مشکلات و آرزوها
هنگامیکه از تصحیح صحبت میکنم این تصحیح عقیدهای را شامل میشود که قرن بعد از قرن در عقول ساده، اعماق و وجود میلیونها نفر ریشه دوانده است. و میدانم که در مقابل این تصحیح قومی ایستادهاند که وسائل گمراهی و ترور را بدست داشته، و از کلیه امکانات حکومتی بجز اخلاق و ایمان برخوردارند. و میدانم که هزاران نفر از رجال دین از برکت این خرافاتی که قصد تصحیح آنان را داریم نان میخورند، و حاضرند در مقابل تصحیح دست به اسلحه بر منبرها ایستاده، و در کتابها، نشریات، و گرد همائیهای عمومی و خصوصی خود آن را به زمین بکوبند. و خوب میدانم که آن دولتهای استعماری بزرگ که از وحدت مسلمانان بیمناک بوده، و هیچ سعادت و خیری برای آنان نمیخواهند را در پیش رو داریم، و میدانم که آن دست نشاندگان استعمار که نقاب مخلصان شیعه را بر چهره داشته، مبالغی هنگفت جهت چاپ و نشر کتب و برپائی جمعیتها و گرد همائیهای تفرقه انگیز بذل میکنند، و با استفاده از شعار عشق به شیعه و ائمه و اهل بیت به این شکاف و تفرقه دامن میزنند را در پیش روی داریم. و خوب میدانم که در اینجا با گروههای سادهاندیشی روبرو هستم، که در سراشیبی هلاک پای گذارده، و به «تصحیح» هیچ ایمانی ندارند، و با تمسک به آنچه از پدران و اجداد خود به میراث بردهاند، بر کجروی و گمراهی اصرار میورزند. و من در هنگامیکه تاریخ حرکتهای اصلاحی را تدریس مینمودم به این امر پی بردم که حرکت اصلاح فکری، حرکتی بسیار بزرگ و سنگین بوده، و همواره موانع بیشماری را در پیش رو دارد. و همانطور که در ابتدای این مقاله گفتیم، داعیان آزادی سیاسی همیشه با تائید و تشویق و استقبال طبقهای که قصد آزادی آن را دارند روبرو میشوند، اما داعیان آزادی فکری در اکثر اوقات در پیش پای خود بجز خار نمیبینند. و بهمین علت هنگامی که از شیعه انتقاد کرده و مسئله تصحیح را پیش میکشم، هرگز تعجب نمیکنم که شخصی مرتجع از شهر قزوین، که از اصل یهودی بوده، و به عمیل بودن برای استعمار معروفیت دارد، سخن به شتم و ناسزاگوئی من بگشاید. اما در بسیاری از مواقع همین خارهای در پیش راه، به غنچههای گل تبدیل گشته، و مردم نسل در نسل این غنچهها را در دستها میگردانند. و این مسئله در زمانی اتفاق میافتد که نهضت اصلاح فکری به ثمر نشسته، و مردم آن را بپذیرند.
اکنون که مشکلات و صعوبات راه را ذکر کردیم، پس بگذارید از امیدها نیز سخنی بگوئیم در مقدمه آرزوها و امیدها، شایسته است که همواره به پیروزی حق و حقیقت ایمان داشته باشیم و بدانیم که حتی با وجود خطرها و کوششهای دشمنان در راه شکست و تضعیف ما، همواره حق به پیروزی میرسد. هنگامیکه به تاریخ اصلاحات فکری و اجتماعی و سیاسی نظر بیافکنیم، میبینیم که هر کدام از این نهضتها با خطرهائی مهیب روبرو بودهاند. اما در نهایت حق و حقیقت به پیروزی رسیده است. چون حق نیروی خود را از منشا و صاحب آن یعنی خداوند درهم کوبنده جبارین، و یاریگر مظلومان، که ما را به پیروی از آن امر داده است میگیرد.
مظلوم فکری همانند مظلوم سیاسی است و خداوند ناصر مظلومان وی را مدد میکند. و بدون شک کلمه حق، درخشش خاص بخود را داشته، و نور آن باطل را هر قدر هم قوی باشد، خاموش گردانده و از جلوه میاندازد. خود من شاهد بودهام که – از بدو آغاز سخنم با شیعه، و فریاد کلمه حق که همان تصحیح است، در کتاب «شیعه و تصحیح» و (فریاد بلند) – طبقه جلیل روشنفکر شیعه همواره با ارسال نامه ها، سخنانم را تایید و مرا به ادامه و کوشش شبانه روزی و خستگی ناپذیر در راه تصحیح تشویق کردهاند. من جوانان تحصیل کرده شیعه را دیدهام که همگام با تصحیح ایستاده، و عقیده دارند که تصحیح تنها راه نجات شیعه از بلائی است که از همه سو به آن مینگرند. جوانان روشنفکر شیعهای را دیدهام که گریه کنان حسرت اعتبار برباد رفته شیعه، و متهم شدن آنان به اعمال ترور، و وحشت و جنونی را میخورند، که رسانههای گروهی جهان، و تلویزیون از مراسم سوگواری حسینی، در روز عاشورا، برای جهانیان پخش میکردند، و صحنههای زشتی از سوگواری هزاران نفر را به نمایش گذارده بودند، که با شمشیر بر سر خود کوفته، و با زنجیر به پشت خود مینواختند. و خون از پیکره آنان جاری شده، و «يا حسين» میگفتند.
بگذارید سوگند بخورم که اولین کسی که در روز قیامت، در محظر خداوند از این جمعیت – که انقلاب او و مبادی آن را که در راه آن شهید داده بودند، به بیراهه، و جهاد طاهر او را به لجن کشید – برائت طلبیده، و دوری میجوید، همان سید الشهداء، امام انقلاب کنندگان و سید جوانان اهل بهشت، ریحانه رسول اللهج، حسین بن علی بن ابی طالب، فرزند سیده بانوان دو جهان، فاطمه زهرا است. جوانان روشنفکر شیعهای را دیدهام که برای بخت شیعه افسوس میخوردند، که چرا باید جرائمی که در ایران بوقوع میپیوندد، گاهی به اسم شیعه و گاهی به نام اسلام تمام شود. میدیدم و میشنیدم که درخت تصحیح به ثمر نشسته است. و اگر در بعضی دول منطقه آن را سانسور نمیکردند، و نظام حاکم بر ایران حتی از نشر یک فصل از فصول آن، و یا ذکر نامش جلوگیری نمیکرد، میدیدم که تصحیح چگونه با گامهای بلند در تفکر شیعه به پیش میتازد.
اما تمامی امید من به فردا است، هنگامیکه دستهای سه میلیون کودک، که جنگ شیعه با شیعه و غیر شیعه عراق، آنان را یتیم ساخته است و دستهای صد و پنجاه هزار طفل، که دادگاههای انقلاب اسلامی، پدران و مادران آنان را به ظلم به میادین اعدام روانه ساخته است، درهم میفشارد. و آنزمان است که تصحیح ارتشی میسازد که باطل و اهل آن را نابود کرده، و از آنها که از بدعتها به عنوان وسیلهای برای اعمال سلطه خویش، و جنگ و استبداد استفاده نمودند، انتقام میگیرد.
در اینجا میخواهم واقعهای را بیان کنم که ثابت میکند که کلمه حق را حتی اگر در دوردستترین نقاط فضا کسی بر زبان براند سلطه حاکم ظالم را به وحشت میاندازد. در حدود دو سال پیش یکی از نزدیکان من از ایران، تلفنی با من تماس گرفت و اصرار میکرد که با پسر ولی فقیه حاکم بر کوچک و بزرگ امور در ایران صحبت کنم. از این شخص واسطه سئوال کردم که آن مرد از من چه میخواهد؟ آیا میخواهد رضایت من را جلب کند، و یا مسئله خدعه و نیرنگ است؟ در هر دو صورت وی باید خطری را احساس کرده باشد، که باید جلوی آن را گرفت و گرنه هرگز خود را کوچک نمیکرد تا با دشمنی سرسخت به مکالمه بنشیند. پس اضافه کردم: «به او بگو اگر در فکر فریب و نیرنگ است، پس از این امور به خدا پناه میبرم، و اگر در فکر جلب رضایت من باشد، به او وعده مردانه میدهم که اگر جلوی جنگ شیعه با شیعه و غیر شیعه را بگیرند، در سخنانم و عملم هرگز از من اذیت و آزاری نبینند» و باز از شخص واسطه سئوال کردم که، آیا آن شخص کتاب من «جمهوری دوم» و آنچه را که درباره او و پدرش و نهایت ایشان نوشتهام مطالعه کرده است؟
و شخص واسطه جواب داد: «آری بخدا، هم او و هم پدرش آن را خواندهاند، و با وجود این میخواهد با تو سخن بگوید». پس به او گفتم: «تا زمانیکه با شرط من موافقت نکند، با او سخن نمیگویم»، و مکالمه قطع شد. و جنگ دو سال دیگر بطول انجامید و بالاخره خداوند آنانرا با شکست روبرو ساخت، تا اینکه حدود دو هفته قبل، باز همان شخص واسطه تلفنی با من تماس گرفت و گفت: «هم اکنون که آتش جنگ خاموش شده است، آیا حاضری با او سخن بگوئی؟ گفتم: «مقدمه چینی را دوست ندارم، بدون اینکه وقت را تلف کنی، بگو از من چه میخواهد؟ جواب داد: «میخواهد با تو درباره کتاب شیعه و تصحیح صحبت کند». به دوستم گفتم: او با شیعه و تصحیح چکار دارد؟ هرآنچه شیعه از دست او و پدرش و جماعتشان، در طول ده سال کشیده است کافی است. سپس او گفت ...... و من گفتم: ...... و بالاخره سخن پایان یافت.
این داستان را که اول تا آخرش سه سال بطول انجامید، برای آن بیان کردم که نتیجه بگیرم: قدرتهای حاکم بر شیعه، با وجود تسلط بر امکانات هنگفت مادی و انسانی، باز هم آنچنان احساس سستی و ذلت و ضعف میکنند، که گوئی انتظار نهایت اجتناب ناپذیر خود را میکشند. و این نهایت نزدیک است که بدست انقلابگران و مصححان بوقوع بپیوندد.