حضرت عمر سو عزت و عظمت اسلام
هدف ما از نشر این سری از کتابها در مورد زندگی بزرگان اسلام بررسی حوادث برگزیدهای دوران زندگی هر یک از قهرمانان اسلام است که مورخین کمتر به آن توجه کردهاند و در خلال بیان حوادث دیگر از اهمیت آنها کاسته شده است.
بعد از اینکه خود رسول الله صدولت اسلامی را تأسیس کردند و بنیان گذاشتند، بیشک حضرت عمر ساز بزرگترین موسسین دولت اسلامی در عصر طلایی خلافت اسلامی به شمار میرود. قبل از آنکه خلیفه مسلمین شود، در ادارهی بسیاری از امور با خلیفه اول همکاری داشت، او توانست پایههای دولت اسلامی را که در زمان حضرت ابوبکر سبنیانگذاری شده بود تثبیت کند و مرزهای دولت اسلامی را از شمال آفریقا تا ایران گسترش دهد.
امیرالمومنین حضرت عمر سفرماندهان لشکر اسلام را با اندرزهای حکیمانه ارشاد میکرد، بطور مثال: به ابوعبیده فرزند مسعود ثقفی که در عراق بود نامهای به این مضمون نوشت:
«به سخنان یاران رسول اکرم صگوش فرا ده، و در کارها با آنان مشورت کن. با شتاب تصمیم مگیر و صبر را پیشه خود ساز، زیرا جنگ نیاز به مردی با وقار دارد که فرصت مناسب را بفهمد».
به سعد بن ابی وقاص س، فرماندهی جنگ قادسیه، نامهای به این عبارت نوشت: «هرگاه به قادسیه رسیدی توقف کن، زیرا آنجا محل سرسبز و مناسبی است، بعد از این منطقه پلها و رودخانه هایی وجود دارد که عبور کردن از آن دشوار است و در مکانی که هستی بمان اگر برای آمدن دشمن صبر کردید و برای جهاد با آنان روز شماری نمودید پیروز میشوید. برای من جاهایی را که مسلمانها در آنجا هستند دقیقاً مشخص نما و مرا از امور مربوط به مسلمانان آگاه ساز».
ابوعبیده، شهر حلب در سرزمین شام را محاصره کرده بود و پیش از آنکه اهالی شهر تسلیم شوند، محاصره را شکست و به طرف انطاکیه حرکت کرد، خلیفه با این کار موافق نبود و نامهای به این مضمون ارسال داشتند: «پیروزی مسلمانان و شهادت تعدادی از آنها مرا خوشحال کرد ولی عقبنشینی تو از قلعه حلب و رفتن بهسوی نواحی نزدیک انطاکیه کار درستی نیست. زیرا بزودی اهالی آنجا خواهند گفت تو نتوانستی قلعهی حلب را فتح کنی و کسانی که هیچ چشم داشتی به تو نداشتهاند به تو طمع خواهند ورزید و با سپاهیان بهسوی تو باز خواند گشت. از جایت تکان نخور تا خدا این جریان را حل و فصل کند، زیرا او بهترین فیصلهکننده است. ان شاء الله مرتبا کمک برای پیروزی به شما خواهد رسید».
این نامه، برای ما، حکمت و دور اندیشی و فراست حضرت عمر سرا در تثبیت پایههای دولت اسلامی و اشراف ایشان بر کلیهی امور، اعم از کوچک و بزرگ که متعلق به نقشههای جنگی است، روشن میکند.
با آنکه حضرت عمر سرئیس دولت پهناور اسلامی بود، زندگیش بدور از تجمل و در کمال پارسایی و زهد میگذشت.
زمانی که خلیفه وارد شهر شد سوار بر الاغی بود، حضرت معاویه سبا جماعت بزرگی که گروهی سواره و تعدادی پیاده بودند با ایشان روبرو شدند، معاویه لباسهای فاخر و گرانبهای پوشیده بود تا ظاهرش را با ابهت و با شکوه جلوه نماید.
هنگامی که معاویه سخلیفه را دید سلام کرد. حضرت جواب سلامش را نداد و با تندی چهرهاش را از او بر گرداند.
عبدالرحمن بن عوف که در میان همراهان امیرالمومنین بود با صدای آهسته گفت: «ای امیر المؤمنین، این مرد را رنجاندید، اگر با او صحبت کنید بهتر است!».
امیرالمومنین به طرف معاویه برگشت و از او پرسید: آیا تو صاحب این جماعت بزرگ هستی که میبینم؟ معاویه جواب داد: بله.
حضرت با عصبانیت فرمودند: برای تو متأسفم.
معاویه که بسیار زیرک و چاره اندیش بود به حضرت گفت: ای امیرالمومنین، ما در سرزمینی هستیم که جاسوسهای دشمن فراوانند، اگر آمادگی نداشته باشیم و تعداد ما کم باشد دشمن ما را ناتوان و حقیر به حساب میآورد و به ما حمله میکند، من فقط کارگزار شما هستم و اگر مرا تضعیف کنید آنگاه در نزد دشمن حقیر میشوم. و اگر مرا تقویت نمایید قوی میشوم و اگر مرا منع کنید متوقف میشوم. با وجود این سخنان، خلیفه قانع نشد و با تمسخر گفت: من هر چه از تو سوال کردم تو راه چارهای را برای فرار گشودی! اگر راست میگویی، نظر عاقلانهای است و اگر دروغ میگویی این کار، فریب زیرکانهای است.
من به تو دستور میدهم و تو را منع نمیکنم، خدا بر حال تو آگاه است.