بخشی از خاطرات من
من درخانوادهای شیعه پرورش یافتم که با خدمت عل میو تبلیغاتی برای مذهب، به خدا تقرّب میجُست. در کودکی پدرم را از دست دادم، بعد از درگذشت پدرم داییام سرپرستی من و برادرانم را به عهده گرفت، او آخوند معمم بود که در یکی از حوزههای علمیه منطقه (جد حفص) بحرین درس خوانده بود و پس از آن درس خود را در شهر قم ایران تکمیل و به پایان رسانده بود.
او به شدت مراقب ما بود و میکوشید تا ما با دوستان ناباب و بد همراه نشویم و به دنبال آنچه مایۀ بدنامی ما و ناخشنودی پروردگارمان میگردد و اخلاق و رفتارمان را فاسد میکند نرویم. او چنان برای تربیت ما میکوشید و مراقب ما بود که وقتی دانست که من بعداز گرفتن دیپلم میخواهم وارد آموزشکدۀ موسیقی شوم و در آینده به عنوان استاد موسیقی به این کار بپردازم به شدت ناراحت شد و به من اعتراض کرد و گفت: من در بچّگی کسی را نداشتم که دست مرا بگیرد و مرا نصیحت کند، از این رو بسیار زندگی دشواری به سرکردهام، پس تو نصیحت مرا گوش کن.
میتوانم بگویم که داییام نقش بزرگی در بیرونراندن این فکر از سرم داشت... و علاوه از این عواملی دیگر هم بود که مانع رفتن من به این سمت گردید.
اما مادرم به امید اجر و پاداش الهی و با این احساس که به امام حسین خدمت میکند به شدت به مشارکت در مناسبتهای دینی (عزا و شادیآور) علاقهمند بود. حتی بیماری مادرم را از مشارکت در این مراسمها باز نمیداشت زیرا او معتقد بود که مشارکت در این مراسم مایه شفا و بهبودییافتن از بیماری و سبب خیر و برکت است و عدم مشارکت در آن گناه و معصیت است.
پدربزرگم (پدر مادرم) شغلش این بود که طبلهای سنتی را میساخت که برای همآهنگکردن راهپیماییهای دستههای عزاداری امام حسین نواخته و به کار گرفته میشوند.
ناگفته نماند که من و همۀ خانوادهام در آن زمان از مقلّدان آیتالله خوئی بودیم.
و از آنجا که من در چنین محیطی تربیت شده بودم از کودکی دوست داشتم که در مراسم عزاداری و مدّاحی حاج عباس که در محلّۀ (الحمّام) شهرمنامه برگزار میشد شرکت کنم، از همان کودکی به شدت میکوشیدم تا اول وقت و خیلی زود در هر مراس میبه محل سوگواری بروم، تا اینگونه بتوانم قبل از دیگران پرچ میکه معمولاً در دستههای عزاداری امام حسین حمل میشود را به دوش بگیرم. و وقتی ک میبزرگتر شدم دیگر به همراه دستههای عزاداری به زنجیرزنی میپرداختم.
درمدرسه هم، من و دوستانم به شدّت به مناسبتهای دینی علاقهمند بودیم، زیرا مناسبتهای دینی و مذهبی فرصتی بود تا از فضای درس و تحصیل برای مدتی دور شویم و نفس راحتی بکشیم، و در چنین مناسبتهایی به بهانۀ مشارکت در مراسم خیلی غایب میشدیم، به خصوص که اغلب اساتید مدرسهای که من در آن درس میخواندم شیعه بودند، از این رو ما به خاطر غیبت از مدرسه مورد بازخواست قرار نمیگرفتیم، بلکه آنها ما را تشویق میکردند.
متأسفانه باید بگویم که بسیاری از جوانان از فرارسیدن چنین موقعیتهایی به شدت خوشحال میشدند، زیرا آنها میدیدند که مراسم و مناسبتها فرصتی طلایی برای دختربازی و چشمچرانی است، چون که در چنین مناسبتها دختر و پسر خیلی راحت با هم قاطی میشوند. !.
خانوادۀ ما به نذر خیلی اهمیت میداد، عمهام همیشه سقط جنین میکرد؛ یا قبل از تولد فرزندش میمرد و یا اینکه بعد از تولّد بلافاصله فرزندش میمرد، بارها او چنین شده بود تا اینکه دیگر خانوادۀ ما از صاحب فرزند شدن عمهام احساس ناامیدی میکردند، در این وقت آنها برای امام علی نذر کردند که اگر به عمهام فرزندی بدهد و آن را از هر آسیبی حفاظت کند [۱]هر سال در روز عاشورا کودک را در میان دستۀ عزادار بیاورند و او را در کفنی بپیچند که با خون عزادارانی آغشته شده است که با زنجیر و چماق به سر و سینۀ خود میزنند و پس از آن او را بر اسبی سوار نمایند که شبیه اسب امام حسین است. بالاخره عمهام صاحب فرزندی شد، پدر نوزاد او را عقیل [۲]نام گذاشت، چند سال بعد از انجام دادن نذر عقیل متوجه شد که باید فقط برای خدا نذر کرد و امام یک انسان است که او و هیچ انسانی دیگر سزاوار عبادت و پرستش نیستند. و از هیچ انسانی کمکخواستن و نذرکردن برای او و به فریادخواندنش جایز نیست.
و خلاصه اینکه عقیل پدرش را قانع کرد که چنین نذری حرام و نامشروع است، و همچنین او در مورد این مسئله با دوستانش بحث و مجادله میکرد.
دراین خصوص مرا هم حکایتی هست که از داستان عقیل کمتر نیست، زمانی که من بچه بودم گردنم مورد عمل جراحی قرار گرفت، بعد از مدت کوتاهی دوباره زخم سرباز کرد و مرا دوباره جراحی کردند.
مادرم میگوید: وضعیت سلامتی تو خیلی بد بود و تو بین مرگ و زندگی دست و پا میزدی، مادرم از آنجا که میترسید مبادا من از بین بروم از روی سادگی نصیحت یکی از آخوندها را باور کرد، آن آخوند او را نصیحت کرده بود که به یکی از زیارتگاههای منامه در منطقه سقیّه برود و نذر ویژهای برای امام علی کند تا من از بیماری بهبودی بیابم. زیرا مادرم همانند همه شیعهها معتقد بود که عتبات و مقبرهها سود میآورند و زیان را دور میکنند.
به علت شرایط ناخواستهای سالهای زیادی گذشته بود و مادرم نتوانسته بود در طی سالها نذر خود را انجام دهد تا اینکه من بزرگ شدم. وقتی به توفیق الهی سنّی شدم و به عقاید اهل سنت روی آوردم، خانوادهام خواستند تا برای من دلیل بیاورند که من با سنّیشدنم در واقع به اهل بیت جفا نموده و توهین کردهام! و نذرمادرم را یادآوری کردند و با صراحت به من گفتند: اگر اهل بیت نبودند تو از بیماری بهبودی نمییافتی و امروز زنده نبودی، سپس مرا از تساهل و سُستیورزیدن در مورد نذر هشدار دادند و مرا تشویق کردند تا همراه با آنان برای ادای نذر به همان زیارتگاه بروم.. . تا اینگونه از آسیبهای زندگی نجات یابم.
و بارها کوشیدند تا مرا برای رفتن به زیارتگاه قانع کنند وتلاش کردند تا دوباره شیعه شوم، اما موفق نشدند. اما آنچه در این قضیه خندهآور بود این بود که بعد از آنکه سالها این مکان به عنوان زیارتگاه و مکانی مقدس محل رفت و آمد شیعیان بود و حاجت میخواستند و برای آن نذر میکردند معلوم شد که همه شایعاتی که در مورد آن زیارتگاه پخش شده دروغ و خیالبافی هستند و در آنجا هیچ چیزی نبوده است، وبعداً کاملاً منهدم شد و با خاک یکسان گردید ولله الحمد [۳].
[۱] گاهی به صورت تصادفی خواستی کسی که نذر میکند برآورده میشود، این دلیلی برای جایز و مشروع بودن نذرکردن برای غیر از خداوند نیست، = =زیرا گاهی میشنویم که یک فرد مسیحی به کلیسا میرود و از مریم علیها السلام شفاء و روزی میطلبد و خداوند برای آنکه او دچار فتنه شود خواسته او را برآورده میسازد، و هندوها و بتپرستها همه چنین وضعیتی دارند که از معبودان خود چیزهایی میطلبند و خداوند برای آنکه آنها بیشتر درگمراهی فرو روند خواستههایشان را برآورده میسازد، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ١٨٢﴾[الاعراف: ۱۸۲]. «کمکم به سوی هلاک و عذابشان میکشانیم از راهی که نمیدانند». و در همین مورد امام صادق چنانکه در الکافی ۲/۴۵۲ آمده در تفسیر این آیه میگوید: (بنده گناهی میکند و بازهم به او نعمت میرسد، و گویا این نعمت به او گوشزد میکند که از گناه توبه نماید). و به فریاد خواستن چیزهایی غیر از الله فقط گناه نیست بلکه به طور مطلق بزرگترین گناه میباشد، و در حدیثی که نوری طبرسی در المستدرک ۱۴/۳۳۱ روایت کرده آمده است که عبدالله بن مسعودساز پیامبر صپرسید: (کدام گناه از همه گناهان بزرگتر است؟ فرمود: اینکه برای خدا همتایی مقرر کنی و حال آنکه خدا تو را آفریده است!).
مسلمان با یقین باور دارد که دعا و به فریادخواندن عبادت است و عبادت باید فقط برای خدا انجام شود چنانکه خداوند در کتاب خود میفرماید: ﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨﴾[الجن: ۱۸]. «مسجدها مختص پرستش خدا است و (در آنها) کسی را با خدا نخوانید». و همچنین نذر یک عبادت است که باید فقط برای خدا انجام شود، بنابراین نوری طبرسی در (المستدرک ۱۶/۸۲) روایت میکند که امام جعفر صادق از نذرکردن برای غیر الله نهی کرده است. و آیت الله العظ میمحمد امین زینالدین در کتاب کلمة التقوی (۶/۴۶۲) مسأله شماره: (۶۳) میگوید: برای غیر از خداوند برای هیچ کسی نذر جایز نیست خواه پیامبر باشد خواه ولی یا فرشته یا بندهای صالح باشد، و جایز نیست که کسی برای کعبه و زیارتگاهها و مساجد و عبادتگاهها و سایر اماکن مقدس و محترم در اسلام نذر کند).
و مسلمان به یقین باور دارد که سود و زیان و شفا فقط و تنها به دست خداست، پس هیچ کس نمیتواند به کسی سود و زیان برساند یا به او روزی و شفا بدهد به جز خداوند متعال. و خداوند به پیامبرصفرمان میدهد که به مردم ابلاغ کند که سود و زیان فقط در دست خداست و او نمیتواند به کسی سود یا زیانی برساند، پس وقتی پیامبر خدا مالک سود و زیان نیست دیگر پیامبران و صالحان چگونه میتوانند مالک آن باشند، خداوند میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَدۡعُواْ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِهِۦٓ أَحَدٗا ٢٠ قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١﴾[الجن: ۲۰ و ۲۱]. «گو تنها پروردگارم را میپرستم و کسی را شریک او نمیکنم. بگو من نمیتوانم هیچگونه سود و زیانی به شما برسانم».
از این رو هیچ عاقلی نباید فریب شیطان را بخورد، و اینجانب بانقل این داستانها میخواهم عقایدی را بیان کنم که بسیاری از افراد عا میکه ایمانشان به خداوند ضعیف است بدان باور دارند، و اگر نه، کدام عاقل چنین عقایدی را میپذیرد در حالی که فرموده الهی را میخواند که میفرماید: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥۖ﴾[الزمر: ۳۶].
«آیا مگر خداوند بندهاش را کافی نیست».
مسلمان میداند که فقط پروردگارش او را بس است، در صورتی که آنهایی که مسلمان نیستند زبان حالشان چنان میگوید که خداوند میفرماید: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦﴾[یوسف: ۱۰۶] «و بیشترشان ایمان نمیآورند مگر آنکه شرک میورزند». [۲] عقیل عبدالجلیل احمد. [۳] در ربیعالاول ۱۴۲۵ مطابق با ۲۰۰۴ اعلامیههایی از سوی شیعیان پخش شد که این مکان، زیارتگاهی است و ردّ پای مهدی منتظر در آن وجود دارد.