حقایقی تازه از نهج البلاغه

امام علی س و يارانش

امام علی س و يارانش

بعد از آن مواضع علی س را نسبت به اصحاب و اهل شام بررسی نمودیم و مشاهده کردیم که چگونه امام خلفای پیش از خود را می‌ستاید. اینک به بررسی سخنان او در مورد یارانش می‌پردازیم که چگونه او خودش آنها را مذمّت می‌نماید. بسیاری راضی نیستند که اصحاب و یاران علی س مذمّت شوند، بلکه آنها آنان را می‌ستایند و مقامشان را بالا می‌برند، ولی از طرفی اصحاب و یاران بزرگ‌ترین انسان محمد ص را متّهم می‌کنند. به راستی که چه قضاوت ظالمانه‌ای است!.

۱- امام علی س در میان یارانش به ایراد سخن پرداخته، فرمودند: «منيت بمن لا يطيع إذا أمرت، ولا يجيب إذا دعوت، لا أبا لكم! ما تنتظرون بنصركم ربّكم، أما دين يجمعكم، ولا حميّة تحمشكم؟!.

أقوم فيكم مستصرخًا، وأناديكم متغوّثًا؛ فلا تسمعون لي قولًا، ولا تطيعون لي أمرًا، حتى تكشف الأمور عن عواقب الـمساءة، فما يدرك بكم ثأر، ولا يبلغ بكم مرام، دعوتكم إلى نصر إخوانكم، فجرجرتم جرجرة الجمل الأسرّ، وتثاقلتم تثاقل النضو الأدبر، ثم خرج إليّ منكم جنيد متذائب ضعيف، كأنما يساقون إلى الـموت وهم ينظرون».

«در بین کسانی گرفتار شده‌ام که وقتی فرمان می‌دهم، اطاعت نمی‌کنند. هرگاه آنان را فرا می‌خوانم، اجابت نمی‌کنند. منتظر هستید که پروردگارتان شما را یاری کند. آیا دینی نیست که شما را جمع نماید، و غیرتی نیست که شما را به جوش آورد؟!.

در میان شما فریاد سر می‌دهم و کمک می‌خواهم، شما سخن مرا نمی‌شنوید، و فرمانم را اطاعت نمی‌کنید، تا اینکه سرانجام کارها خراب می‌شوند، با شما نه می‌توان انتقامی را گرفت، و نه می‌توان به هدفی رسید. شما را به یاری‌کردن برادرانتان فرا خواندم و شما چون شتر به بد گرفته شده غرغر کردید و زمین‌گیر شدید، درست همانند حیوان لاغری که عقب مانده است. سپس از میان شما لشکر چنان کوچک و ضعیفی به‌سوی من آمد که گویا به سوی مرگ برده می‌شوند، و مرگ را با چشمان خود می‌بینند» [۶۱].

این‌ها هستند یاران این امام بزرگ ... افرادی که فرمانش را گوش نمی‌دهند و همواره سرپیچی می‌نمایند. نه دین آنها را گردهم می‌آورد، و نه هیچ کسی می‌تواند بوسیله آنها انتقامی بگیرد و برای یاری‌کردن حق به پا نمی‌خیزند. اینها را با آنچه امام س در مورد اصحاب پیامبر ص در جنگ و خوشی و ناخوشی فرموده است، مقایسه کنید.

۲- یاران علی س در موضعی دیگر:

امام س را به دروغگویی متهم می‌کنند: «أما بعد يا أهل العراق! فإنما أنتم كالمرأة الحامل، حملت فلمّا أتمت أملطت، ومات قيّمها، وطال تأيّمها، وورثها أبعدها، أما والله ما أتيتكم اختيارًا، ولكن جئت إليكم سوقًا، ولقد بلغني أنّكم تقولون: عليّ يكذب! قاتلكم الله تعالى! فعلى من أكذب؟ أعلى الله، فأنا أول من آمن به؟ أم على نبيه، فأنا أول من صدق به؟».

«ای اهل عراق شما چون زن حامله هستید، که وقتی زمان بارداری‌اش به پایان رسد، همه چیز را از دست دهد، سرپرستش بمیرد و برای مدتی‌ طولانی به بیوه‌گی بنشیند و دورترین خویشاوند او را به ارث ببرد. به خدا! سوگند که به میل خودم نزد شما نیامدم، بلکه به سوی شما کشانده شدم، و الآن شنیده‌ام که می‌گویید: علی دروغ می‌گوید! خداوند شما را نابود کند! بر چه کسی دروغ می‌بندم؟ آیا بر خدا دروغ می‌بندم؟ سوگند به خدا! که من اوّلین کسی هستم که به او ایمان آورد؟ یا بر پیامبرش ص دروغ می‌بندم، و حال آن که من اوّلین کسی هستم که او را تصدیق نمودم؟» [۶۲].

و ما خطاب به شیعه می‌گوییم: آیا این یاران را بر اصحاب محمد ص که قرآن و سنت آنان را ستوده‌اند، ترجیح می‌دهند؟!.

سپس اگر فردی بیاید و ادّعا کند که علی همانند یارانش بوده است، چون دوستان و یاران همانند یکدیگرند، آیا چنین سخن فاسدی را می‌پذیریم؟.

۳- امام س در جایی دیگر به شدّت بر یارانش خشمگین شده و می‌فرماید: «ألا وإني قد دعوتكم إِلى قتال هؤلاء القوم ليلاً ونهارًا، وسرًا وإعلانًا، وقلت لكم: اغزوهم قبل أن يغزوكم، فوالله ما غزي قوم قط في عقر دارهم إِلا ذلوا، فتواكلتم وتخاذلتم، حتى شنّت عليكم الغارات وملكت عليكم الأوطان».

«شما را شب و روز، نهانی و آشکارا به جنگ با این قوم فراخواندم و به شما گفتم: با آنان بجنگید، قبل از آن که با شما بجنگند. سوگند به خدا! هیچ قومی در داخل خانه‌شان مورد تهاجم قرار نگرفته‌اند، مگر آن که خوار شده‌اند. اما شما تنبلی کردید تا اینکه یورش‌های متعددی علیه شما انجام شد و سرزمین‌هایتان را گرفتند» [۶۳].

چه گروهی هستند این گروه! و چه قهرمان است این رهبر! ولی آیا این به معنی آن است که امام همراهان و یاران بدی انتخاب کرده بود؟! یا اینکه او با خروج از مدینه و آمدن به کوفه و انتخاب آن به عنوان پایتخت خود، مرتکب اشتباه شده؟ و یا اینکه یارانش را ابتدا بد تربیت شده بودند و امام س نتوانست آنان را تغییر دهد؟.

۴- سپس به سرزنش آنها ادامه می‌دهد و می‌فرماید: «فهذا أخو غامد، قد وردت خيله الأنبار، وقد قتل حسان بن حسان البكري، وأزال خيلكم عن مسالحها، ولقد بلغني أن الرجل منهم كان يدخل على الـمرأة الـمسلمة والأخرى الـمعاهدة، فينتزع حجلها وقُلُبها، وقلائدها ورعثها، ما تمتنع منه إلا بالاسترجاع والاسترحام، ثم انصرفوا وافرين، ما نال رجلًا منهم كُلم، ولا أريق لهم دم، فلو أن امرءًا مسلمًا مات من بعد هذا أسفًا ما كان به ملومًا، بل كان به عندي جديرًا!».

«این شخص غامدی است که اسبان او وارد شهر انبار شده‌اند، و او حسان بن حسان البکری را به قتل رسانده است، و اسب‌هایتان را از سرحدها دور کرده است. و به من خبر رسیده که افراد لشکر آنها بر زنان مسلمان و ذمی وارد و خلخال و گردن‌بندها و گوشواره‌های آنان را در می‌آوردند و جز ناله و زاری و التماس، هیچ مقاومتی نبود که آنها را از این کار بازدارد. سپس با دستی پر از آن جا بازگشتند در حالی که هیچ کسی از آنها زخمی برنداشت و هیچ خونی از آنها ریخته نشد. اگر مسلمانی بعد از این واقعه، از تأسف و حسرت آن بمیرد نباید او را سرزنش کرد، بلکه به نظر من شایسته است که از تأسف بمیریم!» [۶۴].

چه خواری و ذلتی که این قوم بدان گرفتار شده‌اند!.

آیا اینها دینی را یاری می‌کنند و لشکر و یا پادشاهی به کمک اینها قدرت می‌گیرد؟ در مقابل، به یاران معاویه نگاه کن که چگونه فتح می‌کردند و پیروز می‌شدند. و چگونه آنها اسلام را به هر جا رساندند.

۵- امام س به سرزنش آنها ادامه ‌داده، می‌فرماید: «فيا عجبًا! عجبًا والله يميت القلب ويجلب الهمّ، من اجتماع هؤلاء القوم على باطلهم، وتفرقكم عن حقّكم، فقبحًا لكم وترحًا حين صرتم غرضًا يرمى، يغار عليكم ولا تغيرون، وتُغزون ولا تَغزون، ويعصى الله وترضون!.

فإِذا أمرتكم بالسير إِليهم في أيام الحرّ قلتم: هذه حمارّة القيظ، أمهلنا يسبخ عنا الحر، وإذا أمرتكم بالسير إليهم في الشتاء قلتم: هذه صبارّة القرّ، أمهلنا ينسلخ عنا البرد، كلّ هذا فرار من الحرّ والقرّ، فإذا كنتم من الحرّ والقرّ تفرون، فأنتم والله من السيف أفرّ!».

«جای تعجب است! سوگند به خدا! از این شگفتی، دل می‌میرد و انسان ناراحت می‌شود که این قوم بر باطل خود متحداند و شما بر حق خود گرد نمی‌آیید و متفرق هستید. زشت و نابود گردید که هدف قرار گرفته‌اید و به شما حمله می‌شود ولی شما حمله نمی‌کنید. با شما می‌جنگند ولی شما نمی‌جنگید. نافرمانی خدا می‌شود و شما می‌پسندید!.

هرگاه در ایّام گرما وقتی شما را به حرکت به سوی آنان فرمان دادم، گفتید این وسط تابستان است، به ما فرصت بده تا گرما کم شود، و هرگاه در زمستان از شما خواستم که به سوی آنها بروید، گفتید: این وسط و شدّت زمستان و سرماست، به ما مهلت بده تا سردی برود. همه اینها برای فرار از گرما و سرما بود، پس وقتی شما از گرما و سرما فرار می‌کنید، سوگند به خدا! که شما از شمشیر بیشتر فرار خواهید کرد!» [۶۵].

نظرت درباره این قوم چیست؟ آنها کجا، و اصحاب پیامبر ص کجا! که پیامبر ص را تابستان و زمستان و در نهان و آشکارا و در همه اوقات یاری کردند. علی س، اصحاب پیامبر ص را می‌ستاید و یاران خودش را مذمّت و نکوهش می‌کند. حق با چه کسی است: کسی که اصحاب پیامبر ص را مذمّت می‌کند و یاران علی س را می‌ستاید؟ و یا کسی که اینها را مذمّت می‌کند و اصحاب پیامبر را می‌ستاید؟

۶- سپس علی س به شدت از دست یارانش خشمگین می‌شود و آنها را مورد عیب‌جویی قرار می‌دهد و آنان را مذمت می‌کند. به کلام او توجه کنید که می‌فرماید: «يا أشباه الرجال ولا رجال، حلوم الأطفال وعقول ربات الحجال، لوددت أني لم أركم ولم أعرفكم.. معرفة والله جرَّت ندمًا، وأعقبت سدمًا، قاتلكم الله! لقد ملأتم قلبي قيحًا، وشحنتم صدري غيظًا، وجرعتموني نغب التهمام أنفاسًا، وأفسدتم علي رأيي بالعصيان والخذلان، حتى لقد قالت قريش: إن ابن أبي طالب رجل شجاع ولكن لا علم له بالحرب، لله أبوهم! وهل أحد منهم أشد لها مراسًا، وأقدم فيها مقامًا مني! لقد نهضت فيها وما بلغت العشرين، وهأنذا قد ذرّفت على الستين! ولكن لا رأي لـمن لا يطاع!» «يا أشباه الرجال ولا رجال، حلوم الأطفال وعقول ربات الحجال، لوددت أني لم أركم ولم أعرفكم.. معرفة والله جرَّت ندمًا، وأعقبت سدمًا، قاتلكم الله! لقد ملأتم قلبي قيحًا، وشحنتم صدري غيظًا، وجرعتموني نغب التهمام أنفاسًا، وأفسدتم علي رأيي بالعصيان والخذلان، حتى لقد قالت قريش: إن ابن أبي طالب رجل شجاع ولكن لا علم له بالحرب، لله أبوهم! وهل أحد منهم أشد لها مراسًا، وأقدم فيها مقامًا مني! لقد نهضت فيها وما بلغت العشرين، وهأنذا قد ذرّفت على الستين! ولكن لا رأي لمن لا يطاع!».

«ای کسانی که شبیه مردان هستید ولی در حقیقت مرد نیستید و خیال بچه‌گانه در سر می‌پرورانید و عقل و خردتان چون عقل و خرد زنان است. دوست داشتم شما را نمی‌دیدم و شما را نمی‌شناختم ... شناختی که باعث پشیمانی گردید و غم و اندوه به دنبال داشت، خداوند شما را نابود کند! دلم را آکنده از غم و اندوه کردید، بدگمانم کردید و با نافرمانی فکرم را تباه نمودید، تا اینکه قریش گفت: پسر ابی طالب مرد دلیری است ولی به فنون جنگ آشنایی ندارد، خدا پدرشان را بیامرزد. آیا هیچ کدامشان، در جنگ از من پیش‌قدم‌تر بوده است. هنوز به بیست سالگی نرسیده بودم که در جنگ مشارکت کردم و به آن پرداختم و با آن مشغول بوده‌ام و اکنون به شصت سالگی رسیده‌ام. ولی کسی که از او اطاعت نمی‌شود فکر و رأیش بی‌فایده است!» [۶۶].

سوز و گداز آن مرد بزرگ است که اینها را به یاری خود و یاری‌ حق فرا می‌خواند، انسان را به گریه می‌اندازد. ولی افسوس ... که پیشگامان نیک گذشته‌اند، و این بی‌فضیلت‌ها جای آن را گرفته‌اند؟.

٧- در نهج‌البلاغه تحت این عنوان که «و علی س در مذمّت یارانش می‌گوید»، آمده است: «كم أداريكم كما تدارى البكار العمدة، والثياب الـمتداعية، كلما حيصت من جانب تهتكت من آخر، كلما أطلّ عليكم منسر من مناسر أهل الشام، أغلق كل رجل منكم بابه، وانجحر انجحار الضبّة في جحرها، والضبع في وجارها.

الذليل والله من نصرتموه، ومن رمي بكم فقد رمي بأفوق ناصل.

إنكم والله لكثير في الباحات، قليل تحت الرايات، وإني لعالم بما يصلحكم، ويقيم أودكم، ولكني والله لا أرى إصلاحكم بإِفساد نفسي.

أضرع الله خدودكم، وأتعس جدودكم! لا تعرفون الحق كمعرفتكم الباطل، ولا تبطلون الباطل كإِبطالكم الحق».

«چقدر شما را می‌چرخانم و برابر می‌کنم چنان که نخ‌ریس قرقره را می‌چرخاند و لباس‌های کهنه را جمع می‌کند، که از هر طرفی جمع شوند، از طرف دیگر پاره می‌شوند. هر وقت دسته و لشکری از اهل شام به‌سوی شما می‌آیند، هر یک از شما در خانه‌اش را می‌بندد و چون سوسمار در سوراخش پنهان می‌گردد و مانند کفتار در لانه‌اش مخفی می‌شود. سوگند به خدا! که خوار و شکست خورده کسی است که شما او را یاری می‌کنید، و هر کس از شما به عنوان تیر استفاده کند از تیری بی‌پیکان استفاده کرده است.

سوگند به خدا! که در میدان‌ها زیاد هستید و زیر پرچم‌ها اندک، ومن می‌دانم که چه چیزی شما را درست می‌کند و انحراف و کژی شما را راست می‌گرداند. ولی سوگند به خدا! نمی‌خواهم شما را به بهای خراب‌کردن خود، اصلاح کنم.

خداوند خوار و بدبختتان کند! چنان که باطل را می‌شناسید، حق را نمی‌دانید، و چنان که حق را باطل می‌سازید و تباه می‌کنید، باطل را نابود نمی‌کنید» [۶٧].

آیا چنین مذمّتی دیده‌اید؟! آیا شنیده‌اید که همراهان و یاران کسی تا این حدّ او را رها کنند؟!.

اگر کسانی که با علی س بوده‌اند چنین کسانی هستند پس چگونه ما می‌توانیم به راستگویی و دانش آنها اعتماد کنیم و یا...!.

اگر حال پیشینیان شیعه چنین باشد، آیندگانشان چگونه خواهند بود؟ آیا می‌توان گفت که بعدی‌ها از آنانی که اول بوده‌اند بهترند؟ برادرم! در این کلام تأمل کن، چون که این کلام امامی منصف و پرهیزگار است.

۸- و همچنین در نهج‌البلاغه آمده است:

«هنگامی که به امام ؛ خبر رسید که یاران معاویه بر شهر انبار هجوم آورده‌اند، خودش پیاده حرکت کرد تا اینکه به نخیله رسید و آن جا مردم به او رسیدند و گفتند: ای امیرالمؤمنین! ما به جای تو به مقابله آنها می‌رویم، امام س فرمود: «والله ما تكفونني أنفسكم، فكيف تكفونني غيركم! إِن كانت الرعايا قبلي لتشكو حيف رعاتها، فإني اليوم أشكو حيف رعيتي، كأنّني الـمقود وهم القادة، أو الـموزوع وهم الوزعة».

«شما نمی‌توانید مرا از شر خودتان حفاظت کنید، چگونه از شرّ دیگران از من حمایت می‌کنید! اگر قبل از من رعیّت‌ها از ستم زمامدارشان شکایت می‌کردند، امروز من از ستم رعیت خود شکایت می‌کنم. گویا آنها فرمانده هستند و من فرمانبردار، و یا من دسته هستم و آنها تقسیم‌کننده دسته» [۶۸].

٩- و در مورد شانه خالی‌کردن آنها از رفتن به جنگ و جهاد می‌فرماید: «أيها الناس! إِنه لم يزل أمري معكم على ما أحبّ، حتى نهكتكم الحرب، وقد والله أخذت منكم وتركت، وهي لعدوكم أنهك.

لقد كنت أمس أميرًا فأصبحت اليوم مأمورًا، وكنت أمس ناهيًا فأصبحت اليوم منهيًا، وقد أحببتم البقاء، وليس لي أن أحملكم على ما تكرهون!».

«ای مردم! شما با من خوب بودید تا اینکه در جنگ سستی کردید. من بعضی از شما را برای جنگ بردم و بعضی را گذاشتم، در حالی که جنگ دشمن را بیش از شما سُست کرده است. دیروز امیر بودم و امروز مأمور هستم، و دیروز دیگران را نهی می‌کردم و امروز خودم باز داشته می‌شوم. شما ماندن و نرفتن به جنگ را برگزیده‌‌اید و آن را دوست دارید و من حق ندارم به شما چیزی را تحمیل کنم که دوست ندارید!» [۶٩].

ببینید که چگونه امام س از شانه خالی‌کردن و طفره‌رفتن آنها خشمگین و در نهایت به اوامر آنها تن در می‌دهد!.

۱۰- سپس امام گذشتگان را با اینها مقایسه می‌کند و برای کسانی که از او جدا شده و به جهان آخرت رفته‌اند، تأسف می‌خورد: «ولوددت أن الله فرق بيني وبينكم، وألحقني بمن هو أحق بي منكم، قوم والله ميامين الرأي، مراجيح الحلم، مقاويل بالحق، متاريك للبغي، مضوا قدمًا على الطريقة، وأوجفوا على الـمحجة، فظفروا بالعقبى الدائمة، والكرامة الباردة».

«به خدا سوگند! دوست دارم خداوند مرا از شما جدا ‌کند و به کسانی ملحق سازد که از شما به من سزاوارترند. گروهی که دارای فکر و اندیشه درست بودند وحق را می‌گفتند، و آشوب و تجاوز نمی‌کردند، راه سعادت را پیمودند و رفتند، بنابراین به نعمت‌های جهان آخرت و کرامت دست یافتند» [٧۰].

این کسانی که فکر و رأی آنها درست بود، چه کسانی بودند؟

در این مقایسه و داوری‌های امام س تأمل کنید که می‌فرماید: «لقد رأيت أصحاب محمد، فما أرى أحدًا يشبههم منكم، كانوا يصبحون شعثا غبرًا، وقد باتوا سجّدا وقيامًا، يراوحون بين جباههم وخدودهم، ويقفون على مثل الجمر من ذكر معادهم، كأن بين أعينهم ركب الـمعزى من طول سجودهم، إذا ذكر الله هملت أعينهم حتى تبلّ جيوبهم، ومادوا كما يميد الشجر يوم الريح العاصف، خوفًا من العقاب ورجاء للثواب».

«اصحاب محمد ص را دیدم، هیچ یک از شما را نمی‌بینم که همانند آنها باشد، آنها که شب را با نماز و عبادت می‌گذراندند، در حالی روز را آغاز می‌کردند که موهایشان ژولیده و غبارآلود بود، هرگاه ذکر قیامت به میان می‌آمد، گویا بر اخگر آتش قرار می‌گرفتند. به خاطر سجده‌های طولانی پیشانی‌هایشان سخت و کوفته شده بود. هرگاه ذکر خدا به میان می‌آید، اشک از چشمانشان سرازیر می‌شد و چنان می‌گریستند که گریبان‌هایشان خیس می‌شد و از ترس عذاب، و به امید پاداش چنان به خود می‌لرزیدند که درخت به هنگام‌ ورزیدن باد تند به خود می‌لرزد» [٧۱].

اینها هستند اصحاب محمد ص، علی س هنگام مشاهده طفره‌رفتن توجیه‌ناپذیر یارانش، بلند می‌شود و اصحاب محمد ص را یادآوری می‌نماید!.

۱۱- امام س در موضعی دیگر، با دلی آکنده از اندوه و تأسف خطاب به یارانش فرمود: «ولئن أمهل الله الظالم فلن يفوت أخذه، وهو له بالـمرصاد على مجاز طريقه، وبموضع الشجا من مساغ ريقه.

أما والذي نفسي بيده، ليظهرن هؤلاء القوم عليكم، ليس لأنهم أولى بالحق منكم، ولكن لإسراعهم إِلى باطلهم، وإبطائكم عن حقي، ولقد أصبحت الأمم تخاف ظلم رعاتها، وأصبحت أخاف ظلم رعيتي.

استنفرتكم للجهاد فلم تنفروا، وأسمعتكم فلم تسمعوا، ودعوتكم سرًا وجهرًا فلم تستجيبوا، ونصحت لكم فلم تقبلوا.

شهود كغياب، وعبيد كأرباب، أتلو عليكم الحِكم فتنفرون منها، وأعظكم بالموعظة البالغة فتتفرقون عنها، وأحثّكم على جهاد أهل البغي، فما آتي على آخر قولي حتى أراكم متفرّقين أيادي سبأ، ترجعون إِلى مجالسكم، وتتخادعون عن مواعظكم، أقوّمكم غدوة وترجعون إلي عشية كظهر الحنيّة عجز الـمقوُّم وأعضل الـمقوَّم.

أيها القوم! الشاهدة أبدانهم، الغائبة عنهم عقولهم، الـمختلفة أهواؤهم، الـمبتلى بهم أمراؤهم، صاحبكم يطيع الله وأنتم تعصونه، وصاحب أهل الشام يعصي الله وهم يطيعونه، لوددت والله أن معاوية صارفني بكم صرف الدينار بالدرهم، فأخذ مني عشرة منكم وأعطاني رجلًا منهم!.

يا أهل الكوفة! منيت منكم بثلاث واثنتين، صمّ ذوو أسماع، وبكم ذوو كلام، وعمي ذوو أبصار، لا أحرار صدق عند اللقاء، ولا إخوان ثقة عند البلاء.

تربت أيديكم، يا أشباه الإبل غاب عنها رعاتها! كلما جمعت من جانب تفرقت من آخر.

والله لكأني بكم -فيما إخالكم- أن لو حمس الوغى، وحمي الضراب، قد انفرجتم عن ابن أبي طالب انفراج الـمرأة عن قُبُلها، وإني لعلى بينة من ربي، ومنهاج من نبيي، وإني لعلى الطريق الواضح ألقطه لقطًا».

«خداوند به ستمگر مهلت می‌دهد اما روزی او را خواهد گرفت و خدا در کمین ستمگر است. اما سوگند به کسی که جانم در دست اوست! این قوم بر شما غالب می‌شوند، نه به خاطر اینکه آنها از شما به حق سزاوارترند، بلکه به خاطر اینکه آنان به سوی باطل خود شتابان می‌آیند، و شما در رفتن به سوی حق خود کندی می‌کنید. همواره ملت‌ها از ستم زمامداران‌شان می‌ترسیده‌اند، و من از ستم رعیت خود می‌ترسم».

از شما خواستم که به جهاد بروید، شما نرفتید. شما را نصیحت کردم، اما نشنیدید. نهانی و آشکارا شما را دعوت نمودم، اما نپذیرفتید. شما را نصیحت کردم، ولی قبول نکردید.

حاضرانی چون غایبان، و بردگانی چون ارباب‌ می‌باشید. حکمت برای شما می‌گویم، از آن می‌گریزید. موعظه ایراد می‌کنم، شما متفرق می‌شوید. شما را به جهاد با شورشیان تشویق می‌کنم، اما هنوز حرفم تمام نشده که می‌بینم پراکنده شده‌اید. به مجالس خود باز می‌گردید و موعظه نمی‌پذیرید. صبح شما را به راه می‌آورم، شب در حالی پیش من می‌آیید که چون کمان خمیده و کجی شده‌اید که راست‌کننده را درمانده کرده و راست‌شونده را عاجز کرده است.

ای قوم! ای کسانی که چشم شما حاضر است و عقل و خردتان غایب است! ای آنان که خواسته‌ها و امیال مختلفی دارید! و فرماندهانتان با شما گرفتارند! امیر شما از خدا اطاعت می‌کند و شما از او نافرمانی می‌کنید. و امیر اهل شام از خدا نافرمانی می‌کند و آنها از او اطاعت می‌نمایند. سوگند به خدا! دوست دارم معاویه شما را چنان که دینار با درهم معامله می‌شود، با من معامله می‌کرد: ده تا از شما را از من می‌گرفت و یک نفر از آنها را به من می‌داد. ای اهل کوفه! از سوی شما به پنج مصیبت گرفتارم: گوش دارید، اما کر هستید. لال هستید، اما سخن می‌گویید. کور هستید، اما چشم دارید. نه به هنگام رویارویی آزاد مردانی صادق هستید و نه به هنگام بلا می‌توان بر شما اعتماد کرد.

خوار باشید ای کسانی که همانند شتران بی‌ساربان رها شده‌اید، که از هر سوی جمع‌آوری شوید، از سوی دیگر متفرق می‌شوید. سوگند به خدا! وقتی دربارۀ شما فکر می‌کنم، گویا شما را می‌بینم که اگر جنگ و کارزار شدت بگیرد، شما از علی بن ابی‌طالب جدا خواهید شد، حال آن که من بر دلیل روشنی از سوی پروردگار هستم و بر شیوه پیامبر ص و شاهراه روشن هستم» [٧۲].

آیا این کلام به شرح و توضیح نیاز دارد، یا اینکه در بیان وضعیت امام و یارانش کاملاً گویاست؟! یاران امام کجا و اصحاب پیامبر ص کجا!.

۱۲- امام س همچنین در مذمّت یارانش می‌فرماید: «أحمد الله على ما قضى من أمر، وقدّر من فعل، وعلى ابتلائي بكم أيتها الفرقة التي إذا أمرتُ لم تطع، وإذا دعوتُ لم تجب.

إن أهملتم خضتم، وإن حوربتم خرتم، وإن اجتمع الناس على إمام طعنتم، وإن أجئتم إلى مشافة نكصتم.

لا أبا لغيركم! ما تنتظرون بنصركم، والجهاد على حقكم!.

الـموت أو الذل لكم، فوالله لئن جاء يومي وليأتينّي، ليفرقن بيني وبينكم، وأنا بصحبتكم قالٍ، وبكم غير كثير.

لله أنتم، أما دين يجمعكم، ولا حمية تشحذكم، أوليس عجبًا أن معاوية يدعو الجفاة الطغام، فيتبعونه على غير معونة ولا عطاء، وأنا أدعوكم -وأنتم تريكة الإسلام وبقيّة الناس- إلى الـمعونة أو طائفة من العطاء، فتتفرّقون عني وتختلفون عليَّ.

إنه لا يخرج إليكم من أمري رضىً ترضونه، ولا سخط فتجتمعون عليه، وإن أحب ما أنا لاقٍ إلي الـموت.

قد درّستكم الكتاب، وفاتحتكم الحجاج، وعرّفتكم ما أنكرتم، وسوغتم ما مججتم، لو كان الأعمى ينحط أو النائم يستيقظ!».

«خدا را بر آنچه مقدر نموده و بر اینکه مرا با شما آزمایش نموده، ستایش می‌نمایم که اگر فرمانتان دهم، اطاعت نمی‌کنید و اگر شما را فرا بخوانم، اجابت نمی‌کنید.

اگر به خود واگذاشته شوید، فرد می‌روید، و مشغول می‌شوید و اگر با شما جنگ شود، به زمین می‌افتید و حرکت نمی‌کنید. اگر مردم بر امامی اتفاق کنند، شما اعتراض می‌کنید و اگر از شما نظری خواسته شود، خود را کنار می‌کشید.

برای حق خود جهاد نمی‌کنید، مرگ و ذلّت بهرۀ شماست. به خدا سوگند! که هر روز مرگ من بیاید - که خواهد آمد - از شما جدا می‌شوم و فقط اندک زمانی با شما خواهم بود.

شما را به خدا سوگند! آیا دینی نیست که شما را گردهم آورد، و غیرتی نیست که شما را تحریک کند؟ آیا جای تعجب نیست که معاویه، جفاکاران بی‌نام و نشان را فرا می‌خواند و آنها بدون آن که کمک و بخششی دریافت نمایند، او را یاری می‌کنند و من شما را – که باقی مانده مردم بر اسلام هستید – فرا می‌خوانم در حالی که شما را کمک می‌کنم و چیزی به شما می‌دهم، اما شما از من متفرق می‌شوید و با من اختلاف می‌کنید؟!.

فرمان مرا نمی‌پسندید و نه ناخشنود می‌شوید که بر ناخشنودی گردهم بیایید، و من دوستدارم که مرگ را ملاقات کنم.

کتاب -قرآن- را به شما آموختم و حجت را بر شما تمام کردم، آنچه را که نمی‌دانستید، به شما آموختم و آنچه ناگوارا بود، برایتان گوارا شد. ولی اگر کور پایین می‌آمد و یا فرد خواب بیدار می‌شد!» [٧۳].

۱۳- و در جای دیگری می‌فرماید: «أيها الناس الـمجتمعة أبدانهم، الـمختلفة أهواؤهم، كلامكم يوهي الصمّ الصلاب، وفعلكم يطمع فيكم الأعداء.

تقولون في الـمجالس كيت وكيت، فإذا جاء القتال قلتم: حيدي حياد!.

ما عزّت دعوة من دعاكم، ولا استراح قلب من قاساكم، أعاليل بأضاليل، دفاع ذي الدَّين الـمطول.

لا يمنع الضيم الذليل، ولا يدرك الحق إلا بالجد.

أي دار بعد داركم تمنعون، ومع أيّ إمام بعدي تقاتلون، الـمغرور والله من غررتموه، ومن فاز بكم فقد فاز والله بالسهم الأخيب، ومن رمى بكم فقد رمى بأفوق ناصل.

أصبحت والله لا أصدّق قولكم، ولا أطمع في نصركم، ولا أوعد العدو بكم.

ما بالكم؟ ما دواؤكم؟ ما طبّكم؟ القوم رجال أمثالكم.

أقولاً بغير علم، وغفلة من غير ورع، وطمعًا في غير حق؟!».

«ای مردمانی که جسم و بدن‌هایتان گردهم آمده، اما خواسته‌هایتان مختلف است! سخن شما سنگ سخت را متلاشی می‌کند ولی کردارتان باعث می‌شود که دشمن به شما چشم طمع بدوزد.

در مجالس می‌گویید که چنین و چنان می‌کنیم ولی وقتی زمان جنگ و زمان نبرد فرا می‌رسد، می‌گویید: برگردیم که بی‌طرف هستیم.

هرکس شما را فراخواند، موفق نخواهد شد، و هر کس به بلای شما گرفتار شود، همواره قلبش مشغول خواهد بود، ولی راحت نمی‌شود. بیماری شما انحراف و اشتباه است. خوار از ستم در امان نخواهد بود، و حق را جز با تلاش نمی‌توان یافت.

اگر از دیار خودتان دفاع نمی‌کنید، از کدام دیار دفاع خواهید کرد؟! و بعد از من، در کنار کلام امام خواهید جنگید؟! به خدا سوگند! فریب خورده کسی است که شما او را فریب داده‌اید و هر کس شما را به دست آورد، به خدا! سوگند که تیر بی‌پیکانی به دست آورده است و هر کس شما را به سوی دشمن پرتاب کرد به راستی که تیری پرتاب کرده که پیکان ندارد.

به خدا سوگند! که دیگر سخن شما را تصدیق نمی‌کنم و به کمک و یاری شما امید ندارم و دشمن را بوسیلۀ شما تهدید نمی‌کنم.

شما را چه شده؟ دوا و داروی چیست؟ آن قوم مردانی مثل شما هستند.

بدون آگاهی حرف می‌زنید. غافل هستید و پرهیزگاری ندارید و به آنچه حق نیست، طمع می‌ورزید؟!» [٧۴].

آیا علی س به چنین افرادی اعتماد می‌کند تا دانشی یا حدیثی و یا چیز دیگری را به آنها بیاموزد؟ آیا درست است که انسان به منتسب‌بودن به چنین کسانی افتخار کند؟! و کسانی را ترک کند که خدا و پیامبر ص و علی س آنها را پاک دانسته‌ و ستوده‌اند؟.

۱۴- امام س در جای دیگری به پا می‌خیزد و از یارانش می‌خواهد تا برای جنگ با اهل شام حرکت کنند و چنین می‌فرماید: «أفّ لكم، لقد سئمت عتابكم، أرضيتم بالحياة الدنيا من الآخرة عوضًا، وبالذلّ من العز خلفًا، إذا دعوتكم إلى جهاد عدوكم دارت أعينكم، كأنكم من الموت في غمرة، ومن الذهول في سكرة.

يرتج عليكم حواري فتعمهون، فكأن قلوبكم مألوسة، فأنتم لا تعقلون، ما أنتم لي بثقة سجيس الليالي، وما أنتم بركن يمال بكم، ولا زوافر عزّ يفتقر إليكم، ما أنتم إلا كإبل ضلّ رعاتها، فكلما جمعت من جانب انتشرت من آخر.

لبئس لعمر الله سعر نار الحرب أنتم! تُكادون ولا تكيدون، وتُنتقص أطرافكم فلا تمتعضون، لا ينام عنكم وأنتم في غفلة ساهون، غلب والله الـمتخاذلون!.

وأيم الله! إِني لأظن بكم أن لو حمس الوغى، واستحرَ الـموت، قد انفرجتم عن ابن أبي طالب انفراج الرأس.

والله إن امرءًا يمكّن عدوه من نفسه، يعرق لحمه وينهش عظمه، ويفري جلده، لعظيم عجزه، ضعيف ما ضمّت عليه جوانح صدره.

أنت فكن ذاك إن شئت، فأما أنا فوالله دون أن أعطي ذلك ضرب بالـمشرفية تطير منه فراش الهام، وتطيح السواعد والأقدام، ويفعل الله بعد ذلك ما يشاء.

أيها الناس! إن لي عليكم حقًا، ولكم علي حق، فأما حقكم علي فالنصيحة لكم، وتوفير فيئكم عليكم؛ وتعليمكم كيلا تجهلوا، وتأديبكم كيما تعلموا، وأما حقي عليكم، فالوفاء بالبيعة، والنصيحة في الـمشهد والـمغيب، والإجابة حين أدعوكم، والطاعة حين آمركم».

«وای بر شما! از شما خسته شدم. آیا دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهید و می‌خواهید به جای عزّت، ذلّت شما را فرا بگیرد؟! هرگاه شما را به جهاد با دشمن‌تان فرا می‌خوانم، چشم‌هایتان به این سو و آن سو می‌رود، گویا در آستانه مرگ هستید. با شما گفتگو می‌کنم، گیج می‌شوید و گویا دیوانه شده‌اید و چیزی نمی‌فهمید. شما مورد اعتماد من نیستید، تا در هنگام اضطراب به شما روی آورم و نه ستون‌های قدرت هستید که به شما نیاز پیدا ‌شود. شما چون شترانی هستید که ساربارن آن‌ها را گم کرده است، از هر سو که جمع شوند، از سویی دیگر پراکنده می‌گردند.

بدترین هیزم آتش جنگ شما هستید، علیه شما توطئه می‌شود و شما چاره‌ای نمی‌اندیشید. به شما حمله می‌شود، اما عصبانی نمی‌شوید. دشمن نمی‌خوابد و می‌خواهد به شما ضربه بزند، اما شما در کمال بی‌خبری به سر می‌برید و در خواب خوش هستید. به خدا سوگند! که شکست‌خوردگان پیروز شدند.

به خدا سوگند! گمان من دربارۀ شما این است که اگر جنگ شدّت بگیرد شما از فرزند ابوطالب جدا خواهید شد.

به خدا سوگند کسی که به دشمن اجازه می‌دهد که گوشت او را بدرد، استخوانش را بشکند و پوستش او را بکند، بسیار ناتوان و ترسوست.

تو اگر می‌خواهی چنین کسی باش، اما من به خدا سوگند! که چنین اجازه‌ای به دشمن نمی‌دهم و با شمشیر، سرش را از تن جدا می‌کنم و پاها و دست‌هایش را قطع می‌کنم و بعد خدا هرچه بخواهد می‌کند. ای مردم! من بر شما حقّی دارم و شما بر من حقی دارید: حق من بر شما این است که خیرخواه‌تان باشم و شما را نصیحت کنم و سهمیه غنیمت را بین شما عادلانه تقسیم کنم و به شما بیاموزم تا نادان نمانید و به شما ادب یاد بدهم، اما حق من بر شما این است که به بیعت خود وفادار باشید و در حضور و در پشت سر، خیرخواهم باشید. هرگاه شما را خواستم، اجابت کنید و هرگاه شما را فرمان دادم، پیروی نمایید» [٧۵].

همه این خطبه‌ها را امام در مذمت یارانش ایراد کرده است. پس آیا کسانی که این رهبر بزرگ آنها را مذمت می‌کند، برای رساندن قرآن و سنت و علم به دیگران بیشتر مورد اطمینان هستند، یا کسانی که امام آنها را ستایش نموده و آرزو نموده که ای کاش با آنها می‌بود؟ علم، دین را از کجا باید فراگرفت؟ از کسانی که مذمّت شده‌اند، یا از کسانی که ستایش شده‌اند؟ پس ای شیعیان! کمی انصاف داشته باشید و کمی تأمل کنید و بیندیشید.

[۶۱] ۲/۳۰۰ (۳٩). [۶۲] ۶/۱۲٧ (٧۰). [۶۳] ۲/٧۴ و بعد از آن. [۶۴] ۲/٧۴ و بعد از آن. [۶۵] ۲/٧۴ و بعد از آن. [۶۶. ]) ۲/٧۴ و بعد از آن. [۶٧] ۶/۱۰۲ (۶۸). [۶۸] ۱٩/۱۴۵ (۲۶٧). [۶٩] ۱۱/۲٩ (۲۰۱).. [٧۰] ٧/۱۱۵ (۲٧۶). [٧۱] ٧/٧۰ (٩۶). [٧۲] ٧/٧۰ (٩۶). [٧۳] ۱۰/۶٧ (۱۸۱). [٧۴] ۲/۱۱۱ (۲٩). [٧۵] ۲/۱۸٩ (۳۴).