عدم صحت دعوای منصوص بودن امامت وخلافت علیس
اگر واقعاً امامت یکی از اصول دین به شمار میرود و از طریق نص ثابت شده است، پس چرا امیـر المؤمنینساین اصل مهم دینی را به فرزندش «محمدبن الحنیفه» ابلاغ نکرد وآن را ازوی مخفی نگه داشت واز سعادت ونجات وی که فرزندش بود، چشم پوشید؟! تا جـائی که همین بیخبـری و بیاطلاعی «محمد» منجر به نزاع و اختلاف با «علی بن حسینس» گردید و مسئله بجائی رسیـدکه حجراسود را حکم و داور قرار دادند! (تفصیل این اختلاف در اصول کافی ص ۱۹۲ طبع قدیم ایران ذکر شده است)
واگر مسئله امامت منصوص میبود و یکی از اصول دین بشـمار میرفت بـر امـام معصوم! حضرت سجاد نیز فرض بود که پسرش زید را از این مسئله فوق العاده مهم واقف و آگاه سازد و نـگذارد تـا کار به برادر بزرگوارش امام محمد باقر برسد و جریان انکار امامت وی از سوی «زید»، پیش بیاید. چنانچه کلینی در کافی الحجه ص ۸۲ از ابان رجال کشی ص۱۶۳ مینویسد که هشام احول گفت: مرا زیدبن علی بسوی خودش دعوت داد تا بـا او همکاری نمـوده وجهاد کنم امـا من نپذیرفتم و ازمعاونت وطرفـداری از او سر بـاز زدم. زیـد گفت :مگر تو جانت را از من عزیزتر داری؟! احـول در پاسخ گفت :مرا یک جان هست و بر روی زمین حجت خدا (حضرت باقرس) موجود است.پس بودن و نبودن من با تو یکسان است. زید گفت :پدرم مرا چنان دوست میداشت که حتی لقمه نان را با دست مبارکش در دهان من میگذاشت چطورممکن است پدر درحق من چنان بیتوجه باشد که راجع به آینده و سرانجام من هیچ اندیشه وفکری نداشته باشد واز اینکه در اثرعدم آگاهی ازیک اصل مهم دین راهی جهنم بشوم، هیچگونه خوف وترسی در قلبش احساس ننماید ؟!
همین طور یاران وشاگردان حضرت صادقسپس از رحلت وی در امر امامت اختلاف کردند.
عمرابن سعد مدائنی معتقد بود که بعد از حضرت صادقسامام، پسر وی عبدالله است و علی ابن ابی حمزه و علی ابن رباح وغیره برآن بودند که امام، موسی است. همینطور دامنه اختلاف در مسئـله امامت گسترش یافت وبعد از رحلت موسی جمعی از شاگردان او از جمله احمدابن ابی بشر، سراج، ابو جعفر، حسین ابن مهران، محمدابن نصر سکونی، عثمان ابـن عیسی، ابو عمرو عامری، صفوان ابـن یحیی وغیره هم قائل بـودند که امامت بر موسی ختـم شده و شاگردان دیگر موسی گفتند: خیر بلکـه امام، علی است وحسین بن علی بن وصال شاگرد حضرت رضا وشاگرد جوادالائمه بطورکلی امامت امام باقرسو «زید» هردو را تـکذیب میکـرد واز شاگردان صادق وکاظم بن مهـران حضرمی و عثمان بن عیسی منکر امامت «حضرت رضا» بودند. خلاصه پیرامون مسئله امامتِ ائمه اهل تشیـع بقدری اختلاف است که ذکـر همه آنها در این مختصـر میسر نیست. بنابراین محال است که یک امر منصوص تا این حد مورد اختلاف باشد.