س- چرا بعضی از شیعه با رهبریت مذهبی در ایران همدردی نموده و با مردم شیعه محنت زده ایران همدردی نمینمایند؟
ج- شاید این موضوع از خطیرترین موضوعاتی است که عالم اسلامی و بخصوص شیعه با آن روبروست. شاید کسی تا کنون در مورد این موضوع خطیر گوشزدی ننموده و یا سخنی نگفته باشد. و با وجود اینکه بسیاری از دول اسلامی و کشورهای منطقه با تبعیت شیعیان دارای قومیتهای مختلف از رهبریت شیعه در ایران مواجه بوده و رنج میبرند، شاید تاکنون کسی متوجه این امر نیز نشده باشد. در اینجا سعی میکنیم خطرهای بزرگی که از این تبعیت ناشی شده و خواهد شد را توضیح دهیم تا شیعیان با عمق این خطرها آشنائی پیدا کنند.
شیعه در تبعیت خود از مسئله قومیت فراتر رفته و به آن اهمیتی نمیدهد. بهترین مثال برای تبعیت تشیع از رهبریت روحانی را که در مقام مقایسه میتوان عنوان نموده، تبعیت مسیحیان از اسقف اعظم بود که مدت چهار قرن این مقام در اختصاص ایتالیائیها قرار داشت، تا اینکه پاپ لهستانی فعلی پای به صحنه گذاشت. سپس مسیحیان سرتاسر جهان علی رغم داشتن قومیتهای مختلف بدون توجه به ایتالیائی بودن پاپ از وی تبعیت میکردند. مسئله رهبریت مذهبی تشیع نیز بهمین صورت نمایان میشود. شیعیان پاکستانی، هندی، آفریقائی و لبنانی همه و همه در عقیده مذهبی خود، پیرو رهبریت مذهبی ایران میباشند. پس رهبریت تشیع، ایرانی است و پیروانی از قومیتهای مختلف دارد. رهبریت مذهبی تشیع در پنج قرن اخیر و پس از اینکه شاه اسماعیل صفوی تشیع را وارد ایران کرد، غالبا بدست ایرانیان بوده است. و میتوان رهبران عرب شیعه را که بسیار قلیل بودهاند از این قاعده مستثنی نمود. با توجه به این مسائل با این سئوال روبرو خواهیم شد که چرا رهبریت مذهبی تشیع بصورت اغبیب همواره در احتکار ایرانیان بوده است؟ در جواب این سئوال دو امر متناقض روشن میگردد. یکی از این دو امر سادگی ما شیعیان امامی و اخلاص ما در پیروی عقیده تحمیل شده بر ماست، و امر دیگر مکر و تیز هوشی رجال دین ایران است که همواره برای رهبریت مذهبی و مرجعیت، اشخاصی ایرانی را کاندید نموده و این امر را در انحصار خود در آوردهاند. در اینجا راز بسیار خطرناکی نهفته است که تاکنون کشف نشده و آن از سویی زیر پا نهادن قومیت در تبعیت از رهبریت مذهبی، و از سویی دیگر تمسک رجال دین شیعه ایران به تعصب و قوم گرائی است.
چرا با توجه به اینکه در بین رجال دین شیعه در قومیتهای مختلف مانند عرب، هندی و پاکستانی عناصر باکفایت و دارای شرایط رهبری و اجتهاد و مرجعیت یافت میشوند، همواره رجال شیعه ایران برای رهبریت مذهبی، عناصری ایرانی را نامزد میکنند؟ در اینجا راز دیگری فاش میشود و آن این است که رهبریت مذهبی ایران و اعوانش عقیده دارند که رهبریت دینی مذهبی تشیع باید حتما شخصی ایرانی باشد. چون ایران حکم قلب تپنده مذهب شیعه را دارد، پس این رهبری باید در ایران و در دست ایرانی باقی بماند تا از مکدر شدن صفای این رهبریت جلوگیری شده و در این قلعه بلند از آن محافظت میشود تا دست دیگران از آن کوتاه بماند. و در این صورت است که این رهبریت مذهبی میتواند از امکانات شیعه در ایران استفاده کرده و از آن در صادر نمودن این انقلاب مذهبی که در ولایت فقیه و بدعتها و خرافات و پیچیدگیها خلاصه میشود یاری جوید که هرگز این مزایا را نمیتوان در رهبری هندی، پاکستانی، و یا عربی جستجو نمود. خطر بزرگی که میخواهم بدان اشاره کنم در اینجا نمایان میشود و آن این است که شیعیان جهان هنگامیکه در امور عقیده، بدون توجه به قومیت از رهبریت روحانی پیروی میکنند، (این امر بدین معنی است که شیعه لبنانی، هندی، پاکستانی، آفریقائی و غیره از رهبریت شیعه در ایران متابعت مینمایند)، و زمانیکه رهبریت تشیع در ایران از کالبد روحانی صرف خارج شده و تبدیل به نظامی سیاسی و دارای قدرت تحکم میگردد، نتیجتا شیعیان جهان از یک نظام مذهبی سیاسی دارای قدرت و حکم پیروی میکنند. گرچه از رعایای این نظام نبوده و بدان وابستگی، و با آن حتی همجواری نیز نداشته باشند.
پس این رابطه بین شیعه و رهبریت مذهبی هنگامی که شکلی سیاسی بخود گیرد، خود شیعه و اسلام کشورهای مجاور را با خطرهای بیشماری روبرو میسازد. چون یک نظام سیاسی حتی در صورت مذهبی بودن نیز دارای طموحات و تصورات و مبادی خاص بخود میباشد، و برای یک نظام سیاسی حتی در صورت مخفی شدن در پشت نقاب دین و عقیده، تمسک به اخلاق و مبادی اسلامی کاری بسیار دشوار و ناممکن است. و در اینجاست که این نظام سیاسی اگر دارای طرفدارانی از قومیتهای دیگر باشد، از آنان جهت رسیدن به اهداف غیر سلیم و حتی پلید خود در راه توسعه قدرت خویش استفاده مینماید. و این نظام مذهبی در سازمان دادن شیعیان دارای قومیتهای مختلف در کشورهای دیگر جهت رسیدن به اهداف خود با هیچ مشکلی روبرو نخواهند شد. و نتیجتا این نظام مذهبی بعلت برخوردار بودن از رهبریت روحانی، از سادگی برخی از شیعه بمنظور مبارزه و خرابکاری در کشورهائی که با آنان سر دشمنی را دارد استفاده میکند. و چون این شیعیان به علت برخوردار بودن از اقلیت نسبی در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی نمیتوانند آنطور که باید وشاید رغبتهای این نظام مذهبی شیعه را برآورده سازند، در نتیجه انجام دستورهای رسیده از سوی این نظام مذهبی به ضرر خود آنها تمام خواهد شد، و خود آنها علی رغم نتایج خطرناک اینگونه اعمال، اولین قربانیان این حوادث خواهند بود. و اکنون به قسمت دوم سئوال خود که چرا شیعیان با مردم شیعه محنت زده در ایران همدردی نمیکنند جواب خواهم داد. دلیل این امر گر چه تاکنون کسی به آن توجهی نکرده است بسیار واضح است. و این امر دو علت اساسی دارد:
علت اول اینست که همانطور که گفتیم شیعیان جهان در پیروی مذهبی به قومیت اهمیتی نمیدهند، پس بهمین دلیل از نظام مذهبی حاکم بر ایران پیروی میکنند. اما همین شیعیان هنگامی که با مسئله همدردی با مردم ایران روبرو میشوند، موضعگیری دیگری داشته و راه تعصب و قومیت را میپیمایند. و به مردم ایران به عنوان قوم دیگری مینگرند که با آنان هیچ ارتباطی ندارند. پس برای شیعه عرب قومیت ایرانی هیچ ارزشی ندارد، همانگونه که این قومیت برای شیعیان هند، پاکستان، و غیره بیاهمیت بنظر میرسد. و اینجاست که شیعیان جهان نه تنها محنت شیعیان ایران را احساس نمیکنند، بلکه این محنت برای آنان هیچ ارزشی نیز ندارد. و همینجاست که تناقض بسیار خطرناکی در همدردی شیعه با شیعه رخ مینماید چون شیعیان جهان در رابطه با نظام مذهبی حاکم بر ایران احساس همدردی و مسئولیت نموده و در رابطه با شیعیان ایرانی موجود در زیر سلطه این نظام هیچ همدردی و تعاطفی از خود نشان نمیدهند. این موضعگیری ناسالم و غیر صحیح حتی قبل از سلطه نظام مذهبی حاکم بر ایران، یعنی در زمان شاه نیز ملازم و همراه شیعیان بود. به این معنی که شیعیان جهان به اعمال شاه و ساواک جهنمیش و استبداد وی با شیعه هیچ اهمیتی نمیدادند، اما علاقه آنان به شاه، به عنوان حامی مذهب شیعه بسیار زیاد بود. بیاد دارم که روزی در این باره به «سید محسن حکیم» که بزرگترین رهبر شیعیان عراق بود و از شاه پشتیبانی میکرد گفتم که: «آیا میدانید که شیعیان ایران تا چه حد با استبداد و ظلم شاه روبرو هستند؟» او جواب داد: «بله میدانم». و من گفتم: «پس چرا کاری نمیکنی؟» جواب او این بود: «میترسم که کلمهای بر ضد شاه بگویم و نظامش سقوط کند و پس از آن دیگر هرگز جمله «أشهد أن علي ولي الله» را در اذانهای رادیو تهران نشنویم».
پس به او گفتم: «شنیدن این بدعت و جمله ساختگی را «أشهد أن علي ولي الله» بر رفع ظلم و استبداد و فقر و بدبختی ترجیح میدهی؟» او سرش را تکان داد و مدتی طولانی خاموش ماند و سپس گفت: «شاه رمز و الگوی شیعه است و باید او را حفظ کنیم». حال اگر یاری و عشق مرجعیت شیعه نسبت به رمز و الگوی سیاسیش اینگونه باشد، پس عشق و پشتیبانی عامه شیعیان از رمز و الگوی مذهبیشان چگونه جلوهگر خواهد شد؟
اینجاست که میخواهم از سازمانهای تبلیغاتی که عقیده داشتند در صورت افشای شبانه روزی خبرهای مصیبت مردم ایران شکوه و جلال نظام مذهبی حاکم از نظر شیعه خواهد افتاد انتقاد کنم. چه میبینیم که ده سال است که همین سازمانهای تبلیغاتی ضد نظام، مصیبت شیعیان ایران را برای جهانیان وصف میکنند، اما وجدان و ضمیر حتی یکنفر شیعه از شیعیان عالم نیز بیدار نگشته است. اگر همین سازمانهای تبلیغاتی شیعیان را با زبانی که میفهمند مخاطب قرار داده و مصیبت و محنت مردم ایران را در کالبد مصیبت شیعه، و جدا از قومیت ایرانی عنوان مینمودند و آن را روشن میساختند، احساسات شیعیان جهان فروزان شده و مشکلات و بدبختیهای شیعه ایران را احساس نموده و تصویر زشت و حقیقی نظام مذهبی حاکم را نمودار میساختند. اگر شیعیان جهان از این سازمانهای تبلیغاتی این را میشنیدند که چگونه این نظام مذهبی در جنگ با شیعیان، یک میلیون شیعه را بقتل رساند و سه میلیون شیعه را از کشور فراری داد، و یکصد و پنجاه هزار جوان شیعه را در همین سرزمین شیعه ظالمانه اعدام نمود و صد هزار زندانی شیعه چندین سال است در اسارت این نظام بوده و از آزاد ساختن آنان خود داری میکند، و یکصد و پنجاه هزار زندانی سیاسی در زندانهای این نظام با انواع شکنجه روبرو هستند، و پنجاه میلیون شیعه به زنجیرهای استبداد این نظام مقید شده و فقر و مرض و گرسنگی آنان را تهدید میکند، آنگاه میفهمیدند که چه محنت و مصیبتی بر سر شیعه فرود آمده است.