نقاب فضیلت است
در ابتدا لازم است عنوان کنیم آنچه در این مرحله بیان میشود به هیچ عنوان به معنای دعوت به آشکار ساختن صورت نیست! خیر، ما دعوت به آنچه داریم که فضیلت بوده و پروردگار برای زنان مومن مقرر داشته است. نقاب مشروع است اما واجب نیست و عملکرد زنان صحابه با دلایل روشن بر این مطلب صحه میگذارد. برای نمونه در صحیح بخاری حدیثی از پیامبر روایت شده است که میفرماید: (زنی که در احرام است نقاب نمیزند و دستکش نمیپوشد)[٩٤] و این مسئله دال بر آن است که زنان مسلمان در غیراحرام نقاب میپوشیدهاند و نقاب به معنای پوشش صورت است. از جمله دیگر روایات حدیثی است که از اسماء دختر ابوبکر صدیق ب روایت شده است: (ما صورتهای خود را از مردان پوشیده میداشتیم و نیز قبل از احرام موی سر را شانه میکردیم).[٩٥] استفاده از نقاب برای پوشش صورت فضیلت است و جز کسی که اهل عناد است و یا آن کس که عادت به غلو در دین دارد این مسئله را انکار نمیکند. بر مبنای آنچه گذشت دانستیم که پوشیدگی یکی از اهداف تشریع احکام مربوط به لباس اسلامی است و نقاب که نهایت پوشش است زیاده در خیر و تمایل به فضل میباشدکه زنان صالحه به واسطهی آن به معبود خود تقرب میجویند اما با این وجود فرض نیست و قول به فرضیت آن نوعی زیادهروی در دین است! نزد عالمان به شریعت و اصول فقه چنین دانسته میشود که تحریف حکم شرعی و انتقال جایگاه آن از مستحب به واجب و یا از جواز به کراهت و یا از کراهت به تحریم نوعی بدعت پنهان در دین میباشد که بر برخی از طالبان علم پوشیده است!
پروردگار در این باره میفرماید:
﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُكُمُ ٱلۡكَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ لَا يُفۡلِحُونَ١١٦﴾[النحل: ١١٦]
«و شما نباید از پیش خود به دروغ چیزی را حلال و چیزی را حرام گویید و به خدا نسبت دهید تا بر خدا دروغ بندید، که آنان که بر خدا دروغ بندند هرگز روی رستگاری نخواهند دید».
آری، صرفاً زمانی که این حکم از کسی صادر شود که اهلیت اجتهاد داشته باشد و به نهایت استدلال، جدای از هواو هوس مذهبی و عرفی رسیده باشد نصوص بر بخشش خطای او صحت میگذارند و کسانی که قائل به وجوب پوشاندن صورت و دو کف دست نیز هستند با کتاب و سنت و اقوال صحابه و فتاوی امامان مذاهب و دیگران مخالفت ورزیدهاند و قول به وجوب پوشاندن صورت کلام صحیح از پیامبر را نقض میکند آنگاه که خطاب به اسماء دختر ابوبکر صدیق در حدیثی صحیح فرمود: (ای اسماء، چون زن به مرحلهی حیض برسد شایسته نیست که جز این و آن از وی دیده شود و اشاره به صورت و دو کف دست کرد) و به تعبیر اصولیون این متن، نص مرتبط با این مسئله است و تواتر آشکار ساختن صورت زنان صحابه در ایام پیامبر بر این مطلب صحه میگذارد و تواتر عامل انقطاع حکمی است که در مورد آن سخن گفته میشود!
علامه آلبانی این مطلب را در کتاب رد المفحم ذکر کرده است[٩٦] و چندین واقعه را نیز در کتاب (جلباب المرأة المسلمة) و نیز در کتاب رد المفحم بیان میکند که از میان این دسته دلایل حدیث قیس ابن حازم را نقل میکنیم. ایشان فرمود (من و پدرم بر ابوبکر س که مردی سفیدروی و لاغراندام بود داخل شدیم. اسماء بنت عمیس نیز که زنی سفید روی بود و دستانی خالکوبی شده داشت همراه او بود. زنان در جاهلیت خالکوبی میکردند).[٩٧] بر مبنای این حدیث واضح است که صورت و دو دستان این زن پوشیده نبوده است. از عمران بن حصین نیز روایت شده است که (با پیامبر نشسته بودیم که فاطمه ل وارد شد و در مقابل او ایستاد. خون از چهره وی رفته بود و پیامبر چون ایشان را دید فرمود: نزدیک بیا ای فاطمه ! آنگاه او نزدیک شد تا میان دستان پیامبر ایستاد. پیامبر دستان خود را بلند کرد و بر سینه او در جایی که گردنبند میبندند گذاشت و بین انگشتانش را باز کرد و فرمود: پروردگارا ای سیر کننده آن کس که گرسنه است و ای بلند گرداننده از دست رفتهگان فاطمه دختر محمد را گرسنه نگردان. عمران فرمود: به او نگاه کردم در حالی که خون به چهره وی گراییده بود و آثار زردی از میان رفته بود چنان که از پیش زردی بر خون چیره گشته بود[٩٨] و نیز در داستان صلب بن زبیر آمده است که مادر وی (اسماء دختر ابوبکر) با چهرهای بشاش و نورانی به سوی او آمد.[٩٩]
از دیگر دلایل روشن در این باب حدیث خثعمیه میباشد که مخالفان جز به وسیلهی تأویلات باطل و اشتباه قادر به رد آن نیستند و شیخین از عبدالله بن عباس نیز آن را روایت کردهاند چنان که میفرماید (پیامبر فضل بن عباس را در روز قربانی بر مرکب خود سوار کرده بود. ایشان ایستاد تا برای مردم سخن بگوید، زنی از قبیله خثعم رو به سوی او کرد تا از ایشان سوالی بپرسد. فضل به او نگاه کرد و از زیبایی آن زن به شگفت آمد. پیامبر متوجه شد و فضل همچنان به او مینگریست، ایشان با دست خود چانه فضل را گرفت و از نظر به سوی آن زن او را منع کرد. زن پرسید: ای پیامبر خدا حج فریضه الله متعال بر بندگان او است و پدر من پیرمردی کهنسال است که قادر نیست بر مرکب سوار شود آیا من میتوانم به جای او حج به جا بیاورم ایشان پاسخ داد: بله.[١٠٠]
علامه آلبانی در اشاره به این مطلب مینویسد: (تکرار نگاه به سوی آن زن و حال آن که وی حاجی بود! (یعنی فضل بن عباس) و باید دید چگونه پیامبر اکتفا نمود به گرداندن صورت فضل و آن زن را امر به پوشش صورت نکرد در حالی که به ظن آنان، این زمان هنگامه فتنه به وسیلهی آن زن و سد ذریعه بوده است. اما پیامبر چنین نکرد و عملکرد ایشان، خود عامل بطلان دلایلی است که پوشش صورت را لازم میدانند. علما نیز بر این امر اتفاق نظر دارند که تأخیر در بیان دلیل خارج از وقت لازم جایز نیست اما یکی از مخالفان به منظور رهایی از این حجت ظاهری مینویسد: شاید پیامبر بعدها به این مسئله (امر به پوشش صورت وی) امر کرده باشد! در پاسخ همچون ابن عمر و سایر سلف میگویم: (شاید) کاری از پیش نمیبرد! چرا که این واژه "شاید" نشانه تعطیلی سنتی است که از جملهی لوازم آن، اقرار میباشد. پس مخاطببن بدانید احادیثی که علما بر مبنای آن - در اختلاف مذاهب خود- بسیاری از احکام را از اقرار میگیرند بیشتر از آن است که قابل شمارش باشد و اگر ما قصد جمع آوری همه آن را در این کتاب داشته باشیم و بخواهیم روایت به روایت و با دقت در مورد آن سخن بگوییم حجم این کتاب بسیار بیش از این خواهد بود.[١٠١]
بر مطالب ذکر شده حدیثی را که مسلم از جابر بن عبدالله روایت کرده است اضافه میکنیم. ایشان میفرماید: در نماز روز عید همراه پیامبر بودم ایشان قبل از خطبه و بدون اذان و اقامه شروع به نماز کرد. سپس بر بلال تکیه داد و ایستاد و امر به تقوای الله متعال و اصرار بر طاعت او کرد و مردمان را پند داد و آنان را متذکر شد. مدتی گذشت تا اینکه زنان نیز آمدند. پیامبر آنان را موعظه کرد و و فرمود: صدقه دهید چرا که بیشتر شما هیزم جهنم هستید. در این حین زنی از طبقه متوسط در حسب و نسب با گونههای تیره برخاست و پرسید: چرا ای پیامبر؟ ایشان پاسخ داد: چرا که بسیار اهل ناسپاسی بوده و لعن و نفرین میکنید. روای فرمود: زنان شروع به صدقه دادن از زیورآلات خود کردند و از گردنبندها و انگشترهای خود در دامن بلال ریختند. مشخص است که صورت این زن آشکار بوده است چرا که جابر س توانسته بود گونههای او را وصف کند.
سفعاء الخدین به معنی گونههای مشکی است.[١٠٢]
و این چنین احادیث در این باب بسیار است تا آنجا که آلبانی مینویسد: (احادیث زیادی در باب ظاهر ساختن صورت و دستان زنان آمده است که مجموع آن به تواتر معنوی نزد اهل علم میرسد و ناچار جمهور علما به آن عمل میکنند).[١٠٣]
بنابراین اگر صورت عورت بود میبایست پیامبر این مسئله را بیان کند و قاعده اصولی بر آن است که تأخیر در بیان مطلب خارج از وقت آن جایز نیست. آری، قاعده اصولی بر این است که (پنهان داشتن حکم آنچه که مصائب یا فتنهها به وسیلهی آن عمومیت مییابد و در هر زمان و هر مکان وجود دارد جایز نیست). در چنین حالاتی اصل بر آن است که نقل حکم نه صرفاً به صورت متواتر و بلکه با اخبار احاد صحیح نیز انجام شود. اگر فرض بر عمومیت یافتن فتنه به واسطه آشکار ساختن صورت زن در انظار عموم باشد منطقی نیست که در مورد این مسئله حکمی شرعی، واضح و مشهور صادر نشود و صرفاً وجود اخبار متواتر در این مسئله به معنای جایز بودن آشکار ساختن صورت است! در نهایت اگر چنان باشد که فقها میگویند و آشکار ساختن صورت عامل عمومیت یافتن فتنه گردد جایز نیست که حکم آن ناگفته بماند به ویژه زمانی که مشابه آن در عهد پیامبر نیز وجود داشته است و منطقی نیست که نصی در مورد تحریم آشکار ساختن آن موجود نباشد در حالی که چنین نیست بلکه نصوص فراوانی در جهت جواز ظاهر ساختن آن وجود دارد. بله، کسانی که قائل به وجوب پوشاندن صورت هستند آیات سوره احزاب و نور و نیز فقه را چنان که محققانی چون ابن تیمیه آن را فهم کردهاند درنیافتهاند.
علامه آلبانی / میفرماید: (بسیاری از مخالفان چنین میپندارند که جلباب مذکور در سوره احزاب به معنای حجاب در آیه دیگر است: ﴿فَسَۡٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ﴾ حال آنکه این برداشت اشتباهی عجیب است. این عده فکر میکنند که آیه اول بر خلاف آیه دیگر دلیل بر عورت بودن صورت و دو کف دست نیست چرا که این آیه در ارتباط با زمانی است که زن در خانه خویش است و معمولاً عادت بر این ندارد که خود را آراسته کرده باشد و در مقابل کسی که به قصد درخواستی به خانه آمده باشد ظاهر نمیشود بر خلاف آنچه که امروزه زنانی که بهرهای از نیکی ندارند انجام میدهند. شیخ الاسلام ابن تیمیه این تفاوت را دریافته است چنان که در فتاوای خود مینویسد: آیه مربوط به جلباب در بحث رداء مربوط به زمان بودن در خانه است و آیه حجاب مربوط به هنگام سخن گفتن در خانه میباشد.[١٠٤]
علامه آلبانی سپس میفرماید: (در این دو آیه دلیلی بر واجب بودن پوشاندن صورت و دو کف دست موجود نیست).[١٠٥]
و به همین دلیل امام ابوالبرکات مجد الدین عبدالسلام معروف به ابن تیمیه جد در کتاب خود منتقی الاخبار در ارتباط با حد عورت زن مینویسد: (باب اینکه تمامی جسم زن آزاد عورت است مگر صورت و دو دست او)[١٠٦] و به این واسطه با توجه سبب نزول آیات و سبب ورود احادیث هدف شرعی از پوشش را تبیین میکند چرا که این مسئله روشی بزرگ در تبین هدف شارع میباشد. با توجه به مطالب فوق، پروردگار زنان را امر به پوشیدگی میکند زمانی که نوعی معین از خودآرایی وجود داشته باشد و مصداق تبرجی موروثی باشد که در قرآن از آن به عنوان تبرج جاهلی یاد میشود ﴿وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾[الأحزاب: ٣٣]. این تبرج همان مفهوم برهنگی است که زن در آن گردن، سینه، موهای بافته و گردنبند خود را از پشت و از جلو آشکار میسازد و با ناز و کرشمه در میان مردان راه میرود. این توضیح همان شرحی است که ابن کثیر در تفسیر آیه مذکور بیان میکند (به گفته مجاهد در آن ایام زن از خانه بیرون میرفت و در میان مردان میگشت و این همان تبرج جاهلیت است. قتاده میفرماید: آنان با نهایت ناز و کرشمه راه میرفتند و پروردگار ایشان را از این کار نهی کرد. مقاتل مینویسد: تبرج به این معنا است که زن روسری بر سر بیاندازد اما آن را محکم نسازد تا اینکه گردنبند و گردن و گوشواره او نمایان شود).[١٠٧]
پس این کلام وی (میپوشاند) به این معنی است که نمیپوشاند چرا که متعلق به بخش پیشین کلام او میباشد: (و لا تشده)، چادر را محکم نمیگیرد تا آنچه را که ذکر شد بپوشاند بلکه آن را بر روی کتفهای خویش میافکند تا گردن و اطراف آن و سینه و موهای پیشانی او را نمایان سازد و این همان تبرج جاهلیت پیشین است و به همین دلیل پروردگار امر به پوشیدن خمار میکند تا به این واسطه همه موارد مذکور پوشیده شوند و این مسئله ارتباطی به پوشاندن صورت ندارد. حکمت از تشریع خمار چنان که در بخش مربوط به ویژگیهای رمزی آن بیان شد اعلام تدین زن و نشان دادن عفت و وقار او است و هیچگاه دلیل بر تنگ نظری و گمراهی وی نیست. این مسئله نه تنها حافظ زن است بلکه تمامی بنیان جامعه اسلامی را صیانت خواهد کرد تا فواحش در آن شیوع نیافته و جانها رو به فساد نروند. به همین دلیل شیخ عبدالرحمن الجزیری در کتاب خود تحت عنوان (الفقه علی مذاهب الاربعة) بعد از اشاره به آیه مذکور تا آنجا که میفرماید: ﴿وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾ دربحث حکمت بیان این حدود مینویسد: پروردگار زنان پیامبر و امهات المومنین را مورد خطاب قرار میدهد حال اینکه آنان زنانی صالح و فرمانبردار بودهاند که در مدرسه نبوت تربیت شدند و در بزرگترین جامعه اسلامی رشد کردند و با آداب نبوت ادب یافتند و با اخلاق پیامبر مزین گشتند و از خانه خود جز برای نیاز مانند حج و یا عمره، یا دیدار والدین، صله رحم و یا عیادت مریض و یا مواردی این چنین خارج نمیشدند و هرگاه خارج میشدند زینتهای خویش را آشکار نمیساختند و لباسهای براق نمیپوشیدند. با این وجود الله متعال آنان را امر به عدم تبرجگرایی میکند. با این اوصاف بر سایر زنان به مراتب میبایست بیمناکتر بود اگر که از منزل خارج شدند و در مقابل چشمان مردم، آنان که در قلبهایشان بیماری دارند و گناهکار و مجرم هستند راه رفتند بدون تبرج و خودآرایی باشند، در مقابل چشمان آنان که خوف از الله متعال ندارند و خشیتی در دل نمیپروانند. تمامی فقها نیز بر این باور هستند که اگر خروج زن از منزل موجب فساد باشد همچون زمانی که وی معطر از خانه خارج میشود و یا به تنهایی به مسافرت میرود و یا زمانی که زیباییهای خود را در انظار عموم نمایانگر میسازد، گناه کبیره خواهد بود چنان که در این ایام نیز دیده میشود. اما زمانی که صرفاً گمان وقوع فتنه باشد گناه کبیره نخواهد بود. در واقع تبرج جاهلیت پیشین - همان که قبل از اسلام شیوع داشت- نوعی تکبر همراه با آشکار ساختن محاسن، زینت و همه مواردی بود که میبایست پوشیده شود. از جمله این موارد گردن، سینه، مو، پشت، پاها و حدفاصل آرنج تا انگشتان دست میباشند.
با توجه به واقعیت امروزی و سیر تبرج و برهنه گرایی در میان زنان و دختران جوان و خروج آنان از منازل با وضعیت نامناسب، قلبی که مومن، آزاد و غیرتمند است میبایست خون بریزد. آری زنان امروزی چنان که پیامبر فرمود از مسیر درست منحرف گشتهاند و پیوسته روی به سوی مردان دارند و در نهایت بیمبالاتی جسم و موی سر خود را برهنه ساختهاند تا جایی که از لحاظ تبرج و انحراف و گمراهی از جامعه جاهلی پیشین نیز سبقت گرفته اند.[١٠٨]
به راستی که این کلام بیانگر میزان انحراف از حد دینداری شرعی است که زنان مسلمان در این ایام به آن روی آوردهاند. با این وجود برای ما شایسته نیست که این مسئله را به سد ذرائع که پروردگار به آن امر ننموده است و او خود بدان آگاه است مرتبط سازیم. به همین دلیل مایلم که در این باره نصی نفیس از شیخ آلبانی نقل کنم که بیانگر واقف بودن وی به فقه هر زمان و ذات انسان است. وی سخنی گفته است که بیان چنین کلامی از جانب امثال او مرا به تعجب واداشته است - در حالی که به سختگیری متهم است- او چنین مینویسد: (آیا برای زنان واجب است که به جهت فساد موجود و از جهت سد ذرائع چهره خود را بپوشانند؟ من میگویم این سوالی است که اکثر مقلدین در این ایام آن را مطرح میکنند، کسانی که مسائل شرعی را از دیدگاه شرعی و با دلایل آن نمینگرند و در هنگام اختلاف به قرآن و سنت رجوع نمیکنند بلکه به افکار و آرای خود رجوع میکنند و به سوی تقلید برخی از مقلدان بازمیگردند. آنان که بعد از ائمه آمدند تا بنیانگر بدعت باشند و این کلام ایشان است (به شرط امان از فتنه!)[١٠٩] در نهایت بار دیگر داستان فضل بن عباس و آن زن جوان را نقل میکند و سوال ابنعباس از پیامبر را نیز متذکر میشود (ای پیامبر! چرا صورت پسر عمه خود را برگرداندید؟ ایشان پاسخ داد: آن دو دختر و پسرجوانی بودند که قطعاً شیطان نسبت به آنان بیتفاوت نخواهد بود). آلبانی در این باره مینویسد: (مشخص است که این کار از جهت ترس از فتنه بوده است چنان که شوکانی در نیل الأوطار بیان میکند)[١١٠] و کسی که در چنین حالتی بر خلاف فعل پیامبر عمل کند با هدایت وی مخالفت کرده است[١١١] تا آنجا که مینویسد: (و خلاصه اینکه احتمال بروز فتنه به واسطهی زنان در ایام پیامبر و در عصر نزول وحی نیز وجود داشته است. اگر الله متعال میخواست به سبب سد ذریعه زنان را امر به پوشاندن صورت مینمود و «پروردگار تو فراموشکار نیست» (مریم: ٦٤) و به پیامبر وحی میکرد که آن زن جوان را امر به پوشاندن صورت خود کند چرا که هنگامه بیان این امر همان زمان بوده است –چنان که قبلاً گذشت- برعکس، پیامبر میخواست در این جمع بزرگ نشان دهد که سد ذریعه آنچه را که پروردگار برای زنان حلال ساخته است حرام نمیسازد. بر این مبنا زنان اگر تمایل داشتند میتوانند صورتهای خود را آشکار سازند و این مسئله مطابق با دستوری است که به مردان داده شده است ﴿يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ﴾ صرف نظر از نگاه به زنان).[١١٢]
بله، این جملات کلامی زیبا هستند که بر مبنای قواعد اصول شرعی و مقاصد آن بنا شده است و سد ذریعه نزد قائلین به مواردی تعلق میگیرد که مصالح مشروع را قطع نمیسازد. چنان که امام ابو اسحاق شاطبی در کتاب موافقات در بخش مربوط به دوری از مصالح که بر (اصل أعتبار المال في الأفعال) بنا شده است مینویسد: (و از همین اصل، قاعده دیگری نیز گرفته میشود بر این مبنا که در مواردی چون امور ضروری، نیازمندیها و یا موارد تکمیلی، اقدام در جهت جلب مصالح هر چند با اموری ناپسند همراه باشد بلامانع است. مانند نکاحی که لازمه آن توان نفقه دادن است هرچند که راههای دستیابی به رزق حلال سخت باشد و این دشواری مانع از خود مسئله ازداوج نمیشود. طلب علم نیز این چنین است و هرچند که در راه دستیابی به آن مواردی ناپسند برای شنیدن و دیدن باشد این امور مانع کسب علم نمیشود. حاضر شدن برای دفن میت و به جای آوردن دیگر وظایف شرعی نیز از همین قاعده پیروی میکند چرا که این موارد عامل تغییر در اصل دین و قواعد مصالح نخواهند بود. پس لازم است چنان که شایسته است فهم بشوند).[١١٣]
بله، برای کسی که معنی اصول فقه و مقاصد شریعت را درک کرده باشد این مسئله قاعده بسیار مهمی خواهد بود و نیز بیانگر آن است که فقه در دین جایگاهی ویژه دارد، به همین دلیل گفته میشود: (چنان که شایسته است باید فهم بشود).
و اما این بخش از کلام امام شاطبی (هرچند که راههای دستیابی به رزق حلال سخت باشد) به این معنا نیست که شخص به قصد حرام رو به سوی کاری معین نهاده باشد بلکه به این معنا است زمانی که شخص مکلف در جهت انجام اصلی از اصول چارهای جز دچار شدن به برخی امور ناپسند نداشته باشد نمیبایست اصل مسئله را فدای سدذریعه سازد. در مورد ازدواج نیز چنین است و دشواری دستیابی به رزق حلال نمیتواند دلیلی برای کنار نهادن خود مسئله ازدواج باشد. بلکه تداوم نسل و به تبع آن ازدواج لازم است انجام بشود.
بر مبنای همین قاعده نیز قائل به باطل بودن سد ذریعه در قول به وجوب پوشاندن صورت هستیم و حتی مالکیه (هرچند خود در بیشتر موارد از جمله قائلین به سدذریعه هستند) در این مورد قائل به سدذریعه نمیباشند.
به همین دلیل شیخ آلبانی / با دیدگاهی متفاوت در این باره مینویسد: (من معتقد هستم که امثال چنین سختگیریهایی قادر نیست موجب شکلگیری نسلی از زنان امت باشد که به تمامی واجبات خود در هرجای این دنیا (چه به همراه همسران خود و چه جدای از ایشان) پایبند باشند چنان که در عهد پیامبر چنین نسلی از زنان شکل گرفت و آنان هنگام رسیدن به خدمت مهمانان، غذا دادن به آنان، خروج برای جنگ، آب دادن به تشنهگان و کمک رسانی به مجروحان بر این باور پایبند بودند و چه بسا خود در هنگام ضرورت رو به جهاد میآوردند.[١١٤]
وی در پایان کتاب (الرد المفحم) جملات گرانبها و زیبایی نقل میکند که در این بخش مختصراً به آن اشاره میکنیم (چارهای نیست جز اینکه در پایان این کتاب اعلام کنم سختگیری در دین جز سبب شر نخواهد بود و خیری در این سختگیریها یافت نمیشود. پیامبر در این باره میفرماید: خیر جز به واسطهی خیر به وجود نمیآید[١١٥] و چنین احکامی جز با شر همراه نیستند و احادیث مختلف و عبارات متفاوت در بیان لزوم دوری از چنین سختگیریهایی وجود دارد.[١١٦] مراد از سختگیری در اینجا انتقال حکم نقاب از ندب به واجب و از استحباب به لزوم است! این مسئله در عنوان کتاب مذکور نیز مشهود است و کتاب این چنین خاتمه مییابد: ردی قاطع بر آن کس که مخالف با علما است، شدت میگیرد، تعصب به خرج میدهد و زنان را ملزم میسازد به اینکه صورت و دستان خود را بپوشانند و به این کلام که چنین امری مستحب است قانع نمیشود).
ایشان در این باب احادیثی را ذکر میکند که از میان آنان میتوان به این چند جمله بسنده کرد: (دین آسان است و هیچ کس آن را سخت نمیکند مگر اینکه در نهایت قربانی شود و از آن دور گزیند).[١١٧]
(از غلو در دین برحذر باشید! چرا که پیشینیان شما به سبب غلو در دین هلاک گشتند).[١١٨]
علاوه بر این دو مورد احادیث فراوانی در ارتباط با این مسئله وجود دارد.
هر چند که پوشاندن صورت امری مشروع و محبوب در شریعت است به این دلیل که نهایت پوشش خواهد بود و به ورع و تقوا نزدیکتر است اما بین قول به وجوب و یا به جواز و یا به ندب تفاوتهایی هست.
[٩٤]- بخاری این حدیث را روایت کرده است.
[٩٥]- حاکم این حدیث را روایت کرده است و بیان میکند که حدیث به شرط شیخین صحیح است و ذهبی نیز با او موافق است و آلبانی مینویسد: (به شرط مسلم صحیح است) (مختصر جلباب المراة المسلمة: ٥٥).
[٩٦]- رد المفحم: ٤١.
[٩٧]- طبری در تهذیب الاثار و ابن سعد در طبقات و طبرانی در الکبیر این حدیث را روایت کردهاند و آلبانی بر این باور است که اسناد آن صحیح میباشد. المختصر: ٤٩.
[٩٨]- آلبانی مینویسد: طبری در تهذیب و دولابی در الکنی با سندی که در شواهد آن اشکالی نیست این حدیث را روایت کردهاند. المختصر: ٥٠.
[٩٩]- احمد و ابن سعد و ابونعیم با سند صحیح این حدیث را روایت کرده اند. المختصر: ٥١.
[١٠٠]- متفق علیه. احمد نیز از ابن عباس از برادرش فضل این حدیث را روایت کرده است. (همراه پیامبر با جمعی رو به سوی منی داشتیم. مردی اعرابی که دختر زیبای خود را سوار بر مرکب کرده بود همراه ما بود. وی میگوید: به این زن نگاه کردم. پیامبر به من نگریست و صورتم را از صورت آن زن برگرداند. سپس بار دیگر به من نگاه کرد و صورتم را از صورت آن زن برگرداند و تا سه بار این کار را انجام داد) احمد این حدیث را روایت میکند و آلبانی مینویسد: افراد این روایت قابل اطمینان هستند اما منقطع است. مختصر جلباب المراة المسلمة: ٣٠ و انقطاع آن در تبیین دلالت این حدیث تأثیری ندارد مادامی که اصل داستان صحیح است. این حدیث با الفاظ نزدیک به هم روایت شده است چنان که در صحیحین و غیر آن دو دیده میشود.
[١٠١]- رد المفحم: ١٣٦-١٣٧.
[١٠٢]- اللسان: (ماده: سفع).
[١٠٣]- رد المفحم: ٤١.
[١٠٤]- رد الفحم: ١٠، و دیگر موارد مشابه با این بحث در صفحات: ١٢٢-١٢٣ ذکر شده است و سخن ابن تیمیه در الفتاوی ١٥/٤٤٨ آمده است.
[١٠٥]- رد المفحم: ١٠. محدث این عصر علامه آلبانی این نظر را کاملا رد کرده است و این مسئله به تفصیل در کتابی با عنوان (رد المفحم علی من خالف العلماء و تشده و تعصب، و الزم المراة ان تستر وجهها و كفيها و اوجب) ذکر شده است. وی قانع نمیشود به اینکه این حکم مستحب است و دلایل فراون و مستندی در این باره ارائه داده است که جای هیچ شک و تردیدی در این مسئله برای اهل انصاف باقی نمیگذارد. این کتاب در واقع مقدمهای است برای چاپ جدید کتاب نفیس (الجلباب المراة المسملمة في الکتاب و السنه) با این وجود وی این کتاب را جداگانه نگاشته است و ناشر نیز در مقدمه آن مینویسد: این کتاب اثر ارزشمندی است که مشابه آن در این باب وجود ندارد.
[١٠٦]- منتقی الاخبار در ضمن شرح آن که نیل الاوطار شوکانی نام دارد: ٢/٧٩.
[١٠٧]- رجوع شود به تفسیر آیه ٣٣ از سوره احزاب در مختصر تفسیر ابن کثیر صابونی.
[١٠٨]- الفقه علی المذاهب الاربعه اثر عبدالرحمن جزیری، جزء ٥، باب حدود.
[١٠٩]- رد المفحم: ١٢٧.
[١١٠]- نیل الاوطار: ٦/٩٧.
[١١١]- رد المفحم: ١٣٨-١٣٧.
[١١٢]- رد المفحم: ١٤٠-١٣٩.
[١١٣]- الموافقات: ٤/٢١٠.
[١١٤]- رد المفحم: ١٤٩.
[١١٥]- متفق علیه.
[١١٦]- رد المفحم: ١٤٦.
[١١٧]- بخاری این حدیث را روایت کرده است.
[١١٨]- ابن خزیمه و ابن حبان و حاکم و ضیاء و عدهای غیر از این افراد این حدیث را روایت کردهاند و آلبانی آن را در سلسله احادیث صحیح آوررده است.