س- آیا جهت رهائی شیعه از مصیبت راهی به جز «تصحیح» وجود دارد؟
ج- بجز مسئله تصحیح، یک راه منطقی وجود دارد و آن رهائی از این نظام حاکم میباشد. و این همان راهی است که مخالفان نظام حاکم بر شیعه ایران آن را آرزو دارند. هر کدام از مخالفین برای رهائی از این نظام راه خاصی را انتخاب نموده است. این مخالفت ممکن است که در کوتاه و یا دراز مدت به پیروزی برسد، و عقیده دارم این نظام که با انسانیت و ادیان آسمانی هیچ صله و ارتباطی ندارد، نظامی است منزوی و نمیتواند مدت درازی دوام بیاورد اما من از بعد دیگری به این مسئله مینگرم. و آن اینست که در صورت از بین رفتن این نظام، تشیع تا زمانیکه در اعماق خود اصول ناسالمی را که ساخته دست فقهاء و مجتهدین میباشد حمل میکند، با خطر نابودی روبروست. و این امر را نیز بعید نمیدانم که این نظام به آشوب دیگری در منطقه دست زده، و در این آشوب و هرج و مرج بار دیگر سادهاندیشان شیعه را بازیچه قرار دهد. و آنجاست که طامّه کبری بر پا خواهد شد. در اینجا من خود را مسئول میدانم که صریحا به شیعه و سنی اعلام کنم که خطری که شیعه را تهدید میکند، بزرگتر از آن است که عالم اسلامی و حتی شیعه تصور آن را مینمودند. و این خطر قبل از اینکه متوجه کشورهای مجاور باشد، خود شیعه را در خانهاش تهدید میکند، و امیدوارم که کسی این مسئله را از من نپرسد که چرا در این مقاله اینهمه از شیعه سخن رانده، و از دهها فرقه اسلامی دیگر که در ایران بسر میبرند سخنی بمیان نمیآورم.
این سخنان در خطاب با اکثریت شیعهای که در ایران بسر برده و در آنجا دارای امکانات و قدرت و کیان خاص بخود میباشند، و در حقیقت هم آنان باعث بروز محنت و مصیبت بر خود و مسلمانان دیگر ایرانی و غیر ایرانی شدهاند، بیان شدهاند. در اینجا به مسئله جنگ نظام مذهبی شیعه ایران با عراق بر میگردم تا راز دیگری را افشا کنم. نظام حاکم بر شیعه ایران با این جنگ که باعث کشتار شیعه و غیر شیعه عراق گردید، ثابت کرد که وقتی قومیت و مذهب رو در رو قرار میگیرند، قدرت قومیت بیشتر بوده و بر مذهب غلبه مییابد. در غیر اینصورت چرا نظام مذهبی حاکم دستور قتل شیعه عراق و انهدام شهرهای جنوبی این کشور را که همگی شیعه نشین میباشند صادر نمود، و با موشک و توپ در طول هشت سال این اماکن را زیر آتش گرفت؟ و حتی هنگامیکه نظام، آتش بس را پذیرفت، این پذیرش بعلت دینی و یا مذهبی و یا انسانی نبود، بلکه به شکستی زشت تن داد، که حتی ولی حاکم آن را به «نوشیدن جام زهر» تشبیه کرد، و همه عالم این سخن وی را شنیدند. و این بدین معنی است که اصول اساسی مذهب شیعه بدان صورتیکه فقهاء آن را تصور کردهاند، ممکن است بار دیگر اجازه تکرار این عمل را بدهد. ممکن است بار دیگر از سادهاندیشان شیعه و طرفداران ولی فقیه نیروئی بسیج نموده، جنگ جدیدی را در ابعادی گسترده تر و جهت صدور انقلاب شیعه، که با تمسک به (تقیه) (انقلاب اسلامی) خوانده میشود، آغاز کند. و باید توجه داشت که شیعه هر قدر هم که دارای قدرت و سطوت باشد، باز هم در عالم اسلامی در زمره اقلیت بشمار رفته، و کمتر از ده درصد از جمعیت مسلمانان را تشکیل میدهد. نتیجتا پیروزی شیعه بر امت اسلامی که دارای چنین وسعتی است، امری غیر ممکن بوده و از لحاظ عقل و منطق، و با توجه به موقعیت زمانی و مکانی هرگز بوقوع نمیپیوندد.
اما آنکسانیکه در طول هشت سال جنگ و نکبت، و مصیبتهای گذشته دیگر به شهادت تاریخ، با جان شیعه بازی کردند، ممکن است بار دیگر نیز فرصتی پیدا کرده، و شیعه را به آب و آتش بزنند.
اما همه میدانیم که طرفهای درگیر در جنگ بسر هم گل نمیریزند. بلکه آنجا گلوله و اسلحه است که حکومت میکند. و تاریخ معاصر شهادت میدهند که چگونه اسلحه ویرانگر و شیمیائی و اتمی و غیره، خرابی و دمار بر جای میگذارند. سخنم را در جملهای خلاصه میکنم: آیا تشیع قصد دارد که نکبت این سلاحهای ویرانگر را بخاطر چشم و ابروی ولایت فقیه و مجتهدین بجان خود بیازماید؟ آیا شیعه میخواهد در راه رضای این گروه که در طول تاریخ با وی معامله قصّاب و گوسفند را نموده است، خود را به وادی فلاکت و نابودی بکشاند؟ اگر شیعیان امامی به من اجازه دهند کلام خود را کمی روشن میکنم: تا زمانیکه ما شیعیان امامی عقیده داریم که در میان فرقههای اسلامی فقط ما فرقه نجات یافته میباشیم، و تا زمانیکه به زعم فقیهان اعتقاد داشته باشیم که قتل و کشتار مسلمانان چه شیعه و چه سنی، در راه پیوستن آنان به این فرقه نجات یافته، بر طبق دستور عقیده و مذهب میباشد، و هر کسی در این راه کشته شود شهید بوده و به بهشت میرود و حور عین از همه طرف او را در آغوش میگیرند و تا زمانیکه تاریخ سخن من را گواهی میدهد (و در طول هشت سال عالم اسلامی دلیل سخنانم را از راه تلویزیون مشاهده نمودند)، و مادامیکه حاکمان بر شیعه، همان اشخاص متعصب دارای افکار ارتجاعی و دروغین بوده که امام آنها میگوید: «اگر پیروز شدیم پس پیروز شدهایم و اگر شکست خوردیم باز هم پیروز شدهایم»، و کمترین اتهام آنان جنایتکاران جنگی است، و تا زمانیکه رئیس نیروهای مسلح این نظام در خطاب به ولی فقیه چنین میگوید: «اگر تو به ما بگوئی که نصف این هندوانه حلال و نصف دیگر آن حرام است، نصف حلال را خورده و نصف حرام را رها میکنیم»، و تا زمانیکه عده کثیری از مردم این سخنان را باور داشته و به آن ایمان دارند، و هرگز فکر نمیکنند که اینچنین سخنان که اگر از زبان رئیس ارتشی در کشوری دارای دموکراسی و پیشرفته گفته شود، او را بیدرنگ به تیمارستان میبرند، و تا زمانیکه عده کثیری از مردم نقش انبوه عزادار برای «امفسیس» را بازی میکنند، پس بگذارید بگویم که خطر به آب و آتش زدن دوباره شیعه و دخول وی به جنگی و مصیبتی دیگر بسیار زیاد است. حتی تفکر در این امر بسیار مخوف و ترسناک بنظر میرسد. و من برای این مشکل که قبل از دیگران در کمین ما شیعیان امامی، و یا بهتر بگویم، در کمین اسلام و همه مسلمانان جهان نشسته است، فقط یک حل میبینم، و آن بیدار کردن شیعه از خواب طولانی است تا بدعتهائی که بواسطه آن خود و دیگر مسلمانان را دچار محنت و مصیبت کرده است، بشناسد. و این امر فقط زمانی امکان پذیر است که ندای تصحیح بگوش آنان که ولاه فقیه و رهبران حاکم مذهبی آنها را گمراه کردهاند رسیده، و شیعه را با ابعاد حقیقی مصیبتهائی که در سایه ولایت فقیه گریبانگیرش شده است آشنا کنیم، و این مصیبتها را در قالبی شیعی به آنان بفهمانیم. ما دیدیم در روزی که نظام حاکم در جنگش با شیعیان عراق اعلام آتش بس نمود، چند هزار از زندانیان سیاسی شیعه را که در زندانش بسر میبردند اعدام کرد، و همه رسانههای گروهی جهان از این فاجعه بزرگ سخن راندند. و بخاطر آن تظاهرات وسیعی از طرف شیعه و غیر شیعه، در بعضی از نقاط جهان به راه افتاد. و در بین اعدام شدگان صدها زن و دختر، صدها سالمند و صدها زخمی بودند، و حتی عدهای از آنها حکم زندانی بودنشان بپایان رسیده بود، و میبایست از زندان آزاد میشدند. اما ولی فقیه به انتقام شکستش در جنگ این زندانیان مقید در زنجیر را به جوخههای اعدام سپرد. و همه را فقط در مدت یکهفته از دم تیغ گذراند، و به هیچکدام رحم نکرد. اما شیعه ایران در مقابل خبر این فاجعه که بزرگترین قصابی تاریخ شیعه بشمار میرود بسیار خونسرد رفتار نمود، چرا؟
چون جبهه مخالف نظام خبر این فاجعه را بصورت حقیقی آن بیان نکرد، و هرگز اعلام نکرد که چندین هزار دختر، زن و پیر و جوان شیعه بدست نظام مذهبی شیعه، و به امر ولی فقیه شیعه اعدام شدهاند. بلکه این کشته شدگان را شهیدان سیاسی مخالف نظام خواند، و نظام نیز از آنان به عنوان منافق یاد کرد. و طبیعتا و نتیجتا دلهای شیعیان هوادار نظام از این خبرها هرگز در سینه نمیلرزد. علاوه بر شیعیان طرفدار نظام، شیعیان غیر ایرانی هوادار نظام بودند که هرگز این فاجعه آنان را نیز نیازرد، چون از دیده آنان این فاجعه، فاجعهای قومی و ایرانی بود، و آن را از چهار چوب مذهب شیعه بیرون پنداشتند. و اگر اینان میدانستند و بیدار میشدند که اعدام شدگان مانند خود آنان شیعه بودند، و مانند خود آنان بر تربت حسینی سر میگذارند و در اذانهای خود «أشهد أن علي ولي الله» میگفتند، از این سکوت هولانگیز بخاطر مصیبت برادرانشان در ایران، بیرون میآمدند و نظرشان در مورد نظام حاکم فرق میکرد.
در اینجا باید برای شیعیان غیر ایرانی بعضی از امور را روشن سازم، تا با خطری که توسط این نظام مذهبی در کمین شیعه نشسته است آشنا شوند و بدانند که وقتی من از این خطرها صحبت میکنم، سخن بیهوده نمیگویم، میخواهم ثابت کنم که نظام مذهبی حاکم بر ایران در معامله با شیعیان غیر ایرانی به سوی نژادپرستی و قومیت میل نموده، و قصد دارد شیعیان دیگر را قربانی شیعیان ایران کند.
نظام حاکم بر ایران در زمان جنگ شیعیان خود با عراق، سفیرانی به کشور پاکستان فرستاد تا موافقت رئیس جمهور متوفای آن یعنی «ضیا ءالحق» را مبنی بر مشارکت داوطلبان شیعه پاکستان، در جنگ جلب کند تا این داوطلبان را در صفوف مقدم جبهه، یعنی در جلوی صفوف سپاه پاسداران جایگزین کنند، اما ضیاء الحق این درخواست آنان را رد کرد. و یکبار نیز رهبریت شیعه ایران به تمامی پناهندگان عراقی که در ایران بسر میبردند، دستور داد تا به عنوان سرباز در جنگ شرکت کرده، و در مقدمه صفوف سپاه پاسداران قرار گیرند، و زمانیکه با اعتراض برخی از رهبران آنان روبرو شدند، با خشونت تمام جواب دادند که: «شما اهل کوفه هستید که امام حسین را کشتید، و هم اکنون وقت آن رسیده است که با قربانی کردن خود، در راه ترویج مذهب شیعه گناهان خود را پاک سازید». و نمیدانم که آیا شیعیان میدانند که این نظام تروریستی که بر شیعیان حکم رانده و جهان را با تروریستهای اجیر شده خود تهدید میکند، و با پرداخت اموال گزافی آنان را استخدام کرده، و به وسیله آنان آمریکا و فرانسه و انگلیس را تهدید نموده و از آنان باج میگیرد، چرا تا کنون حتی یک تروریست از شیعه ایران را جهت انجام غرضهای خود اجیر نکرده است، بلکه همه این تروریستها از شیعیانی هستند که با قومیت ایرانی هیچ صله و نسبتی ندارند، و برخی از آنان از شیعیان کویت، لبنان، و یا پاکستان و عراق میباشند، اما در این مجموعه جای شیعه ایرانی خالیست. آیا این دلیل واضح روشنی نیست مبنی بر اینکه نظام مذهبی حاکم در ایران، نظامی نژادپرست و قوم گراست و هنگامیکه مذهب و قومیت با یکدیگر برخورد میکنند، این نظام قومیت را بر مذهب برتری میدهد، و در راه قوم ایرانی هم قومهای دیگر را فدا میسازد؟ آیا شیعیان جهان میخواهند از خود قربانیانی بسازند که فدای طمعهای رهبریت تشیع ایران میگردد؟ خداوندا شاهد باش که من ابلاغ نمودم.
زمانیکه مجلس خبرگان که از بیش از صد فقیه تشکیل شده است شخصی را جهت رهبریت شیعه انتخاب کرد که تنها فضیلت و برتری وی نسبت به دیگران این بود که در طول هشت سال خادم مطیعی برای ولی فقیه بوده و در مجالس ترحیم، خوب تعزیه خوانی میکرده، براستی جهان تشیع شاهد بزرگترین مهزله تاریخ خویش بود. زمانیکه چنین شخصی گویی سبقت را ربوده، و مجتهدان و فقهائی که خود را برتر و بهتر از او میدیدند، مجبور به سکوت و حتی عرض تبریک و تهنیت میگردند، بدین امید که این رهبریت مذهبی تا مدتی به شکل جنایتکار خود باقی بماند، آنگاه است که باید بگویم شیعه مانند توپی شده است که هر پائی لگدی بر آن میکوبد و آن را از جائی به جائی دیگر میراند و همه اینها به این خاطر است که این بازی مذهبی جریان داشته باشد، و این گروه بر شیعه سیطره داشته، در طول شبانه روز به آن جنایت کنند.
پس بگذارید یگویم که: «تصحیح» عقیده شیعه، و بازگشت دادن آن به تشیعی که شیعه را در عصر ائمه زینت داده بود، یعنی همان مذهب و فقه امام صادق و عودت دادن آن به عصر سلف صالح، تنها و بهترین تضمین جهت عدم تکرار اینگونه مصیبتهاست. تا دیگر هرگز جنایت کاران جرئت نکنند که با آتش و گلوله بر شیعه حکم رانده، و یا خرافات و بدعتهایشان را که صدها بار بدتر از آتش و گلوله است، بر شیعه تحمیل کنند.