فصل دوم: مجموعهای از سخنان علما در خصوص نقل خلاصهای از احکام فقهاء درباره رافضیها
۱- قاضی ابویعلی[۲۰] میگوید: «عدهای از فقهای کوفه و دیگران به کشتن هر کس که صحابه را سب و لعن نماید، و به کفر رافضیها حکم کردهاند»[۲۱] .
۲- تقی الدین سبکی[۲۲] میگوید: «در کتاب «الفتاوی البدیعیة» از کتابهای احناف دیدهام که رافضیها را به کافر و غیر کافر تقسیم نموده و اختلاف را درباره بعضی از گروههای روافض و درباره کسانی که امامت ابوبکر و عمر را انکار کرده، ذکر نموده که بنا بر قول صحیح, اینان کافرند .... و در کتاب «الـمحیط» از جمله کتابهای احناف از محمد بن حسن شیبانی نقل شده که نماز پشت سر رافضیها جایز نیست. سپس سبکی علت آن را چنین بیان میکند: «زیرا آنان خلافت ابوبکر را انکار کرده در حالی که همه صحابه بر خلافت ابوبکر اجماع نمودهاند». و در کتاب «الخلاصة» که از کتابهای احناف است چنین مطلبی آمده است. سپس میگوید: «هر کس خلافت ابوبکر صدیق را انکار نماید، کافر است». و در «تتمة الفتاوی» آمده است: «و رافضیِ اهل غلو که خلافت ابوبکر را انکار مینماید نماز خواندن پشت سرش جایز نیست.» در کتاب «الغایة» اثر سروجی/و در کتاب «مرغینانی» آمده است: «نماز پشت سر صاحب بدعت و دنبالهرو هوای نفسانی مکروه است و پشت سر رافضی جایز نیست». سپس سبکی میگوید: «حاصل سخن این است که اگر این هوای نفسانی طوری باشد که فرد به خاطر آن کافر شود، نماز پشت سرش جایز نیست در غیر این صورت جایز اما مکروه است». و در کتاب «شرح المختار» اثر ابن بلدجی از علمای حنفی آمده است: «سب و سرزنش یکی از صحابه و بغض و دشمنی با وی، کفر نیست اما فرد به خاطر آن گمراه است، چون علیسمخالفان و سرزنش کنندگانش را تکفیر ننمود حتی آنان را نکشت». و در کتاب «الفتاوی البدیعیة» از جمله کتابهای احناف آمده است: «هر کس امامت ابوبکر صدیقسرا انکار نماید، کافر است. بعضی از علمای حنفی میگویند که او مبتدع است، اما صحیح آن است که او کافر میباشد».
سبکی در ادامه میگوید:« قائلین به عدم تکفیر کسانی که صحابه را سب و لعن مینمایند، اتفاق نظر دارند که آنان فاسقاند».
همچنین میگوید: «... به طور خلاصه سب و سرزنش ابوبکرسبنا به مذهب ابوحنیفه و یکی از دو وجه علمای شافعی مذهب، کفر است. اما از نظر امام مالک مشهور آن است که وی تازیانه زدن را واجب کرده و این مقتضی آن است که چنین عملی کفر نیست، و خلاف آن را نزد وی ندیدهام بجز درباره خوارج که از این رأی عدول کرده و قائل به کفر اعمال آنان است. بنابراین مسأله سب و سرزنش ابوبکر [یا هر یک از صحابه] در نزد امام مالک دو حالت دارد: اگر فرد تنها به سب و سرزنش اکتفا نماید و متعرض تکفیر نشود، کفر نورزیده و اگر متعرض تکفیر شود، کفر ورزیده است ... پس این رافضی[۲۳] - لعنت خدا بر او باد! – تنها به سب و سرزنش صحابه اکتفا نکرده بلکه آنان را نیز تکفیر نموده است، از این رو چنین فردی از نظر مالک و ابوحنیفه و یکی از دو وجه علمای شافعی مذهب، کافر است و از نظر احمد بن حنبل زندیق است چون از عمل عثمان ایراد و انتقاد گرفته و این در بردارنده خطاکار دانستن مهاجرین و انصار است»[۲۴] .
۳- جلال الدین سیوطی[۲۵] میگوید: «بدان که هر کس ابوبکر و عمر را سب و سرزنش نماید، اصحاب ما (یعنی علمای شافعی مذهب) راجع به وی دو وجه دارند. - قاضی حسین[۲۶] و دیگران آن را نقل کردهاند – بنا به وجه اول، چنین فردی کافر است. «محاملی» در کتاب «اللباب» بدان جزم نموده است. بنا به وجه دوم، او فاسق است. که فتوای علمای شافعی مذهب بر آن است. و هر کس به خاطر بدعتش کافر نشود، حال و وضعش از این دو امر خارج نیست: یا کفر و یا فسق»[۲۷] .
۴- ابو المعالی آلوسی[۲۸] میگوید: «آنچه از امام ابوحنیفه و سائر ائمه اهل سنت ثابت است، اینکه اهل قبله کافر نیستند مادامی که آنچه ضرورتاً در دین معلوم است را انکار ننمایند در غیر این صورت محکوم به کفر هستند مانند غلات شیعه، قرامطه و دوازده امامی، که اغلب علمای ماوراء النهر (یعنی رود جیحون) آنان را تکفیر نموده و به مباح بودن خون و مال و آبرویشان حکم کردهاند، چون آنان صحابهشبه ویژه ابوبکر و عمربکه گوش و چشم پیامبرجبودند، را سب و لعن مینمایند و درستی خلافت ابوبکر صدیقسرا انکار مینمایند و همهشان علیسرا بر فرشتگان و همه پیامبران جز پیامبران الوالعزم برتری میدهند و بعضی از آنان علی را بر همه پیامبران جز حضرت محمدجبرتری میدهند. و سالم ماندن قرآن از زیادت و نقصان و تحریف را انکار مینمایند و دیگر کارهای ناپسند و ناروای دیگری که دارند»[۲۹] .
۵- ابوثناء آلوسی میگوید: «قاضی حسین بر این باور است که سب و سرزنش ابوبکر و عمر کفر است هر چند این سب مقتضی تکفیر آنان نباشد. اکثر علمای حنفی مذهب چنین نظری را دارند. و قول اصح مذهب شافعیها این است که سب و ناسزاگویی به صحابه که مقتضی تکفیرشان باشد، کفر است. و این همان سب و سرزنش است که شیعیان زمان ما برای خود عبادت میدانند، بنابراین شایسته نیست که کسی در کفرشان شک نماید بر این اساس که سب و سرزنش صحابه توسط آنان که در آن تکفیر و بغض آنان است، که این هم کفر است آن گونه که طحاوی و دیگران بدان تصریح نمودهاند. در کتاب «الأنوار» آمده است: اگر کسی اذیت و آزار صحابه را جایز بداند، کفر است. و در کتاب «الاعلام» آمده است: جایز دانستن اذیت و آزار مسلمانان غیر صحابه، موجب کفر است، پس به گمان تو جایز دانستن اذیت و آزار صحابه چگونه باید باشد؟! و در کتاب «البزازیه» آمده است: هر کس خلافت ابوبکرسرا انکار نماید بنا به قول صحیح کافر است، و هر کس خلافت عمرسرا انکار نماید بنا به قول اصح کافر است. در کتاب «التتارخانیه» نیز چنین مطلبی آمده است. و در کتاب «الغنیه» منسوب به شیخ عبدالقادر گیلانی قدس سره، ایشان صراحتاً رافضیها – خداوند متعال با عدالت خود با آنان رفتار نماید! – را به یهود و نصاری تشبیه نموده و از ظاهر کلامش بر میآید که رافضیها را تکفیر نموده است»[۳۰] .
در جای دیگری میگوید: «به خاطر اینکه آنان بدعقیدهترین و گستاخترین و گمراهترین مردم هستند. در کتاب «تبصرة الحقائق» میخوانیم: «هر کس در کفر رافضیها شک نماید – یعنی شک نماید که آیا سخنان و عقایدشان فاسد است یا نه؟ - کافر است. و اگر بداند که سخنان و عقایدشان گمراهی و بدعت است اما در کفر بودن آن شک نماید، در این صورت راجع به تکفیر چنین فردی اختلاف نظر وجود دارد، عدهای وی را کافر دانسته و عدهای وی را کافر ندانستهاند. از جمله کسانی که به کفر شیعیان و ملحق کردن سرزمین و کاشانهشان به دارالحرب حکم نمودهاند، جماعتی از متأخران مانند علامه ابن کمال و شیخ الاسلام ابوسعود و دیگران میباشد»[۳۱] .
۶- زین العابدین بن یوسف کردی[۳۲] میگوید: «راجع به فتوای علما به کفر شیعیان، امام مالک و شافعی بدان فتوا دادهاند و بسیاری از ائمه اسلامی با آن دو موافقاند. و قاضی عیاض کیفیت عقوبت و مجازات شیعیان اعم از قتل و غیره را از امام مالک نقل نموده است. شیخ طاهر بخاری، از کبار اصحاب امام ابوحنیفه/در کتاب «الخلاصة» میگوید: رافضی هر گاه ابوبکر و عمر را سب و لعن نماید، کافر است. و در نوع سوم از فصل سوم کتاب «الإسلام والکفر» آمده است: «هر کس سنت یا حدیثی از احادیث پیامبرجرا کوچک و خوار بشمارد کفر ورزیده است».
و این گمراهان چقدر احادیث صحیح را از روی اهانت و خوار شمردن سوزاندهاند همچنان که افراد زیادی این امر را مشاهده کردهاند. امام بزدوی در اصول خود میگوید: «از ابویوسف ثابت شده که وی گفت: به مدت شش ماه با ابوحنیفه در مسأله خلق قرآن مناظره و بحث نمودم، در نهایت هر دو متفق شدیم که هر کس قائل به خلق قرآن باشد، کافر است. و این قول نیز از محمد بن حسن شیبانی/ثابت شده است». و این رأی در خصوص کفر این گمراهان صریح است، زیرا آنان با معتزله متفقاند که قرآن، مخلوق است، آن گونه که این رأی هم در کتابهای اهل سنت و هم در کتابهای خودشان وجود دارد. امام رازی هم در کتاب «التفسیر الکبیر» قائل به کفر ایشان است».
زین العابدین بن یوسف کردی در جای دیگری میگوید: «از جمله کسانی که به تکفیر رافضیها تصریح کرده و بدان فتوا داده - با توجه به آنچه که به ما رسیده – عالم زاهد و محقق باریک بین و مفتی گرانقدر، استاد ابوسعود قدس سره الله، و عالم فاضل و باریک بین و دانشمند برجسته، مولانا جلال الدین دوانی میباشد. لازم به ذکر است که مولانا جلال الدین دوانی خیلی خوب حال و وضعیت این گمراهان را میشناخت. یکی دیگر از دانشمندانی که به کفر شیعیان فتوا داده، دانشمند فاضل و کامل، مولانا عصام الدین اسفرایینی است که ایشان هم مدتهای زیادی با شیعیان بوده و خوب آنان را میشناخت. همچنین از جمله این افراد میتوان دانشمند زاهد، مولانا صالح هکاری، محقق کامل، مولانا محمد برقلعی، فقیه بزرگ، یوسف بُرسُغی، مؤلف کتاب «الـمسائل والدلائل»، دانشمند پرهیزگار و اهل ورع، مولانا حسین شفیکی، صاحب کتاب «الفضائل الجلیة والـمقامات السنیة»، و دیگر دانشمندان معاصرشان و دانشمندان متبحری که بعد از آنان آمدهاند، را نام برد. از میان این علما کسانی هستند که به مرتبه اجتهاد رسیدهاند. همچنین این بزرگواران فتوا دادهاند که سرزمین شیعیان، دار الکفر، یعنی جایی که مخصوص خودشان است، میباشد»[۳۳] .
۷- فخرالدین رازی[۳۴] میگوید: «اشاعره، رافضیها را از سه جهت تکفیر میکنند: اول، آنان بزرگان مسلمانان را تکفیر میکنند و هر کس مسلمانی را تکفیر کند خود کافر است، پیامبرجمیفرماید: «مَنْ قَالَ لأَخِيهِ يَا كَافِرُ. فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا». «هر کس به برادر دینیاش بگوید: ای کافر! اگر او کافر نباشد، خودش دچار کفر میشود».
بنابراین، تکفیر رافضیها واجب است. دوم: رافضیها قومی را تکفیر کردهاند که پیامبرجبه صراحت آنان را مورد ستایش و تمجید قرار داده و منزلتشان را بزرگ دانسته است، از این رو تکفیر این قوم، در حقیقت تکذیب پیامبرجاست. که این کفر میباشد. سوم، امت اسلامی بر تکفیر هر کس که بزرگان صحابه را کافر بداند، اتفاق نظر دارند».[۳۵]
۸- ابن عابدین[۳۶] میگوید: «علمای بزرگ دولت عثمانی راجع به شیعیان زیاد فتوا دادهاند و بسیاری از آنان راجع به کفر شیعیان سخنان کافی اظهار کرده و کتابهایی را در این زمینه تألیف کردهاند. از جمله علمای دولت عثمانی که درباره شیعیان فتوا داده، محقق و مفسر، ابوسعود افندی عمادی است، که علامه کواکبی حلبی سخنان وی را در شرح خود بر منظومه فقهییاش که «فوائد السنیة» نام دارد، نقل نموده است»[۳۷] .
[۲۰] ذهبی درباره وی میگوید: «او امام، علامه، شیخ حنبلیها، قاضی ابویعلی، محمد بن حسین...، بغدادی، حنبلی، و ابن فراء است. وی فتوا میداد و تدریس میکرد. علمای زیادی در محضرش فارغ التحصیل شدند. امامت و پیشوایی در فقه به وی ختم شد. او در زمان خود عالم عراق بود. و علاوه بر فقاهت، آگاه به علوم و تفسیر قرآن و آگاه به استدلال و اصول فقه بود... وی انسانی پاک دامن، وارسته، بزرگ، پرهیزگار و اهل ورع بود». در سال ۳۸۰ هجری به دنیا آمد و به سال ۴۵۸ هجری وفات یافت. [۲۱] فتاوی السبکی، باب جامع، فصل «سب النبیج». [۲۲] ابن قاضی شهبه درباره وی میگوید: «او علی بن عبدالکافی بن علی ... انصاری، خزرجی، شیخ، امام، فقیه، محدث، حافظ، مفسر، قاری، اصولی، متکلم، نحوی، لغوی، ادیب، حکیم، منطقدان، آگاه به علم جدل و مسائل اختلافی، تیز بین، شیخ الاسلام ، تقی الدین، ابوالحسن بن قاضی زین الدین ابومحمد سبکی است». در سال ۶۸۳ هجری به دنیا آمد. سیوطی میگوید: «وی به تألیف و فتوا روی آورد و بیشتر از ۱۵۰ کتاب را تصنیف کرد. و تصنیفاتش نشانگر مهارت و تبحرش در حدیث و غیره، و نشانگر توانایی است که برای علوم دینی صرف نموده است. و دانشمندان بزرگ زمانش در محضر وی فارغ التحصیل شدند». وی به سال ۷۵۶ هجری دار فانی را وداع گفت. [۲۳] داستانش در فصل بعدی میآید. [۲۴] فتاوی السبکی، باب جامع، فصل «سب النبیج». [۲۵] ابوالفضل، عبدالرحمن بن ابوبکر بن محمد سیوطی، در شهر قاهره به سال ۸۴۹ هجری متولد شد. تعداد اساتیدش در حدود ۱۵۰ نفر است، از آن جمله میتوان بلقینی، جلال محلی، مناوی و ابن قطلوبغا را نام برد. تصنیفاتش بیشتر از ۵۰۰ تصنیف میباشد. او به سال ۹۱۱ هجری درگذشت. [۲۶] ابن قاضی شهبه درباره وی میگوید: «او حسین بن محمد بن احمد، قاضی، ابوعلی مروذی، صاحب «تعلیقه» مشهور در مذهب است. از قفال کسب علم نمود. او و شیخ ابوعلی، نجیبترین و فقیهترین و مشهورترین و محققترین شاگردان قفال بودند ... و هر گاه کلمه «قاضی» در کتابهای متأخرین اطلاق شود، منظور، اوست». رافعی راجع به وی میگوید: «وی انسانی بزرگ، ژرفنگر و باریک بین، از افراد نورانی و مبارک، و ملقب به «حبر الأمة» (دانشمند امت) بود». وی به سال ۴۶۲ هجری وفات یافت. [۲۷] إلقام الحجر لـمن زکی ساب أبی بکر و عمر، فصل سوم. [۲۸] محمود شکری بن عبدالله بن شهاب الدین محمود آلوسی، حسینی – نوه علامه ابو ثناء آلوسی صاحب تفسیر – است در شهر «رصافه» به سال ۱۲۷۳ هجری متولد شد. وی حنفی مذهب بود و بر اهل بدعت زیاد سختگیری مینمود تا جایی که وی را نزد دولت عثمانی منفور کردند در نتیجه دولت عثمانی وی را به «اناضول» تبعید نمود و سپس با پادرمیانی بعضی از دوستدارانش وی را بخشود. و زمانی که جنگ جهانی اول شروع شد، و پس از اشغال بغداد توسط صلیبیان به سال ۱۳۳۵ هجری منصب قضاوت را به او پیشنهاد کردند، اما او علیرغم فقر و تنگ دستی آن را به شدت رد نمود و در خانه و مسجد ماند و وقت خود را به تدریس و تألیف گذراند. در حدود ۵۰ کتاب و رساله از خود تألیف به جای گذاشت. سرانجام به سال ۱۳۴۳ هجری دار فانی را وداع گفت. [۲۹] صب العذاب علی من سب الأصحاب. [۳۰] الأجوبة العراقیة علی الأسئلة اللاهوریة، فصل سوم. [۳۱] همان. [۳۲] زین العابدین بن یوسف بن محمد تورانی اردلانی، به سال ۱۰۷۰ هجری مسئولیت افتای شهر بغداد را به عهده گرفت. [۳۳] الیمانیات الـمسلولة علی الرافضة الـمخذولة، مقاله چهارم. [۳۴] ذهبی درباره وی میگوید: «او علامه بزرگ، صاحب فنون، فخر الدین، محمد بن عمر بن حسن، قریشی، بکری، طبرستانی، اصولی، مفسر، بزرگِ تیزهوشان و حکماء و مصنفان است ... تألیفات وی در شرق و غرب بلاد اسلامی انتشار یافت. او انسانی هوشیار و حاضرالذهن وتیزهوش بود». در سال ۵۴۴ هجری به دنیا آمد. و از امامان و پیشوایان اشاعره بود سپس در اواخر عمرش توبه نمود و گفت: «در روشهای کلامی و فلسفی تأمل نمودهام، هیچ کدام دردی را دوا نمیکنند. ... » وی به سال ۶۰۶ هجری درگذشت. [۳۵] نهایة العقول، اثر رازی، به نقل از اصول مذهب شیعه امامیه، اثر ناصر قفاری. [۳۶] محمد امین بن عمر بن عبدالعزیز، حنفی، ملقب به «ابن عابدین» به خاطر اینکه نسبش به زین العابدین علی بن حسن بن علی بن ابی طالب میرسد. به سال ۱۱۹۸ هجری در شهر دمشق به دنیا آمد. در زمان خود، امام و پیشوای حنفیها و فقیه مناطق شام بود. او مفسر و اصولی و حافظ قرآن بود. قرائتهای مختلف را به خوبی میدانست و به علوم عربی و حدیث و تفسیر و تصوف و علم فرائض (میراث) مشغول بود. وی به سال ۱۲۵۲ هجری وفات یافت. [۳۷] العقود الدریة في الفتاوی الحمدانیة.