بیست دام برای ریا

فهرست کتاب

* راه سوم: ریا بعد از اخلاص سرزده می‌آید

* راه سوم: ریا بعد از اخلاص سرزده می‌آید

انسان کاری را برای رضای الله‌تعالی شروع می‌کند، پس برای رضای خدا نماز می‌خواند، یا برای رضای خدا صدقه می‌دهد، یا با صدای بلند خدا را یاد می‌نماید، پس چون بداند که مردم از کارش مطلع شدند، یا مراقب او هستند، به عمل خود می‌افزاید، بنابراین، نمازش را بیش از آنچه که نیت داشته طولانی می‌کند، یا بیشتر از آنچه که نیت داشته صدقه می‌دهد، یا بیشتر از آنچه که در اول امر می‌خواسته ذکر کند، ذکر می‌نماید؛ و مانند این را انجام می‌دهد که شایسته است ریا را از نفس خود دور کند، آنچه را که نبی ج به ابوبکر صدیق برای دفع ریا آموختند، بگوید: «اللَّهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِك أَنْ أُشْرِكَ بِكَ شَيْئًا وَأَنَا أَعْلَمُ، وَأَسْتَغْفِرُكَ لِمَا لَا أَعْلَمُ» [۲۲].

(الهی! ‌از اينكه آگاهانه به تو شرک بورزم، به تو پناه می‏آورم، به‌خاطر آنچه كه نادانسته [انجام می‏دهم] از تو آمرزش می‏طلبم).

پس چون ریا در قلبش جایگزین شود و عملی اضافی برای ریا و به‌خاطر مردم انجام دهد، یکی از این دو حالت را دارد، حالت اول: اگر این عمل جدایی باشد، مانند اینکه دویست درهم صدقه نماید، صد درهم اول برای رضای خداوندباشد، اما صد درهم دومی برای ریا و شهرت طلبی باشد، پس صد درهم اولی دارای پاداش و ثواب است، اما برای صد درهم دوم پاداشی نیست؛ بلکه گناه می‌باشد.

حالت دوم: اگر عملی جدا از هم نباشد، مانند نماز؛ برای آن ثوابی نیست، بلکه به سبب ریا باطل می‌گردد.

و عکس این چنان است: بعضی‌ها، از ریا در نفس خود می‌ترسند؛ و ترسشان بیشتر می‌گردد و چنان آن را بزرگ می‌دانند تا جایی که به وسواس می‌انجامد، و چه بسا به دلیل ترس از افتادن در ریا، عمل صالح را ترک می‌کنند؛ پس این مانند کسی است که گفته شده: «فَرَّ مِنَ الْمَوْتِ وَفِي الْمَوْتِ وَقَع»؛ یعنی: (از مرگ گریخت و به دام مرگ افتاد).

البته مقام اخلاص کامل، همان مراقبت الله ‌تعالی و رویگردانی و بریدن کلی از مخلوقات می‌باشد، پس کاری به‌خاطر مخلوقات انجام نمی‌دهد و کاری را به‌خاطر آنان ترک نمی‌کند.

[۲۲] ـ به روایت بخاری در ادب المفرد(۷۱۶)؛ و حکیم ترمذی در نوادر الاصول (۴/۱۴۲)ازحدیث ابوبکر صدیقس؛ و به روایت ابویعلی (۵۸) از حدیث حذیفهس از ابوبکر؛ هیثمی در المجمع (۱۰/۲۲۴): ابویعلی آن را از روایت لیث بن ابی سلیم از ابی محمد از حذیفه روایت کرده است، لیث مدلس بوده است، ابومحمد همان کسی است که از ابن مسعودس روایت می‌نماید، یا کسی است که از عثمان به عفانس روایت می‌نماید، ابن‌حبان او را ثقه دانسته است، اگر چه غیر آن دو او را نمی‌شناسند و بقیه رجالش رجالی صحیح است. شیخ آلبانی در صحیح الادب المفرد (۵۵۴) آن را صحیح دانسته است.