صحابه را بدست آوردم بدون اینکه اهل بیت را از دست بدهم

جادوگر موفق نمی‌شود!

جادوگر موفق نمی‌شود!

در منطقه ما قضیبیه [۱۶]مردی به معالجه بیماران و حل مشکلات مردم با قرآن و دعاهای مشروع معروف بود.

بعد از آنکه من سنّی شدم و خانواده و دوستانم نتوانستند مرا به مذهب شیعه بازگردانند، برای آنکه مرا در تنگنا قرار دهند و از چشم مردم بیندازند شایعات مغرضانه‌ای در مورد من پخش می‌شد و همین مردی که شیعیان گمان می‌بردند عالم و فردی درستکار است برای آنکه مرا از تصمیمم منصرف کند داوطلبانه پیش آمد، او خودش را به من نزدیک کرد و به شیوۀ دیپلماسی با من به گفتگو پرداخت و به من یادآوری کرد که پدرم دوست او بوده است. سپس چند چیز را برایم بیان کرد؛ از آن جمله اینکه قرآن را باز کرد و کلماتی خواند که نمی‌دانم چه بودند، سپس به من گفت این آیه را بخوان، من آیه را خواندم.. . ناگهان دیدم که این آیه در حالتی که در آن هستم برحذر می‌دارد و به من گفت: این آیه رحمتی است.. . و اگر به آن عمل کنی برایت بهتر است، و امشب این آیه را چندبار خواهی شنید تا به خیر و خوبی برسی!.

وقتی سوار ماشین شدم و رادیو قرآن را روشن کردم دیدم همان آیه را دارم می‌شنوم! از داخل ماشین او را صدا زدم و به او گفتم: راست گفتی!.

او لبخندی زد و گفت: خداوند تو را دوست می‌دارد! اگر به این آیه عمل کنی در زندگی موفق خواهی شد و وقتی به خانه رسیدم و تلویزیون را روشن کردم ناگهان دیدم که همان آیه از آن پخش شد!.

درباره آنچه او گفته بود با خودم فکر کردم.. . و بلافاصله رفتم و قرآن را باز کردم دیدم دقیق جایی را بازکرده‌ام که این آیه نوشته شده است!.

آن شب نخوابیدم.. . نه اینکه بترسم، بلکه آنچه اتفاق افتاده بود ذهن مرا به خود مشغول کرده بود، آن شب فکر می‌کردم: (صداقت او نمایان شد! و چگونه برای من چنین و چنان شد؟! و چطور و چطور؟!). بعد از چند روز یکی از دوستان شیعه‌ام که از منطقه ما بود به من گفت: از مردم منطقه شنیده‌ام که فلانی – منظورش همان مردی بود که به علم و درستکاری معروف بود – به مردم گفته است که او با خبر شده که قضیبی دوباره شیعه خواهد شد، خندیدم و گفتم: آیا او غیب می‌داند یا جادوگر است؟!

در این هنگام در مورد سخنان خـود به فکر فرو رفتم، آری.. . چرا جادوگر نباشد؟!

وقتی سخن دوستم و سخنانی که او با من در میان گذاشته بود و آیه‌ای که برایم تکراری می‌شد را سرهم کردم.

از خودم پرسیدم: این مرد دقیقاً از من چه می‌خواهد؟

یکی از دوستان پدرم که از همان منطقه بود در مورد این شخص از ایشان پرسیدم، او به من گفت: ای مرد چنان‌که مردم منطقه فکر می‌کنند فرد صالح و درستکاری نیست، و بلکه فردی است که با جن‌ها سروکار دارد.

چند روز گذشت و آن مرد می‌کوشید تا مرا قانع کند که خیرخواه من است، و به من بقبولاند که خیر در پیروی از مذهب اهل بیت است، (در صورتی‌که اهل بیت از او و امثال او بیزارند).

دوست داشتم او را بیازمایم و بدانم که چه دارد، بنابراین در چند جلسه با او در مورد توحید و شرک بحث و مناقشه نمودم، و می‌دیدم که توان پاسخ به پرسش‌های مرا ندارد.

در جلسه‌ای که تعداد زیادی از شیعیان و بعضی از سنّی‌های منطقه حضور داشتند، بعضی از مسایل متعلق به شرک را برای او مطرح نمودم و نیز آنچه را که او آن شب با من کرده بود برشمردم، اما او نتوانست جواب دهد، بلکه با فرار از جلسه همه را حیرت‌زده کرد، و اینگونه حقیقت او آشکار شد و رسوا گردید.

در این وقت به یاد گفته الهی افتادم که می‌فرماید: ﴿وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَيۡثُ أَتَىٰ ٦٩[طه: ۶۹].

«جادوگر هر کجا بیاید موفق نمی‌شود».

و می‌فرماید: ﴿إِنَّ كَيۡدَ ٱلشَّيۡطَٰنِ كَانَ ضَعِيفًا ٧٦[النساء: ۷۶]. «بی‌گمان مکر شیطان ضعیف است».

اما او به این بسنده نکرد بلکه تمام تلاش خود را مبذول داشت تا اهالی منطقه را از من دور کند تا مبادا کسی از من متأثر شود، او ادّعا می‌کرد که من نیت و اهداف پلیدی دارم! اما تلاش‌های او به شکست انجامید که رسوا شد و مردم به حقیقت او پی بردند، و از آن روز دیگر کمتر از خانه بیرون می‌آمد، و در منطقه به اسم جادوگر معروف شد، و هر وقت با کسی از اهالی منطقه روبرو می‌شد می‌کوشید تا کارش را توجیه کند، و ادّعا می‌کرد که آنچه او را برای اقدام به چنین کارهایی مجبور ساخته است این بوده که او هدف و نیت خیر داشته است.

نمی‌دانم چرا به آیات و احادیث صریحی که جادوگری و جادوگران را محکوم می‌نماید و به کافربودنشان تصریح می‌کند نگاه نمی‌کنند!!.

و چرا به جای دلیل و برهان بوسیله جادو و شعبده‌بازی از خود دفاع می‌کنند؟!

روایت داریم که پیامبر خداصفرمود: «از هفت چیز هلاک کننده پرهیز کنید) گفتند: آن‌ها چه هستند؟ فرمود: (شرک ‌ورزیدن به خدا و جادوگری.. . » [۱۷].

و امام جعفر صادق از جدّ خود علی÷روایت می‌کند که گفت: «هرکس چیزی از سحر بیاموزد کم باشد یا زیاد کفر ورزیده است» [۱۸].

و از امام علی÷روایت است که گفت: «هر کس نزد فال بین وکاهنی رفت و گفته‌های او را تصدیق کرد و به راستی که به آنچه که بر محمد نازل شده است کفر ورزیده است» [۱۹].

[۱۶] قضیبیه منطقه مشهوری در بحرین و در شهر منامه است، که زادگاه من و نیاکانم می‌باشد. آب و هوای خوبی که دارد در گذشته مردم آبادی‌های اطراف، تابستان را آن جا می‌گذرانده‌اند. [۱۷] وسائل الشیعه (۱۵/۳۳۰)، و بحارالانوار (۷۸/۱۱۳). [۱۸] وسائل الشیعه ۱۷/۱۴۸ و بحارالانوار ۶۷/۲۱۰. [۱۹] مستدرک الوسائل ۱۳/۱۰۰.