شهادت علی÷در کوفه
رفتار امیرمؤمنان با خوارج، بسیار منصفانه بود. آنها پیش از پیکار نهروان در کمال آزادی به کوفه میآمدند و در مسجد بزرگ کوفه حضور مییافتند و سخنان امام را با شعارهای تند و جسارتآمیز خود قطع میکردند. روزی در میان سخن امام از هر سوی مسجد فریاد میزدند:«لاحکم إلا لله!». «داوری، تنها از آن خدا است»!.
امام در پاسخ ایشان میگفت:
«الله اکبر، کلمة حق یلتمس بها باطل! أما أن لکم عندنا ثلاثاً ما صحبتمونا: لانمنعکم مساجدالله أن تذکروا فیها اسمه، ولا نمنعکم الفئ مادامت أیدیکم مع أیدینا، ولانقاتلکم حتی تبدءونا»[۱۵۹] .
«الله اکبر! این سخن، حق است ولی از گفتن آن، باطلی را میجویند![۱۶۰] شما را نزد ما به شرط مصاحبت، سه حق است: از مساجد خدا بازتان نمیداریم که در آنجا نام خدا را بر زبان آرید. و سهمتان را از غنائم تا زمانیکه (در جهاد) با ما همدست باشید، قطع نمیکنیم. و با شما جنگ نخواهیم کرد تا نبرد را با ما آغاز کنید».
روز دیگر باز در مسجد کوفه حضور مییافتند و در میان خطبۀ امام، آیتی از قرآن را میخواندند که دربارۀ شرک به خدای سبحان نازل شده بود! و علی÷در پاسخشان بدین آیۀ کریمه توسل میجست:
﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ وَلَا يَسۡتَخِفَّنَّكَ ٱلَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ ٦٠﴾[الروم: ۶۰] [۱۶۱] .
«شکیبایی کن که وعدۀ خدا، حق است و کسانی که اهل یقین نیستند تو را به سبکسری وا ندارند».
یاران امام از اینهمه بردباری در شگفت فرو میرفتند تا هنگامی که خوارج دست به قتل مسلمانان گشودند و از جمله، عبدالله بن خباب (از اصحاب رسول خداج) را بنا حق کشتند و شکم همسرش را که آبستن بود دریدند[۱۶۲] ، آنگاه امیرمؤمنان برای ایشان پیام فرستاد که:
«ادفعوا إلینا قتلة إخواننا منکم إخواننا منکم نقتلهم بهم، ثم أنا تارککم وکاف عنکم حتی ألقی أهل الشام فلعل الله یقلب قلوبکم ویردکم إلی خیر مما أنتم علیه من أمرکم»[۱۶۳] .
«قاتلان برادرانمان را که در میانتان بسر میبرند به ما سپارید تا قصاص کنیم، آنگاه من شما را وا میگذارم و دست از شما برمیدارم تا با شامیان روبرو شوم شاید خداوند دلهای شما را دگرگون سازد و به احوالی بهتر از آنچه دارید بازتان گرداند».
آنان در پاسخ امام گفتند: «ما همگی قاتلان برادران شماییم و همگی، ریختن خون ایشان و شما را روا میشمریم»![۱۶۴] .
از آن پس، علی÷ناگزیر شد در برابر ایشان راه دیگری در پیش گیرد ولی چنانکه دانستیم، تا پیکار را آغاز نکردند، از نبرد با آنها خودداری نمود. چیزی که باید یادآور شد آنستکه خوارج با پیش آمدن نبرد نهروان بکلی از میان نرفتند چرا که پارهای از ایشان در آن جنگ شرکت نکرده بودند و پس از پایان جنگ در کوفه رفت و آمد داشتند.
بلاذری گزارش کرده است که علی÷پس از پیکار نهروان ۴۰۰ تن از خوارج را که زخم برداشته و نمرده بودند، به قبائلشان سپرد و اجازه نداد که یارانش آنانرا بکشند![۱۶۵] با اینهمه، عبدالرحمن بن ملجم مرادی که از باقیماندگان خوارج بود، تصمیم به قتل امیرمؤمنان گرفت. ابن ملجم، از ساکنان مصر و (از قبیلۀ کنده) بود و در جریان شورش بر ضد عثمان، رهسپار مدینه شد و سپس ، در کوفه اقامت گزید[۱۶۶] . پیش از فاجعۀ قتل علی÷از لطف و احسان امام برخوردار شده بود و هنگامی که در تاریکی سپیده دم با شمشیر مسمومش بر علی÷زخم زد، همان شعار خوارج را تکرار نمود و گفت: «الحکم لله یا علی لالك!»[۱۶۷] .«حکم از آن خدا است ای علی، نه از آن تو!». علی÷گفت: «فزت ورب الکعبه، شأنکم بالرجل!»[۱۶۸] .«سوگند به خدای کعبه که رستگارشدم،اینمرد را دستگیر کنید»، آنگاهدستور داد که ابن ملجم را به نزدش آورند و چون دیدۀ امام بر او افتاد، فرمود: «أی عدو الله، ألم أحسن إلیك؟» ای دشمن خدا، آیا من به تو نیک نکردم؟ ابن ملجم پاسخ داد: آری! امام گفت: «فما حملك علی هذا؟» پس چه چیزی تو را به اینکار واداشت؟ گفت: من شمشیرم را چهل روز بامدادان، تیز کردم و از خدا خواستم که بدترین آفریدگانش را با آن بکشد! امام فرمود: «لاأراك إلا مقتولاً به، ولا أراك إلا من شر خلقه!». چز این نمیبینم که خودت با آن کشته میشوی و از بدترین آفریدگان خدایی!»[۱۶۹] . و شگفت آنکه حسن بن علی÷با همان شمشیر، ابن ملجم را به قتل رساند و جز یک ضربت بدو نزد! زیرا امام وصیت کرده بود که:
«... یا بني عبدالـمطلب، لاألفینکم تخوضون دماء الـمسلمین، تقولون قتل أمیرالـمؤمنین، قتل أمیرالـمؤمنین! ألا لا یقتلن إلا قاتلی، أنظر یا حسن إن أنا مت من ضربتة هذه، فاضربه ضربة بضربة ولا تمثل بالرجل فإني سمعت رسول اللهج یقول: إیاکم والـمثلة ولو أنها بالکلب العقور!»[۱۷۰] .
«... ای پسران عبدالمطلب شما را نیابم که در خون مسلمانان افتید و بهانه آورید که: امیرالمؤمنان کشته شد، امیرمؤمنان کشته شد! بدانید که جز کشندۀ من کسی نباید کشته شود. ای حسن، بنگر که اگر من از ضربت اینمرد مردم، تنها یک ضربت بر او بزن و پس از مردنش، اعضای وی را پاره پاره مکن که من بارها از رسول خداجشنیدم میفرمود: از بریدن اعضاء مردگان پرهیز کنید، هر چند سگ گزنده باشد»!.
امام پس از این وصیت، جز «لا إله إلا الله» سخنی نگفت و این ذکر را چندان تکرار کرد که دیده از جهان فرو بست و روح بزرگش به قدسیان پیوست[۱۷۱] . و بدینسان جهان اسلام، بزرگترین رهبر خود را در ماه رمضان از سال چهلم هجری قمری در شهر کوفه از دست داد.
[۱۵۹] تاریخ الأمم والـملوك، ج ۵، ص ۷۳. [۱۶۰] زیرا داوری را ویژه خدا دانستن، منافات ندارد با اینکه کسی به داوری «کتاب خدا» گردن نهد. [۱۶۱] تاریخ الأمم والـملوك، ج ۵، ص ۷۳. [۱۶۲] شرح این ماجرای را در: تاریخ الأمم والـملوك، ج ۵، ص ۸۱ و ۸۲ و أنساب الاشراف، ص ۳۶۷ و ۳۶۸ میتوان دید. [۱۶۳] تاریخ الأمم والـملوك، ج ۵، ص ۸۳ مقایسه شود با: البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۳۱۵. [۱۶۴] «فقالوا: کلنا قتلتهم وکلنا نستحل دماءهم و دماءکم»!. (تاریخ الأمم والـملوك، ج۵، ص ۸۳). [۱۶۵] «وجد علي÷ ممن رمق أربعمائة، فد فعهم إلی عشائرهم ولم یجهز علیهم». (أنساب الاشراف، ص ۳۷۴ و ۳۷۵). [۱۶۶] تاریخنامه طبری، اثر بلعمی، ج ۲، ص ۶۷۱. [۱۶۷] أنساب الاشراف، اثر بلاذری، ص ۴۹۲. [۱۶۸] الکامل، اثر مبرد، (باب الخوارج)، ص ۳۸ و أنساب الاشراف، اثر بلاذری، ص ۴۹۲. [۱۶۹] تاریخ الأمم والـملوك، ج ۵، ص ۱۴۵ و الکامل في التاریخ، ج ۳، ص ۳۹. [۱۷۰] تاریخ الأمم والـملوك، ج ۵، ص ۱۴۸ مقایسه شود با: نهج البلاغة، وصیت شماره ۴۷. [۱۷۱] «ثم لم ینطق إلا بلا إله الله حتی قبض رض الله عنه وذلك فی شهر رمضان سنة أربعین». (تاریخ الأمم والـملوك، ج ۵، ص ۱۴۸).