اصول و مبانی دعوت در سیرت تابعین اصحاب محمد

الف) موضع وی پیش از خلافت

الف) موضع وی پیش از خلافت

عمر بن عبدالعزیز  / پیش از خلافت مواضع‌ بسیاری همراه خلفا داشت. از جمله:

١- باری سلیمان بن عبدالملک[٢٠] ‌که عمر بن عبدالعزیز همراه وی بود، رو به سپاهش کرد و نظری به اسبان و شتران و قاطران و باروبند سپاهیان و لشکریانش انداخته و گفت: ای عمر در مورد آنچه می‌بینی چه می‌گویی؟ عمر بن عبدالعزیز گفت: «می‌بینم که بخشی از دنیا بخش دیگر را می‌خورد و تو در مورد همه‌ی این‌ها مسئولی». چون همراه هم به لشکر نزدیک شدند، ناگهان کلاغی آمده و لقمه‌ای برگرفت که در آن قسمتی از چادر سلیمان بود. و با آن پرواز نموده و آوازی سر داد؛ سلیمان به عمر بن عبدالعزیز گفت: این چه بود ای عمر؟ گفت: نمی‌دانم. سلیمان گفت: به گمانت با آوازی که سر داد چه گفت؟ عمر گفت: گویا می‌گوید: آن لقمه از کجا آمده و به کجا برده می‌شود؟ پس سلیمان به او گفت: چه چیزی مایه‌ی تعجب تو شده است؟ عمر گفت: تعجب می‌کنم از کسی که خداوند را می‌شناسد و با این حال از او نافرمانی می‌کند و تعجب می‌کنم از کسی که شیطان را شناخته و با این حال از او اطاعت می‌کند و کسی که دنیا را شناخته و به آن اعتماد می‌کند»[٢١].

آری، این کلمات حکیمانه‌ای است که در دعوت به‌سوی خدا متوجه خلیفه‌ی مسلمانان می‌گردد. عمر بن عبدالعزیز چون فرصت را مناسب دید، بیشترین بهره از آن برده و چنین کلمات حکیمانه‌ای را به وی گوشزد نمود و در تمام مدت به روش حکیمانه در دعوت، ملتزم و پای‌بند بود.

٢- باری سلیمان بن عبدالملک همراه عمر بن عبدالعزیز حج نمود که با رعد و برقی روبرو شدند که نزدیک بود در اثر شدت آن قالب تهی کنند؛ پس سلیمان به عمر نگاه کرد درحالی‌که وی می‌خندید و گفت: ای ابوحفص، آیا تا به حال همچون این شب را دیده‌ای یا شنیده‌ای؟

عمر گفت: ای امیرمومنان، این صدای رحمت الله بود، چگونه خواهی بود اگر صدای عذاب الهی را بشنوی؟

سلیمان گفت: این صد هزار درهم است آنها را صدقه بده.

عمر گفت: آیا بهتر از این را صدقه نکنیم ای امیر مومنان؟

سلیمان گفت: بهتر از آن چیست؟

عمر گفت: عده‌ای با تو همراه هستند که شکایت‌هایی دارند و به تو دسترسی ندارند؛ پس سلیمان با آنها نشست و به شکایت‌های‌شان رسیدگی کرد[٢٢].

الله اکبر، چه حکیمانه و والاست این موضع! براستی عمر بن عبدالعزیز به یاری خداوند متعال و سپس حکمتش توانست بر سلیمان تاثیر بگذارد، چنان‌که برای رسیدگی به شکایات با شاکیان نشست.

٣- و از بزرگ‌ترین رفتارهای حکیمانه وی با سلیمان بن عبدالملک آن بود که چون سلیمان به او گفت: ای ابوحفص، خود آنچه عهده‌دار آن هستیم، می‌بینی و ما برای تدبیر آن از علمی برخوردار نیستیم، بنابراین آنچه مصلحت عموم مردم می‌بینی، به اجرا درآور؛ پس عمر دستور به عزل کارگزاران حجاج داد و پس از اینکه برای مدتی نمازها از وقتش به تاخیر می‌افتاد، آنها را در وقت‌شان اقامه کرد و به اموری مهم و اساسی پرداخت که از اعمال او شمرده می‌شود.

گفته شده: چون سلیمان حج نمود و مردم بسیاری را در حج مشاهده کرد، به عمر گفت: آیا این مردم که تعدادشان را جز خدا نمی‌داند، می‌بینی؟ عمر گفت: این‌ها امروز رعیت تو هستند و فردا(ی قیامت) طرف دعوای تو. با شنیدن این سخنان سلیمان به شدت گریست[٢٣].

خداوند عمر را رحمت کند، براستی در پند و اندرز و نرم کردن قلوب و ایجاد ارتباط آنها با آفریدگارشان و ترساندن آنها از کیفرش و تشویق آنها به ثواب و پاداشش، بسیار حکیم و دانا بود و رفتار و عملکردی حکیمانه داشت؛ چنان‌که در حالت و زمان مناسب به پند و اندرزی چنین پرداخته و از این اسلوب دعوی استفاده می‌کرد.

براستی مواضع‌ حکیمانه‌ای با خلفا داشت و اگر بیم طولانی شدن بحث نبود، حتما آنها را نیز ذکر می‌کردم[٢٤].

[٢٠]- سلیمان بن عبدالملک بن مروان، وی پس از برادرش ولید به خلافت رسید؛ در سال ٩٩ هجری در ده صفر وفات نمود. سیر أعلام النبلاء (٥/١١١).

[٢١]- نگا: مناقب عمر، ابن الجوزی، ص٥٢؛ والبدایة والنهایة (٩/١٩٥).

[٢٢]- نگا: مناقب عمر، ابن الجوزی، ص٥٢، ٥٣؛ سیر أعلام النبلاء (٥/١٢١).

[٢٣]- نگا: سیره و مناقب عمر بن عبد العزیز، ابن الجوزی، ص٥٣؛ سیر أعلام النبلاء (٥/١٢١).

[٢٤]- بنگر به باقی مواضع وی با زمامداران و والیان امور در: مناقب عمر بن عبد العزیز، ابن الجوزی، ص٤٦ – ٥٣؛ البدایة والنهایة: ٩١٩٥؛ سیر أعلام النبلاء (٥/١١٤-١٤٧).