صحابه
اصحاب پیامبر ص از دیدگاه شیعه یا کافر و خارج از دایره اسلاماند، و یا فاسقانی هستند که از روی عمد با دستور و فرمان صریح پیامبر ص مخالفت کردهاند، بنابراین بسیاری از شیعه اصحاب را نفرین میکنند و به آنها ناسزا میگویند. و خلفای سهگانه و عایشه و معاویه شرا به طور خاصّ ناسزا و نفرین میکنند، و احادیث و گفتههایی را به ائمه نسبت میدهند که اصحاب در این احادیث مورد عیبجویی قرار گرفتهاند و به بدترین تهمتها متهم شدهاند. اما وقتی به سخن امام علی س در نهج البلاغه نگاه کنید، میبینید که سخن و دیدگاه او با آنچه شیعه میگویند، کاملاً مخالف است.
در اینجا از صحابه به صورت کلی سخن خواهیم گفت و در مورد معاویه و اهل شام در جایی دیگر بحث خواهیم کرد:
۱. امام علی س،پیامبر ص و یارانش را در جنگ چنین توصیف میکند.
«وكان رسول الله ص إِذا احـمرّ الباس، وأحجم الناس، قدّم أهل بيته، فوقى بهم أصحابه حرّ السيوف والأسنّة».«هرگاه جنگ شدّت میگرفت و مردم جلونمیرفتند، پیامبر ص اهل بیت خود را جلو میآورد و بوسیله آنها اصحاب و یارانش را از تیغ شمشیرها و نیزهها محافظت مینمود» [۳٧].
آیا پیامبر ص افراد فاسق یا کافر را با اهل بیت خود که عزیزترین افراد در نزد او هستند، محافظت میکند؟
دوست دارم در این سخنان کوتاه امام علی س تأمل کنید، و نگاه کنید که او چرا این سخن را میفرماید؟ آیا این سخنان چنان که بعضی میگویند، تقیه بوده و یا اینکه مسئله چیز دیگری است؟
۲. امام در مورد بیعت چنین میفرماید: «إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر وعمر وعثمان على ما بايعوهم عليه، فلم يكن للشاهد أن يختار، ولا للغائب أن يردّ، وإِنما الشورى للمهاجرين والأنصار، فإن اجتمعوا على رجل وسمّوه إِمامًا كان ذلك لله رضًا، فإن خرج عن أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردّوه إلى ما خرج منه، فإن أبى قاتلوه على اتباعه غير سبيل المؤمنين، وولاه الله ما تولى».
«همان گروهی با من بیعت کردند که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند و بر آن چیزی که با آنها بیعت نمودند، با من بیعت کردند، پس فردی که در بیعت حضور داشته است، نمیتواند بیعت خود را پس بگیرد و کسی که حاضر نبوده حق انتخاب دیگری ندارد، و شورا فقط از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر مهاجرین و انصار بر فردی اتفاق نمودند و او را امام نامیدند، بدانید که مورد پسند خداست. اگر فردی اعتراض کرد یا با ایجاد بدعتی علیه آن شورید، دوباره به آنچه بر آن بود، بازگردانده میشود، اگر نپذیرفت با او بجنگید چون راهی غیر از راه مؤمنان در پیش گرفته است» [۳۸].
بدون تردید این سخن امام در مورد قضیه شوری و بیعت، گرانبها و ارزشمند و اینک اندکی در این سخنان تأمل میکنیم:
الف- از شما میخواهم که در جمله: «همان گروهی با من ...» خوب تأمل کنید و به دنبال جواب این سؤال باشید که چرا امام س فرمود: «این گروهی که با خلفای گذشته بیعت کردهاند همینها هستند که با من بیعت نمودهاند»؟ چرا علی س تأکید میکند که اینها همان افراد هستند؟ آیا این امر مهمی نیست که امام میخواهد آن را توضیح دهد؟ آری او میفرماید این بیعتکنندگان برخلفای گذشته اعتراض نکردند و بدعتی نیاوردند و بیعت با من نیز همین گونه بوده است.
ب- اگر فرض کنیم که علی س با این سخنان میخواهد طرف مخالف را با دلیل ساکت کند و بگوید: اینها، همچنان که با خلفای گذشته بیعت کردند با من نیز بیعت نمودند، پس بیعتکردن دلیلی است که باید آن را پذیرفت. به فرض اگر ما این ادعا را قبول کنیم، این سخن او را چه کار میکنید که میگوید: «شوری فقط از آن مهاجرین و انصار است»؟.
امام به زبان عربی سخن میگوید و ما میدانیم که چه میگوید، (انّما) حرف حصر است، مثل آیه: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾[الحجرات: ۱۰].
«مؤمنان فقط با هم برادرند -یعنی اجازه ندارند از حدود برادربودن تجاوزن کنند-».
مؤمنان برادرند و دیگران از زمره آنها نیستند و برادرشان نمیباشند.... در کلام علی س نیز مراد این است که شورای مخصوص انتخاب خلیفه در انحصار مهاجرین و انصار است. پس آنها قابل ستایشاند چون از امت محمد ص،آنان اهل این شوری هستند.
ج- امام س میفرماید: «اگر مهاجرین و انصار بر فردی اتفاق نمودند و او را امام نامیدند، بدانید که خدا به این راضی است...» پس اینها اگر بر فردی اتفاق کردند و او را به عنوان خلیفه برگزیدند، خداوند هم به این راضی است. برای مهاجرین و انصار چه ستایشی بزرگتر از این که آنچه آنان بر آن اتفاق نمودند خدا از آن راضی است؟.
د- سپس بنگرید که میفرماید: «اگر فردی...» خوب در این کلمات او تأمل کنید، سپس به ادامه بنگرید که میفرماید: «... اگر نپذیرفت با او بجنگید چون راهی غیر از راه مؤمنان در پیش گرفته است...» و راه مؤمنان جز راه و شیوه مهاجرین و انصار یعنی اصحاب پیامبر ص چه میتواند باشد؟.
۳. امام س در نامهای به معاویه میفرماید: «ألا ترى - غير مخبر لك، ولكن بنعمة الله أحدث- أن قومًا استشهدوا في سبيل الله تعالى من الـمهاجرين والأنصار، ولكلّ فضل، حتى إذا استشهد شهيدنا قيل: سيد الشهداء، وخصّه رسول الله ص بسبعين تكبيرة عند صلاته عليه!».
«آیا مگر نمیدانی – نمیخواهم تو را آگاه کنم و بلکه نعمت الهی را بیان میدارم – که گروهی از مهاجرین و انصار در راه خدا شهید شدند که هر یک از آنها دارای فضل و برتری بود، تا آن که شهید ما شهید شد آنگاه گفته شد او سرور شهیدان است، و پیامبر وقتی بر او نماز خواند هفتاد بار تکبیر گفت!» [۳٩].
در این نامه چه میبینید، در این نامه اصحاب پیامبر ص ستوده شدهاند و علی س میفرماید: «و هر یک از آنها دارای فضل و برتری بود».
رحمت خدا بر تو باد ای ابوالحسن! که منزلت هر کسی را صریح بیان کردهای.
امام س در نامهای دیگر میفرماید: «وذهب الـمهاجرون الأولون بفضلهم...».
«و مهاجران اوّل با فضل و برتری که داشتند، رفتند...» [۴۰].
۴. امام س در توصیف شدّت مبارزه و پیکار اصحاب پیامبر ص با دشمنان فرموده است: «لقد كنّا مع رسول الله ص نقتل آباءنا وأبناءنا وإِخواننا وأعمـامنا، ما يزيدنا ذلك إلا إيمـانًا وتسليمًـا، ومضيًّا على اللقم، وصبرًا على مضض الألـم، وجدًّا في جهاد العدو، ولقد كان الرجل منا والآخر من عدونا يتصاولان تصاول الفحلين، يتخالسان أنفسهمـا، أيهمـا يسقي صاحبه كأس الـمنون، فمرة لنا من عدونا ومرة لعدونا منا، فلمـا رأى الله صدقنا أنزل بعدونا الكبت، وأنزل علينا النصر، حتى استقرّ الإِسلام ملقيًا جرانه، ومتبوئًا أوطانه.
ولعمري لو كنا نأتي ما أتيتم ما قام للدين عمود، وما اخضرّ للإيمـان عود، وايم الله لتحتلبنّها دمًا، ولتتبعنّها ندمًا!».
«ما با پیامبر ص همراه بودیم و پدران و فرزندان و برادران و عموهایمان را میکشتیم، و این کار جز ایمان و تسلیم و صبر و شکیبایی و جدیّت در جهاد با دشمنان را بر ما نمیافزود. فردی از ما و فردی از دشمن به یکدیگر هجوم میبردند و یکدیگر را میطلبیدند تا یکی، حریفش را به کام مرگ بفرستد. گاهی ما بر دشمن پیروز میشدیم و گاهی دشمن بر ما پیروز میشد. وقتی خداوند صداقت ما را دید، دشمن ما را شکست داد و ما را پیروز گردانید، تا اینکه اسلام محکم و استوار گردید. به جان خودم سوگند! اگر ما آنچه را که شما میدهید، انجام میدادیم، دین و ایمانمان باقی نمیماند و سوگند به خدا که آنچه شما میخورید خون است و پشیمانی به دنبال دارد!» [۴۱].
آنانی که با پیامبر میجنگیدند و علی س آنها را نام نبرده است، چه کسانی بودهاند؟ آیا اصحاب نبودند که اسلام و پیامبر را یاری نمودند؟ کجا هستند کسانی که میگویند اصحاب، دین و پیامبر ص را یاری نکردهاند و ادعا میکنند که فقط امام علی س پیامبر ص را یاری کرده است؟ چرا اینان به سخنان امام توجه نمیکنند؟!.
۵. امام س با سخنی زیبا کسانی را که همراه او میجنگیدند، سرزنش میکند و اصحاب شرا به آنها یادآوری مینماید و میفرماید: «أين القوم الذين دعوا إِلى الإِسلام فقبلوه، وقرءوا القرآن فأحكموه، وهيجوا إِلى الجهاد فولهوا له وَلَه اللقاح إِلى أولادها، وسلبوا السيوف أغمادها، وأخذوا بأطراف الأرض زحفًا زحفًا، وصفًا صفًا، بعض هلك، وبعض نجا، لا يبشّرون بالأحياء، ولا يعزّون على الموتى، مُره العيون من البكاء، خمص البطون من الصيام، ذبل الشفاه من الدعاء، صفر الألوان من السهر، على وجوههم غبرة الخاشعين؟! أولئك إِخواني الذاهبون، فحقّ لنا أن نظمأ إِليهم، ونعضّ الأيدي على فراقهم!».
«کجا هستند قومی که به اسلام دعوت شدند، آنگاه آن را پذیرفتند. قرآن را خواندند و آن را حاکم نمودند. و برای رفتن به جهاد تشویق شدند، پس چون شتران تازه زایمان کرده که عاشقانه به سوی فرزندانشان میروند، مستانه به میدان جهاد شتافتند و شمشیرها را از نیامها کشیدند، و بعضی به شهادت رسیدند و بعضی نیز نجات یافتند. زندهماندهها را مژده نمیدادند و برای از دست دادن عزیزان تسلیت نمیگفتند. چشمهایشان از گریه سفید و پرخون بود. از بس که روزه میگرفتند شکمهایشان به کمر چسبیده بود، و لبهایشان از دعا خشکیده بود. از بیداری شبها رنگهایشان زرد و پریده بود و غبار فروتنی بر چهرههایشان هویدا بود. اینان برادران من هستند که رفتهاند، و ما حق داریم که تشنۀ دیدار آنها باشیم، و به خاطر جداییشان انگشت حسرت به دهان بگیریم» [۴۲].
منظور علی س چه کسانی هستند؟ آنها گروه زیادیاند، بعضی وفات یافتهاند و بعضی زندهاند، آیا اینها همان چهار نفری هستند که شیعه میگویند، همه اصحاب مرتد شدند به جز این چهار نفر، یا اینکه عموم اصحاب پیامبر ص هستند؟.
فرد منصف و دوستدار علی س جز این را نمیپذیرد که اینها همۀ اصحاب پیامبر ص بودهاند.
۶. شایسته است که در اینجا فرموده امام س خطاب به خوارج را، بدون دخل و تصرف، ذکر کنیم: «فإِن أبيتم إِلاَّ أن تزعموا أني أخطأت وضللت، فَلِمَ تضللون عامة أمة محمد ص بضلالي، وتأخذونهم بخطئي، وتكفّرونهم بذنوبي! سيوفكم على عواتقكم، تضعونها مواضع البرء والسقم، وتخلطون من أذنب بمن لم يذنب، وقد علمتم أن رسول الله ص رجم الزاني المحصن، ثم صلى عليه، ثم ورثه أهله، وقتل القاتل وورث ميراثه أهله، وقطع يد السارق، وجلد الزاني غير الـمحصن، ثم قسم عليهما من الفيء، ونكحا المسلمات، فأخذهم رسول الله ص بذنوبهم، وأقام حق الله فيهم، ولم يمنعهم سهمهم من الإِسلام، ولم يخرج أسماءَهم من بين أهله.
ثمّ أنتم شرار الناس، ومن رمى به الشيطان مراميه، وضرب به تيهه.
وسيهلك فيّ صنفان: محبّ مفرط يذهب به الحب إِلى غير الحقّ، ومبغض مفرط يذهب به البغض إِلى غير الحقّ، وخير الناس فيّ حالًا النمط الأوسط، فالزموه والزموا السواد الأعظم، فإِن يد الله على الجماعة، وإِياكم والفرقة».
«اگر گمان میبرید که من اشتباه کردهام و گمراه شدهام، پس چرا به علت گمراهی من همه امت محمد ص را گمراه میدانید، و آنها را به سبب خطای من مواخذه میکنید، و آنان را به خاطر گناه من کافر میشمارید! شمشیرهایتان بر دوشتان است و آن را در هر کجا به کار میگیرد، و گناهکار و بیگناه را یکسان میشمارید، در حالی که میدانید که پیامبر ص،زناکار متاهل را رجم کرده و سپس بر او نماز گزارده است، و سپس خانوادهاش از او ارث بردهاند. و پیامبر ص قاتل را میکشت و ارثیهاش را به خانوادهاش میداد. دست دزد را قطع میکرد، و زناکار مجرّد را شلاق میزد و سپس از غنیمت به هر دو سهمیه میداد، و هر دو با زنان مسلمان ازدواج میکردند، پس پیامبر ص آنها را به خاطر گناهشان مواخذه میکرد و دستور خدا را در مورد آنان اجرا مینمود، اما آنها را از اسلام بیرون نمیکرد، و نام آنان را از لیست مسلمانان حذف نمینمود.
و شما بدترین مردم هستید، و به زیر سلطه شیطان درآمدهاید و او شما را سرگردان کرده است.
دو گروه در مورد من هلاک خواهند شد: گروه اول کسانیاند که به صورت افراطی مرا دوست میدارند، و دوستیشاش آنها را به جایی میکشاند که در مورد من از حق فراتر میروند. و گروه دوم کسانیاند که بیش از حدّ با من دشمنی میورزد و حق را زیرپا میگذارد، و بهترین مردم در مورد من کسانی هستند که میانهرو میباشند، پس میانهروی را رعایت کنید و با عموم مؤمنان همراه شوید زیرا دست خدا با جماعت است و از تفرقه بپرهیزید» [۴۳].
٧. و در یکی از سخنرانیهایش که دربارۀ قضیه حکمین و مذمّت اهل شام ایراد کرده، میفرماید: «جفاة طغام، عبيد أقزام، جـمعوا من كل أرب، وتلقطوا من كل شوب، مـمن ينبغي أن يفقه ويؤدّب، ويعلّم ويدرب، ويولّى عليه، ويؤخذ على يديه، ليسوا من الـمهاجرين والأنصار، ولا من الذين تبوءوا الدار والإيمـان».
«جفاکاران بینام و نشان و بردگان کوتوله، که از هر سو جمع شدهاند، و چنانند که علم و ادب به آنها آموخته شرف و تربیت شوند، و سرپرست داشته باشند اما دستشان را بگیرد، از مهاجران و انصار نیستند و از کسانی نیستند که خانه ایمان را آبادکردهاند» [۴۴].
علی س میگوید: اینها از مهاجرین و انصار نیستند، آیا آن امام س مهاجرین و انصار را نمیستاید که میگوید، این جفاکاران بینام و نشان از آنها نیستند؟!.
سپس در مورد انصار میفرماید: «هم والله ربّوا الإِسلام كمـا يربى الفلوّ مع غنائهم بأيديهم السباط، وألسنتهم السلاط».
«سوگند به خدا که آنان با آن که نیازی نداشتند، اسلام را چنان در آغوش خود پرورش دادند که کره اسب پرورش داده میشود، بخشنده و دست و دلباز بودند و زبانهایشان برّان بود» [۴۵].
چه ستایشی برای انصار از این بزرگتر است؟
امام س میفرماید: آنها بودند که اسلام را محافظت کردند تا اینکه اسلام گسترش یافت و استوار گردید!.
۸. و امام س در جای دیگر میفرماید: «وذهب الـمهاجرون الأولون بفضلهم».
«مهاجران با خوبی و فضل خویش رفتند» [۴۶].
این را در نامهای به معاویه بن ابیسفیان نوشته است.
٩. و در جای دیگری در مورد اصحاب شمیفرماید: «إِنمـا اختلفنا عنه لا فيه».
«ما در مورد خود او پیامبر ص اختلاف نکردیم و بلکه در فهمیدن بعضی از امور دچار اختلاف شدیم» [۴٧]. این جمله به این معنی است که بعد از وفات پیامبر ص اختلافی که بین او و برادران دینیاش پدید آمد، اختلاف سلیقه بود که امری طبیعی است، پس اختلاف آنها چنان که خودش میفرماید در مورد پیامبر ص و اصول دین نبود، بلکه آنها در فهم بعضی از نصوص با هم اختلاف نظر داشتند، و این سخنان، بر این مطلب دلالت دارد که علی س برادرانش را کافر و یا فاسق به حساب نمیآورد.
۱۰- امام س در خطبهای دیگر که شارح نهجالبلاغه آن را ذکر کرده، میفرماید: «فتولى أبوبكر تلك الأمور، فيسّر وسدّد، وقارب واقتصد، وصحبته مناصحًا، وأطعته فيما أطاع الله فيه جاهدًا، وما طمعت - أن لو حدث له حادث وأنا حيّ؛ أن يردّ إليّ الأمر الذي نازعته فيه- طمع مستيقن، ولا يئست منه يأس من لا يرجوه، ولولا خاصة ما كان بينه وبين عمر، لظننت أنه لا يدفعها عنّي، فلمـا احتضر بعث إلى عمر فولاه، فسمعنا وأطعنا وناصحنا».
«ابوبکر س این کارها را به عهده گرفت. او سادهگیری کرد و درستی و میانهروی نمود و من به عنوان مشاور و خیرخواه با او همراهی کردم و در آنچه او از خدا اطاعت میکرد، من از او اطاعت نمودم. و چنان به او چشم طمع ندوختم – اگر اتفاقی رخ دهد و من زنده باشم امری که در آن با او کشمکش داشتم به من برگردد – چنان که فرد مطمئن طمع میورزد، و نه از او کاملاً ناامید بودم. اگر رابطه ویژهاش با عمر نبود، گمان نمیبردم که امر خلافت را از من دور سازد و وقتی زمان وفاتش فرا رسید به دنبال عمر فرستاد و او را خلیفه گردانید و ما از عمر س اطاعت کردیم و حرف او را گوش دادیم و خیرخواه او بودیم» [۴۸].
سپس میفرماید: «وتولى عمر الأمر، فكان مرضي السيرة، ميمون النقيبة...».
«عمر س خلافت را به عهده گرفت. او رفتاری پسندیده و خجسته داشت...».
کدام عاقل منصف و خواننده بیطرفی، از این سخنان چیزی جز ستایش دو خلیفه اول را برداشت میکند؟ حتی اگر بین آنها اختلافی وجود داشته باشد، این اختلاف در اخلاق علی س تأثیر نگذاشته است، و او در مورد ابوبکر و عمر واقعیت و انصاف را رعایت کرده است.
در اینجا به طور عمومی آنها را ستوده است و در جاهای زیاد دیگری، به طور ویژه آنها را میستاید:
۱- امام س،عمر بن خطاب س را میستاید:
امام س در خطبههای زیادی به عمر س و کردارش اشاره و او را میستاید و ما در اینجا به ذکر مطالبی اکتفا میکنیم که علی س در آن، عمر س را به صراحت ستوده است:
الف- میفرماید: «لله بلاد فلان، فلقد قوّم الأود، وداوى العمد، وأقام السنة، وخلّف الفتنة؛ ذهب نقيّ الثوب، قليل العيب، أصاب خيرها وسبق شرها.
أدّى إلى الله طاعته، واتقاه بحقه، رحل وتركهم في طرق متشعبة، لا يهتدي بها الضال، ولا يستيقن الـمهتدي».
«رحمت خدا بر فلانی باد. او کژی را راست نمود، بیماری را مداوا کرد، سنّت را برپاداشت و فتنه بعد از او پدید آمد. او پاک بود و با عیبی اندک از دنیا رفت. از خیر آن بهرهمند شد و قبل از آن که شرّ فتنه دامنگیر او شود، از جهان رخت بربست.
فرمان خدا را اطاعت نمود و به گونه شایستهای تقوای الهی را رعایت کرد. از دنیا رحلت کرد و آنها -مسلمانا- را بر دو راهی گذاشت: گمراه رستگار نمیگردد، و رستگار مطمئن نمیشود» [۴٩].
در این سخنان امام علی س که در مورد خلیفه دوم فرموده، تأمل کنید، او میگوید: «سنت را برپاداشت»، «پاک بود و با عیبی اندک از دنیا رفت»، «فرمان خدا را اطاعت کرد». آیا این سخنان امام علی س با سزا و فحش و نفرینی که شیعه نثار عمر س میکنند و میگویند حق خلافت علی س را غصب کرده است، سازگار است؟.
سخن چه کسی را باور کنیم؟ کسی که با آنها زندگی کرده و در زمان آنها بوده است، یا آن کسی که بعد از آنها آمده و بر آنان دروغ میبندد؟.
ب- عمر س وقتی با امام علی س در مورد رفتن و مشارکت در جنگ با رومیها مشورت کرد، علی س به او فرمود: «وقد توكل الله لأهل هذا الدين بإِعزاز الحوزة، وستر العورة، والذي نصرهم وهم قليل لا ينتصرون، ومنعهم وهم قليل لا يمتنعون، حيّ لا يموت.
إِنك متى تسر إلى هذا العدو بنفسك، فتلقهم فتنكب؛ لا يكن للمسلمين كهف دون أقصى بلادهم، ليس بعدك مرجع يرجعون إِليه، فابعث إِليهم رجلاً مجربًا، واحفز معه أهل البلاء والنصيحة، فإِن أظهر الله فذاك ما تحب، وإن تكن الأخرى كنت ردءًا للناس، ومثابة للمسلمين».
«خداوند حمایت از اهل این دین و قدرتگرفتن آنها را به عهده گرفته است، خداوندی که آنها را وقتی که اندک بودند، یاری کرد آنها را محافظت نمود، و خداوندی که هرگز نمیمیرد. اگر خودت به جنگ این دشمن بروی و با آنها روبرو شوی و بلایی به سراغت بیاید، مسلمانان پناهگاهی جز دورترین سرزمین خود نخواهند داشت، و بعد از تو مرجعی ندارند که به سوی او بازگردند، پس فرد باتجربهای را به جنگ دشمن بفرست و افرادی را که سختی کشیدهاند و اهل رأی و نصیحتاند، با او بفرست. اگر خداوند آنان را پیروز گرداند که خوب است، و اگر پیروز نشوند تو پناهگاه و مرجع مسلمین خواهی ماند» [۵۰].
اینها سخنان علی س در مورد عمر بن الخطاب س میباشد. در این جملات تأمل کنید، علی س میفرماید: «مسلمانان پناهگاهی نخواهند داشت...»، «بعد از تو مرجعی ندارد...»، «اگر خداوند آنان را پیروز گرداند ... تو پناهگاه مسلمین ...»، ببینید که چگونه منصفانه و مخلصانه سخن میگوید، و چگونه واقعیت امر را در مورد خلیفه دوم بیان میکند، گمان نمیبرم که علی س از روی نفاق و چاپلوسی چنین سخنانی گفته باشد، و یا تقیه کرده باشد.
ج- و وقتی عمر س در مورد رفتن به جنگ با ایرانیان با او مشورت کرد، امام س فرمود: «إِن هذا الأمر لـم يكن نصره ولا خذلانه بكثرة ولا بقلة، وهو دين الله الذي أظهره، وجنده الذي أعدّه وأمدّه، حتى بلغ ما بلغ وطلع حيثمـا طلع، ونحن على موعود من الله، والله منجز وعده، وناصر جنده، ومكان القيّم بالأمر مكان النظام من الخرز، يجمعه ويضمه، فإِن انقطع النظام تفرق وذهب، ثم لـم يجتمع بحذافيره أبدًا.
والعرب اليوم وإن كانوا قليلًا، فهم كثيرون بالإِسلام، عزيزون بالاجتمـاع، فكن قطبًا واستدر الرحى بالعرب، وأصلهم دونك نار الحرب، فإنك إن شخصت من هذه الأرض انتقضت عليك العرب من أطرافها وأقطارها، حتى يكون ما تدع وراءك من العورات، أهمّ إِليك مـمـا بين يديك.
إِن الأعاجم إن ينظروا إِليك غدًا يقولوا: هذا أصل العرب، فإِذا اقتطعتموه استرحتم، فيكون ذلك أشدّ لكلبهم عليك وطمعهم فيك».
«این دین با تعداد زیاد لشکریان پیروزی به دست نیاورد، و کمبودن پیروان سبب شکست آن نشده است. این دین خداست که آن را چیره گردانده، و این لشکر الهی است که آن را آماده کرده، و گسیل داشته است، تا اینکه به هر جا که خواسته، رسیده است. خدا به ما وعده داده و خداوند به وعدهاش وفا میکند و لشکر خویش را به یاری میفرستد. سرپرست و عهدهدار کار همانند نخی است که مهرهها در آن کشیده شدهاند و او همه را نگه داشته است، اگر این نخ پاره شود، همه مهرهها از هم جدا میشوند و هر یک به سویی میروند و سپس هرگز کاملاً جمع نمیشوند.
عربها امروز گرچه کم هستند اما به سبب اسلام زیادند و به خاطر وحدت و یکپارچگی قدرتمندند، پس تو محور باش و عربها را گرد خود بچرخان، و به جای خودت آنها را بهسوی معرکه جنگ بفرست. زیرا اگر تو از این سرزمین دور شوی، عربها از هر گوشه و کنار بر تو میشورند و آنگاه نگهداری از آنچه پشت سرت هست، برایت از مقابله با آنچه پیشرو داری، مهمتر خواهد بود. فردا اگر عجمها تو را ببینند، میگویند :این اصل و اساس و ریشه عربهاست، اگر آن را از بین ببرید و قطع کنید، راحت خواهید شد. بنابراین آنان بیشتر به تو حملهور میشوند و چشم طمع به نابودیات میدوزند» [۵۱].
این سخنان را امام س به خلیفه آن روز، عمر بن الخطاب س، میگوید، این کلمات نشانگر این هستند که خلیفه به امام اعتماد دارد و امام او را دوست دارد، و نشانگر این است که از دید علی س، خلیفه در جنگ چقدر مهم بوده است!.
د- امام س در جایی دیگر میفرماید: «ووليهم وال، فأقام واستقام حتى ضرب الدين بجرانه».
«و فرمانروایی خلیفه آنان شد که کارها را سامان داد، تا اینکه دین را استوار و محکم نمود» [۵۲]. و این فرمانروا کسی نبود جز عمر بن الخطاب س.
۲- امام س، عثمان س را میستاید:
الف- علی س در نامهای که به معاویه نوشت، فرمودند: «ثم ذكرت ما كان من أمري وأمر عثمـان، فلك أن تجاب عن هذه لرحمك منه، فأينا كان أعدى له، وأهدى إلى مقاتله! أمَّن بذل له نصرته فاستقعده واستكفّه، أمّن استنصره فتراخى عنه وبث الـمنون إليه، حتى أتى قدره عليه!.
كلا والله لقد ﴿يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلۡمُعَوِّقِينَ مِنكُمۡ وَٱلۡقَآئِلِينَ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ هَلُمَّ إِلَيۡنَاۖ وَلَا يَأۡتُونَ ٱلۡبَأۡسَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[الأحزاب: ۱۸].
«سپس در مورد من و عثمان گفتهای. تو باید پاسخ این را بدهی چون خویشاوند او هستی: کدام یک از ما دو نفر در حق او بیشتر تجاوز کرده و به دشمنان او نیکی نمودهایم؟ آیا کسی که او را یاری کرد ولی عثمان س از او خواست تا بنشیند و دست نگاه دارد، یا کسی که عثمان س از وی کمک خواست ولی او عثمان س را یاری نکرد و بلایا را به سوی او گسیل داشت تا آن که دچار سرنوشت خویش شد»؟.
نه هرگز چنین نیست، سوگند به خدا! که «خداوند کسانى که مردم را از جنگ بازمىداشتند و کسانى را که به برادران خود مىگفتند: بسوى ما بیایید (و خود را از معرکه بیرون کشید) بخوبى مىشناسد; و آنها (مردمى ضعیفند و) جز اندکى پیکار نمىکنند». [سورۀ احزاب: ۱۸].
پس اگر عثمان فاسق بوده و یا خلافت را غصب کرده است، چگونه امام علی س به خود اجازه داده که از او دفاع کند؟ و آیا جایز است که امام علی س منحرفان و گمراهان و اهل باطل را یاری کند؟
نه، هرگز چنین نبوده، بلکه او فقط حق و اهل حق را یاری میکرد، و سخنی هم به پیامبر ص نسبت داده شده که مؤید این مطلب است: «علی با حق است و حق با علی است». پس آیا یاریکردن عثمان س درست بوده یا نادرست؟ اگر علی باحق است و از آن جدا نمیشود، یاریکردن این خلیفه کار درستی بوده است، پس چرا شیعه کسی را که علی او را با شمشیرش یاری کرد، با زبانشان یاری نمیکنند؟ یا اینکه امام س کار اشتباهی کرده است، پس اقتدا به او جایز نیست. و آیا اساساً جایز است که فرد معصوم کار باطل و نادرست انجام دهد؟ و یا اینکه امام س کاری کرده که باید میکرد و وظیفه او بود و با شریعت مخالفت نکرده است.
ب- وقتی که شورشیان علیه عثمان شورش کردند، علی به عثمان س گفت: «إِن الناس ورائي، وقد استسفروني بينك وبينهم، ووالله ما أدري ما أقول لك! ما أعرف شيئًا تجهله، ولا أدلك على أمر لا تعرفه!.
إنك لتعلم ما نعلم، ما سبقناك إلى شيء فنخبرك عنه، ولا خلونا بشيء فنبلّغكه، وقد رأيت كمـا رأينا، وسمعت كمـا سمعنا، وصحبت رسول الله ص كمـا صحبنا، وما ابن أبـي قحافة ولا ابن الـخطاب بأولى بعمل الـخير منك، وأنت أقرب إلى رسول الله ص وشيجة رحم منهمـا، وقد نلت من صهره ما لـم ينالا، فالله الله في نفسك! فإنك والله ما تبصّر من عمى، ولا تعلّم من جهل، وإن الطرق لواضحة، وإن أعلام الدين لقائمة.
فاعلم أن أفضل عباد الله عند الله إمام عادل، هُدي وهَدى، فأقام سنّة معلومة، وأمات بدعة مـجهولة، وإن السنن لنيرة لـها أعلام، وإن البدع لظاهرة لـها أعلام، وإن شر الناس عند الله إمام جائر، ضَلّ وضُلّ به، فأمات سنة مأخوذة، وأحيا بدعة متروكة!.
وإني سمعت رسول الله ص يقول: «يؤتى يوم القيامة بالإمام الـجائر وليس معه نصير ولا عاذر، فيلقى في نار جهنم، فيدور فيها كمـا تدور الرحى، ثم يرتبط في قعرها». وإني أنشدك الله أن تكون إمام هذه الأمة الـمقتول! فإنّه كان يقال: يقتل في هذه الأمة إمام يفتح عليها القتل والقتال إلى يوم القيامة، ويلبس أمورها عليها، ويبثّ الفتن فيها، فلا يبصرون الحق من الباطل، يموجون فيها موجًا، ويمرجون فيها مرجًا، فلا تكونن لـمروان سيقة يسوقك حيث شاء بعد جلال السنّ، وتقضّي العمر».
«مردم پشت سر من هستند و مرا به عنوان سفیر و نماینده نزد تو فرستادهاند، و سوگند به خدا! که نمیدانم به تو چه بگویم. چیزی نیست که من بدانم و تو آن را ندانی، و شما را به چیزی راهنمایی نمیکنم که تو آن را نمیدانی. بدون تردید هر آنچه ما میدانیم تو نیز میدانی. ما بر هیچ چیزی پیشی نگرفتهایم که تو را از آن باخبر کنیم. به تنهایی به ما چیزی گفته نشده که آن را به تو برسانیم. هر چه ما دیدهایم، تو نیز دیدهای، و همان گونه که ما شنیدهایم، تو نیز شنیدهای. چنان که ما با پیامبر ص همراه بودیم، تو هم همراه بودهای. ابن ابیقحافه و ابن الخطاب در انجامدادن کار خیر از تو سزاوارتر نبودهاند، تو از نظر خویشاوندی به پیامبر ص نزدیکتر هستی، تو داماد پیامبر میباشی که آنها نبودند، پس در مورد خودت فکر کن. سوگند به خدا! که نابینا نیستی تا راه به تو نشان داده شود، و نادان نیستی که تعلیم داده شوی. راهها روشناند و نشانههای دین برپا هستند.
بدان که برترین بنده در نزد خدا امام عادل است که خود هدایت شده و دیگران را هدایت مینماید، و سنّت مشخصی را برپا داشته و بدعت ناشناختهای را از بین میبرد. سنّتها روشناند و نشانههایی دارند، و بدعتها آشکارند و علایمی دارند. و بدترین مردم نزد خدا امام ستمگر است، که خود گمراه بود. و سبب گمراهی دیگران میگردد و سنتی را که بدان عمل میشد، از میان برده و بدعتی را که ترک شده بود، زنده میکند.
و من از پیامبر ص شنیدم که میگفت: «روز قیامت امام ستمگر در حالی که یاوری ندارد آورده شده و به جهنم انداخته میشود، و آنگاه در دوزخ چون سنگ آسیاب دور میزند و سپس به قعر آن میروند. تو را به خدا سوگند میدهم که اجازه نده امام مقتول این امّت گردی، وگرنه میگویند: در این امّت امام کشته میشود و با کشتهشدن او دروازه جنگ و کشتار تا روز قیامت گشوده خواهد شد، و کارها بر امت مشتبه میگردند، و فتنهها در میان آن پخش میشوند، و آنان حق و باطل را تشخیص نمیدهند و وارد این فتنهها میشوند. [ای عثمان!] عمری را گذراندهای و سنّ زیادی داری، مهار خود را به دست مروان مده که به هر سو بخواهد، تو را ببرد» [۵۳].
باید در این پیام سیاسی بزرگ امام س که در آن عثمان س را خطاب مینماید، تأمل کنیم. به این کلمات صادقانه بنگر و در آن تأمل کن او میفرماید: «چیزی نیست که من بدانم و تو آن را ندانی، و تو را به چیزی راهنمایی نمیکنم که تو آن را نمیدانی...» یعنی عثمان و علی م در دانش و معرفت یکسان هستند، هیچ کدام از دیگری عالمتر نیست. علما میگویند: درباره دین چیزی نیست که علی آن را بداند و عثمان نداند.
و بعد میفرماید: «تو میدانی آنچه ما میدانیم، ما بر هیچ چیزی پیشی نگرفتهایم...» در این جمله بیندیشید، علی س میفرماید: دانشی وجود ندارد که فقط او، آن را از پیامبر ص آموخته باشد و عثمان آن را نداند، بلکه عثمان دارای فکر و دانش است، و چنان نیست که بعضی میگویند که دانش پیامبر ص فقط به علی س داده شده است.
و میفرماید: «و پسر ابوقحافه و ابن الخطاب در انجام کارهای نیک از تو سزاوارتر نبودند...» یعنی خلفای قبل از او کار خوب انجام دادهاند ولی با این وجود، در انجام کارهای نیک از خلیفه سوّم شایستهتر نیستند، چون خیر و خوبی در دوران اوّل اسلام آسان و فروان بود و به آن عمل میشد.
و میفرماید: «و تو از نظر خویشاوندی به پیامبر ص نزدیکتر هستی، و تو با دختران...». بعضی میگویند: پیامبر دخترانش را به ازدواج عثمان در نیاورده است، و بلکه آن دو دختر فرزندان خدیجه از شوهری دیگر بودهاند. امّا امام علی س با صراحت و وضوح کامل این اتهام و دروغ را ردّ مینماید و میفرماید: عثمان داماد پیامبر ص است.
به بند آخر کلام او بنگرید که میگوید: «تو را به خدا سوگند میدهم که اجازه مده امام مقتول این امّت شوی...». علی س عثمان س را امام مینامد، و او را دروازهای قرار میدهد که وقتی شکسته شود فتنهها با شتاب از هر سو میآیند و بر این امت هجوم میآورند، و البته آنچه او فرمود، اتفاق افتاد.
به برادرانم میگویم که قبل از لبگشودن به فحش و ناسزا، باید تأمل کنند و بیندیشیند، این امام علی س است که شیوه و موضع خود را در مورد این اصحاب، اینگونه بیان میدارد. همان اصحابی که شیعه میگویند: آنها حق خلافت را به زور از دست علی س گرفتند. پس پیرو راستین کسی است که در همه امور و کارهایش از امام و مقتدای خویش اطاعت میکند.
۳- امام س، عایشه ل را میستاید:
عایشه همسر پیامبر ص است و خداوند در مورد عفّت او سخن گفته و او را مبرّا دانسته و امالمؤمنین نامیده است. پیامبر ص عایشه را بیشتر از همه همسرانش دوست میداشت، اما بعضی به او طعنه میزنند، و بعضی او را ناسزا میگویند و نفرین میکنند. اگر عایشه ل هیچ فضیلتی جز همسری پیامبر نمیداشت، برای حفظ حرمتش همین کافی بود و همین افتخار که پیامبر ص شوهر و همسر او بوده، برای او کافی است. ولی میبینیم که افرادی بدون آن که حرمت پیامبر ص را در نظر بگیرید و آبروی او را حفظ کنند، عایشه ل را دشنام میدهند و یا نفرینش میکنند، با اینکه میدانند که کارهای پیامبر ص مانند کارهای دیگر انسانها نیست، بلکه آن حضرت از آسمان به این ازدواج و دیگر ازدواجها امر شده است، پس چگونه طعنهزدن به این ازدواج جایز است، در صورتی که به فرمان خدا صورت گرفته است؟! قبل از همه چیز به کلام امام س در مورد عایشه ل توجه کنید:
الف- علی س در مورد سیّده عایشه ل در قضیه جنگ جمل میفرماید: «خرجوا يجرون حرمة رسول الله ص كمـا تجرّ الأمة عند شرائها، متوجّهين بها إِلى البصرة، فحبسا نساءهمـا في بيوتهمـا، وأبرزا حبيس رسول الله ص لـهمـا ولغيرهـمـا».
«آنها بیرون آمدهاند و حرمت پیامبر ص را با خود میکشند چنان که کنیز وقتی خریده شود، میشود و خریدار آن را با خود میبرد. آنها به همراه همسر پیامبر ص به سوی بصره میروند، و آن دو، زنان خود را در خانههایشان نگاه داشتهاند و خانهنشین پیامبر ص را همراه خود و دیگران آوردهاند» [۵۴].
علی او را حرمت پیامبر ص مینامد، حرمت جایی است که نزدیک شدن به آن حرام است. این فضیلت عایشهل است که بعد از وفات پیامبر ص باز هم بانو و حرم پیامبر بوده است و امام طبق نصوص قرآن و سنت رفتار میکند. حال سؤال این است: آیا وقتی امام س، عایشه لرا حرمت مینامد، زباندرازی و توهین به او جایز است؟.
ب- امام س در جای دیگر از عایشه لیاد کرده و فرمودند: «فمن استطاع عند ذلك أن يعتقل نفسه على الله فليفعل، وإن أطعتموني فإني حاملكم إن شاء الله على سبيل الجنة، وإن كان ذا مشقّة شديدة ومذاقة مريرة، وأما فلانة فأدركها رأي النساء، وضغن غلا في صدرها كمرجل القين، ولو دعيت لتنال من غيري ما أتت إلي لم تفعل، ولها بعد حرمتها الأولى، والحساب على الله».
«هر کس از شما که میتواند خودش را در راه خدا نگاه دارد، پس چنین کند و اگر شما از من پیروی کنید، من شما را به راه بهشت خواهم برد، گرچه این راه دارای مشقت زیاد و تلخیها باشد. و اما فلانی – عایشه - رأی زنانه و خشمی که در دل او باشد دیگ میجوشد، او را فراگرفته است و اگر از او خواسته میشد که همان کاری را که با من کرده با دیگری بکند، نمیکرد. او هنوز دارای همان حرمت پیشین است و حساب و کتاب با خداست» [۵۵].
مراد از «حرمت پیشین» چیست؟ در این عبارت تأمل کنید، فکر نمیکنم منظور امام جز اینکه او همسر پیامبر و امالمؤمنین است، چیزی دیگر باشد.
آیا در مورد این قضیه مهم که افراد زیادی در مورد آن سخنان بیهوده گفته و بیهدف گام برداشتهاند و به اصحاب پیامبر ص و به حیثیّت و حرمت او، به ناحق توهین کردهاند، به شرح و توضیحی بیشتر از این نیاز داریم؟!.
حجت و دلیل با گفتهها و کلام امام علی س قائم و برپاست، پس هر کس بخواهد دوستى آل البیت، و دوستى پیامبر ص شامل حال او شود، به کلام امام س گوش دهد. شیعه باید به کلام امام معصوم گوش فرا دهند که در آن اصحاب را ستوده و به هیچ یک از آنان توهین نکرده است، و هیچگاه از او شنیده نشده که به یکی از اصحاب شفحش و ناسزا بگوید، یا یکی از آنان را فاسق بنامد، با اینکه اگر میخواست، میتوانست بگوید.
[۳٧] (۱۴/۴٧) (٩). [۳۸] ۱۴/۳۵ (۶). [۳٩] ۱۵/۱۸۱ – (۲۸). [۴۰] ۱۵/۱۱٧ – (۱٧). [۴۱] ۴/۳۳ (۵۵). [۴۲] ٧/۲٩۱ (۱۲۰). [۴۳] ۸/۱۱۲ (۱۲٧). [۴۴] ۱۳/۳۰٩ (۲۴۲). [۴۵] ۲۰/۱۸۴ (۴٧۴). [۴۶] ۱۵/۱۱٧ (۱٧). [۴٧] ۲۰/۲۲۵ (۲۳۲). [۴۸] ۶/٩۴ و بعد از آن. [۴٩] ۱۲/۳ (۳۲۳). [۵۰] ۸/۲٩۶ (۱۳۴). [۵۱] ٩/٩۵ (۱۴۶). [۵۲] ۲۰/۲۱۸ (۴٧۶). [۵۳] ٩/۲۶۱ (۱۶۵). [۵۴] ٩/۳۰۸، ۳۰٩. [۵۵] ٩/۱۸٩ (۱۵۶).