فصل نهم: مجموعهای از سخنان علمای شافعی درباره رافضیها
۱- امام شافعی[۲۲۷] میگوید: «هیچ یک از هواپرستان و مبتدعان را ندیدهام که در ادعا دروغگوتر از رافضیها باشد و بیشتر از رافضیها شهادت ناحق بدهد»[۲۲۸] . در جای دیگر میفرماید: «پشت سر رافضی نماز مخوان»[۲۲۹] .
۲- هبة الله لالکائی[۲۳۰] میگوید: «سیاق آنچه روایت شده درباره سرافکندگیها، کفر، حماقتها و چرند و پرندهای رافضیانی است که به اصحاب رسول اللهجدشنام و ناسزا میگویند و آن را به عنوان دین و آیین برگزیدهاند...» سپس مجموعهای از آثار و روایات را درباره رافضیها نقل کرد[۲۳۱] .
۳- عبدالقاهر بن طاهر بغدادی[۲۳۲] میگوید: «اما کافرانی که در دولت اسلامی ظاهر شدند و ماهیت و هویت خود را با ظواهر اسلام مخفی کردند و در باطن به مسلمانان خیانت نمودند مانند غلات رافضیهای سبائیه، همانا حکم این گروههایی که ذکر کردیم، حکم مرتدین از دین اسلام است، ذبیحهشان حلال نیست، ازدواج با زنانشان حلال نیست، و جایز نیست که با دادن جزیه در دارالاسلام بمانند بلکه واجب است از آنان درخواست توبه شود، اگر توبه کردند چه خوب و گرنه کشتنشان واجب است و اموالشان به غنیمت برده میشود. و اما هواپرستان و مبتدعان از ... و امامیه که صحابه را کافر دانسته، همانا ما آنان را تکفیر میکنیم همان طور که آنان اهل سنت را تکفیر میکنند. و به نظر ما خواندن نماز جنازه بر آنان و نماز پشت سرشان جایز نیست»[۲۳۳] . وی میافزاید: «اهل سنت بر ایمان مهاجرین و انصار اتفاق نظر دارند. این مخالف گمان رافضیهاست که گویا صحابه به خاطر بیعت نکردن با علی کافر شدند ... و اهل سنت متفقاند هر مسلمانی با رسول اللهجدر جنگ بدر حضور داشت، بهشتی است ... و اهل سنت قائل به تکفیر هر کسی هستند که یکی از «عشره مبشره» که پیامبرجآنان را به بهشت مژده داده، کافر بداند. همچنین اهل سنت قائل به موالات و دوستی همه همسران پیامبرجهستند و کسی را که همسران پیامبر یا بعضی از آنان را تکفیر کند، کافر دانستهاند»[۲۳۴] .
۴- خطیب بغدادی[۲۳۵] میگوید: «همانا خداوند متعال یارانی را برای پیامبرش برگزیده ... و امت اسلامی را ملزم کرده که به زیبایی و نیکی از آنان یاد کنند، اما رافضیها از دستور خداوند درباره یاران پیامبرجسرپیچی و مخالفت کردند و عمداً در تلاش بودند که آثار و زحمات و تلاشهای بیدریغ صحابه را محو کنند و از آنان اعلام برائت و بیزاری نمودند و ناسزاگویی و سب و نفرین آنان را دین و آیین خویش قرار دادند: ﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ...﴾[الصف: ۸] . «میخواهند با دهان خود نور خداوند را خاموش گردانند». همان طور که امثال آنان در گذشته چنان قصدی داشتند،
﴿...وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُون﴾[الصف: ۸] .
«ولی خداوند نور خود را تمام و کامل میگرداند [و نمیگذارد خاموش شود] هر چند کافران بدشان آید».
﴿وَسَيَعۡلَمُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَيَّ مُنقَلَبٖ يَنقَلِبُونَ﴾[الشعراء: ۲۲۷] [۲۳۶] .
«کسانی که ستم نمودند، خواهند دانست که به کجا بر میگردند».
۵- ابوعثمان صابونی[۲۳۷] پس از ذکر خلفای چهارگانه میگوید: «هر کس آنان را دوست بدارد و آنان را به دوستی بگیرد و برایشان دعای خیر کند و حقشان را رعایت کرده و فضل و بزرگیشان را بشناسد، از زمره رستگاران است، و هر کس با آنان دشمنی ورزد و به آنان ناسزا گوید و چیزهایی را به آنان نسبت دهد که رافضیها و خوارج – لعنت خدا بر آنان باد! – نسبت دادهاند، از زمره هلاکشدگان است»[۲۳۸] .
۶- ابومظفر اسفرایینی[۲۳۹] میگوید: «امامیه بر تکفیر صحابه اتفاق نظر دارند و ادعا میکنند که قرآن تحریف شده و از جانب صحابه زیادت و نقصان در آن واقع شده، و گمان میکنند که بر امامت علی پس از پیامبرجنص بوده اما صحابه آن را نادیده گرفته اند. و گمان میکنند که نمیتوان بر قرآن امروزی و بر هیچ یک از احادیث روایت شده از پیامبر مصطفیجاعتماد و اطمینان کرد. همچنین گمان میکنند که نمیتوان بر شریعتی که در اختیار مسلمانان است اعتماد و اطمینان کرد، و منتظر امامی به نام «مهدی» هستند که ظهور کند و شریعت خداوند را به آنان یاد دهد. اینان در هیچ حالی در مسیر دین قرار ندارند و اصلاً باوری به دین اسلام ندارند و مقصودشان از این سخنان، تحقیق درباره امامت علی نیست بلکه مقصودشان، ساقط کردن سختی تکالیف شرعی از خودشان است، تا جایی که در حلال دانستن محرمات شرعی گوی سبقت را پیش گرفته و در آن زیاده روی میکنند و نزد عوام چنین عذر میآورند که فلان کار از جمله تحریف شریعت و قرآن از جانب صحابه است. این نوع کفر بدترین نوع است که از این بالاتر دیگر کفری نیست، چون با وجود آن، فرد بر چیزی از دین اسلام باقی نمیماند». وی در ادامه میافزاید: «بدان این سخنانی که از رافضیها روایت کردیم، از چیزهایی نیست که برای فساد و بطلانشان بدانها استدلال کرد، چون هر عاقلی با بداهت عقل، فسادشان را میداند و آنها را انکار میکند. پس این سخنان تنها و تنها به خاطر این است که الحاد و بیدینی و شری که اینان در زیر پوشش موالات و دوستی با بزرگان اهل بیت استتار کردهاند، آشکار و برملا شود، و گرنه آنان دلیلی ندارند که بر آن تکیه کنند و سخنان خرافیشان را به آن ارجاع دهند»[۲۴۰] . ابومظفر اسفرایینی افزود: «... همانا فتواهای امت اسلامی یعنی اهل سنت و جماعت (اهل رأی و اهل حدیث) بر ردّ مذهب رافضیها متفقاند»[۲۴۱] .
۷- ابوحامد غزالی[۲۴۲] میگوید: «به خاطر قصور و کمی فهم رافضیها از نسخ، مرتکب بداء شده و از علیسنقل کردهاند که وی از غیب خبر نمیداد از ترس اینکه حقیقت امر برای خداوند متعال آشکار شود در نتیجه خداوند آن را تغییر دهد. و از جعفر بن محمد نقل کردهاند که وی گفت: «برای خداوند در چیزی حقیقت امر آشکار نشده آن گونه که درباره اسماعیل، حقیقت امر برایش آشکار شد». (یعنی درباره امر خدا به ذبح اسماعیل). این، کفر صریح و آشکار، و نسبت دادن جهل و نادانی به خداوند متعال است»[۲۴۳] .
۸- فخر الدین رازی در تفسیر آیه
﴿وَيَوۡمَ يَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيۡهِ﴾[الفرقان: ۲۷] .
«و روزی که انسان ظالم دو دست خویش را گاز میگیرد».
میگوید: «رافضیها میگویند: این ظالم، مرد معینی است و مسلمانان اسمش را تغییر داده و آن را پوشاندند و نام دیگری برایش نهادند و او را از فاضلان و اصحاب رسول اللهجبر شمردند ... این سخن رافضیها مقتضی ایراد و رخنه در قرآن، و اثبات اینکه قرآن تحریف شده، میباشد و بدون شک، این، کفر است». وی در ادامه میافزاید: «... همانا رافضیانی که به عایشه طعنه و تهمت ناروا به وی میزنند همانند یهودیانی هستند که به مریم علیها السلام طعنه و تهمت ناروا میزنند»[۲۴۴] .
۹- ابوعبدالله ذهبی میگوید: «هر کس ابوبکر و عمر را دوست بدارد، غلو کننده نیست. آری، هر کس عیب و نقصی را به آنان نسبت بدهد، رافضی و غلو کننده است، پس اگر به آنان ناسزا و بد و بیراه گوید، از بدترین رافضیهاست، و اگر آنان را تکفیر کند، خودش کافر میشود و مستحق سرافکندگی و خواری است»[۲۴۵] . وی افزود: «... میبینی که رافضیها همیشه به روایات و آثار دروغین استناد میکنند و روایات صحیح را تکذیب مینمایند، و اگر احساس کمترین ترسی بکنند، به تقیه میچسبند و صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنت پیامبرجرا بزرگ میدارند و رفض را لعنت و انکار مینمایند، پس آنان با لعنت خودشان، ملعوناند – چیزی که یهود و مجوس با خودشان نکردهاند – جهل و نادانی با همه انواعش بر بزرگان و فضلا و عالمانشان چیره است، پس گمان درباره عوامشان چیست؟ نیکان و فریب خوردگانشان چگونه باید باشند؟ شکر و ستایش برای خدایی که ما را به راه راست و مستقیم هدایت نمود»[۲۴۶] . ذهبی درباره صحابه میگوید: «هر کس به آنان طعنه زند یا به آنان ناسزا و بد و بیراه گوید، از دین اسلام و ملت مسلمانان خارج شده، زیرا طعنه و ناسزاگویی تنها از کسی سر میزند که معتقد به بدی صحابه باشد و حقد و کینه آنان را مخفی داشته و فرموده خدا را انکار کرده که در قرآن آنان را ستوده و فرموده رسول اللهجرا انکار کرده که آنان را مورد تمجید و ستایش قرار داده و فضایل و مناقب و دوستیشان را ذکر کرده است. به راستی صحابه بهترین واسطه در نقل قرآن و سنت نبوی بودند و گرفتن ایراد و رخنه در واسطهها، در حقیقت گرفتن ایراد و رخنه در اصل است. و نپذیرفتن ناقل، در حقیقت نپذیرفتن منقول است. این برای هر کس که در آن تدبر و تأمل نماید و از نفاق و زندقه و الحاد و انحراف در عقیدهاش به دور باشد، آشکار و مبرهن است»[۲۴۷] .
۱۰- تقی الدین سبکی میگوید: «تکفیرکنندگان شیعه و خوارج این گونه استدلال میکنند که آنان بزرگان صحابه را تکفیر نموده و پیامبرجرا تکذیب نمودهاند در اینکه آنان را به بهشت مژده داده است. و این به نظر من، استدلال درستی است درباره کسانی که تکفیر آن بزرگواران از آنان ثابت شده است»[۲۴۸] . وی افزود: «اما کسی که به عایشة صدیقهبتهمت ناروا زند - العیاذ بالله - از دو جهت باید کشته شود: اول، چون قرآن کریم به برائت و پاکی عایشه گواهی میدهد، پس تکذیب قرآن کفر است و هر کس آن تهمت ناروا ا به عایشه نسبت دهد، قرآن را تکذیب نموده است. دوم، عایشه همبستر و زن پیامبرجبوده، هر کس به وی تهمت ناروا بزند، به پیامبرجعیب و نقص نسبت داده و نسبت دادن عیب و نقص به پیامبرج، کفر است»[۲۴۹] .
۱۱- ابن کثیر در تفسیر آیه:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾[الفتح: ۲۹] .
«محمد، فرستاده خدا و کسانی که همراه او هستند، بر کافران تند و سختگیر، و نسبت به همدیگر مهربان و دلسوزند».
میگوید: «امام مالک – در روایتی از او – به همین آیه بر تکفیر رافضیانی که با صحابه دشمنی میورزند، استناد کرده است. امام مالک میگوید: رافضیها بدین سبب کافرند که آنان از صحابه بدشان میآید و هر کس از صحابهشبدش میآید، با توجه به این آیه کافر است. و جماعتی از علماء در این رأی موافق او هستند». ابن کثیر راجع به تهمت زنا به ام المؤمنین، عایشه صدیقه دختر ابوبکر صدیقبهنگام تفسیر آیه:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ٢٣﴾[النور: ۲۳] .
«همانا کسانی که به زنان پاک دامن و بیخبر (از تهمتی که به آنان میزنند) و مؤمن تهمت زنا بزنند، در دنیا و آخرت مورد لعنت واقع میشوند و عذاب بزرگی در انتظارشان است».
میگوید: «همه علماء - رحمهم الله - اتفاق نظر دارند که هر کس بعد از این آیه، به عایشه ناسزا گوید و پس از آنچه که در این آیه ذکر شده به او تهمت زنا بزند، کافر است، چون او مخالف و معاند قرآن است. اما راجع به سایر همسران پیامبرجکه اگر کسی به آنان تهمت زنا بزند، دو قول وجود دارد که قول اصح این است که دیگر زنان پیامبرجهمان حکم حضرت عایشه را دارند».
۱۲- ابوحامد محمد مقدسی[۲۵۰] میگوید: «... عقاید این گروه رافضیها – با همه فرقههایشان – کفر صریح و عناد و دشمنی همراه با جهل قبیح است که هیچ کس در تکفیرشان و حکم به خروجشان از دین اسلام لحظهای توقف نمیکند»[۲۵۱] .
۱۳- جلال الدین سیوطی میگوید: «بدانید – خدا به شما رحم کند! – هر کس حجت بودن سنت قولی یا فعل پیامبرجبا شرایط خاص خود در علم الحدیث، انکار نماید، کفر ورزیده و از دایره اسلام خارج میشود، و همراه یهود و نصارا یا هر یک از فِرَق کافر که خدا بخواهد، حشر میشود. و اساس این رأی فاسد این است که زندیقها و طایفهای از غلات رافضی، استدلال به سنت را انکار کرده و تنها به قرآن کفایت میکنند. آنان در میان خود در این زمینه اختلاف نظر شدیدی دارند: بعضی از آنان معتقدند که در اصل نبوت برای علی بوده و جبرئیل اشتباه کرد که به پیامبرجوحی آورد - خداوند از آنچه این ظالمان میگویند منزه است – و بعضی از آنها نبوت را برای پیامبرجتأیید میکنند و آن را قبول دارند اما میگویند: خلافت، حق علی بوده و وقتی صحابه این حق را به علی نداده و ابوبکر را به جای او برای خلافت انتخاب نمودند، - این انسانهای پست و ملعون میگویند: - صحابه کفر ورزیدند چون ظلم کردند و حق را به صاحب حق ندادند. همچنین اینان علی را تکفیر کردهاند، به خاطر اینکه حقش را مطالبه ننمود. و بر این اساس همه احادیث پیامبرجرا رد نمودند، چون این روایت ها – به گمان این رافضیها – از طرف جماعتی کافر نقل شده است. إنا لله و إنا إلیه راجعون. اگر ضرورت بیان اصل این مذهب فاسدی که مردم در زمانهای مختلف با آن سر و کار داشته، اقتضا نمیکرد، نقل این آراء و اقوال را جایز نمیدانستم. صاحبان این رأی فاسد در زمان ائمه اربعه و بعد از آنان، زیاد بودهاند و ائمه اربعه و اصحابشان در دروس و مناظرهها و تألیفاتشان، جواب این رافضیها را دادهاند»[۲۵۲] . سیوطی در جایی دیگر میگوید: «هر کس صحابه را تکفیر کند یا بگوید: ابوبکر جزو صحابه نبوده، کفر ورزیده است. و علما از تعلیق قاضی حسین راجع به کسی که به ابوبکر و عمر ناسزا گوید دو وجه را ذکر نموده اند: ۱- فاسق است، ۲- کافر است، و اصح به نظر من این است که چنین فردی کافر میشود ...»[۲۵۳] .
۱۴- شهاب الدین رملی[۲۵۴] میگوید: «اگر کسی بگوید: ابوبکر جزو صحابه نبوده، کفر ورزیده است ... و هر کس تجاوز کند و عمر و عثمان و علیسرا هم جزو صحابه نداند، چون صحابه بودنشان برای عام و خاص معلوم و محرز است، کمترین درجهاش این است که چنین فردی، تکذیب کننده پیامبرجاست»[۲۵۵] .
۱۵- احمد بن حجر هیتمی درباره آیة:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾[الفتح: ۲۹] .
«محمد، فرستاده خدا و کسانی که همراه او هستند، بر کافران تند و سختگیر، و نسبت به همدیگر مهربان و دلسوزند».
میگوید: «امام مالک - در روایتی از او - بر تکفیر رافضیانی که با صحابه دشمنی میورزند و از آنان بدشان میآید، به همین آیه استناد و استدلال نموده است. امام مالک گوید: بدین خاطر رافضیها کافرند که صحابه آنان را خشمگین مینمایند و هر کس به وسیله صحابه خشمگین شود، کافر است». این استدلال خوبی است که ظاهر آیه آن را تأیید میکند. و از اینجا امام شافعی در رأیاش درباره کفر رافضیها و همچنین جماعتی از ائمه با امام مالک در این رأی موافقت نمودهاند»[۲۵۶] .
ابن حجر هیتمی میافزاید: «رافضیها از یهود و نصارا و سایر فِرَق گمراه برای دین ضرر بیشتری دارند. دلیلش هم عقاید و کردار و سخنان باطل و ناروایشان از جمله بدعتهای قبیح و نهایت عناد و دشمنی و دروغ است تا جایی که ملحدان به سبب آن در دین و ائمه مسلمانان طعنه و ایراد وارد کردهاند»[۲۵۷] .
وی افزود: «از ماجرای افک معلوم میشود که هر کس عائشه را به زنا متهم کند، کافر است. ائمه ما و دیگران به این امر تصریح کردهاند، زیرا نسبت دادن زنا به عایشه مستلزم تکذیب نصوص قرآنی است و تکذیب کننده نصوص قرآنی هم بنا به اجماع مسلمانان کافر است. و بدین صورت تکفیر بسیاری از رافضیها معلوم میشود، زیرا آنان صحابه را به امور ناروا و ناپسند متهم میکنند»[۲۵۸] .
۱۶- ابوثناء آلوسی میگوید: «به طور خلاصه، تکفیر صحابهس، کسانی که ایمان و صداقت و عدم نفاقشان محرز و محقق است، و اقدام به لعنت و نفرین صحابه به محض شبهه ای که، سستتر از خانه عنکبوت است، کفر صریح است و شایسته نیست در آن شک کرد. شیعیان زمان ما بیشترین سهم را از این کفر دارند، زیرا شیعیان افرادی از صحابه را تکفیر کردهاند (مانند ابوبکر و عمر و عثمانس) که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب پشت سرشان نماز میخواند و در جمعه و جماعات به آنان اقتدا میکرد و مهربانترین و دلسوزترین فرد نسبت به آنان بود حتی دخترش، ام کلثوم را به ازدواج عمرسدر آورد و خود حضرت علی با اسیر جنگی ابوبکرس، خاله حنفیهسازدواج کرد. و او رفتار و برخورد خوبی با خلفا داشته که تأویل پذیر نیست و قبول آن برای شیعیان خیلی دشوار است»[۲۵۹] .
[۲۲۷] ذهبی دربارهاش گوید: «او محمد بن ادریس ... بن هاشم بن مطلب بن عبد مناف، امام، دانشمند زمان خود، ناصر الحدیث، فقیه امت اسلامی، ابوعبدالله قریشی، مطلبی، شافعی است. وی در شهر غزه واقع در فلسطین به دنیا آمد و بعداً به مکه رفت. با رسول اللهجنسبت فامیلی داشت. (پس مطلب، برادر هاشم، پدر عبدالمطلب است). در سال ۱۵۰ هجری متولد شد. احمد بن حنبل میگوید: «همانا خداوند در آخر هر صد سال کسی را بیدار میکند تا سنتها را به آنان یاد دهد و دروغ را از رسول اللهجدور گرداند. پس دقت کردیم در آخر صد سال نخست (قرن اول)، عمر بن عبدالعزیز و در آخر صد سال دوم (قرن دوم) شافعی است». وی به سال ۲۰۴ هجری وفات یافت. [۲۲۸] ابن بطه آن را در کتاب «الإبانة» روایت کرده است. [۲۲۹] ذهبی آن را در کتاب «السیر» در ضمن زندگینامهاش آورده است. [۲۳۰] ذهبی گوید: «او امام، حافظ، تجویددان، مفتی، ابوالقاسم، هبة الله بن حسن بن منصور، طبری، رازی، شافعی مذهب، لالکائی است. در زمان خود برای بغداد خیلی مفید بود. در نزد شیخ ابوحامد فقه را یاد گرفت و در مذهب شافعی مهارت و تبحر و تخصص خاصی پیدا کرد». به سال ۴۱۸ هجری درگذشت. [۲۳۱] لالکائی آن را در کتاب «شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة» روایت کرده است. [۲۳۲] ذهبی گوید: «او عبدالقاهر بن طاهر، علامه برجسته، استاد، صاحب فنون، ابومنصور بغدادی، مقیم خراسان، دارای تألیفات بدیع و یکی از علمای مشهور شافعی است. وی از بزرگترین شاگردان ابواسحاق اسفرایینی بود. در هفده فن درس میخواند و وی را به عنوان مثال و نمونه ذکر میکردند». ابوعثمان صابونی گوید: «به اتفاق فضلا، استاد ابومنصور از ائمه اصول و پایههای اسلام بود. وی ترتیب و نظمی بدیع و تألیفاتی بدیع داشت. ابومنصور بغدادی، امامی بزرگ بود و وقتی از نیشابور خارج شد، آنجا به ویرانه تبدیل شد». به سال ۴۲۹ هجری درگذشت. [۲۳۳] الفرق بین الفِرَق، باب پنجم، فصل سوم، رکن پانزدهم. [۲۳۴] الفرق بین الفِرَق، باب پنجم، فصل چهارم. [۲۳۵] ذهبی گوید: «او خطیب، امامی یگانه و بینظیر، علامه، مفتی، حافظ، ناقد، محدث زمان خود، ابوبکر، احمد بن علی بن ثابت، بغدادی، دارای تألیفات و خاتم حافظان است. کتابهای زیادی را نوشته و در این زمینه از همگان پیشی گرفته است. کتابهای متعددی را جمع آوری و تصنیف و تصحیح نمود. راویان را تعدیل و جرح و تضعیف نمود. و حافظترین مردم زمان خود به طور مطلق شد. وی از علمای بزرگ شافعی بود و پنجاه و چند تألیف از خود به جای گذاشت». سال ۳۹۲ هجری به دنیا آمد. ابوسعد سمعانی میگوید: «خطیب، دانشمندی با هیبت، ثقه و مورد اطمینان، حجت، خوش خط، تیزهوش و فصیح بود. از حافظه و نیروی ضبط والایی برخوردار بود و خاتم حافظان بود». رافضی ها خواستند وی را در دمشق بکشند چون او فضائل صحابهشرا در مسجد جامع روایت میکرد اما از ترس اینکه از جانب اهل سنت بغداد انتقام گرفته شود، وی را رها کردند و وی را از دمشق به سوی «صور» بیرون کردند. خطیب بغدادی به سال ۴۶۳ هجری وفات یافت. [۲۳۶] الجامع لأخلاق الراوی و آداب السامع، إملاء فضائل الصحابة ومناقبهم والنشر لـمحاسن أعمالهم وسوابقهم. [۲۳۷] ذهبی گوید: «او امام، علامه، قدوه، مفسر، محدث، شیخ الاسلام، ابوعثمان، اسماعیل بن عبدالرحمن بن احمد ... نیشابوری، صابونی است. وی از ائمه حدیث و اثر بود. تألیفاتی در سنت و اعتقاد سلف دارد که هیچ منصفی را ندیدهام مگر اینکه به علم و فضلش اعتراف نموده و وی را قبول داشته است». در سال ۳۷۶ هجری به دنیا آمد. ابوبکر بیهقی میگوید: «امام بر حق مسلمانان و شیخ الاسلام راستین، ابوعثمان صابونی، حدیث را برای ما روایت نمود». وی به سال ۴۴۹ هجری درگذشت. [۲۳۸] عقیدة السلف أصحاب الحدیث. [۲۳۹] ذهبی دربارهاش میگوید: «او علامه، مفتی، ابومظفر، طاهر بن محمد اسفرایینی، سپس طوسی، شافعی مذهب، صاحب «التفسیر الکبیر»، یکی از علمای بزرگ و مشهور، و داماد استاد ابومنصور بغدادی است». وی به سال ۴۷۱ هجری دار فانی را وداع گفت. [۲۴۰] التبصیر في الدین و تمییز الفرقة الناجیة عن الفِرَق الهالکین، باب «في تفصیل مقالات الروافض وبیان فضائحهم». [۲۴۱] التبصیر في الدین وتمییز الفرقة الناجیة عن الفِرَق الهالکین، فصل «في طریق تحقیق النجاة لأهل السنة و لجماعة». [۲۴۲] ذهبی دربارهاش گوید: «او غزالی، شیخ، امام، بحرالعلوم، حجةالاسلام، اعجوبه زمان، زین العابدین، ابوحامد، محمد بن محمد بن محمد ... طوسی، شافعی مذهب، غزالی است. او دارای تصنیفات و هوشی فوق العاده بود. در سال ۴۵۰ هجری متولد شد و به سال ۵۰۵ هجری دار فانی را وداع گفت. [۲۴۳] المستصفی، اثر غزالی، کتاب النسخ، باب اول. [۲۴۴] مفاتیح الغیب، در ضمن آیه: ﴿وَبِكُفۡرِهِمۡ وَقَوۡلِهِمۡ عَلَىٰ مَرۡيَمَ بُهۡتَٰنًا عَظِيمٗا ١٥٦﴾[النساء: ۱۵۶] . [۲۴۵] سیر أعلام النبلاء، اثر ذهبی، در ضمن شرح حال ابوعروبة. [۲۴۶] ترتیب الموضوعات، از کتاب «الانتصار للصحب والآل من افتراءات السماوی الضال». [۲۴۷] کتاب الکبائر، گناه کبیره هفتاد. [۲۴۸] فتاوی السبکی، باب جامع، در ضمن آیه: ﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَ﴾[النمل: ۱۶] . [۲۴۹] فتاوی السبکی، باب جامع، فصل «سب النبیج». [۲۵۰] شوکانی دربارهاش میگوید: «او محمد بن خلیل بن یوسف ... ابوحامد رملی، مقدسی، شافعی مذهب، مقیم قاهره است. وی بسیاری از کتابهای مختصر را حفظ داشت ... سپس به قاهره کوچ کرد و از حافظ ابن حجر و مناوی و جماعتی از علما کسب علم نمود...». در سال ۸۱۹ هجری متولد شد و درسال ۸۸۸ هجری درگذشت. [۲۵۱] رسالة في الرد علی الرافضة، به نقل از کتاب «أصول مذهب الشیعة الامامیة» اثر ناصر قفاری. [۲۵۲] مفتاح الجنة في الاعتصام بالسنة، مقدمه کتاب. [۲۵۳] العقود الدریة في الفتاوی الحمدانیة، باب «الردة والتعزیر». [۲۵۴] شهاب الدین احمد بن حمزه انصاری، رملی (منسوب به «رملة الـمنوفیة» در مصر)، و شافعی مذهب است. به فقه و تفسیر و حدیث و علوم عربی و علم کلام مشغول شد. از بارزترین اساتیدش، زکریا انصاری است. از جمله کسانی که در محضر وی تلمذ و شاگردی نمودند، فرزندش محمد رملی –ملقب به شافعی کوچک – و شمس الدین احمد بن محمد مصری خطیب شربینی بودند. شهاب الدین رملی در سال ۹۵۷ هجری درگذشت. [۲۵۵] حاشیة البجیرمی علی شرح الخطیب لـمتن ابی شجاع، فصل «في الردة». [۲۵۶] الصواعق الـمحرقة في الرد علی أهل البدع والزندقة، سخن نهایی «در بیان اعتقاد اهل سنت». [۲۵۷] الصواعق الـمحرقة في الرد علی أهل البدع والزندقة، باب اول، فصل پنجم. [۲۵۸] الصواعق الـمحرقة في الرد علی أهل البدع والزندقة، باب سوم، فصل دوم. [۲۵۹] الأجوبة العراقیة علی الأسئلة اللاهوریة، فصل سوم.