ای شیعیان جهان بیدار شوید

ای شیعیان! جهان بیدار شوید!

ای شیعیان! جهان بیدار شوید!

«سنوحی» طبیب مخصوص یکی از فراعنه مصر بنام «امفسیس» بود که در قرن دهم قبل از میلاد می‌زیست او نگاشتن خاطرات خود را به زندگانی این فرعون و مردمان مصر که از استبداد امفسیس رنج می‌برده‌اند اختصاص داده است. دانشمندان باستان شناس آثار وی را در ضمن کتاب‌های نوشته شده به زبان هیرو کلیف کشف کرده‌اند و هم اکنون این خاطرات که با شیوه‌ای بسیار زیبا وکم نظیر نوشته شده‌اند، به زبان‌های زنده جهان ترجمه گردیده و چندین بار به چاپ رسیده است. این خاطرات امروزه در دسترس مردم قرار داشته وهر خواننده‌ای می‌تواند آن را مطالعه کرده و از آن درس‌های عجیبی بگیرد.

«سنوحی» در قسمتی از خاطرات خود چنین می‌نویسد:

روزی مشغول قدم زدن در خیابان‌های مصر بودم که در این زمان «اخناتون» را که مردی نیک صورت، شریف و ثروتمند بود در حالیکه در خون خود می‌غلطید و دست و پایش را قطع کرده و بینی وی را بریده بودند، نقش بر زمین دیدم. در بدن وی هیچ جای سالمی که از گزند زخم تیغ و یا ضربه‌های شلاق در امان مانده باشد یافت نمی‌شد. و با مرگ فاصله چندانی نداشت. چون «اخناتون» را بدین حالت مشاهده نمودم، او را به مریضخانه حمل نموده و در راه نجات وی از مرگ از هیچ کوششی دریغ نکردم، تا اینکه وی پس از حدود دو ماه بهوش آمد و داستان غم انگیز و فاجعه بار خود را این گونه برایم بیان نمود:

«فرعون (امفسیس) به من امر نمود که از کلیه زمین‌هایم به نفع وی چشم‌پوشی کرده و همچنین زنان، غلامان، وکلیه دارائی خود اعم از طلا و نقره را به وی ببخشم. من امر او را استجابت نمودم اما به این شرط که وی از خانه‌ای که در آن سکونت داشتم و همچنین یکدهم از دارائی طلا و نقره من در گذشته و آن را به خودم وا گذارد تا به کمک آن زندگی خود را بگذرانم. این شرط من بر فرعون بسیار گران آمد در نتیجه او همه دارائی من را مصادره نموده و دستور داد مرا به آن روز که دیدی بیاندازند و بعد از آن مرا لخت در خیابان رها کردند، تا برای آنان که با اوامر فرعون مخالفت می‌ورزند درس عبرتی باشم». روزها می‌گذشت و اخناتون بی‌چاره در حالیکه با فقر و بینوائی دست و پنجه نرم می‌کرد، به انتقام از فرعون ظالم، و لو بدست کسی دیگر امید بسته بود.

بالاخره مرگ فرعون فرا رسید. و من به صفت بزرگ اطباء در مراسم وفات وی شرکت نمودم. کاهنان در سوگ در گذشت فرعون، این راحل بزرگ، خطابه‌های وداع می‌خواندند. و هنوز سخنانشان را بیاد دارم که می‌گفتند: «ای مردم مصر، آسمان‌ها و زمین با فقدان قلبی بزرگ روبرو شد. قلبی که به مصر و ساکنان آن اعم از انسان و حیوان و نبات و جماد عشق می‌ورزید. او برای یتیمان پدر، برای فقرا دست کمک برای مردم برادر، و برای مصر مجد و عظمت بود. او عادل‌ترین و مهربان‌ترین خدایان بود، و بیش از دیگران مردم مصر را دوست می‌داشت. امفسیس ما را ترک گفت تا به خدایان دیگر بپیوندد، و مردم را در تاریکی رها گذاشت. و باز سنوحی اینطور اضافه می‌کند: و در آن زمانیکه به سخنان کاهنان و دروغ‌هایشان گوش می‌دادم، و برای مصر و مردمش که در زیر شلاق‌های فراعنه و کاهنان کمر خم کرده بودند خوشحال بودم، و در زمانیکه فوج فوج مردم، همان مردمیکه هر کدام از آنان بصورتی درد تازیانه فرعون را چشیده بودند، گریه سر داده بودند، صدای زاری مردی را شنیدم که مانند زنان فرزند مرده ناله سر داده بود، و صدای گریه و ناله‌اش از صدای زاری دیگران برتری گرفته بود و سخنان نامفهومی را زمزمه می‌کرد عطش کنجکاوی خود را با دقیق شدن به چهره‌اش سیراب نمودم و در کمال ناباوری او را شناختم. وی همان اخناتون عاجز و علیل بود که او را بر پشت الاغی بسته بودند تا به زمین نیفتد. به سوی او شتافتم تا شاید او را کمی آرام سازم، چون فکر می‌کردم در نتیجه مرگ فرعون گریه خوشحالی سر داده است اما … اخناتون رشته خیالم را پنبه کرد چون تا چشمش به من افتاد به صدای بلند فریاد زد: »ای سنوحی! هرگز فکر نمی‌کردم که امفسیس به این اندازه عادل و بزرگ، و در حق مردم مهربان باشد، تا اینکه سخنان کاهنان را در مورد وی شنیدم. و اکنون این منم که می‌گریم. چون در طول این سال‌ها کینه این خدای بزرگ را بجای عشق و اجلال وی در قلبم انبار کرده بودم. ای سنوحی! من چقدر گمراه بودم».

سنوحی می‌گوید: «هنگامی که اخناتون این سخنان را با ایمانی راسخ بر زبان می‌راند من حیران به دست و پای بریده و صورت در هم ریخته او نگاه می‌کردم، و گویا او حیرت نگاه‌های من را دریافته و فکر من را خوانده بود، چون باز فریاد سر داد که: امفسیس حق داشت که من را به این روز بیاندازد، چون سزای کسی که اوامر خداوند را اجابت نکند جز این نیست. آری این است سزای کسی که خداوند خالق خود را نافرمانی کند. و چه سعادتی بالاتر از این که شخص سزای اعمالش را مستقیما و بدست خود خداوند ببیند، و من از این امر خوشحالم».

امفسیس که بود؟ او یکی از فراعنه بود که بر مصر با آتش و آهن مدت ده سال حکمرانی کرد. در زمان حکمرانیش به جنگی شکست خورده با کشور مجاور دست زد که در آن یک پنجم از مردم مصر کشته شدند. مزارع را ویران کرده درختان را برید و جوانان مصر را بجرم شکست در جنگ با بلاد «نوبه» کشتار و شکنجه نمود. او پایتخت را در یکشب همانگونه که «نرون»، «روما» پایتخت «روم» را به آتش کشید، طعمه حریق کرد. و خلاصه اینکه دوران حکمرانی امفسیس از بدترین دوران حکمرانی فراعنه در تاریخ مصر به شمار می‌رود. آنچه او پس از مرگ بر جای گذاشت کشوری بود ویران و مردمی داغدیده و رنج برده، اما با وجود همه این‌ها مردم به تاثیر مرثیه‌خوانی کاهنان و خطبه‌هایشان در سوگ وی گریه سر داده بودند و اخناتون بی‌چاره نیز یکی از این مردم بود.

و در روز دوشنبه، هفتم سال ۱۹۸۹ تاریخ تکرار شد. مردم دنیا آنچه را که سنوحی طبیب سه هزار سال پیش دیده بود، بار دیگر از طریق تلویزیون‌های خود مشاهده نمودند. مردم جهان شاهد ۶ میلیون اخناتون بودند که در تشییع جنازه ولی فقیه در تهران همراه با سر دادن گریه و زاری شرکت کرده بودند.

تفاوت‌هائی که در بین مشاهدات سنوحی در ۳ هزار سال پیش و مشاهدات مردم همزمانمان در روز دوشنبه، هفتم سال ۱۹۸۹ بچشم می‌خورد، از این قرار بود:

۱- تفاوت زمانی و مکانی. ۲- افزون بودن مشارکین در سوگواری تهران. ۳- تشییع جنازه بسبب در گذشت بزرگ خدایان نبوده و بلکه بسبب فوت بزرگ فقهاء بود. ۴- خطبه سرایان این مراسم بجای کاهنان، همه آیت الله بودند. ۵- مدح و ثناها در خصوص خدایان نبوده و به آیت الله اختصاص داشت اما مضمون و محتوای این مدیحه سرائی همان بود. و مردمان غمگین گرد آمده در سوگواری همانند مردم مصر با بزرگ‌ترین فاجعه‌ها روبرو شده بودند، و این گرد همائی به اوامر یکی از خدایان نبوده بلکه به اوامر آیت الله بود. امروز تا چه اندازه به دیروز، و امشب تا چه اندازه به دیشب شباهت دارد، اگر از این تفاوت‌ها چشم پوشیده شود.

براستی که در عصر روشنائی و نور و تمدن این همان مصیبت کبری است، که گمراهی فکری در مجتمع ما شیعیان امامی به این مرحله از انحطاط و پستی برسد. و این همان علت اساسی است که من را به نوشتن این کتاب وادار نمود. و اینجا منم که تصمیم گرفته‌ام این ندای خود را به گوش تمام مردم سرتاسر زمین برسانم. و این ندا همان است که آن را در طول صفحات آتیه مطالعه می‌کنید.

در طی صفحات قبل دانستیم که آمفسیس که بود. و هم اکنون به معرفی فقیه راحل می‌پردازیم. فقیه راحل مدت ده سال تمام بر جامعه تشیع ایران حکم راند و در حدود یکصد و پنجاه هزار نفر از مخالفانش را اعدام کرد. در حدود سه میلیون از مردم شیعه را از کشور فراری داد، که هم اکنون در گوشه و کنار زمین پراکنده گردیده‌اند. و پنجاه میلیون شیعه اثنی عشری را از انتخاب سرنوشت خود و آزادی سیاسی و فکری و اجتماعی محروم گردانید. جماعت تشیع ایران را تا حد بی‌سابقه‌ای گرفتار فقر و احتیاج نمود. جنگی با مردمان شیعه و غیر شیعه عراق براه انداخت که هشت سال به طول انجامید و در طی آن یک میلیون به قتل رسیدند. و در حالی مُرد که یکصد هزار شیعی را در اسارت داشت و به آنان وعده آزادیشان را داده بود. و از خود وصیتی کینه توزانه بجای گذاشت که در نوع خود از لحاظ زشتی کلام و سوء تعبیر بینظیر است، و به اختلاف و تفرقه بین مسلمانان امر نمود. او جهان را ترک گفت و انبوه مردمان جنازه وی را در نهایت اندوه و با سر دادن گریه و زاری مشایعت نمودند. (در حالیکه بسیاری از آنان که در این تشییع جنازه شرکت داشته و فریاد و فغان سر داده بودند، از ظلم و زشت رفتاری صادره از سوی این فقیه بی‌نصیب نبودند).

همانگونه که اخناتون نصیب خود را از بلاهای فرعونی چشیده بود. ما در صفحات آینده به نظم بندی مسائل پرداخته، و علت‌های اساسی این انحطاط فکری را که به بندگی کشیدن ما از سوی فقهاء و مجتهدان انجامیده و ما را در طول هزار و دویست سال با استبداد آنان روبرو ساخته بررسی خواهیم کرد. و این در حالی است که بسیاری از ما نه تنها به سنگینی این فاجعه پی نبرده، بلکه اصلا آن را احساس نیز نکرده‌ایم. بلکه این استبداد و استعمار حاصله از حکمرانی فقهاء و مجتهدین را، همانند اخناتون لطف و هدیه‌ای الهی می‌پنداریم. و چون هدف از نوشتن این مقاله دستیابی به نتیجه‌ای روشن است، پس ضروری دانستم که افکار خود را بصورت منظم و رقم بندی شده به خوانندگان عرضه داشته و نتیجتا بتوانم در پایان این مقاله به یک نتیجه گیری شامل و کلی دست یابم.

مدت چندین سال است که من شیعیان را به روشنائی نور تصحیح، که در کتاب‌های خود (شیعه و تصحیح) و (عقیده شیعیان امامی در اصول و فروع دین در عهد ائمه و پس از آن) آن را عنوان نموده‌ام، به بیداری می‌خوانم. و در طی این دو کتاب اثبات نموده‌ام که «تصحیح» تنها راه نجات شیعه از حالت (اخناتونی) موجود می‌باشد که بصورت خلاصه بازگشت به مذهب نقی و درخشانی که امام صادق در سایه کتاب خدا و سنت پیامبرش، مسلک خود قرار داده بود را معنی می‌دهد. و هدف من از عنوان مسئله «تصحیح» رهایی دادن شیعه از محنت‌های فکری، نفسی، سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی بوده است، که تنها در سایه رهائی از انحرافات، بدعت‌ها، پیچیدگی‌ها، و خرافات و اراداتی، که در طول تاریخ بدست برخی از رهبران مذهبی در عقائد پاک وناب ما رسوخ کرده است، می‌توان بدان دست یافت.

ما پیروان مذهب شیعه امامی در طول قرون متمادی بدست این گروه که می‌بایست الگوی زیبا و پاک رهبریت باشند، به منجلاب همه گونه بلا و سختی و بیچارگی کشیده شده‌ایم.

براستی می‌توان گفت که حال و روز شیعیان جهان فقط در صورتی بهبود می‌بخشد که حال و روز شیعیان ایران اصلاح یابد. چون مصیبت‌های شیعیان سر تا سر جهان با یکدیگر ارتباطی زنجیره‌ای دارد، که همه و همه از رکود و انقیاد فکری طبقه موسوم به فقهاء و مجتهدین سر چشمه می‌گیرد.

همیشه چنین می‌پنداشتم که مصیبت ما شیعیان امامی بعلت حکم و سیاست حکمرانان نمی‌باشد بلکه این مصیبت‌ها به دلیل خضوع و سر فرود آوردن ما نسبت به بدعت‌هائی است که در عقائد ما رسوخ کرده‌اند، و رجال فقه جهت تثبیت حکم و سیادت خویش از آن استفاده کرده‌اند، ولی از اینجا می‌خواهم بصورت صریح مسائل آتیه را بیان کنم و اثبات کنم که مصیبت ما شیعیان امامی از اکثریت، و نه از اقلیت سر چشمه می‌گیرد. چون به وضوح می‌بینیم که گروه‌ها و احزاب دارای شعارهای آزادی سیاسی و وطن‌پرستانه پیروان و طرفداران زیادی کسب می‌کنند و بسیاری از مردم خواهان آزادی سیاسی در زیر پرچم این احزاب و به طرفداری از آنان جمع می‌شوند. و حال آنکه ندای آن رهبرانی که بر ضد اوهام و خزعبلات و اساطیر ایستادگی کرده و بر علیه استعمار عقیدتی که بر پایه این خزعبلات و بدعت‌ها و گمراهی‌ها بنا شده‌اند قد علم می‌کنند را نه تنها کسی نمی‌شنود، بلکه سردمداران اینگونه حرکت‌ها بیشتر از سوی مردمی که بصورت فکری و روانی استعمار و استثمار شده‌اند اذیت و آزار می‌شوند و نه رهبران این مردم. یا بهتر بگویم، زمانیکه بقصد رهائی یافتن از سلطه استعمار سیاسی از یک امت دعوت بعمل می‌آید، همه افراد این ملت لبیک گویان در زیر لوای این دعوت قرار می‌گیرند تا آزادی و استقلال سیاسی بر باد رفته خود را بار دیگر بدست آورند و حال آنکه اگر از همین امت بجهت رهائی یافتن از استعمار فکری و استبداد عقیدتی که صدها بار از استبداد سیاسی بدتر و دردناک‌تر است دعوت بعمل آید، با معارضه شدید اکثریت مردمی مواجه می‌شویم که در مقابله با این حرکت جبهه گرفته، و دعوت مخلصانه‌ای که صرفا برای آزاد سازی آن‌ها از محنتی است که بدست خود گرفتار آن شده‌اند، را رد کرده، به مبارزه با آن می‌پردازند. پس صریحا سخن خود را عموما به شیعیان امامی، و خصوصا آن طبقه‌ای که جنازه ولی فقیه را با گریه و فریاد و زاری مشایعت کردند، و هر کدام از آن‌ها در سینه خود زخمی از خنجر آن فقیه داشتند، متوجه می‌سازم.

(۲)

من باید به این امر با وضوح کامل اشاره کنم که برای نظامی که بر پنجاه میلیون شیعه با آتش و آهن مدت ده سال است که حکومت می‌کند، کار آسانی است که در زمان احتیاج به این مردم و اقتضای موقعیت، این جمعیت میلیونی را به خیابان‌ها بکشاند. چون زمانی که همه سرنوشت و همه مقدرات یک امت اعم از خورد و خوراک و حیات و مرگ آن بدست این نظام باشد به راحتی می‌تواند این جمعیت عظیم را با فریاد و مشت گره کرده به صف‌های تظاهرات بکشاند.

ما در پنجاه سال گذشته شاهد تشییع جنازه‌های بزرگی بوده ایم، دیدیم که چگونه مردم مصر در تشییع جنازه جمال عبد الناصر با گریه و اشک شرکت کردند. و دیدیم که چگونه همین مردم در غم درگذشت ام کلثوم، با جمعیت‌های میلیونی به خیابان‌ها ریخته و جنازه وی را تشییع کردند. اما این جمعیت، جنازه عبد الناصر را بخاطر احترام به وی، و جنازه ام کلثوم را بخاطر عشق به او مشایعت نمودند. حال باید پرسید که مشایعت جنازه امام راحل توسط این جمعیت برای چه بود؟

این مسئله صحیح است که برای نظام حاکم بر ایران خارج ساختن میلیون‌ها نفر به خیابان‌ها کار بسیار آسانی بود، اما آنچه ما در این مراسم مشاهده نمودیم به نقشه و برنامه ریزی نظام حاکم نبود، بلکه این خروج مردم به خیابان‌ها از سوی خود این جمعیت میلیونی معتقد و مومن به ولایت فقیه انجام گرفت، گر چه از دست این ولایت فقیه زخم‌ها خورده باشد.

این امر بود که مرا وادار ساخت شیعه را مخاطب قرار داده و این جمله را فریاد بزنم که: «ای شیعیان جهان بیدار شوید».

(۳)

و هنگامی که من شیعیان جهان را به بیداری می‌خوانم بر خود لازم می‌بینم که بسیاری از امور را روشن سازم تا شیعه جهان به عمق مصیبت خود که بدست فقهاء در طول تاریخ بدان گرفتار شده است آشنائی یابد. پس ضروری می‌بینم که در این بحث روش سقراط را دنبال کرده و سئوالاتی طرح نمایم، تا با جواب دادن به این سئوالات روشنگر غرض خود بوده و حقائق را نمایان سازم.