فصل هشتم: مجموعهای از سخنان علمای مالکی درباره رافضیها
۱- امام مالک میگوید: «اهل هواهای نفسانی و مبتدعان همهشان کافرند و بدترینشان، رافضیها هستند». هارون الرشید[۱۹۹] پرسید: آیا کسی که به اصحاب پیامبرجناسزا گوید در «فیء» حقی دارد؟ امام مالک گفت: «خیر، و هیچ احترامی هم ندارد». هارون الرشید گفت: این را از کجا و به چه دلیل گفتی؟ امام مالک گفت: «خداوند میفرماید:
﴿لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَ﴾[الفتح: ۲۹] .
«تا به وسیله آنها (صحابه) کافران را خشمگین سازد».
پس هر کس از صحابه بدگویی کند و به آنان ناسزا گوید، کافر است و در «فیء» حقی برای کافر نیست»[۲۰۰] . در جای دیگری میگوید: «هر کس اصحاب پیامبرجرا سرزنش نماید و به آنان بد و بیراه گوید، از اسلام بهرهای ندارد»[۲۰۱] . باز میگوید: «... هر کس به عائشه ناسزا گوید، کشته میشود». به وی گفته شد: چرا؟ گفت: «هر کس به عایشه تهمت زنا زند، با قرآن مخالفت ورزیده است، چون خداوند میفرماید:
﴿يَعِظُكُمُ ٱللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثۡلِهِۦٓ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٧﴾[النور: ۱۷] .
«خداوند شما را پند و هشدار میدهد که مبادا برای همیشه به چنان تهمتی بازگردید اگر مؤمن هستید».
پس هر کس به چنان تهمتی باز گردد، کافر است[۲۰۲] .
۲- عبدالملک بن حبیب[۲۰۳] میگوید: «هر کس از شیعیان در بغض و کینه عثمان و بیزاری از او غلو و افراط نماید، به شدت تأدیب و مجازات میشود. و هر کس در بغض و کینه عثمان زیاده روی کند، عقوبت و مجازاتش شدیدتر است و دوباره زده میشود و تا زمان مرگ در زندان بسر میبرد»[۲۰۴] .
۳- سحنون[۲۰۵] درباره کسی که راجع به ابوبکر و عمر و عثمان و علی بگوید که آنان بر گمراهی و کفر بودند، میگوید: «چنین فردی باید کشته شود»[۲۰۶] . و گفت: «هر کس این چهار نفر (ابوبکر، عمر، عثمان و علی) را کافر بداند، مرتد است»[۲۰۷] .
۴- قاضی عیاض[۲۰۸] گوید: «به تکفیر غلات رافضی که میگویند: ائمه از پیامبران برترند، قطع و یقین داریم». وی افزود: «همچنین به تکفیر هر کسی که سخنی را بگوید که مفادش گمراه کردن امت اسلامی و تکفیر همه صحابه باشد، قطع و یقین داریم، مانند سخن «کمیلیها»ی رافضی که قائل به تکفیر همه امت اسلامی پس از پیامبرجهستند، چون آنان علی را برای خلافت مقدم نداشتند. آنان علی را هم تکفیر کردهاند چون علی جلو نرفته تا حقش را مطالبه نماید. این رافضیها از چند راه کفر ورزیدهاند، زیرا کل شریعت را باطل کردهاند، چون در این صورت نقل شریعت و قرآن منقطع شده، چرا که به زعم آنان، ناقلان شریعت و قرآن کافرند. و امام مالک در یکی از دو قولش به کشتن هر کس که صحابه را تکفیر کند، اشاره کرده است»[۲۰۹] .
۵- ابوالولید باجی[۲۱۰] میگوید: «اما در میان شیعیان، هر کس علی را دوست بدارد و غلو نکند، کار خوبی کرده و موضعگیری ما هم همین است. و هر کس در بغض و کینه عثمان و بیزاری از او غلو و زیاده روی نماید، به شدت تأدیب و مجازات میشود. و هر کس در بغض و کینه ابوبکر و عمر همراه عثمان و ناسزا گویی به آنان زیاده روی نماید، عقوبت و مجازاتش شدیدتر است و چندین بار زده میشود و تا وقت مرگ زندانی میشود. اما هر کس از شیعیان تا حد الحاد و بیدینی تجاوز نماید و گمان کند که علی به آسمان برداشته شد و نمُرد و به زمین فرود خواهد آمد، و بعضی از رافضیها میگویند وحی برای علی میآمد و پس از علی اطاعت از فرزندان و خاندانش واجب است و دیگر الحاد و بیدینیهایی که دارند، همه اینها کفر است و از گوینده اینها درخواست توبه میشود و اگر توبه نکند، کشته میشود»[۲۱۱] .
۶- قاضی ابوبکر ابن عربی[۲۱۲] میگوید: «اکثر ملحدان خود را به اهل بیت متعلق دانسته و علی را بر همه مخلوقات مقدم و برتر میدانند تا جایی که رافضیها به بیست فرقه تقسیم شدهاند: بدترینشان کسانیاند که میگویند: علی، خداست. «غرابیه» میگویند: علی، رسول خداست ولی جبرئیل رسالت را به جای علی برای محمد آورد به خاطر حمیت و تعصبی که با او داشت. این کفر سردی است که تنها حرارت شمشیر آن را گرم میکند و مناظره و بحث در آن فایدهای ندارد»[۲۱۳] . همچنین میگوید: «حقیقت مذهب رافضیها این است که همه صحابه به نظرشان کافرند، زیرا در مذهب آنان هر کس مرتکب گناه شود، کافر است. همچنین این گروهی که امامیه نام دارند همانند قدریه معتقدند که هر کسی که مرتکب گناه کبیره شود، کافر است. از نظر آنان اصحاب محمد حریصترین مردم برای دنیا، کم غیرتترین مردمان برای دین خدا و از همه انسانها بیشتر قاعده و شریعت را از بین بردند»[۲۱۴] . وی میافزاید: «رافضیها نزدیک است که در اسلام آیات و حروفی را به قرآن نسبت دهند که بر هر صاحب بصیرتی پوشیده نیست که اینها بهتانی است که شیطان آن را برآنان القا نموده و اینان ادعا کردهاند که این آیات و حروف را نقل و آشکار کرده هنگامی ما آنها را کتمان نمودهایم»[۲۱۵] . در جای دیگری میگوید: «نصارا و یهود درباره یاران عیسی و موسی و رافضیها درباره یاران محمدجتنها به این راضی نیستند که علیه آنان حکم کنند که همهشان بر کفر و باطلاند»[۲۱۶] . باز میگوید: «همانا سازندگان ماجرای افک، عایشه مطهر و پاک دامن را به فاحشه متهم کردند، اما خداوند عایشه را از آن تهمت مبرا نمود. پس هر کس عایشه را به چیزی متهم کند که خداوند وی را از آن مبرا نموده، او خدا را تکذیب نموده و هر کس خدا را تکذیب نماید، کافر است»[۲۱۷] .
۷- ابوالعباس ابن حطیئه[۲۱۸] میگوید: «احمقترین و نادانترین مردم در مسأله فلانی و فلانی، رافضیها هستند. آنان با قرآن و سنت مخالفت کرده و به خداوند کافر شدهاند»[۲۱۹] .
۸- ابوعبدالله قرطبی[۲۲۰] پس از ذکر حدیث «منزلة هارون من موسی» میگوید: «رافضیها و امامیه و سایر فِرَق شیعه به این حدیث استدلال کردهاند که پیامبرجعلی را بر همه امت, جانشین خود کرد. حتی امامیه، صحابه را تکفیر کرده، چون از نظر آنان، صحابه وصیت پیامبرجرا ترک کرده و فرموده پیامبرجکه صراحتاً علی را جانشین خود نمود ترک کردند و کس دیگری را با اجتهاد خود جانشین پیامبرجنمودند. همچنین بعضی از آنان علی را تکفیر کرده، چون حق خود را مطالبه ننمود. در کفر اینان و پیروانشان که چنین اعتقادی دارند، شکی نیست»[۲۲۱] . قرطبی در تفسیر آیه:
﴿يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَ﴾[الفتح: ۲۹] .
پس از ذکر این سخن امام مالک که «هر یک از مردم در دلش خشمی بر یکی از اصحاب رسول اللهجداشته باشد، مشمول این آیه میگردد»، میگوید: «مالک سخن خوبی گفته و در تفسیرش به حق اصابت نموده است. پس هر کس از یکی از صحابه خُردهگیری کند یا در روایتش بر او طعنه و رخنه وارد کند، سخن خداوند، پروردگار جهانیان را قبول نداشته و دین و آیین مسلمانان را باطل کرده است».
۹- ابوعبدالله خرشی میگوید: «هر کسی عایشه را به چیزی متهم کند که خداوند وی را از آن مبرا نموده، مثلاً بگوید: زنا کرده، یا صحابه بودن یا اسلام ابوبکر یا اسلام تمامی صحابه را انکار نماید یا چهار خلیفه راشد یا یکی از آنان را تکفیر نماید، کفر ورزیده است»[۲۲۲] .
۱۰- علی اَجهوری[۲۲۳] میگوید: «به طور خلاصه، هر کس همه صحابه را تکفیر کند، کافر است، چون وی چیزی را که در دین ضرورتاً معلوم است انکار نموده و خدا و رسول خدا را تکذیب نموده است»[۲۲۴] .
۱۱- ابوالعباس صاوی[۲۲۵] گوید: «هر کس تمامی صحابه را تکفیر کند، بنا به اتفاق همه علما کفر ورزیده است - همان طور که در کتاب «الشامل» آمده است - چون وی چیزی را که در دین ضرورتاً معلوم است، انکار نموده و خدا و رسول خدا را تکذیب نموده است»[۲۲۶] .
[۱۹۹] ذهبی دربارهاش میگوید: «او رشید، خلیفه، ابوجعفر، هارون، ابن المهدی محمد، ابن المنصور ابوجعفر عبدالله بن محمد، بن علی، بن عبدالله بن عباس، هاشمی و عباسی است. او از سلاطین بزرگ و پادشاهان با هیبت بود. به حج و جهاد رفته و دارای شجاعت و رأی بود». در سال ۱۴۸ هجری متولد شد. سال ۱۷۰ هجری به حکومت رسید. و در سال ۱۹۳ هجری در حال جنگ وفات یافت. او میگفت: «دروغ را جستجو کردم، آن را نزد رافضیها یافتم». [شرف أصحاب الحدیث، أثر خطیب بغدادی] . [۲۰۰] قاضی عیاض این دو قول را در کتاب «ترتیب الـمدارك و تقریب الـمسالك»، باب «اتباعه السنن وکراهیته الـمحدثات» ذکر کرده است. [۲۰۱] خلال آن را در «کتاب السنة» روایت کرده است. [۲۰۲] الشفا بتعریف حقوق الـمصطفی، فصل «وسب آل بیته وأزواجه وأصحابهجوتنقصهم حرام ملعون فاعله. [۲۰۳] قاضی عیاض گوید: «او عبدالملک بن حبیب بن سلیمان، کنیهاش ابومروان بود. اصلیت آنان از طلیطله است». سحنون هنگام وفاتش گفت: «دانشمند اندلس، بلکه به خدا قسم، دانشمند دنیا وفات یافت». وی در سال ۲۳۸ هجری درگذشت. [۲۰۴] الشفا بتعریف حقوق الـمصطفی، فصل «وسب آل بیته و أزواجه وأصحابهجوتنقصهم حرام ملعون فاعله. [۲۰۵] ذهبی دربارهاش میگوید: «او امام، علامه، فقیه مراکش، ابوسعید، عبدالسلام بن حبیب، تنوخی، حمصی الاصل، مراکشی، قیروانی، مالکی، قاضی قیروان و صاحب «الـمدونة» است. از سفیان بن عیینه و ولید بن مسلم و عبدالله بن وهب و عبدالرحمن بن قاسم و وکیع بن جراح و اشهب کسب علم نمود. با ابن وهب و ابن قاسم و اشهب ملازمت و همراهی نمود». اشهب گوید: «هیچ کسی مثل سحنون نزد ما نیامده است». وی به سال ۲۴۰ هجری وفات یافت. [۲۰۶] الشفا بتعریف حقوق الـمصطفی، فصل «وسب آل بیته وأزواجه وأصحابهجوتنقصهم حرام ملعون فاعله. [۲۰۷] حاشیة الصاوی علی الشرح الصغیر، باب «في تعریف الردة وأحکامها». [۲۰۸] ذهبی گوید: «او امام، علامه، حافظ، بینظیر، شیخ الاسلام، قاضی، ابوالفضل، عیاض بن موسی بن عیاض، یحصبی، اندلسی، سپس سبتی، مالکی است. در علوم و دانشهای دینی تبحر داشت. کتابهای متعددی را جمعآوری و تألیف نمود و با تألیفاتش شهرت و آوازه خاصی را در همه مناطق پیدا نمود». در سال ۴۷۶ هجری متولد شد. ابن خلکان گوید: «استادان قاضی عیاض نزدیک به صد نفر بودند». وی به سال ۵۴۴ هجری وفات یافت. [۲۰۹] الشفا بتعریف حقوق الـمصطفی، فصل «في بیان ما هو من الـمقالات کفر». [۲۱۰] ذهبی دربارهاش گوید: «او امام، علامه، حافظ، صاحب فنون، قاضی، ابوالولید، سلیمان بن خلف بن سعد، تجیبی، اندلسی، قرطبی، باجی، ذهبی، صاحب تصنیفات است. ابوعمر بن عبدالبر و ابومحمد بن حزم و ابوبکر خطیب از او روایت حدیث نمودهاند. و ائمه از او فقه را یاد گرفتند. او شهرت و آوازه خاصی پیدا نمود و تصنیفات گرانبهایی را از خود به جای گذاشت در سال ۴۰۳ هجری متولد شد و به سال ۴۷۴ هجری درگذشت». [۲۱۱] الـمنتقی شرح الـموطأ، هنگام سخن از قول عمر بن عبدالعزیز که میگوید: «نظرت درباره این قدریهها چیست»؟ [۲۱۲] ذهبی گوید: «او امام، علامه، حافظ، قاضی، ابوبکر، محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالله، ابن العربی، اندلسی، اشبیلی، مالکی، صاحب تصانیف و تألیفات است. کتابهای متعددی را جمعآوری و تألیف کرد. و در تمام فنون علم تبحر یافت. وی انسانی فصیح و بلیغ و خطیب بود». در سال ۴۶۸ هجری به دنیا آمد و به سال ۵۴۳ هجری وفات یافت. [۲۱۳] العواصم من القواصم، قاصمة «کانت الجاهلیة مبنیة علی العصبیة». [۲۱۴] العواصم من القواصم، قاصمة «فإن قیل: إنما یکون ذلك في الـمـعانی التي تُشکل». [۲۱۵] احکام القرآن، در ضمن آیه: ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ﴾[التوبة: ۱۲۸] . [۲۱۶] العواصم من القواصم، عاصمة «یکفیك من شر سماعه». [۲۱۷] أحکام القرآن، در ضمن آیه: ﴿يَعِظُكُمُ ٱللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثۡلِهِۦٓ﴾[النور: ۱۷] . [۲۱۸] صفدی میگوید: «او احمد بن عبدالله بن احمد، ابوالعباس بن الحطیئة اللخمی، فارسی، امامی صالح و والا، از علمای برجسته و متبحر است. در «فاس» به دنیا آمد و به حج رفت. داخل شام شد و بزرگان را ملاقات نمود و در مسجد جامع مصر اقامت گزید. مردم مصر اعتقاد بزرگی به وی داشتند که وصف شدنی نیست». در سال ۴۷۸ هجری متولد شد و به سال ۵۶۰ هجری وفات یافت. [۲۱۹] ذهبی آن را در زندگینامهاش در کتاب «السیر» آورده است. [۲۲۰] ابن فرحون گوید: «او محمد بن احمد بن ابوبکر بن فرح، شیخ، امام، ابوعبدالله انصاری، اندلسی، قرطبی، مفسر است. او از بندگان صالح خدا و علمای عارف و زاهد و اهل ورع بود. وی مشغول امور اخروی بود و اوقاتش را به عبادت و یاد خدا و تصنیف میگذراند». به سال ۶۷۱ هجری وفات یافت. [۲۲۱] الجامع لأحکام القرآن الکریم، در ضمن آیه: ﴿وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَٰرُونَ ٱخۡلُفۡنِي فِي قَوۡمِي﴾[الأعراف: ۱۴۲] . [۲۲۲] شرح مختصر خلیل، اثر خرشی، باب «الردة والسب وأحکامهما». [۲۲۳] علی بن زین العابدین اَجهوری (منسوب به اَجهور الورد، روستایی در شهر «ریف» واقع در کشور مصر)، شیخ و بزرگ مالکیها در زمان خود در قاهره، به سال ۱۰۶۶ هجری درگذشت. [۲۲۴] شرح مختصر خلیل، اثر خرشی، باب «الردة و السب و أحکامهما». [۲۲۵] ابوالعباس، احمد بن محمد خلوتی، صاوی (منسوب به خشکی سنگ) فقیه مالکی، سال ۱۱۷۵ هجری در مصر متولد شد. نزد شیخ دردیر و دسوقی و دیگر علما علم فقه را فراگرفت. به سال ۱۲۴۱ هجری در مدینه منوره وفات یافت. [۲۲۶] حاشیة الصاوی علی الشرح الصغیر، باب «في تعریف الردة وأحکامها».