ای شیعیان جهان بیدار شوید

س- چرا جبهه شیعه مخالف نظام نمی‌تواند نظام مذهبی شیعه را سرنگون کند؟

س- چرا جبهه شیعه مخالف نظام نمی‌تواند نظام مذهبی شیعه را سرنگون کند؟

ج- ما در مورد نظام مذهبی حاکم بر ایران بسیار سخن گفتیم و گفتیم که این نظام طرفدارانی از شیعه دارد که به اصولی که نظام حاکم، بر آن تاسیس شده ایمانی کورکورانه و راسخ داشته و از آن الهام می‌گیرند. این همان نظریه ولایت فقیه و ضرورت تقلید از مجتهدین می‌باشد. بدین معنی که هر کسی از شیعه اگر از مجتهدی تقلید ننماید، اعمال او باطل شمرده شده و آنکه در مقابل ولی فقیه بایستد، حکمش مانند کسی است که در مقابل خدا و رسول خداجایستاده باشد. بغیر از این دو اصل اساسی که نظام فکری تشیع امامی بر آن بنا شده است، همه بدعت‌هائی که قصد تصحیح آن را داریم از این دو اصل سرچشمه گرفته، و مجتهدان و فقیهان از آنان جهت اعمال سلطه خود بر شیعه استفاده می‌کنند. و می‌توان گفت که همه این بدعت‌ها بصورت کلی یا فردی، همواره نقش اساسی را در طرز تفکر ما شیعیان امامی بازی کرده‌اند. و می‌توانم به صراحت بگویم که متاسفانه بیست درصد از شیعه ایران اشخاصی هستند که به ولایت فقیه و شعب آن ایمانی کور کورانه دارند. و اکثریت قریب به اتفاق شیعیان به مسئله ولایت فقیه به معنای امر کننده و نهی کننده مطلق، ایمان نداشته، اما به تقلید و تبعیت از مجتهدین ایمان دارند. این دسته از لحاظ حماسی در مرتبه‌ای پائین‌تر از دسته اول قرار می‌گیرند. این طبقه اکثریت نیز که عقائدش از بدعت‌ها و خرافات و خشکی‌ها خالی نیست، همان طبقه‌ای است که باطنا نظام مذهبی حاکم را تایید نمی‌کند. و جنگ و جدال همواره بین این اکثریت فاقد آزادی، و آن بیست درصد سلب کننده آزادی بوقوع می‌پیوست. اما این اکثریت، قدرت غلبه بر اقلیتی که تظاهرات را سرکوب می‌کرد، و اراده اکثریت را با گلوله و آهن به خاک و خون می‌کشید را نداشت و در اینجا باز همان خطری که بارها به آن اشاره کرده ام در کمین است و آن، در معرض نابودی قرار گرفتن شیعه و تهدید شدنش بدست خود شیعه می‌باشد. چون در هنگامی که در نظامی استبدادی سیاسی تظاهراتی بزرگ به وقوع می‌پیوندد و همه مردم به خیابان‌ها میریزند، در بسیاری از اوقات نیروهای سرکوبگر که وسیله دفاعی استبداد حاکم می‌باشند، به سوی تظاهرکنندگان آتش نمیگشایند چون با افرادی روبرو می‌شوند که حکم برادر را داشته و با استبداد حاکم میجنگد. و حتی در بسیاری از اوقات همین نیروهای سرکوبگر به متظاهرین می‌پیوندند، و انقلابی مردمی و کامل را جلوه‌گر میسازند. همانگونه که نیروهای سرکوبگر شاه که از پلیس و سازمان امنیت و ارتش تشکیل شده بود، به مردم انقلاب گر پیوستند و انقلابی همه جانبه و کامل را تشکیل دادند. اما با توجه به وضعیت موجود و اینکه قدرت حاکم بر کشور قدرتی مذهبی بوده، و با توجه به اینکه بیست درصد طرفداران سرسخت آن که به این نظام و فلسفه آن اعتقاد کامل داشته، و نیروهای سرکوبگر این نظام را تشکیل می‌دهند که بر کشور حاکم می‌باشد، در نتیجه هر گونه تظاهرات مردمی با مقابله این بیست درصد که بدون رحم و شفقت و رافتی به آنان آتش می‌گشایند روبرو می‌گردد، چون این نیروی سرکوبگر بر طبق اوامر خدا، و دستور قرآن و سیرت امام علی، حاضر به کشتار برادران مذهبی خود می‌باشند، و به این مسئله نیز اهمیت نمی‌دهند که هزار نفر یا صد هزار نفر را در یک معرکه کشتار کنند. و حتی خداوند را شکر کرده و به این مسئله افتخار هم می‌کنند که دشمنان دین یعنی منافقین، مارقین، و ستمکاران را نابود کرده‌اند.

با توجه به این حالت پیروزی انقلابی مردم، و نابودی نظام مذهبی حاکم بر ایران، امری بسیار مشکل بنظر می‌رسد. و اکنون به سئوالی که مطرح نمودم جواب می‌دهم. جبهه شیعه مخالف نظام که مدت ده سال با این نظام مقابله نمود، در به تصویر کشیدن جرم‌های ارتکابی نظام حاکم و تفسیر فاجعه‌های آفریده شده توسط این نظام، چه در کشتار شیعیان کشور همسایه، و چه در کشتار دستجمعی زندانیان داخل کشور، و انجام امور ضد دین راه اشتباهی را پیمودند. جبهه مخالف نظام همواره با استفاده از دستگاه‌های تبلیغاتی و نشریات و بیانات خود، نظام حاکم و در راس آن ولی فقیه و ایادی وابسته به وی را به انجام اعمال ضد مبادئ اسلام متهم می‌نمودند و همواره نوک پیکان حمله آنان بر این امر تمرکز داشت که به شیعه ایران ثابت کنند که نظام حاکم در اعمال خود به قوانین اسلام هیچ توجهی ندارد. اما علی رغم این تبلیغات و افشاگری‌ها دیدیم که نظام حاکم همچنان سرپا ایستاده و صدها هزار نفر در نمازهای جمعه شرکت می‌کنند. می‌دیدیم که صدها هزار نفر در تظاهرات خود، نظامی را که به اسم اسلام اعمال ضد اسلام و قرآن انجام می‌داد، و همه، این اعمال را بوضوح خورشید در دل ظهر می‌دیدند، تایید می‌کردند. این همان اشتباهی بود که از جبهه شیعه مخالف نظام، در داخل و خارج کشور همواره سر می‌زد. و همه آن‌هائی که عقیده داشتند که رسوائی اسلامی و دینی نظام حاکم در مقابل طرفدارانش بر آن تاثیر می‌گذارد، دانستند که در این نتیجه گیری اشتباه می‌کرده‌اند.

بزرگ‌ترین اشتباهی که جبهه شیعه مخالف نظام مرتکب شدند این بود که ندانستند با چه زبانی با شیعه ایران (چه اقلیت ۲۰% و چه اکثریت) سخن بگویند. آنان قبل از اینکه مسلمان باشند خود را شیعه می‌خوانند، می‌پندارند که اسلام فقط برای تثبیت مذهب حق شیعه بوجود آمده است. همان مذهبی که فقیهان و ولاه فقیه پس از غیبت کبری، آن را مسخ نموده و حقیقت درخشان آن را که در فقه اهل بیت جلوه‌گر می‌شود تغییر دادند. شیعه ایرانی به تمامی اسلام، از زاویه و روزنه تشیع می‌نگرد. پس هنگامی که می‌بینیم که اکثریت فقهای شیعه در کتاب‌های خود اینطور می‌نویسند که امامت، اصلی از اصول دین است، و عدم ایمان به آن موجب بطلان اعمال می‌گردد، نباید از این امر تعجب کنیم. و بعلت همین مسئله امامت بود که اختلاف عمیق و اساسی میان شیعه و مذاهب اسلامی دیگر در فهم اسلام بروز نمود.

بگذارید سخن خود را روشن‌تر بیان کنم. هنگامی که جبهه شیعه مخالف نظام همّ و کوشش خود را بر رسوا نمودن نظام مذهبی حاکم بر شیعه نهاده بود و اظهار می‌داشت که اعمال این نظام با اسلام تناقض دارد، شیه هیچگونه پشتیبانی از این اظهارات ننمود. و این بدان علت بود که رهبریت روحانی حاکم، همه این اعمال را مطابق با اصول و مبادئی که خود بر شیعه امامی تحمیل کرده بود، توجیه می‌نمود و نتیجتا سخنان مخالفین باد هوا می‌شد. اما در صورتی که همین جبهه مخالف بجای تهمت زدن به نظام حاکم مبنی به خروج از اسلام، این نظام را بجرم خروج از تشیع و اصول آن، و بجرم درهم شکستن معیارهای تشیع متهم می‌نمود، همه این امور به شکل دیگری جلوه‌گر می‌شد. پس بجای اینکه مسئله جنگ را امری بر ضد اسلام بخوانند، باید آن را امری بر ضد تشیع می‌خواندند. و مسائلی چون اعدام مخالفان و محروم کردن جامعه از انتخاب سرنوشت خود را، باید مسائلی بر ضد تشیع خواند. اگر جبهه مخالفت وجود و دوام نظام کنونی را به عنوان لکه ننگی بر دامن شیعه و نهایت و نابودی این مذهب معرفی می‌کردند، و در اثبات ادعای خود دلائل و مثال‌هائی از سیره امام علی، و فقه و عمل ائمه و کلام آنان را بکمک می‌گرفتند، آنزمان بود که آن اقلیت شیعه، همراه با نیروی سرکوبگر خود بر ضد نظام حاکم جبهه می‌گرفتند، و حتی آن اکثریت گاه خاموش و گاه جوشان نیز به این صف اقلیت می‌پیوستند و حکم نیروی واحدی را می‌یافتند که بر ضد نظام قد علم کرده است. همان نظامی که مذهب شیعه را تهدید می‌کند، و اعمالش بر خلاف اصول مذهب شیعه می‌باشد. آنان اظهار نمودند که مصادره اموال بر خلاف دستور اسلام است، در صورتیکه باید می‌گفتند مصادره اموال شیعه بر ضد مذهب شیعه است. می‌گفتیم که جنگ با همسایه مسلمان بر ضد اسلام است، و بهتر بود می‌گفتیم که این جنگ بر ضد اصول مذهب شیعه می‌باشد. جبهه شیعه مخالف نظام زبان گفتگو و لغت شیعه ایران را درک نکردند و بدین خاطر این جبهه هرگز نتوانست افکار عمومی را بر ضد نظام تکوین نماید. و پس از آن، اظهار و تمرکز بر این امر که محور اساسی حکومت مذهبی شیعه بر حول بدعت‌ها، خرافات و پیچیدگی‌ها می‌چرخد، و این نظام ستون‌های سلطه خود را بر همین بدعت‌ها و خرافات و پیچیدگی‌ها بنا نموده است نیز ضروری می‌باشد. و فقط اتهام ضد شیعه بودن این نظام کافی نیست. تا زمانیکه این بدعت‌ها و خرافات در طرز فکر عام و ساده شیعه موجود باشند این نظام نیز پای بر جا مانده و مصیبت‌ها باقی می‌ماند. براستی که آن تشیع حقیقی که در عهد ائمه شیعه وجود داشت، با تشیع این فقیهان تناقض و تضاد کامل دارد. نتیجتا هر گونه اعمال زشتی که از این نظام سر می‌زند، حتی اگر به زبان تشیع تفسیر گردد تا به عامه شیعه توجیه شود، در حقیقت با اصول و اساس تشیع صحیح، و فقه جعفری جلوه‌گر در فقه امام صادق تضاد و تناقض کامل دارد. پس اشتباه جبهه شیعه مخالف نظام این بود که وجدان شیعه را که توسط فقها و مجتهدین تخدیر شده بود بیدار نکردند. آنان بدعت‌ها و خرافات را معرفی نکردند، و حقیقت آن را بیان ننمودند. حقیقتی که در صورت روشن شدن برای شیعه هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که عقیده شیعه امامی در زمان ائمه، با عقائد تشیع بعد از زمان ائمه اختلاف و تناقض کامل دارد. ما این اختلافات را در کتاب‌هائی که قبلا نام آن‌ها را بیان نموده ایم، اثبات کرده‌ایم. در روز پنجم اکتوبر سال ۱۹۸۹ شیخی که سمت ریاست جمهوری ایران را دارد، مولوی اسحق مدنی را به عنوان مستشار شئون اهل سنّت تعیین کرده و معرفی نمود. آیا برای اثیات سخنانی که هم اکنون بیان کردم، دلیلی روشن‌تر از این لازم است که مشایخ و فقیهان ما (خداوند آن‌ها را ببخشد) به اسلام با دیده‌ای می‌نگرند که هیچ ارتباطی با عقیده تشیع ندارد؟ و الا تعیین مستشار برای اهل سنت در کشور اسلامی که نامش نیز جمهوری اسلامی می‌باشد، و همه مسلمانان در قبله، قرآن، حج، نماز، و روزه خود، در آن با هم مشارکت دارند چه معنی می‌دهد؟ آیا بین اسلام و سنت اختلافی وجود دارد؟

و عجیبتر از آن اینکه ما شیعیان امامی عقیده داریم که سنّت حضرت پیغمبر در مسئله شرع پس از قرآن، مکان دوم را دارد (همان سنتی که جماعت اهل سنت پیرو آن می‌باشند). و سنت حضرت پیامبر از لحاظ مرتبه قبل از اجماع و دلایل قطعی قرار دارد. و این بدین معنی است که هر شیعه جعفری بحکم ضرورت عقل خواسته و یا ناخواسته حتما باید سنی مذهب باشد. و بعکس آن یک فرد سنی می‌تواند شافعی، مالکی، و یا حنفی باشد. پس شیعه جعفری حتما باید سنی باشد، چون سنت تنها راه فهم احکام و تشریعات فقهی است.