تناقضات مذهب شیعه
از کودکی به ما چنین آموخته بودند که شبهای عاشورا را با زدن بر سر و سینه و یادآوری فاجعه خونین کربلا زنده نگاه داریم، اما هیچ کسی از ما حتی برای یک لحظه فکر نمیکرد که آیا کاری که میکنیم دلیلی شرعی از قرآن و سنت دارد یا نه؟!...
سالها از عمرم گذشت و من اینگونه بودم تا اینکه تغییراتی در من پدید آمد که مرا به سوی مذهب اهل سنت راهنمایی کرد. تصور نمیکنم در تمام زندگیام در چنان خیالی به سر برده باشم و چنان با اوهام زندگی کنم که در آن مدت زندگی کردهام.
از تبریزی که یکی از مراجع تقلید بود در مورد شعایر حسینی میپرسند که تا چه حدی این کارها مشروعیت دارند؟ او در پاسخ میگوید: (شیعه در دوران ائمه با تقیه زندگی میکردند، و اجرانشدن آیینها و مراسم عزاداری حسینی در زمان آنها دلیلی بر عدم مشروعیت آن در همه زمانها نیست زیرا اجرای مراسم و آیینهای حسینی در زمان آنها ممکن نبوده است، و اگر شیعیان در آن روزها مانند زمان ما میتوانستند مراسم و آیینهای مذهبی خود مانند نصب پارچههای سیاه بر درهای حسینیهها و خانهها به نشانه غم و اندوه، را اجرا نمایند این کار را میکردند) [۹].
علمای مذهب این را کار درستی دانستهاند، و از کتاب و سنت نصی برای مشروعیت کارهایی که در ایام محرّم به اسم (احیای شعایر و آیینهای الهی) انجام میشود وجود ندارد. اما اگر کسی به روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام و سخن علمای قدیم شیعه نگاه کند چیزی دیگر خواهد یافت؛ ابن بابویه ق میدر کتاب (من لایحضره الفقیه ۴/۳۷۶) میگوید پیامبرصدر کلام بینظیری میگوید: (نوحهسرایی از کارهای جاهلیت است.) و نوری طبرسی در مستدرک الوسائل (۱/۱۴۳ – ۱۴۴) از علی÷روایت میکند که گفت: (سه چیز از اعمال جاهلیت هستند که همواره مردم به آن میپردازند تا اینکه قیامت برپا شود: طلب بارانیکردن بوسیلۀ ستارگان، و طعنهزدن به نسبها، و نوحهسرایی برای مردگان).
و محمدباقر مجلسی در (بحارالانوار) از علی÷روایت میکند که گفت: وقتی ابراهیم پسر رسول اللهصوفات کرد، پیامبر به من فرمان داد که او را غسل دهم و من او را غسل دادم، و پیامبر او را کفن کرد و بر او خوشبو مالید، و به من گفت: او را به دوش بگیر ای علی! من او را به دوش گرفتم تا آنکه او را به بقیع بردم آنگاه پیامبر بر او نماز خواند... . ایشان وقتی او را دید گریه کرد و مؤمنان وقتی دیدند که اوصگریه میکند آنها نیز گریه کردند تا اینکه صدای گریه مردان از صدای زنان بلندتر شد، آنگاه پیامبرصآنان را به شدت نهی کرد و گفت: چشم اشک میریزد و قلب اندوهگین میشود، و ما چیزی نمیگوییم که پروردگار را ناخوشنود کند، و ما به سبب از دستدادن تو مصیبتزده و غمگین هستیم...) [۱۰]. ملاحظه کنید که پیامبرصو امام علیسچگونه از نوحهسرایی نهی میکنند و آن را از عمل جاهلیت میدانند اما اینک نوحهسرایی مستحب است!! و از آنکه نصوص بسیار واضح و روشن از نوحهسرایی نهی میکنند طوسی و ابن حمزه به صراحت گفتهاند که نوحهسرایی حرام است، و طوسی میگوید که شیعیان در زمان او بر حرامبودن نوحهسرایی اجماع داشتهاند [۱۱].
و روایات تصریح کردهاند که زدن به سر و سینه از بدعتهای زشتی است که خدا و پیامبرش و ائمه اطهار آن را نمیپسندند.
و امام باقر میگوید: (سختترین بیتابی، فریاد و نوحه سردادن و زدن به سر و سینه و کندن موی پیشانی است، و هر کس نوحهسرایی کند صبر و شکیبایی را رها کرده و راهی غیر از راه صبر را در پیش گرفته است) [۱۲].
و روایت شده که امام حسین به خواهرش زینب گفت: (خواهرم! تقوای الهی را پیشه کن، و بدان که اهل زمین میمیرند، و اهل آسمان باقی نخواهند ماند، و همه چیز بجز خداوند نابود خواهد شد، خداوندی که آفریدهها را با قدرت خویش آفریده است و روزی آفریدهها به سوی خدا باز خواهند گشت، وخداوند یکتا و یگانه است، پدرم و مادرم و برادرم از من بهتر بودند، و برای من و هر مسلمانی پیامبر خدا الگو است)، حسین خواهرش را با چنین سخنانی دلجویی کرد سپس به او گفت: (خواهرم! من تو را قسم میدهم، اگر من کشته شدم گریبانت را پاره مکن، و به خاطر از دستدادن من چهرهات را خونین مکن، و فریاد واویلا سرمده) [۱۳].
بنابراین محمد بن مکی عاملی (شهید اول) از طوسی نقل کرده که گفت: (زدن به صورت و کندن مو به اجماع حرام است، زیرا این کارها نشانۀ اظهار نارضایتی از تقدیرالهی است) [۱۴].
اما در مورد پوشیدن لباس سیاه امام علی میگوید: (لباس سیاه نپوشید زیرا لباس فرعون است) [۱۵].
وقتی این روایتها را که زدن به سر و سینه و سیاهپوشیدن را حرام قرار میدهند از طرفی واقعیت تلخی را میدیدم که من بر آن تربیت شده بودم و به گمان نشانه محبت اهل بیت این کارها را میکردم حیرت زده و مات شدم، نمیدانستم که آنچه ما در حسینیهها و عزاداریها انجام میدهیم مخالفتی صریح با توصیهها و گفتههای اهل بیت و جد بزرگوارشان محمدصاست.
[۹] ضمیمه جزء دوّم صراط النجاة خوئی، ص ۵۶۲. [۱۰] بحارالأنوار، (۸۲/۱۰۰ – ۱۰۱). [۱۱] الذکری للشهید الاول، ص ۷۲. [۱۲] کلینی در الکافی ۳/۲۲۲ – ۲۲۳، و فیض کاشانی در الوافی ۱۳/۸۷) و حر عاملی در وسایل الشیعه ۲/۹۱۵ این را روایت کرده است. [۱۳] الملهوف ابن طاوس، ص ۵۰ و منتهی الامال عباس ق می۱/۴۸۱. [۱۴] الذکری، ص ۷۲. [۱۵] من لایحضره الفقیه (۱/۱۶۳) وسائل الشیعه، ۳/۲۷۸.