تعصّب وحشیانه
وقتی تعصب به آخرین حد خود میرسد مهربانی و اخلاق را از دست متعصبان میگیرد، و در یک آن کارهای خندهآور و گریهآور از آنها سر میزند.
دو مورد را در این خصوص بیان میکنم: یکی موردی که برای خودم بعد از سنی شدنم اتفاق افتاد، و دو میموردی که برای کودکی پیش آمد که از تعصبات ما که تر و خشک را میسوزاند چیزی نمیفهمید. بعد از نماز عصر از مسجد بیرون آمده بودم که چشم پیرزنی شیعه به نام (ام ابراهیم) به من افتاد، او مرا و خانوادهام را خوب میشناخت.
او کیسهای در دست داشت که چیزهایی برای خانه خرید کرده بود و در آن گذاشته بود، بعد از آنکه به او سلام کردم، احوال من و مادرم و مادربزرگم و خواهرانم را پرسید، سپس کیسه را از دست او گرفتم تا او را کمک کنم و به خانهاش برسانم که نزدیک مسجد بود، وقتی به خانه رسیدیم، از من پرسید: از کجا آمدی؟ گفتم از مسجد، اینجا بود که خشمگین شد و به چهرهام تف انداخت و گفت: خداوند رویت را سیاه کند! به من گفته بودند که تو سنّی شدهای اما من حرفشان را باور نکردم!.
اما داستان کودک (عمر بن علی) را یکی از عموهایش برایم تعریف کرد و گفت: مادربزرگ عمر پیرزن کهنسالی از اهالی قضیبیه است که روابط محک میبا زنان شیعۀ منطقه داشت تا جایی که گاهی به همراه آنان به مراسم عزاداری میرفت.
روزی او با زنان نشسته بود نوهاش که اسمش (عمر) بود همراه او بود، عمر چنان کوچک بود که هنوز نمیتوانست حرف بزند.
عمر در گوشهای ک میآن طرفتر از محل عزاداری با بچّهها بازی میکرد، ناگهان به زمین خورد و گریه کرد، یکی از زنان (که از مناطق مجاور منطقه ما بود) کوشید تا او را سرگرم کند تا آرام شود و گریه نکند بنابراین از او پرسید اسمت چیست فرزندم؟ کودک به او گفت: اُمَل، یعنی (عمر)، دوباره آن زن پرسید چون نفهمید که عمر چه میگوید، و باز هم کودک همان جواب را داد، در این وقت مادربزرگ کودک گفت: اسم او عمر است، ناگهان مادربزرگ عمر دید که آن زن دارد کودک را هول میدهد و به او میگوید برو... .
لعنت خدا بر تو و بر عمر و بر کسی باد که تو را عمر نامیده است و لعنت خدا بر کسی باد که پسرش را عمر مینامد... [۲۰]!.
در این هنگام مادربزرگ عمر از محل عزاداری بیرون رفت و هرگز به آنجا بازنگشت.
[۲۰] این زن ناآگاهانه اهل بیت را لعنت کرد، زیرا طبرسی در اعلام الورثی ۱/۲۱۳ روایت کرده است که اسم یکی از پسران حسن (عمر) بوده است، و امام زینالعابدین یکی از پسرانش را عمر نام گذاشت چنانکه شیخ عباس ق میدر منتهی الآمال (۲/۵۹) این را بیان کرده است، و اربلی در کتاب کشف الغمة فی معرفة الائمة ۳/۳۱) بیان داشته که امام موسی کاظم فرزندی به نام عمر داشت، پس نگاه کنید که تعصب چگونه انسان را به سوی هلاکت سوق میدهد!.