صحابه را بدست آوردم بدون اینکه اهل بیت را از دست بدهم

نا سزا گفتن به اصحاب و لعن آن‌ها

نا سزا گفتن به اصحاب و لعن آن‌ها

در دل نسبت به اصحابشکینه داشتم زیرا معتقد بودم که آن‌ها بر اهل بیتستم کرده‌اند، اما آنان را فحش و ناسزا نمی‌گفتم و نفرینشان نمی‌کردم. زیرا نظرم این بود که از نظر اخلاقی ناسزا و نفرین کار درستی نیست. فکر می‌کردم هیچ دینی پیروانش را به این فرا نخوانده است که مردگان را فحش و ناسزا بگویند و به هنگام دستشویی‌رفتن از لعنت‌کردن آن‌ها لذت ببرند، چنان‌که (عمده محققین محمد توسیرکانی شیعی) در کتاب لآلی الأخبار ۴/۹۲ می‌گوید: بدان که بهترین جا و زمان و حالت برای لعنت‌فرستادن بر آن‌ها زمانی است که در دستشویی باشی، پس هر وقت به دستشویی می‌روی با خیال راحت چند بار بگو: بار خدایا عمر را لعنت کن سپس ابوبکر و عمر و سپس عثمان و عمر و بعد معاویه و عمر.. . بار خدایا عایشه و حفصه و هند و ام‌حکم را لعنت کن و کسانی را لعنت کن که به کارهای آنان راضی هستند)!!!.

بنابراین ناگهان احساس کردم که اقداماتی که من در دل خود آن را ناپسند می‌دانم و مورد انتقاد قرار می‌دهم. نتیجۀ اندیشۀ دشمنی و تحریک علیه اصحاب پیامبر است.

روایات ما به وضوح احساسات ما را برانگیخته می‌نماید و ما را تحریک می‌کند تا بر اصحاب پیامبر و دوستداران آن‌ها لعنت بفرستیم، روایات ما ابتدا می‌گویند اصحاب کافر و مرتد هستند و سپس آن‌ها را لعنت می‌کنند، و همه این موارد در کتاب‌های گذشته و این زمان‌ ما نوشته شده‌اند.

از جمله این روایت‌ها روایتی است که در رجال‌الکشی آمده است که «... حنان بن سدیر از پدرش و او از ابوجعفر÷روایت می‌کند که گفت: همه مردم بعد از وفات پیامبرصمرتد شدند به جز سه نفر، گفتم: آن سه نفر چه کسانی هستند؟ گفت: مقداد بن اسود و ابوذر غفاری و سلمان فارسی هستند، و گفت: این‌ها کسانی بودند که با ابوبکر بیعت نکردند تا آنکه امیرالمؤمنین رابه زور آوردند تا بیعت کند و وقتی او بیعت کرد این‌ها بیعت کردند» [۴]. و روایات می‌گویند: که چهار نفر دیگر به این سه نفر پیوست، و شمار مؤمنان (به گفتۀ آن‌ها) در عصر اصحاب به هفت نفر رسید، اما از این تعداد بیشتر نشدند.

و همچنین حارث بن مغیره نصری می‌گوید از عبدالملک بن اعین شنیدم که از اباعبداللهسمی‌پرسید و او همچنان او را می‌پرسید تا آنکه به او گفت: پس آن وقت مردم هلاک شدند [۵].

گفت: آری سوگند به خدا ای ابن اعین! همه مردم هلاک شدند، گفتم: همه کسانی که در شرق و غرب بودند هلاک شدند؟! گفت: شرق و غرب براساس گمراهی فتح گردید، آری سوگند به خدا که همه هلاک شدند به جز سه نفر. سپس ابوساسان به آن‌ها پیوست» [۶].

و دعای دو بت قریش و دیگر دعاهایی که آکنده از لعنت‌فرستادن بر ابوبکر و عمر می‌باشند و در این دعاها ابوبکر و عمر به بت و طاغوت تشبیه داده شده‌اند، همه این دعاها چیزی جز نتیجه اندیشه تکفیر اصحاب پیامبر نیست. بنابراین اندکی در فرموده الهی تامل کردم که می‌فرماید:

﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠[التوبة: ۱۰۰].

«پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آن‌ها پیروى کردند، خداوند از آن‌ها خشنود گشت، و آن‌ها (نیز) از او خشنود شدند؛ و باغ‌هایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است پیروزى بزرگ!».

وقتی در این گفته الهی فکر کردم دیدم که به صراحت می‌گوید که خداوند از مهاجرین و انصار و پیشگامان راضی و خشنود است و ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد بن ابی‌وقاص و عبدالله بن مسعود و سعد بن معاذ و همه کسانی که شیعه بر آن‌ها لعنت می‌فرستند از مهاجرین و انصار و پیشگامان هستند که خداوند از آنان اعلام رضایت کرده است.

آنگاه از خودم پرسیدم چگونه یک فردعاقل می‌تواند بگوید که اصحاب بر علیسستم کردند و خلافت را غصب نمودند، در صورتی که خداوند دراین آیه به ما می‌گوید که او از اصحاب راضی است و باغ‌های بهشت را برای آنان آماده کرده است؟!

پیامبرصوقتی وفات نمود از اصحاب و در رأس آن‌ها از خلفای ثلاثه ابوبکر و عمر و عثمانشراضی بود، و خداوند آیاتی را نازل فرمود که اصحاب را در آن ستوده است، آیا مگر خدا نمی‌دانست که این‌ها (آن گونه که شیعه می‌گویند) بعد از وفات پیامبر بر می‌گردند و منحرف می‌شوند، و یا چنان‌که متهم شده‌اند قرآن را تحریف می‌کنند و احکام دین را تغییر می‌دهند؟! اگر خداوند می‌دانست که آن‌ها چنین خواهند شد پس آیاتی را که در آن اصحاب ستوده شده‌اند را چگونه باید توجیه کرد؟! آری قرآن آن‌ها را می‌ستاید اما شیعه می‌گویند که آنان منافق و مرتدند!!.

آیا خداوند می‌خواست پیامبرش را فریب دهد و به ناحق اصحاب را ستایش کند و از آن‌ها اعلام رضایت نماید تا پیامبر به آن‌ها اعتماد کند وبا آنان فامیل شود، و آنگاه بعد از وفات او از دین برگردند؟! آیا چنین اندیشه‌ای بازی‌کردن به ساحت مقدّس الهی نیست؟!! بدون تردید چنین فکری دربارۀ خداوند کفر است.

چرا خداوند در قرآن صفات واقعی آن‌ها را وضعیتی که بعد از وفات پیامبر بدان درخواهند آمد را بیان نکرده است؟!.

برای این پرسش‌ها پاسخ اطمینان‌بخشی نیافتم جز اینکه بگویم خداوندی که از آنان اعلام رضایت نموده و آنان را در قرآن و بر زبان پیامبرش به بهشت مژده داده است می‌دانسته است که آن‌ها طبق رهنمود پیامبرصحرکت خواهند کرد و به سنّت و شیوۀ او پایبند خواهند بود:

﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨[الفتح: ۱۸].

«خداوند از مؤمنان - هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند - راضى و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دل‌هایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود مى‏دانست؛ از این رو آرامش را بر دل‌هایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى بعنوان پاداش نصیب آن‌ها فرمود».

«پس کسانی که خداوند به ما خبر داده که آنچه را که در درون دل‌هایشان نهفته بود را دانست و از آنان راضی شد و آرامش به آنان داد، برای هیچ کسی جایز نیست که در مورد آن‌ها شک کند» [۷].

[۴] الکافی (۸/۲۴۵) و الدرجات الرفیعه، ص ۲۱۳. [۵] یعنی بعد از وفات پیامبر وقتی مردم با ابوبکر بیعت کردند و هلاک شدند!. [۶] اردبیلی می‌گوید: اسم ابوساسان حصین بن منذر است، و گفته‌اند ابوسنان، سپس روایت مذکور را از کش بیان کرده است. جامع الرواه /۳۸۷. [۷] الفصل ابن حزم اندلسی ۴/۲۲۵.