حقایقی تازه از نهج البلاغه

عصمت

عصمت

شیعه معتقدند که ائمه از همان کودکی، بلکه از بدو تولد تا پایان عمر معصوم بوده‌اند، و بر این باورند که ائمه غیب می‌دانند و هیچ اشتباه کوچک یا بزرگی از آنها سر نمی‌زند، این چیزی است که در کتابهایشان به آن تصریح شده و گذشتگان و آیندگانشان بدان معتقد بوده و خواهند بود، و امروز هیچ کسی از شیعیان منکر این عقیده نیست. ولی سخنان علی س با عقیده به عصمت امامان در تضاد است:

۱- او در دعایی که آن را بسیار تکرار می‌کرد، می‌فرماید: «الحمد لله الذي لم يصبح بي ميتًا ولا سقيمًا... ولا مأخوذًا بأسوأ عملي... ولا مرتدًا عن ديني، ولا منكرًا لربي...، ولا ملتبسًا عقلي، أصبحت عبدًا مملوكًا ظالمًا لنفسي... اللهم إِني أعوذ بك أن أفتقر في غناك، أو أضل في هداك،... اللهم إِنّا نعوذ بك أن نذهب من قولك، أو أن نفتن عن دينك، أو تتابع بنا أهواؤنا دون الهدى الذي جاء من عندك» [۱۱].

«ستایش خدایی را سزاست که شَبَم را به صبح آورد بی‌آنکه مرده یا بیمار باشم... و مرا به کیفر بدترین کاری که از من سرزده است، مواخذه ننمود... و نه مرا از دینش روی‌گردان ساخت و نه منکر پروردگارم گردانید... و نه عقلم را از دست داده‌ام.... در حالی روز را آغاز می‌کنم که بنده‌ای بی‌اختیار و بر خود ستمکارم ... بار خدایا! به تو پناه می‌آورم از اینکه در سایه بی‌نیازی تو، تهی‌دست باشم. و یا در پرتو رهنمودت، گمراه گردم ... بار خدایا به تو پناه می‌آوریم از اینکه از فرموده تو بیرون روم و یا از دین تو منحرف گردیم، یا از هواهای نفسانی خود پیروی کنیم و از هدایتی که از سوی تو آمده است پیروی نکنیم».

به این عبارات نگاه کنید: «بدترین کاری که از من سرزده است»، «بر خود ستمکارم»، (و در میان رهنمودت گمراه گردم)، (از سخنت فراتر روم)، (از دین تو منحرف شوم)، «از هواهای نفسانی خود پیروی کنیم...». آیا فرد معصومی که اشتباه نمی‌کند و برخورد ستم نمی‌نماید و بیم آن نمی‌رود که دچار لغزش شود و یا مقداری از آیین الهی منحرف شود، اینگونه دعا می‌کند؟!.

اگر پاسخ مثبت است، پس امام دعای بیهوده می‌کند، که هرگز چنین نیست، و اگر پاسخ منفی است، پس او معصوم نیست. آیا معصوم از گمراهی و هوای نفس می‌ترسد؟! بعضی می‌گویند: خداوند آنان را پاک نموده و به آنها ولایت تکوینی بخشیده است! اما چنین سخنی با فرموده‌های امام س همخوانی ندارد.

۲- وقتی معصوم از سوی خدا به راه درست راهنمایی ‌شود، نیازی به رأی و نظر مردم ندارد. و شیعه می‌گویند: شوری اعتباری ندارد، امّا علی س می‌گوید: «أعينوني بمناصحة خليّة من الغش، سليمة من الريب، فوالله إِني لأولى الناس بالناس». «مرا با خیرخواهی و نصیحت صادقانه یاری کنید. سوگند به خدا که از همه مردم، به رأی و مشورت مردم سزاوارترم» [۱۲].

آیا معصوم از مردم می‌خواهد که او را نصیحت کنند؟! و بالاتر از این، از مردم می‌خواهد که صادقانه او را نصیحت کنند؟! و او را فریب ندهند، چون او انسان است و ممکن است نصیحت دیگران و افرادی که با تظاهر به خیرخواهی او را پند می‌دهند، وی را فریب دهد، چنان که در ادامه بیان خواهد شد.

۳- به دعای زیبا و بی‌نظیر او بنگرید که چنین می‌فرماید: «احشرنا في زمرته، غير خزايا ولا نادمين، ولا ناكبين ولا ناكثين، ولا ضالين ولا مضلين ولا مفتونين». «بارخدایا! ما را با او حشر بفرما بدون آن که رسوا و پشیمان باشیم، بدون آن که منحرف و عهدشکن و گمراه باشیم، بدون آن که دیگران را گمراه کنیم و یا دستخوش فتنه قرار بگیریم» [۱۳].

با اینکه امام س از زمره‌ی ده نفری است که به بهشت مژده داده شده‌اند، اما او به این مژده تکیه نمی‌کند، بلکه همواره از خدا می‌ترسد، از این رو هراسان است که مبادا دچار فتنه گردد و به همین علت در این دعا از خداوند می‌خواهد که او را بر دین ثابت‌قدم و استوار گرداند.

۴- او به یارانش می‌گوید: «فلا تكفوا عن مقالة بحق، أو مشورة بعدل، فإِني لست في نفسي بفوق أن أخطئ، ولا آمن ذلك من فعلي، إِلا أن يكفي الله من نفسي ما هو أملك به مني، فإِنما أنا وأنتم عبيد مملوكون لرب لا رب غيره، يملك منا ما لا نملك من أنفسنا، وأخرجنا مما كنا فيه إلى ما صلحنا عليه، فأبدلنا بعد الضلالة بالهدى، وأعطانا البصيرة بعد العمى».

«از گفتن سخن حق و مشورت عادلانه دریغ نورزید، زیرا ممکن است اشتباه کنم، مگر آن که خدا مرا از آن نگه دارد، چون من و شما بندگانی هستیم که در اختیار پروردگاریم و خداوند چنان بر ما تسلّط دارد که ما خودمان بر خود چنین تسلطی نداریم. خداوند ما را از وضعیت و حالتی که در آن قرار داشتیم، بیرون آورد و به آنچه که موجب صلاح بود راهنمایی کرد، و بعد از گمراهی، به ما هدایت بخشید، و بعد از آن که از دیدن حقیقت ناتوان بودیم، به ما بصیرت و بینایی عطاء کرد» [۱۴].

الف - امام از یارانش می‌خواهد که نسبت به او خیرخواهی نموده و او را نصیحت کنند، و از مشورت و پیشنهاد به او دریغ نورزند، زیرا او یک انسان است: گاهی اشتباه می‌کند و گاهی کارش درست است.

ب- به فرموده‌ی وی بنگرید که می‌فرماید: «ممکن است اشتباه کنم مگر آن که...» آیا چیزی هست که بیشتر از این بر معصوم‌نبودن او دلالت کند. او می‌گوید: «ممکن است اشتباه کنم و امکان اشتباه در مورد من منتفی نیست». همه این گفته‌ها بر این دلالت دارد که ایشان از یک انسان بلندمرتبه‌تر نیست: نه آفرینش طبیعی او فراتر از آفرینش انسان است، و نه عصمت الهی او را از یک انسان فراتر برده داده است.

ج- در این فرموده ایشان تأمل کنید که می‌فرماید: «و بعد از گمراهی، به ما هدایت بخشید و بعد از آن که از دیدن حقیقت ناتوان بودیم، به ما بصیرت و بینایی عطاء کرد».

۵- و پایان در نامه‌ای که به یکی از یارانش نوشته است، چنین می‌فرماید: «وأنا أسأل الله بسعة رحمته، وعظيم قدرته على إِعطاء كل رغبة، أن يوفقني وإِياك لـمـا فيه رضاه، من الإِقامة على العذر الواضح إِليه وإِلى خلقه، ومن حسن الثناء في العباد، وجميل الأثر في البلاد، وتمام النعمة، وتضعيف الكرامة، وأن يختم لي ولك بالسعادة والشهادة، إِنا إِلى الله راغبون، والسلام على رسول الله ص الطيبين الطاهرين».

«و از رحمت بیکران و قدرت بی‌پایان خدا که قادر به اعطای هر خواسته‌ایست، مسئلت می‌نماییم که به ما توفیق دهد تا در جهت رضایت او گام برداریم، و خدا و مخلوقاتش از ما خرسند باشند. و در میان بندگان و آبادی‌ها نام نیکی از خود به جا بگذاریم. و از خداوند می‌‌خواهم که نعمت خویش را بر ما کامل بگرداند و کرامت و عزت ما را چند برابر نماید. و سرانجام ما را قرین سعادت و شهادت گرداند. ما به سوی خدا روی آورده‌ایم و درود خدا بر پیامبر ص و آل پاکش باد» [۱۵].

خواننده عزیز! در این جملات تأمل کن که می‌فرماید: «و سرانجام ما را ...». او با ترس و امید خدا را می‌خواند و دعای او دعای فردی است که هم امیدوار است و هم هراسناک، نه دعای فرد معصومی که اشتباه نمی‌کند. و دعای او با دعای امامی که در بسیاری از کتاب‌های شیعه توصیف‌ است، همخوانی ندارد.

۶- و در نامه‌ای که به المنذر بن الجارود فرستاده است، می‌گوید: «أما بعد: فإِنَّ صلاح أبيك غرّني منك، وظننت أنك تتبع هديه، وتسلك سبيله، فإِذا أنت فيما رقّي إلي عنك لا تدع لهواك انقيادًا... ومن كان بصفتك فليس بأهل أن يسدّ به ثغر» [۱۶].

«اما بعد: از آن جا که پدرت فردی صالح و درستکار بود در مورد تو فریب خوردم و گمان بردم که تو از رهنمود او پیروی می‌کنی و راه او را در پیش می‌گیری، اما اطلاعاتی که درباره تو به من رسیده است بیان می‌کند که از هوای نفس خویش پیروی می‌کنی.... و فردی مانند تو صلاحیت ندارد که با او، خلائی پر شود». این نامه نشانگر این است که علی س در مورد این مرد اشتباه کرده بود، و فریب ظاهر باوقار او را خورده و گمان برده بود که او همانند پدرش می‌باشد و از او پیروی می‌کند. ناآگاهی به واقعیت حال منذر، علی س را فریب داد و نه الهام و نه وحی، هیچکدام دست او را نگرفتند و او را از ارتکاب چنین اشتباهی مصون نساختند [۱٧].

و هرگاه گروهی او را مدح و ستایش می‌کردند، می‌فرمود: «اللهم إِنك أعلم بي من نفسي، وأنا أعلم بنفسي منهم، اللهم اجعلني خيرًا مـمـا يظنون، واغفر لي ما لا يعلمون».

«بار خدایا! تو مرا بهتر می‌شناسی، و من خودم را بهتر از آنها می‌شناسم. بار خدایا! مرا از آنچه گمان می‌برند، بهتر بگردان، و آنچه را که در من هست و آنها نمی‌دانند، بیامرز» [۱۸].

باید بپرسیم که «بهتر از آنچه آنها گمان می‌برند» یعنی چه؟ و چرا امام از خدا می‌خواهد که او را بیامرزد؟!.

و همچنین است دعای بزرگی که امام در آن می‌فرماید: «اللهم إِني أعوذ بك من أن تحسن في لامعة العيون علانيتي، وتقبح فيمـا أبطن لك سريرتي، مـحافظًا على رياء الناس من نفسي بجميع ما أنت مطلع عليه مني، فأبدي للناس حسن ظاهري، وأفضي إِليك بسوء عملي، تقربًا إِلى عبادك وتباعدًا من مرضاتك».

«بارخدایا! از اینکه ظاهرم در چشم مردم خوب باشد و آنچه در درون دارم، زشت باشد، و فقط ظاهرم را برای مردم حفظ کنم و به مردم ظاهری خوب ارائه دهم، در حالی که کار بد انجام می‌دهم، و از اینکه خودم را به بهای دوری از رضایت تو، به بندگانت نزدیک گردانم، به تو پناه می‌آورم» [۱٩].

امیدوارم این جملات خواننده را به تأمل وادارد.

و همچنین امام س می‌فرماید: «ما أهمني أمر أمهلت بعده، حتى أصلي ركعتين وأسأل الله العافية».

«هر کار مهمّی که برایم پیش می‌آید، دو رکعت نماز می‌‌خوانم و از خداوند، عافیت و سلامتی را می‌جویم» [۲۰].

خوانندۀ عزیر! امیدوارم در این فرموده امام س تأمل نمایی، از این سخن برمی‌آید که امام س انسانی‌ همانند سایر انسانهاست: ناراحت و غمگین می‌شود، اتفاقات پیرامونش بر او پوشیده می‌ماند، زیرا او غیب نمی‌داند، ناگواری‌ها او را سرگردان می‌نمایند؛ چون که او معصوم نیست، و به یارانش می‌گوید: «وأما حقي عليكم فالوفاء بالبيعة، والنصيحة في الـمشهد والـمغيب..».

«حق من بر شما این است که به بیعتی که با من نموده‌اید، وفادار باشید، و هم در حضور و هم در نبود من، خیرخواهم باشید...» [۲۱].

برای اثبات عدم عصمت این صحابی بزرگوار س، دلایل روشن‌تری هم لازم است؟!.

آری مطلبی مستدل‌تر، که بیش از این کلمات بر معصوم‌نبودن آن بزرگوارس دلالت می‌کند، وجود دارد که اندکی بعد به آن خواهیم پرداخت.

٧- وصیت:

وصیت علی به فرزندش حسن توصیه مهمی است و به خاطر همین اهمیت، خواستم که در پایان موضوع عصمت آن را ارائه دهم، چون که این وصیت یک امام به امامی دیگر و وصیت پدری به فرزندش، و طبق نظریه شیعه وصیت معصومی به معصوم دیگر است. در وصیّت آمده است:

۱- «من الوالد الفان، الـمقر للزمان، الـمستدبر العمر، الـمستسلم للدهر، الذامّ للدنيا، الساكن مساكن الـموتى، الظاعن عنها غدًا. إِلى الـمولود الـمؤمّل ما لا يدرك، السالك سبيل من قد هلك، غرض الأسقام، ورهينة الأيام، ورميّة الـمصائب، وعبد الدنيا، وتاجر الغرور، وغريم الـمنايا، وأسير الـموت، وحليف الهموم، وقرين الأحزان، ونصب الآفات، وصريع الشهوات، وخليفة الأموات».

«از پدری که عمرش را به پایان رسانده و روزگارش را سپری نموده، دنیا را نکوهش می‌کند، و اینک در مسکن مرده‌ها سکنی گزیده و فردا از آن کوچ خواهد کرد، به فرزندی که به چیزی امید بسته که بدان نخواهد رسید، و راه کسانی را در پیش گرفته است که هلاک شده‌اند، به فرزندی که بیماری‌ها او را نشانه گرفته‌اند، و او گرد روزهاست، و بلاها و مصائب او را هدف قرار داده‌اند و او بنده دنیا و تاجر کالای فریبنده آن است، و اسیر مرگ و هم‌پیمان ناراحتی‌ها و همراه غمها و در معرض آفت‌هاست و شهوت‌ها او را مغلوب کرده‌اند و جانشین مردگان است» [۲۲].

این مقدمه وصیتی بود که پدری به فرزندش توصیه می‌کند، بنابراین بسیار مهم است:

الف- خواننده محترم نیک بنگر و در این عبارات بیندیش «فرزندی که به چیزی امید بسته ... و جانشین مردگان است». آیا کسی که علی او را «بنده دنیا» و «تاجر کالای فریبنده دنیا» می‌نامد، معصوم است.

ب- و در عبارت‌هایی تأمل کن که قاطعانه عصمت را رد می‌کند: او فرزندش را «مغلوب شهوت‌ها» می‌نامد. چگونه؟! یا اینکه امام س سخنانی می‌گوید که خود نمی‌فهمد و بیهوده حرف می‌زند؟!.

ج- و یا اینکه هر دو معصومند، پس سخن علی اشتباه است که می‌گوید: «شهوت‌ها او را مغلوب کرده‌اند» و شخصی که مغلوب شهوت‌هاست، نمی‌تواند معصوم باشد، و یا اینکه علی مخاطبان خود را که یکی حسن است فریب می‌دهد و از تقیه استفاده می‌کند و می‌گوید: امام شما مغلوب شهوت‌هاست، اما درحقیقت معصوم است!.

بنابراین باید در این کلام امام س تدبّر شود، معنی سخن امام س چیست؟.

۲- سپس امام به وصیت خود به فرزندش ادامه می‌دهد: «أما بعد: فإِن فيما تبينت من إِدبار الدنيا عني، وجموح الدهر عليّ، وإقبال الآخرة إِليّ، ما يزعني عن ذكر من سواي، والاهتمـام بمـا ورائي، غير أني حيث تفرّد بي دون هموم الناس همّ نفسي، فصدّقني رأيي وصرفني عن هواي، وصرّح لي محض أمري، فأفضى بي إِلى جدّ لا يكون فيه لعب، وصدق لا يشوبه كذب، وجدتك بعضي، بل وجدتك كلّي، حتى كأن شيئًا لو أصابك أصابني، وكأن الـموت لو أتاك أتاني، فعناني من أمرك ما يعنيني من أمر نفسي، فكتبت إِليك كتابي هذا مستظهرًا به إِن أنا بقيت لك أو فنيت».

«اما بعد: پشت کردن دنیا به من و فاصله‌گرفتن روزگار از من و روی‌آوردن آخرت به من، مرا از توجه به غیر خود و توجه به پشت سر باز نمی‌دارد، اما وقتی غم مردم از میان می‌رود و تنها برای خودم غمگین می‌شوم، فکر و اندیشه‌ام با من صادقانه رفتار می‌کند و مرا از هوای نفس دور می‌کند، و به صراحت به آنچه در مورد من است می‌پردازد، آنگاه تدبّر و تفکر مرا به چیزهایی می‌رساند که جدّی بوده و شوخی‌بردار نیستند و هیچ دروغ و کذبی به آنها راه ندارد. تو پارۀ تن من و بخشی از وجودم و بلکه تمام وجودم هستی، چنان که اگر بلایی به تو برسد، گویا به من رسیده است. و اگر مرگ به سراغ تو بیاید، گویا مرگ من فرا رسیده است پس همان رنجی که به خاطر یرم و چه زنخود می‌برم، برای تو نیز می‌برم، از این رو این وصیت‌نامه را برایت می‌نویسم چه بمده ماندم، تو آن را به خاطر بسپار» [۲۳].

در فرموده علی س خوب تأمل کنید، او می‌فرماید: «اما وقتی که ... فکر و اندیشه‌ام با من صادقانه رفتار می‌کند و مرا از هوای نفس دور می‌کند، و به صراحت به آنچه در مورد من است می‌پردازد...».

به این عبارات بنگرید: ناراحتی خودم، فکر و اندیشه‌ام، هوای نفس من، کار من و....

آیا معصوم هوای نفس دارد که او را به هر سو بکشاند؟

۳- «فإِني أوصيك بتقوى الله- أي بنيّ- ولزوم أمره، وعمـارة قلبك بذكره، والاعتصام بحبله، وأي سبب أوثق من سبب بينك وبين الله، إِن أنت أخذت به.

أحي قلبك بالـموعظة، وأمته بالزهادة، وقوّه باليقين، ونوّره بالحكمة، وذلّلـه بذكر الـموت، وقرّره بالفناء، وبره بفجائع الدنيا، وحذّره صولة الدهر، وفحش تقلب الليالي والأيام، واعرض عليه أخبار الـمـاضين، وذكّره بمـا أصاب من كان قبلك من الأولين.

وسر في ديارهم وآثارهم، فانظر فيما فعلوا؟ وعمّـا انتقلوا؟ وأين حلّوا ونزلوا؟ فإِنك تجدهم انتقلوا عن الأحبة، وحلّوا دار الغربة، وكأنك عن قليل قد صرت كأحدهم.

فأصلح مثواك، ولا تَبِع آخرتك بدنياك، ودع القول فيمـا لا تعرف، والخطاب فيمـا لـم تكلّف، وأمسك عن طريق إذا خفت ضلالته، فإِن الكفّ عند حيرة الضلال خير من ركوب الأهوال».

«فرزندم تو را به تقوای الهی سفارش می‌کنم، و به تو توصیه می‌کنم که از فرمان الهی اطاعت کنی و با ذکر خدا، قلب خویش را آباد گردانی، و به ریسمان الهی چنگ بزنی، که اگر رابطۀ خود را با خدا محکم و استوار نمایی هیچ رابطه‌ای محکم‌تر از رابطه تو با او نخواهد بود.

قلبت را با موعظه زنده کن و با زهد آن را بمیران و با یقین آن را نیرومند، و با حکمت آن را نورانی گردان. قلبت را با ذکر مرگ، مهار و با یادآوری فنا شدن، استوار بگردان. با بلاهای دنیا به آن مهربانی و پارسایی بیاموز. آن را از ستم و تجاوز روزگار و گردش ناخوشایند شب و روز بترسان. اخبار و حکایات گذشتگان را بر قلبت عرضه کن و بلایی را که پیشینیان بدان گرفتار شده‌اند، برای آن یادآوری کن. به دیار گذشتگان برو و بنگر که چکار کرده‌اند؟ و کجا رفته‌اند؟ و در کجا اقامت گزیده‌اند؟ خواهی دید که آنها از دوستان جدا شده‌اند و در دیار غربت سکنی گزیده‌اند. گویا تو بعد از اندک زمانی به آنها خواهی پیوست و یکی از آنان خواهی شد.

پس منزل نهایی‌ات را آباد کن و آخرت خویش را به دنیا مفروش. در مورد آنچه نمی‌دانی، چیزی نگو. جایی که موظف به سخن گفتن نیستی، سخن مگو. و در راهی که از گمراهی آن بیم‌داری، وارد مشو، زیرا دست‌ نگاه‌داشتن در هنگام حیرت و گمراهی بهتر از سوار شدن بر [موج] خطرهاست» [۲۴].

بیایید اندکی در این فرموده‌های امام علی س تأمل ‌کنیم:

الف- چرا معصومی، معصوم دیگری را وصیت می‌کند، در صورتی که می‌داند که عمل او درست است؟ و چرا علی س، حسن س را به تقوای الهی و اطاعت از دستورهای خداوند توصیه می‌کند و بعد به او امر می‌کند، که قلبش را با موعظه زنده کند؟

آیا مگر معصوم همواره در رفتارش یک شیوه را در پیش نمی‌گیرد؟ و آیا راه او همان راهی نیست که انحراف و گمراهی به آن راه ندارد؟ و آیا مگر جزایی است که امیال و هواهای نفسانی نمی‌توانند او را به هر سویی بکشند؟... .

ب- در پاراگراف و بند اخیر تأمل کنید که او می‌فرماید: «منزل نهایی‌ات را آباد کن ... خطرها». و به این ترتیب امام س فرزندش را از فروختن آخرت به دنیا اظهارنظر در مورد چیزی که نمی‌داند، بازمی‌دارد. چگونه او می‌تواند امام باشد و چیزی نمی‌داند؟

فکر کردن و تأمل بیشتر در این وصیت‌نامه را به خوانندگان منصف واگذار می‌کنم!.

۴- «وأمر بالـمعروف تكن من أهله، وأنكر الـمنكر بيدك ولسانك، وباين من فعله بجهدك، وجاهد في الله حق جهاده، ولا تأخذك في الله لومة لائم.

وخض الغمرات إِلى الحق حيث كان، وتفقه في الدين، وعوّد نفسك الصبر على الـمكروه، ونعم الخلق التصبّر في الحق!.

وألجئ نفسك في الأمور كلها إِلى إِلهك، فإِنك تلجئها إلى كهف حريز، ومانع عزيز.

وأخلص في الـمسألة لربك، فإن بيده العطاء والحرمان، وأكثر الاستخارة، وتفهّم وصيتي، ولا تذهبنّ عنك صفحًا، فإِن خير القول ما نفع، واعلم أنه لا خير في علم لا ينفع، ولا ينتفع بعلم لا يحقّ تعلّمه».

امر به معروف کن تا خود نیکوکار گردی، و بدیها را با دست و زبانت انکار کن. بکوش تا از بدکاران دور باشی. در راه خدا آنگونه که شایسته و بایسته است تلاش کن و در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای باک نداشته باش.

به خاطر حق وارد سختی‌ها شو. دین را بیاموز. خود را به صبر و شکیبایی در برابر ناملایمات و ناخوشی‌ها عادت بده که شکیبایی در راه حق عادتی پسندیده است. در تمام کارها، خود را به خدا واگذار، که به پناهگاه مطمئن و مستحکمی دست یافته‌ای.

در دعا پروردگارت را با اخلاص بخوان، که بخشیدن و محروم‌ کردن به دست اوست و زیاد استخاره کن.

وصیت مرا به درستی دریاب و به سادگی از آن نگذر، زیرا بهترین سخن آن است که سودمند باشد. بدان! علمی که سودمند نباشد، خیری در آن نیست و دانشی که سزاوار یادگیری نیست سودی ندارد.

چه کلام زیبا و سنجیده‌ای!.

این فقط یک وصیت نیست، بلکه آیین زندگی است برای همه مسلمانان و برای همه کسانی که در آن تفکر و تأمل می‌کنند. آیینی است که باید با آب طلا نوشته شود.

این جملات نگاه کنید:

«دین را بیاموز». این جمله علم لدنّی را، که شیعه می‌گویند ائمه از آن برخوردارند، نفی می‌کند.

«خود را به صبر و شکیبایی در برابر ناملایمات و ناخوشی‌ها عادت بده». این اخلاق نیک را تمرین کن و خود را به آن عادت بده. آیا فرد معصوم نیاز دارد که چنین چیزی را تمرین کند و خود را بدان عادت دهد؟ یا اینکه این امر در سرشت او وجود دارد و او بر آن سرشته شده است.

سپس فرمود: «زیاد استخاره کن». اگر معصوم است و اشتباه نمی‌کند و راه راست را یافته است، پس چه نیازی به استخاره دارد؟!.

در ادامه می‌فرماید:

۵- «ورأيت حيث عناني من أمرك ما يعني الوالد الشفيق، وأجمعت عليه من أدبك أن يكون ذلك وأنت مقبل العمر ومقتبل الدهر، ذو نية سليمة، ونفس صافية، وأن أبتدءك بتعليم كتاب الله وتأويله، وشرائع الإِسلام وأحكامه، وحلاله وحرامه، لا أجاوز ذلك بك إِلى غيره، ثم أشفقت أن يلتبس عليك ما اختلف الناس فيه من أهوائهم وآرائهم مثل الذي التبس عليهم، فكان إحكام ذلك على ما كرهت من تنبيهك له، أحبّ إلى من إِسلامك إِلى أمر لا آمن عليك فيه الهلكة، ورجوت أن يوفقك الله فيه لرشدك، وأن يهديك لقصدك، فعهدت إِليك وصيتي هذه».

«و چون هر پدر مهربانی نگران تو بودم و فکرم به تو مشغول بود، بنابراین تو را درست تربیت نمودم و تو به مرحله جوانی رسیده‌ای در حالی که دارای نیت درست و وجودی پاک هستی. و کوشیدم تا قبل از هر چیز، کتاب خدا و تفسیر آن را به تو بیاموزم و احکام اسلام و دستورات آن و حلال و حرام آن را به تو یاد دهم و به چیز دیگری نپردازم. امّا ترسیدم که مبادا آنچه مردم در آن اختلاف کرده‌اند، بر تو مشتبه شود و فریب آن را بخوری، همان گونه که بر مردم شبهه‌ناک شد و فریب آن را خوردند، گرچه آگاه‌کردن تو را نسبت به این امور خوش نداشتم، اما آگاه‌شدن و استوارماندنت را ترجیح دادم تا تسلیم هلاکت‌های اجتماعی نگردی و امیدوارم خداوند تو را دریافتن راه درست، توفیق دهد و تو را به آنچه می‌خواهی، رهنمون کند. بنابراین وصیت خود را اینگونه تنظیم کرده‌ام» [۲۵].

الف- منظورش از اینکه «تو دارای نیت درستی هستی» چیست؟

آیا مگر نیّت‌ معصوم تغییر می‌کند و دگرگون می‌شود که امام علی س او را چنین توصیف می‌کند که «او دارای نیتی درست و وجودی پاک است»؟

ب- چرا پدرش قبل از همه چیز کتاب خدا را به او یاد می‌دهد؟ در صورتی که هیچ کتابی به امام یاد داده نمی‌شود، زیرا امام همه علوم و دانش‌ها را کاملاً یاد دارد. آیا معصوم به معلّم نیاز دارد؟!.

ج- در این جملات تأمل کنید که می‌فرماید: «ترسیدم که ...». چگونه آنچه مردم در آن اختلاف می‌کنند، برای امامی که به نص الهی منصوب شده و از انحرافات و اشتباهات معصوم است، نیز مشتبه می‌شود و فریب آن را می‌خورد؟!.

و آنجا را بنگرید که می‌فرماید: «به امید آن که خدا تو را ...».

این فرمایشات امام س سرشار از مفاهیم و معانی انسانی است که پدری دلسوز و اندوهگین به فرزندش می‌گوید.

۶- امام س در ادامه می‌فرماید: «واعلم يا بُنيّ! أن أحبّ ما أنت آخذ به من وصيتي تقوى الله، والاقتصار على ما فرضه الله عليك، والأخذ بما مضى عليه الأولون من آبائك، والصالحون من أهل بيتك، فإِنهم لم يدعوا أن نظروا لأنفسهم كما أنت ناظر، وفكروا كما أنت مفكّر، ثمّ ردّهم آخر ذلك إِلى الأخذ بما عرفوا، والإِمساك عما لم يكلّفوا، فإِن أبت نفسك أن تقبل ذلك دون أن تعلم كمـا علموا، فليكن طلبك ذلك بتفهّم وتعلّم، لا بتورّط الشبهات وعلق الخصومات.

وابدأ قبل نظرك في ذلك بالاستعانة بإِلهك، والرغبة إِليه في توفيقك، وترك كل شائبة أولجتك في شبهة، أو أسلمتك إِلى ضلالة، فإِن أيقنت أن قد صفا قلبك فخشع، وتمّ رأيك فاجتمع، وكان همّك في ذلك همًّا واحدًا، فانظر فيما فسّرت لك.

وإِن أنت لـم يجتمع لك ما تحب من نفسك، وفراغ نظرك وفكرك، فاعلم أنك إِنما تخبط خبط العشواء، وتتورط الظلماء، وليس طالب الدين من خبط أو خلط، والإمساك عن ذلك أمثل».

«پسرم! بدان آنچه از وصیتم را که بکارگیری‌اش را بیشتر دوست دارم ترس از خدا، انجام واجبات و پیمودن راهی است که پدرانت و صالحان خاندانت پیموده‌اند. زیرا آنان آنگونه که تو در امور خویشتن نظر می‌کنی در امور خویش نظر می‌کردند، و همانگونه که تو درباره خویشتن می‌اندیشی، نسبت به خودشان می‌اندیشیدند، در نهایت آنچه را [تکلیف] دانستند، به آن تمسک جستند و آنچه را بر آن مکلف نبودند، رها کردند. اگر نفس تو از پذیرفتن سرباز زند و خواهد چنانکه آنان بدانستند، بداند. پس تلاش کن تا درخواست‌های تو از روی درک و آگاهی باشد، نه آنکه به شبهات روی‌آوری و از دشمنی‌ها کمک گیری. و قبل از پیمودن راه پاکان از خداوند یاری بجوی و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوی و از هر کاری که تو را به شک و شبهه اندازد، یا تسلیم گمراهی کند، بپرهیز.

و چون یقین کردی دلت روشن و فروتن شد و اندیشه‌ات گرد آمد و کامل گردید و اراده‌ات بر یک چیز متمرکز گشت، پس اندیشه کن در آنچه برایت بیان نموده‌ام. اگر در این راه آنچه را دوست می‌داری، فراهم نشد و آسودگی فکر و اندیشه نیافتی، بدان راهی را که ایمن نیست، می‌پیمایی و در تاریکی، ره می‌سپاری، زیرا کسی که اشتباه می‌کند و در تردید و سرگردانی می‌افتد، طالب دین نیست و دست‌ نگه‌داشتن از این کار بهتر است» [۲۶].

الف- خواننده عزیز و منصف و هوشیار! در این جملات تأمل کن: امام فرزندش را دستور می‌دهد تا به فرائض اکتفا کند و از گذشتگان صالح و نیکو پیروی نماید، و سپس به او می‌گوید که هر کاری نیاز به تفکر و تدبّر و اندیشیدن دارد، نه اینکه منتظر الهام یا وحی بماند و نه اینکه او معصوم است و همواره کارش درست خواهد بود. سپس او را از درگیرشدن با شبهات جز با فهم و دقت و تدبّر، بازمی‌دارد.

ب- به بند دوّم سخنان او بنگر که می‌فرماید: «و هر آنچه تو را به شک و شبهه اندازد». شبهه همان چیزی است که درستی یا نادرستی آن و حلال‌بودن و حرام‌بودنش مشخص نیست. آیا فرد معصوم گرفتار شبهات می‌شود؟! و امیال و هواهای نفسانی و امور دیگر او را مانند سایر مردم سرگردان می‌کنند؟! اگر چنین نیست پس معنی سخن امام س به فرزندش چیست؟!.

ج- و خوانندۀ عزیز! در بند آخر کلام امام س که می‌فرماید: «بدان که ...»، بیندیش و آن را بر عقل خود عرضه کن و با ژرف‌نگری آن را دریاب تا این کلام والا و مهم آن مرد بزرگ را خوب بفهمی.

امام س در ادامه می‌فرماید:

٧- «فتفهّم يا بُنيّ! وصيّتي، واعلم أن مالك الـموت هو مالك الحياة، وأن الخالق هو الـمميت، وأن الـمفني هو الـمعيد، وأن الـمبتلي هو الـمعافي، وأن الدنيا لم تكن لتستقرّ إِلا على ما جعلها الله عليه من النعمـاء والابتلاء والجزاء في الـمعاد، أو ما شاء مـمـا لا تعلم، فإِن أشكل عليك شيء من ذلك فاحمله على جهالتك، فإِنك أول ما خلقت به جاهلًا ثم علّمت، وما أكثر ما تجهل من الأمر، ويتحيّر فيه رأيك، ويضل فيه بصرك، ثم تبصره بعد ذلك!».

«پسرم! در وصیت من درست بیندیش و بدان کسی که مرگ در اختیار اوست، زندگی نیز به دست اوست. و پدیدآورنده موجودات همان میراننده آنهاست، نابودکننده‌ همان است که دوباره زنده می‌کند، و همان که بیمار می‌کند، شفادهنده نیز هست. و [بدان!] که دنیا جاودانه نیست، و آنگونه که خدا خواسته، برقرار است، از عطاکردن نعمتها، انواع آزمایش، پاداش‌دادن در معاد و یا آنچه را که او خواسته و تو نمی‌دانی.

اگر درباره [فهم] جهان و تحولات روزگار مشکلی برای تو پدید آمد، آن را به عدم آگاهی و جهالت خودت ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهی متولد شده‌ای و سپس [علوم را] فراگرفته‌ای و چه بسیار است آنچه را که نمی‌دانی و اندیشه‌ات در آن سرگردان است و بینش تو به آن راه ندارد، ولی بعداً آنها را فرا می‌گیری» [۲٧].

در این عبارت روشن و واضح، چند مسئله بیان شده است:

الف- امام از پسرش می‌خواهد تا وصیت او را خوب بفهمد، یعنی با تمرکز و جدیت و هوشیاری به کلام و گویندۀ آن گوش فرا دهد و سخنان او را فرا بگیرد.

ب- در این جملات تأمل کن و با خرد و حضور ذهن و چشمانی باز، مفاهیم و معانی این عبارات را بخوان، نباید با تقلید چشم‌هایت را ببندی، می‌بینی که حسن س همه چیز را نمی‌داند، و بلکه چیزهائی هستند که او آنها را نمی‌داند و از دیگران یاد می‌گیرد: «اگر درباره جهان و تحولات روزگار مشکلی برای تو پدید آید». معنی این جمله چیست؟ معنی‌اش این است که اموری وجود دارد که فهمیدن آن برای حسن س مشکل است و او آنها را نمی‌داند.

ج- امام علی س به ما می‌گوید که حسن س مانند سایر بندگان خدا در حالی به دنیا آمده که چیزی نمی‌دانسته و سپس یاد گرفته و کم‌کم با یادگرفتن پیشرفت نموده است.

د- امام س با این کلمات: «چه بسیار است آنچه را که نمی‌دانی»، قاطعانه عصمت را نفی می‌کند.

ه‍- خوانندۀ عزیز! در این کلام صحیح این مرد مهربان با فرزندش تأمل کن، بنگر که می‌فرماید: «... و تو نمی‌دانی»، «اگر درباره [فهم] جهان و تحولات روزگار مشکلی برای تو پدید آید»، «تو ابتدا ناآگاه متولد شده‌ای و سپس [علوم] را فراگرفته‌ای»، «و چه بسیار است آنچه را که نمی‌دانی و اندیشه‌ات در آن سرگردان است و بینش تو به آن راه ندارد» و .... خوانندۀ عزیز! منصف باش و خردی آزاداندیش و اندیشه‌ای منتقدانه داشته باش، و بدان که آنچه انسان را به بیراهه می‌کشاند شبهات و امیالش می‌باشند. نباید تقلید راه و شیوۀ تو باشد، بلکه باید تقلید را رها کنی و خودت قدم پیش بگذاری، زیرا خداوند به ما عقل داده تا فکر کنیم و بیندیشیم، نه اینکه تقلید کنیم و به آنچه گذشتگان ما گفته‌اند، بسنده کنیم.

۸- امام س همچنین می‌فرماید: «فاعتصم بالذي خلقك ورزقك وسوّاك، فليكن له تعبّدك، وإليه رغبتك، ومنه شفقتك.

واعلم يا بنيّ! أن أحدًا لـم ينبئ عن الله ـ، كما أنبأ عليه نبينا ص، فارض به رائدًا، وإِلى النجاة قائدًا، فإِني لـم آلك نصيحة، وإِنك لن تبلغ في النظر لنفسك وإِن اجتهدت مبلغ نظري لك».

«پسرم! بدان که هیچ کسی چون رسول الله ص از خدا آگاهی نداشته است، رهبری او را پذیرا باش و برای رستگاری، راهنمایی او را بپذیر. همانا من از هیچ اندرزی برای تو کوتاهی نکردم و تو هر چه کوشش کنی، نمی‌توانی آنگونه که من تو را می‌بینم، خودت را بشناسی» [۲۸].

نگاه کنید که امام س، فرزندش را برای رستگاری به پیروی از پیغمبر ص سفارش می‌کند و بس.

٩- «واعلم يا بنيّ! أنه لو كان لربك شريك لأتتك رسله، ولرأيت آثار ملكه وسلطانه، ولعرفت أفعاله وصفاته، ولكنه إله واحد كما وصف نفسه، لا يضادّه في ملكه أحد، ولا يزول أبدًا ولم يزل، أول قبل الأشياء بلا أولية، وآخر بعد الأشياء بلا نهاية، عظم أن تثبت ربوبيته بإحاطة قلب أو بصر.

فإِذا عرفت ذلك، فافعل كما ينبغي لمثلك أن يفعله في صغر خطره، وقلّة مقدرته، وكثرة عجزه، وعظيم حاجته إِلى ربه في طلب طاعته، والرهبة من عقوبته، والخشية من عقوبته، والشفقة من سخطه فإِنه لم يأمرك إِلا بحسن، ولم ينهك إِلا عن قبيح».

«پسرم! اگر پروردگارت شریکی می‌داشت، پیامبران آن شریک نیز به سوی تو می‌آمدند و آثار قدرتش را می‌دیدی و کردار و صفاتش را می‌شناختی. اما خدا، خدایی است یگانه، همانگونه که خود توصیف کرده است. هیچ کس در فرمانروایی‌اش با او نزاعی ندارد، نابودشدنی نیست و همواره بوده است، اول هر چیزی است و آغاز ندارد و آخر هر چیزی است و پایان نخواهد داشت، برتر از آن است که قدرت پروردگاری او را، فکر و اندیشه درک کند.

حال که این حقیقت را دریافتی، آنچنان بکوش که سزاوار همانندهای توست که منزلت اندک، توانایی‌ات ضعیف، ناتوانی‌ات بسیار، اطاعت خدا را مشتاق، از عذابش ترسان و از خشم او گریزانی. زیرا خدا تو را جز به نیکوکاری فرمان نداده و جز از زتشتی‌ها نهی نفرموده است» [۲٩].

از آن جا که علی بن ابی‌طالب س اطمینانی از آینده پسرش نداشت، حتی یگانگی خدا و مبادی و اصول اولیه دین را، که هر مسلمانی می‌داند، برای او بازگو کرد. و سپس به او فرمود: «حال که این حقیقت را دریافتی» آیا فردی که معصوم است چنین چیزهایی بر او پوشیده می‌ماند، یا اینکه حسن س مانند هر انسان دیگری به چنین تذکّری نیاز دارد، و یا اینکه کلام امام بیهوده و بی‌فایده است، که هرگز چنین نیست.

امام س در ادامه می‌فرماید:

۱۰- «يا بنيّ! اجعل نفسك ميزانًا فيما بينك وبين غيرك، فأحبب لغيرك ما تحب لنفسك، واكره له ما تكره لها، ولا تظِلم كما لا تحب أن تُظلم، وأحسن كما تحبّ أن يحسن إليك، واستقبح من نفسك ما تستقبحه من غيرك، وارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسك، ولا تقل ما لا تعلم وِإن قلّ ما تعلم، ولا تقل ما لا تحبّ أن يقال لك.

واعلم أن الإعجاب ضدّ الصواب، وآفة الألباب، فاسع في كدحك، ولا تكن خازنًا لغيرك، وإذا أنت هديت لقصدك، فكن أخشع ما تكون لربك».

«فرزندم! نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار بده، پس آنچه را که برای خود دوست داری، برای دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران مپسند. ستم روا مدار، همچنانکه دوست نداری به تو ستم شود. نیکوکار باش، آنگونه که دوست داری به تو نیکی کنند. آنچه را که برای دیگران زشت می‌شماری، برای خود نیز زشت بشمار. به چیزی برای مردم رضایت بده، که برای خود می‌پسندی. آنچه نمی‌دانی نگو، گرچه آنچه را که می‌دانی، اندک است. آنچه را دوست نداری به تو نسبت دهند، درباره دیگران مگو. بدان که خود بزرگ‌بینی و غرور، مخالف راستی و افت عقل است. نهایت کوشش را در زندگی داشته باش و به فکر ذخیره سازی برای دیگران مباش. آنگاه که به راه راست هدایت شدی، در برابر پروردگارت از هر فروتنی خاضع‌تر باش» [۳۰].

می‌خواهم این جمله را با دقت بخوانید: «و ستم روا مدار همچنانکه دوست نداری بر تو ستم شود... آنچه را نمی‌دانی نگو».

آیا به توضیحی بیشتر از این نیاز داریم؟!

۱۱- «واعلم أن أمامك طريقًا ذا مسافة بعيدة، ومشقّة شديدة، وأنه لا غنى لك فيه عن حسن الارتياد، وقدر بلاغك من الزاد، مع خفة الظهر، فلا تحملن على ظهرك فوق طاقتك، فيكون ثقل ذلك وبالًا عليك، وإذا وجدت من أهل الفاقة من يحمل لك زادك إلى يوم القيامة، فيوافيك به غدًا حيث تحتاج إليه فاغتنمه وحمّله إِياه، وأكثر من تزويده وأنت قادر عليه، فلعلك تطلبه فلا تجده.

واغتنم من استقرضك في حال غناك، ليجعل قضاءه لك في يوم عسرتك.

واعلم أن أمامك عقبة كئودًا، الـمخفّ فيها أحسن حالًا من الـمثقل، والـمبطئ عليها أقبح أمرًا من المسرع، وأن مهبطها بك لا محالة إِما على جنة أو على نار، فارتد لنفسك قبل نزولك، ووطئ المنزل قبل حلولك، فليس بعد الـموت مستعتب، ولا إلى الدنيا منصرف».

بدان! راهی پرمشقت و بس طولانی در پیش‌روی داری و در این راه بدون کوشش بایسته، تلاش فراوان و اندازه‌گیری زاد و توشه و سبکباربودن موفق نخواهی بود. بیش از تحمل خود بار مسئولیت بر دوش منه که سنگینی آن برای تو عذاب‌آور است. اگر مستمندی را دیدی که توشه‌ات تا قیامت حمل می‌کند و فردا که در آنجا به آن نیاز داری، به تو باز می‌گرداند، کمک‌کردن به او را غنیمت بشمار و زاد و توشه را بر دوش او بگذار و اگر قدرت مالی داری، بیشتر انفاق کن و همراه او بفرست، زیرا ممکن است دنبال آن بگردی و او را نیابی. اگر توانگر بودی و کسی از تو وام خواست، غنیمت شمار تا در روز سختی و تنگدستی به تو بازگرداند.

بدان که در پیش روی تو، گردنه‌های صعب‌العبوری وجود دارد، که حال سبکباران به مراتب بهتر از سنگین باران است و آنکه کُنْد رود حالش بدتر از شتاب گیرنده می‌باشد. و سرانجام حرکت، بهشت و یا دوزخ خواهد بود، پس برای خویش قبل از رسیدن به آخرت وسایلی مهیا ساز، و جایگاه خود را پیش از آمدنت آماده کن، زیرا پس از مرگ عذری پذیرفته نمی‌شود و راه بازگشتی وجود ندارد [۳۱].

امیدوارم که در بند اخیر کلام امام س تأمل نمایید که می‌فرماید: «بدان که در پیش روی تو ...». امام به فرزندش حسن س می‌فرماید: «کار شایسته کن تا به بهشت بروی». آیا فرد معصوم به چنین چیزی نیاز دارد؟

و می‌فرماید: «فلرب أمر قد طلبته فيه هلاك دينك لو أوتيته...».«شاید چیزی که تو می‌خواهی، اگر به تو داده شود سبب از دست‌رفتن دینت گردد...» [۳۲].

چگونه فرد معصوم چیزی را از خداوند می‌خواهد که باعث نابودی دین او می‌شود! آیا این امکان دارد؟!.

۱۲- «واعلم يا بني! أنك خلقت للآخرة لا للدنيا، فكن منه -الـموت- على حذر أن يدركك وأنت على حال سيئة، قد كنت تحدّث نفسك منها بالتوبة، فيحول بينك وبين ذلك، فإِذا أنت قد أهلكت نفسك...».

«فرزندم! بدان که تو برای جهان آخرت آفریده شده‌ای نه برای دنیا، پس مواظب باش مرگ تو در حالی فرا نرسد که تو در همان حالت بدی بمانی که همیشه می‌گفتی که با خودت می‌گفتی از آن توبه می‌کنم، اما مرگ فرصت توبه را از تو گرفت. اینجاست که تو خودت را هلاک نموده‌ای...» [۳۳].

آیا ممکن است حتی یک فرد مسلمان عادی، به هنگام مرگ در حالت بدی قرار گیرد تا چه برسد به امام معصوم؟! در غیر این صورت، چرا امام فرزندش را چنین هشدار می‌دهد؟ آیا به نظر شما سخن امام بی‌فایده و بی‌معنی است؟!.

۱۳- و از جمله چیزهایی که امام س در وصیت خود گفت، اینکه: «من أكثر أهجر، ومن تفكر أبصر.

قارن أهل الخير تكن منهم، وباين أهل الشر تبن عنهم.

بئس الطعام الحرام، وظلم الضعيف أفحش الظلم!.

إِذا كان الرفق خرقًا، كان الخرق رفقًا.

ربما كان الدواء داءً، والداء دواءً، وربمـا نصح غير الناصح، وغش الـمستنصح.

وإِياك والاتكال على الـمنى، فإِنها بضائع النوكى، والعقل حفظ التجارب، وخير ما جرّبت ما وعظك، بادر الفرصة، قبل أن تكون غصّة، ليس كل طالب يصيب، ولا كل غائب يثوب، ومن الفساد إِضاعة الزاد، ومفسدة الـمعاد، ولكل أمر عاقبة، سوف يأتيك ما قدر لك.

التاجر مخاطر، ورب يسير أنمى من كثير!».

«هرکس زیاد نمود، ترک کرده می‌شود، و هر کس اندیشه کند، به حقیقت می‌رسد.

با اهل خیر و نیکی همراه باش تا از زمره آنان به حساب آیی. از بدکاران دوری کن تا از آنان شمرده نشوی.

بدترین غذا، خوراک حرام است و بدترین ستم، ستم بر ناتوان است.

هرگاه مهربانی و نرمی سبب شکاف و از هم‌گسستگی شود، شکاف و از هم‌گسستگی نرمی خواهد بود.

بعضی وقت‌ها دارو، بیماری و مریضی است و گاهی بیماری، دارو و معالجه است.

چه بسا فردی که خیرخواه نیست، نصیحت می‌کند و فرد نصیحت‌شده را فریب می‌دهد.

از تکیه‌کردن بر خیال و آرزو بپرهیز، زیرا تکیه‌کردن بر آرزو سرمایه افراد نادان است.

عقل آدمی حافظ تجربه‌هاست و بهترین تجربه همان است که تو را پند می‌دهد.

قبل از آن که فرصت به پریشان حالی تبدیل شود، از آن استفاده کن.

هر جوینده‌ای به هدف نمی‌رسد و از جمله تبهکاری‌ها، ضایع‌کردن توشه و از دست‌دادن معاد است.

هر کاری سرانجامی دارد و آنچه برایت مقدر است به دست خواهی آورد.

تاجر در خطر است و چه بسا چیزهای اندکی که خیلی با برکت‌تر از چیزهای زیاد هستند!» [۳۴].

امام س می‌فرماید: «با اهل خیر و نیکی همراه باش...» و «از تکیه‌کردن بر خیال و آرزو بپرهیز...». علی س او را از این باز می‌دارد که به خیال و آرزو تکیه کند و از کسانی باشد که عمل نمی‌کنند و بیهوده به خدا امیدوارند، سپس به او می‌گوید: «بهترین تجربه همان است که تو را پند می‌دهد...» و «قبل از آن که فرصت به پریشان‌حالی تبدیل شود از آن استفاده کن...».

معقول نیست چنین سخنی به فرد معصومی گفته شود که وظیفۀ شرعی خود را می‌داند و فراموش نمی‌کند و علم و دانش او الهی و ربّانی است!.

۱۴- «لا تتخذن عدو صديقك صديقًا فتعادي صديقك، وامحض أخاك النصيحة، حسنة كانت أو قبيحة، وتجرع الغيظ؛ فإني لم أر جرعة أحلى منها عاقبة، ولا ألذ مغبة، ولِن لـمن غالظك؛ فإنه يوشك أن يلين لك، وخذ على عدوّك بالفضل، فإِنه أحد الظفرين، وِإن أردت قطيعة أخيك فاستبق له من نفسك بقية يرجع إِليها إِن بدا ذلك له يومًا ما، ومن ظنّ بك خيرًا فصدّق ظنه، ولا تضيعنَ حق أخيك اتكالًا على ما بينك وبينه، فإِنه ليس لك بأخ من أضعت حقه، ولا يكن أهلك أشقى الخلق بك، ولا ترغبنّ فيمن زهد عنك، ولا يكوننّ أخوك أقوى على قطيعتك منك على صلته، ولا تكوننّ على الإساءة أقوى منك على الإحسان، ولا يكبرنّ عليك ظلم من ظلمك، فإنه يسعى في مضرّته ونفعك، وليس جزاء من سرّك أن تسوءه».

«با دشمن دوستت، دوستی مکن چون آنگاه دوستت، دشمن تو می‌گردد. برادرت را خالصانه و صادقانه نصیحت کن. خشم خود را فرو ببر، زیرا سرانجامی نیک ندارد. با کسی که درشتی می‌کند، نرمی کن. چون امید است باعث نرمش او گردی. با دشمن خویش به خوبی رفتار کن که این خود یک پیروزی است. اگر خواستی با برادرت قطع رابطه کنی، خودت را آماده کن که اگر روزی او برگردد، بتوانی با او آشتی کنی. اگر کسی در مورد تو گمان نیک داشت به او ثابت کن که درست پنداشته است. به خاطر رابطه‌ای که با برادرت داری، حق او را ضایع مکن چون کسی که تو حق او را ضایع کنی، برادرت نیست. نباید سبب بدبختی خانواده‌ات شوی و به کسی که مورد علاقه وی نیست، علاقه‌مند مباش. اگر برادرت در قطع رابطه‌نمودن از تو قوی است، تو در وصل و پیوستن به او قوی‌تر باش. و اگر او در بدی‌کردن با تو از تو قوی‌تر است تو در نیکی‌کردن با او از او قوی‌تر باش. و اگر کسی بر تو ستم کرد، نباید بر تو گران آید زیرا او خود را ضرر می‌دهد و به تو فایده می‌رساند. و پاداش کسی که تو را شاد نموده، این نیست که او را ناراحت کنی» [۳۵].

سپس به نصیحت ادامه می‌دهد و می‌فرماید: «استدلّ على ما لم يكن بما قد كان، فإِن الأمور أشباه، ولا تكوننّ مـمن لا تنفعه العظة إِذا بالغت في إِيلامه، فإِن العاقل يتّعظ بالآداب، والبهائم لا تتّعظ إلا بالضرب.

اطرح عنك واردات الهموم، بعزائم الصبر وحسن اليقين.

من ترك القصد جار، والصاحب مناسب، والصديق من صدق غيبه، والهوى شريك العمى، وربّ بعيد أقرب من قريب، وقريب أبعد من بعيد، والغريب من لم يكن له حبيب.

من تعدى الحق ضاق مذهبه، ومن اقتصر على قدره كان أبقى له، وأوثق سبب أخذت به سبب بينك وبين الله سبحانه، ومن لم يبالك فهو عدوّك.

قد يكون اليأس إدراكًا إذا كان الطمع هلاكًا.

ليس كل عورة تظهر، ولا كل فرصة تصاب، وربما أخطأ البصير قصده، وأصاب الأعمى رشده.

أخّر الشرّ، فإِنك إذا شئت تعجلته، وقطيعة الجاهل تعدل صلة العاقل.

من أمن الزمان خانه، ومن أعظمه أهانه.

ليس كلّ من رمى أصاب.

إذا تغير السلطان، تغيّر الزمان.

سل عن الرفيق قبل الطريق، وعن الجار قبل الدار».

«از آنچه اتفاق افتاده، آنچه را که اتفاق نیفتاده، استنباط کن. زیرا امور شبیه همدیگرند، و از کسانی مباش که اندرز نمی‌پذیرند مگر آنکه خود گرفتار شوند، زیرا عاقل از آداب، پند می‌آموزد و چهارپایان جز با چوب و کتک پند نمی‌پذیرند. با صبر و شکیبایی و یقین ناراحتی‌ها را از خود دور کن.

هر کس میانه‌روی را رها کرد، جفا نمود. همراه آن است که مناسب همراهی باشد، و دوست کسی است که پشت سر هم بر دوستی بماند. هواپرستی نابینایی است. و چه بسا دوری که از نزدیکی بهتر است، و چه بسا نزدیک و خویشی که از دور و بیگانه‌، دورتر و بیگانه‌تر است. غریب کسی است که دوستی ندارد. هرکس از حق فراتر رود در تنگنا خواهد افتاد، و هر کس به جایگاه و اندازه‌اش بسنده کرد، آنچه دارد برایش باقی خواهد ماند. و محکم‌ترین وسیله و تکیه‌گاه، رابطه‌ات با خداست، و هر کس به تو توجه نکرد، دشمن توست.

اگر طمع هلاکت باشد ناامیدی درک درست است.

نباید هر عیبی را ظاهر کرد، و از هر فرصتی استفاده کرد، و چه بسا که فرد بینا به خطا می‌رود، و نابینا درست می‌رود.

بدی مکن. قطع رابطه با جاهل برابر است با رابطه برقرارکردن با عاقل.

هر کس از زمانه ایمن باشد، زمانه به او خیانت می‌کند.

و هر کس را که روزگار بزرگ نماید، همو خوارش خواهد کرد. تیر هر تیراندازی به هدف نمی‌خورد. و هرگاه پادشاه عوض شود زمانه هم عوض می‌شود.

قبل از راه در مورد همراه بپرس.

و قبل از خانه در مورد همسایه» [۳۶].

این نصیحت بزرگ کاملاً برای ما توضیح می‌دهد که ائمه معصوم نیستند و دارای علم لدنّی نمی‌باشند، و به ما می‌گوید: نصی وجود ندارد که ائمه را از سایر بندگان جدا نماید و می‌گوید که آنها انسانهایی هستند همانند سایر انسانها؛ فراموش می‌کنند، به اشتباه می‌روند، نادانی بر آنها عارض می‌شود، شک می‌کنند و گاهی فریب می‌خورند.

[۱۱] ۱۱/۸۴ (۲۰۸). [۱۲] ٧/۲۸۴ (۱۱٧). [۱۳] ٧/۱٧۳. [۱۴] ۱۱/۱۰۲ (۲۱۰). [۱۵] ۱٧/۱۱٧. [۱۶] ۱۸/۵۴ (٧۱). [۱٧] ۱۸/۶۲ (٧۳). [۱۸] ۱۸/۲۵۶ (۱٩۶). [۱٩] ۱٩/۱۶٧. [۲۰] ۱٩/۲۰۵. [۲۱] ۲/۱٩۰. [۲۲] ۱۶/۳۱. [۲۳] ۱/۵٧. [۲۴] ۶۲ – ۶۳. [۲۵] ۶۸. [۲۶] ٧۰ – ٧۱. [۲٧] ٧۴. [۲۸] ۱/٧۶. [۲٩] ٧٧. [۳۰] ۸۴. [۳۱] ۸۵. [۳۲] ۸٧. [۳۳] ۸٩. [۳۴] ٩٧. [۳۵] ۱۰۵. [۳۶] ۱۱۳.