ب) مواضع وی پس از عهدهدار شدن امر خلافت
پس از اینکه معاویه بن ابوسفیان در سال ٦٠ هجری وفات کرد، ظلم سر برآورده و دایرهی اختلاف و شکاف میان علما و خلفا افزایش یافت، چنانکه برخی از مردم در یک وادی و برخی از حکام در وادی دیگر بودند؛ اما این اختلاف و شکاف و اوضاع و احوال نابهنجار با واگذار شدن حکومت به فرماندارانی ظالم همچون حجاج، بیشتر و بیشتر گردید. چون چنین ظالمان و ستمگرانی اموال را جمعآوری نموده و آنها را بدون هیچ حساب و نظامی در مسیری نادرست مصرف میکردند. به عنوان مثال چون شاعری نزد خلیفه یا والی حاضر شده و به مدح وی میپرداخت، بدون هیچ حساب و کتابی اموالی را به وی میبخشیدند[٢٥].
اما زمانیکه عمر بن عبدالعزیز خلافت را به دست گرفت، در راستای نجات امت از مصیبتهایی که به آنان وارد شده، مواضع و عملکردی مدبرانه از خود نشان داد. موضع و عملکردی مدبرانه برای اصلاح اموری که فاسد شده است. از جمله:
١- عمر بن عبدالعزیز در همان ابتدای خلافت، تغییر را از خود آغاز نمود و چنان روش زندگی خود را تغییر داد که کسانیکه او را از پیش میشناختند، دیگر او را نمیشناختند.
زمانیکه از قبر سلیمان بازمیگشت، مرکبهای خلافت – از اسب و شتر و قاطر- نزد وی آوردند (تا بر آنها سوار شود). عمر با دیدن آنها گفت: اینها چیست؟ گفتند: مرکبهای خلافت. پس فرمود: میان من و آنها رابطهای نیست، آنان را از من دور کنید، قاطرم را بیاورید. پس قاطرش را نزد وی آوردند و دستور داد تا مرکبهای خلافت را بفروشند و پول آنها را در بیتالمال مسلمانان قرار دهند. و فرمود: این قاطر خاکستری رنگم مرا کفایت میکند[٢٦].
عمر بن عبدالعزیز پیش از خلافت چهل هزار دینار حقوق دریافت میکرد، اما پس از خلافت جز چهارصد دینار در تمام سال دریافت نمیکرد. و پس از به خلافت رسیدن، زمینها یا کالاهایی را که در ملکیت داشت، از ملکیت خود خارج کرد. حتی نگین انگشتری را که در دست داشت به بیتالمال مسلمانان بازگردانده و میگفت: این را ولید بن عبدالملک درحالیکه سزاوار آن نبودم به من بخشید[٢٧].
٢- پس از اینکه عمر بن عبدالعزیز تغییر را از خود آغاز نمود، به تغییر در خانواده و اهلِ خویش پرداخت، پس از همسرش فاطمه دختر عبدالملک در مورد گوهری که نزد وی بود توضیح خواست که از کجا و چگونه به وی رسیده است؟ فاطمه گفت: امیر مومنان به من بخشیده است. پس عمر گفت: یا اینکه آنرا به بیتالمال بازگردان و یا اینکه به من اجازه بده تا از تو جدا شوم. براستی بسیار برایم ناخوشایند است که من و تو و آن گوهر در یک خانه باشیم. فاطمه گفت: نه، بلکه اگر چندین برابر آن گوهر را داشتم، تو را برمیگزیدم، پس گوهر را در اموال بیتالمال قرارداد[٢٨].
٣- پس از اینکه عمر به اصلاح خود و خانوادهاش پرداخت، اصلاح اوضاع بنیامیه را آغاز نمود. پس آنچه ظالمانه در اختیار آنها قرار گرفته بود، از آنها پس گرفته و به صاحبان واقعیشان بازگرداند و چون صاحب و مالکی برای آنها یافت نمیشد و نبود، در بیتالمال قرار گرفته و این اموال را اموال مظالم نامید. و منادیاش را دستور میداد در میان مردم اعلان کند: هرکس شکایتی دارد، آنرا ابلاغ کند. پس هرکس شکایتی داشت نزد وی آمده و یک به یک به شکایات رسیدگی میکرد[٢٩].
و اینگونه اموالی را که بنومروان به ناحق گرفته بودند، بازپس گرفت و در بیتالمال مسلمانان قرارداد[٣٠].
٤- از دیگر اصلاحات وی آن بود که به مسئولان در شهرهای مختلف اسلامی نامه نوشته و آنها را به اطاعت از خداوند متعال امر نموده و از معصیت و نافرمانی او تعالی نهی کرد و آنان را از کیفر و عقوبت الهی ترسانده و به ثواب و پاداش خداوند تشویق نموده و ایشان را به روی گردانی از دنیا و عبادت و نیایش با خداوند متعال توصیه نمود. و در این راستا مثالهایی از خلفا و امرای پیشین متذکر شد که آنان نیز با اعمالی که از پیش فرستادند، دار فانی را وداع گفته و برخی از آنها بهرهمند گردیده و برخی زیانکار و متضرر شدند؛ و نیز ایشان را به رفتار عادلانه با رعیت و زیردستان امر نمود و آنان را از ظلم و ستم نهی کرد. و دستور داد به همهی شکایات و بیعدالتیها و بیانصافیها رسیدگی نموده و حقوق هرکس را به او بازگردانند؛ و در این راستا برخی از مسئولان را عزل نموده و کسانی را که بهتر از آنها بودند، عهدهدار امور نمود. حتی برخی از آنها را فراخواند تا در مورد ظلم و جوری که روا داشته مورد محاسبه قرار گیرد؛ و زمامداران و عهدهداران امر را از دریافت رشوه و هدیه از رعیت نهی نمود[٣١].
و نیز به والیان دستور داد جزیه را از یهودیان و نصرانیهایی که اسلام آوردند، برداشته و قانون جزیه را در مورد آنها لغو کنند، چون بنیامیه با اینکه آنان اسلام میآوردند، قانون پرداخت جزیه را در حق آنها لغو نکرده و همچنان از ایشان جزیه دریافت میکرد.
٥- اما یکی از بزرگترین مواضع حکیمانهی وی در اصلاح اوضاع در دولت اموی آن بود که ترس از خداوند و در نظر داشتن خداوند در همهی امور را در قلب و درون مردم زنده کرده و بذر این میوهی پر ثمر را در قلوب آنها کاشت.
وی در روز جمعه خطبه میخواند؛ پس روزی به گریه افتاد و مردم همراه وی گریه میکردند چنانکه مسجد در اثر گریهی آنها به لرزه درآمد و از دیوار مسجد صدای گریه به گوش میرسید[٣٢].
٦- عمر بن عبدالعزیز مردم را در دین فقیه نمود و بذر محبت کتاب و سنت را در قلب آنها کاشت و در این راستا معلمانی به صحرا میفرستاد تا مردم را در امر دین دانا و آگاه کنند[٣٣].
٧- اما عمر بن عبدالعزیز برای اصلاح اوضاع مسلمانان در دولت اموی به این مقدار اکتفا نکرد، بلکه به امور غیر مسلمانان توجه داشت، بنابراین دعوتگرانی به نقاط مختلف فرستاد تا دعوت اسلام را به آنها برسانند؛ مثلا دعوتگرانی به آفریقا فرستاد که به وسیلهی آنها مردم زیادی و جنگجویانی چون بربرها و... اسلام آوردند.
با توفیق خداوند و پس از آن براشتن این گامهای هفتگانه بود که موضع و عملکرد حکیمانه عمر بن عبدالعزیز در اصلاح امت و تجدید دین نمایان گردید و خداوند متعال به وسیلهی او سرزمینها و بندگان را بهرهمند نمود و آنان را از ظلم و ستم رهانید[٣٤].
[٢٥]- نگا: البدایة والنهایة (٨/١٤٦- ٣٤٥)، (٩/٢ – ١٧٧)؛ سیر أعلام النبلاء (٥/١٢٥).
[٢٦]- نگا: مناقب عمر بن عبد العزیز، ابن الجوزی، ص٦٢، ٦٥؛ سیر أعلام النبلاء (٥/١٢٦)؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص٢٣١.
[٢٧]- نگا: طبقات ابن سعد (٥/٣٤١-٣٤٤)؛ مناقب عمر بن عبد العزیز، ابن الجوزی، ص١٣٢؛ و البدایة والنهایة (٩/٢٠٨) سیر أعلام النبلاء (٥/١٢٨).
[٢٨]- نگا: طبقات ابن سعد (٥/٣٩٣)؛ سیره عمر، ابن الجوزی، ص١٢٧؛ سیر أعلام النبلاء (٥/١٢٩)؛ البدایة والنهایة (٩/٢٠٨).
[٢٩]- نگا: طبقات ابن سعد (٥/٣٤١-٣٤٤)؛ مناقب عمر، ابن الجوزی، ص١٢٥-١٢٧؛ البدایة والنهایة (٩/٢٠٠-٢١٣).
[٣٠]- نگا: مناقب عمر بن عبد العزیز، ابن الجوزی، ص١٣٣-١٤١؛ و طبقات ابن سعد (٥/٣٤١-٣٤٤)؛ البدایة والنهایة (٩/٢١٣)؛ سیر أعلام النبلاء (٥/١٢٩).
[٣١] - نگا: مناقب عمر بن عبدالعزیز، ابن الجوزی (١٣٣-١٤١)؛ و طبقات ابن سعد (٥/٣٤١-٣٤)؛ البدایة والنهایة (٩/٢١٣)؛ سیر أعلام النبلاء (٥/١٢٩).
[٣٢]- نگا: سیره عمر، ابن الجوزی، ص٢١٨، ٢٢٢، ٢٢٥؛ سیر أعلام النبلاء (٥/١٣٧، ١٣٨)؛ البدایة والنهایة (٩/٢٠٤).
[٣٣]- نگا: سیره ومناقب عمر بن عبدالعزیز الخلیفة الزاهد، ص٩٢.
[٣٤]- نگا: تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص٢٣٨؛ تاریخ اسلامی، محمود شاكر (٤/٢٤٦).