کودکانی در محضر پیامبر صلی الله علیه وسلم - عبدالله بن عباس

نبوغ زودرس

نبوغ زودرس

نبوغ عقلی عبدالله از همان کودکی ظاهر و آشکار بود و بعدها محقق گردید. او که به همراهی و ملازمت و هم‌صحبتی با رسول خدا جو نوشیدن آب چشمۀ زلال علم و حکمتش مفتخر شد، چگونه این نبوغ و برتری را پیدا نکند در حالی که پیامبر جشخصاً برای او دعا نموده که خداوندا! او را در دین آگاه و دانشمند گردان؟ و اولین چیزی که به شکم او وارد شده، آب دهان مبارک حضرت محمد جمی‌باشد؟

از وقتی که عبدالله بزرگ شد و عمامه بر سرش نهادند، بزرگی و جلالت و عظمت و نورانیت علمی او آشکار شد. حضرت عمر بن خطابساز جمله کسانی بود که به نبوغ و استعداد عبدالله پی برده بود و همیشه او را با وجود سن کمش با خود به جلسۀ بزرگان و ریش‌سفیدان صحابه می‌برد و او را در مجالس راه می‌داد، و همین امر باعث شده بود که اصحاب از این کار شگفت‌زده شوند. روزی عمربن خطابسابن عباس را همراه خودش به مجلس بزرگان صحابه برد. اصحاب و یاران پیامبر جگفتند: چرا این کودک (نوجوان) را به اینجا آورده‌ای؟ ما هم نوجوانان و کودکان هم‌سن و سال او داریم ولی آنها را همراه خودمان به این نوع مجالس نمی‌آوریم.

حضرت عمر فرمود: این نوجوان انسانی بزرگوار و شریف است.

یک بار دیگر حضرت عمر، بزرگان و دانشمندان صحابه را در اجتماعی جمع نمود و ابن عباس را هم به آن اجتماع برد. ابن عباس می‌گوید: آن روز فهمیدم که فراخواندن من به آن اجتماع فقط برای آن است که فهم و درک من از مسایل را به آن جمع نشان دهند. حضرت عمربن خطاب به حاضران فرمود: در مورد معنا و تفسیر گفته خداوند در سورۀ نصر چه می‌گویید که فرموده است؟

﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣[النصر: ۱-۳].

«آنگاه که نصرت و پیروزی الهی فرارسد، و مردم را می‌بینی که گروه گروه به دین الهی درمی‌آیند، پروردگارت را سپاس و نیایش کن و از او آمرزش بخواه که او بس توبه‌پذیر است».

عده‌ای از آنها گفتند: در این آیات به ما امر شده که حمد و ستایش خداوند را به جا آوریم و از او در هنگام پیروزی بر دشمنان، طلب بخشش و استغفار نماییم. عده‌ای هم ساکت بودند و جوابی نداشتند.

حضرت عمر به ابن عباس فرمود: آیا تو هم همین نظر را داری؟

عبداللهسفرمود: خیر، من چنین تفسیری از این آیه ندارم.

حضرت عمر فرمود: پس نظر شما چیست؟

عبدالله گفت: تفسیر این آیات، فرارسیدن پایان عمر شریف رسول خدا جرا بیان می‌کند.

حضرت عمر فرمود: به خدا قسم من هم همین رأی را از آیات سورۀ نصر استنباط کرده بودم [۲۱].

کوچکی و کم‌سنی (عبدالله) ابن عباس باعث شده بود که زبانش را از اظهار نظر و صحبت کردن در مجالس بزرگان صحابه نگهدارد. ولی حضرت عمر این نوجوان با استعداد و باهوش کم‌سن و سال اما دانشمند را در مجالس مهم شرکت می‌داد. روزی دیگر حضرت عمرسبا جماعتی از اصحاب نشسته بود و در مورد «شب قدر» با هم گفتگو می‌کردند. مردی از آن جمع در مورد شب قدر حرف‌هایی زد ابن عباس هم ساکت نشسته بود. حضرت عمر فرمود: عبدالله، چرا ساکتی و چیزی نمی‌گویی؟ حرف بزن، کم‌سن و سال بودن تو را از اظهار نظر باز ندارد. عبداللهسفرمود: ای امیرالمؤمنین! همانا خداوند تک و تنها است و تک بودن را دوست دارد. روزهای دنیا بر هفت می‌چرخد [۲۲]و روزی و رزق ما در هفت روز به وجود آمده است. بالای سر ما هفت آسمان است. هفت زمین هم زیر پای ماست. سورۀ فاتحه هفت آیه است و در قرآن کریم از ازدواج با هفت دسته از نزدیکان نهی شده است، و رسول خدا جهفت بار دور کعبه طواف نموده، و بین صفا و مروه هفت بار باید رفت و آمد کرد. رجم شیطان و یا رَمی جَمَرات با هفت سنگ می‌باشد. پس به نظر من شب قدر باید در هفت شب آخر ماه رمضان باشد. حضرت عمر از این استدلال جالب تعجب نمود و فرمود: هیچکس با من در این باره موافق و هم‌رأی نبوده مگر این نوجوان [۲۳].

[۲۱] حلیة الأولیاء، ج ۱، ص ۳۱٧. [۲۲] اشاره به ایام هفته است (و). [۲۳] حلیة الأولیاء، ج ۱، ص ۳۱٧.