شرح زندگاني خليفه دوم اثر شبلي و سيماي فاروق اعظم اثر ملا عبدالله احمديان و فاروق اعظم اثر هيکل و تاريخ کامل ابن الاثير و تاريخ ابن جوزي و ديگر کتب تاريخ. [۱۴] نگاه نهج البلاغه ص ۴۴۶ چاپ بيروت يا مکتوب ششم ص ۸۴۸ چاپ ۸۴۸ چاپ ايران. ترجمه محمد علي انصاري.