پایان
دخترم! گریز از درگاه معبودت کافی است! به سوی معبود خویش بازآی، همان معبودی که تو را از نیستی پدید آورد و نعمت انسان بودن بخشید، همان خالق یگانهای که هستی بی او لحظهای معنا نمییابد و وجودش تمام دلخوشی دنیا است. جلوههای جمال و جلال پروردگارت را بشناس که معبود تو، خود دوستدار اخلاق والا است.[١٢٧] دخترم! خویشتن خویش را بشناس و داخل دریای معرفت ربانی شو، همان که کسی قدر و منزلت آن را نمیداند مگر این که آن را تجربه و آزمایش کرده باشد و انوار أسماء الحسنی و تجلی والای او را بشناس و وجدان خود را در مسیر بندگی پروردگار و مراتب ایمان و عرصه احسان به کار بگیر! چرا که هیچ کس قادر به درک این با معبود والا بودن نیست مگر اینکه طعم آن را چشیده باشد.
آیا شیرینی این با معبود والا بودن را مزه مزه کردهای؟
شیرین است چون شیرینی قند در ایام کودکی...
آیا چنان که شایسته است پروردگار خویش را شناختهای؟ این سوال را از خود بپرس و قبل از پاسخ بیندیش:
از خالق خویش چه میدانی؟
از شکوه و عظمت او؟
از مظاهر جمال و جلال وی چه طور؟
آیا روزی از روزها او را به فریاد خواندهای؟
آیا آیات و نشانههای او را در وجود خود و در گستره هستی دیدهای؟ چنان که کتب و مقالات روایت میکنند!
آیا دیدهای چگونه هستی از نور افقهای اعلی لبریز میشود تا با زیبایی سلام در شب و روز شعاع افکند؟ چرا از این حوض جوشان تکبر و سیر در بالا و بالا پرهیز نمیکنی؟ چگونه است که بر ماندن در تاریکیها اصرار میورزی؟
دخترم تو کبوتری دارای دوبال هستی که یکی از آنها نماز و دیگری حجاب است. در فضای روح پرواز کن. بر این گل خشکیده گندیده فایق آی و بالهای خود را از زشتی باتلاق ظلمات برهان. به سوی اوج به پرواز درآِی و بالاتر و بالاتر برو. در فضای شناخت زیبایی معبود خود و بهره جستن از نور پاک او، باشد که تو بدان شاد گردی و او نیز با حضور تو شادمان شود.
کتاب (بلاغ الرسالة القرآنية نحو ابصار لآيات الطریق) دریچهای است رو به سوی تمامی این معانی...
روی به سوی حیاتی نوین... از قرآن به سوی عمران...
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٢٠٠﴾[آل عمران: ٢٠٠]
«ای اهل ایمان صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیّا و مراقب کار دشمن بوده و خداترس باشید، باشد که رستگار گردید».
و صلى الله و سلم و بارك على نبينا محمد و آله و صحبه.
[١٢٧]- طبرانی در الاوسط این حدیث را روایت کرده است وآلبانی آن را صحیح میداند. به حدیث شماره ١٧٤٣ در صحیح جامع رجوع شود.