اجماع اهل علم و ایمان بر بطلان دین رافضیان

فصل دهم: مجموعه‌ای از سخنان علمای حنفی درباره رافضی‌ها

فصل دهم: مجموعه‌ای از سخنان علمای حنفی درباره رافضی‌ها

۱- امام ابوحنیفه[۲۶۰] می‌گوید: «اساس عقیده شیعه، گمراه دانستن صحابه – خداوند از همه صحابه راضی باد! – می‌باشد»[۲۶۱] . در جایی دیگر می‌گوید: «و عائشهب– پس از خدیجه کبری – برترین زنان دنیا و مادر مؤمنان است، و از زنا و آنچه که رافضی‌ها می‌گویند، پاک و بری است. پس هر کس وی را به زنا متهم کند، زنازاده است»[۲۶۲] .

۲- قاضی ابویوسف[۲۶۳] در پاسخ به این گفته که تو شهادت کسانی را که از روی تأویل به صحابه ناسزا و دشنام می‌گویند، جایز می‌دانی، گفت: «وای بر تو! من چنین فردی را زندانی می‌کنم و وی را می‌زنم تا اینکه توبه نماید»[۲۶۴] . در جای دیگری می‌گوید: «پشت سر جهمی و رافضی نماز نمی‌خوانم»[۲۶۵] .

۳- ابوجعفر طحاوی[۲۶۶] می‌گوید: «اصحاب رسول اللهجرا دوست داریم و در حب و دوستی هیچ یک از آنان زیاده روی نمی‌کنیم، و از هیچ یک از آنان برائت و بیزاری نمی‌جوییم، و از هر کس که نسبت به صحابه بغض و دشمنی داشته باشد و آنان را به خیر و نیکی یاد نکند، بدمان می‌آید، و آنان را جز به خیر و نیکی یاد نمی‌کنیم. حب و دوستی صحابه، دین و ایمان و احسان است و بغض و دشمنی‌شان، کفر و نفاق و سرکشی»[۲۶۷] .

۴- ابوبکر سرخسی[۲۶۸] می‌گوید: «رافضی‌ها جماعتی متهم کننده هستند، از دروغ اجتناب نمی‌کنند. بلکه اساس مذهبشان بر دروغ است»[۲۶۹] . وی درباره صحابه می‌گوید: «شریعت با نقل صحابه به ما رسیده، پس هر کس به آنان طعنه و ایراد وارد کند، ملحد است و اسلام را کنار گذاشته، و دارویش شمشیر است، اگر توبه نکند»[۲۷۰] .

۵- صدرالدین ابن ابوالعز[۲۷۱] می‌گوید: «اصل رفض به وسیله انسانی منافق و زندیق به وجود آمد که قصدش ابطال دین اسلام و عیب جویی از پیامبرجاست -همچنان که علماء آن را بیان کرده‌اند-»[۲۷۲] .

۶- محمد انور شاه ابن معظم شاه کشمیری می‌گوید: «علماء در تکفیر رافضی‌ها اختلاف نظر دارند. علمای حنفی دو قول دارند: بعضی می‌گویند که آنان کافرند و عده‌ای معتقدند که آنان کافر نیستند. اما قول مختار این است که آنان کافرند، چون هر کس جمهور صحابه را تکفیر کند، کافر است. رافضی‌ها تنها نُه نفر یا هفت نفر یا پنج نفر – بنا به اختلاف اقوالشان در این زمینه - از صحابه را مسلمان می‌دانند. رافضی‌ها درباره قرآن کریم اقوال عجیبی دارند: بعضی می‌گویند، عثمان در آن زیادت و نقصان ایجاد نمود. بعضی دیگر می‌گویند، عثمان از قرآن کم کرد اما چیزی را به آن نیفزود. عده دیگری معتقدند که قرآن از هر گونه دستبرد و تغییر محفوظ مانده است. رافضی‌ها قائل به صحت احادیث کتاب‌های اهل سنت نیستند و خودشان صحاح اربعه دارند که پر از روایات ساختگی و دروغ و افتراهاست[۲۷۳] .

۷- ابن عابدین می‌گوید: «رافضی اگر معتقد به الوهیت برای علی باشد یا معتقد باشد که جبرئیل اشتباهاً وحی را برای محمد آورده، یا صحابه بودن ابوبکر صدیق را انکار نماید، یا به عایشه صدیقه تهمت زنا زند، کافر است، چون با اموری که در دین به طور ضروری معلوم و قطعی است، مخالفت کرده است به خلاف اینکه علی را بر خلفا برتر بداند یا به صحابه ناسزا گوید که در این صورت مبتدع است نه کافر»[۲۷۴] .

۸- نظام الدین هندی[۲۷۵] می‌گوید: «رافضی هر گاه به ابوبکر و عمر ناسزا گوید و - العیاذ بالله - آنان را لعنت و نفرین نماید، کافر است ... و اگر به عائشهبتهمت زنا بزند، به خداوند کفر ورزیده است ... هر کس امامت ابوبکر صدیقسرا انکار نماید، کافر است و بر اساس قول بعضی از علمای حنفی چنین فردی مبتدع است نه کافر. و صحیح این است که چنین فردی کافر است. همچنین هر کس خلافت عمرسرا انکار نماید بنا به قول اصح، کافر است. اگر رافضی‌ها عثمان و علی و طلحه و زبیر و عایشهشرا کافر بدانند، تکفیرشان واجب است. همچنین تکفیر رافضی‌ها در اعتقادشان به رجعت و بازگشت مردگان به دنیا، تناسخ ارواح، انتقال روح الله به ائمه، و اعتقادشان درباره ظهور امام مخفی، و تعطیل کردن امر و نهی تا اینکه امام مخفی ظهور کند و اینکه می‌گویند جبرئیل اشتباه کرده که وحی را به جای علی بن ابی طالب به محمدجآورد، این گروه از ملت و دین اسلام خارج‌اند و احکامشان، احکام مرتدان است. همچنین طایفه ظهیریه همین حکم را دارند»[۲۷۶] .

۹- شیخی زاده[۲۷۷] می‌گوید: «رافضی اگر علی را برتر بداند، مبتدع است و اگر خلافت ابوبکر را انکار نماید، کافر است»[۲۷۸] .

۱۰- عبدالعزیز بن ولی الله دهلوی[۲۷۹] می‌گوید: «هر کس از عقاید و اعمال و سخنان خبیث رافضی‌ها اطلاع پیدا کند، می‌داند که آنان در اسلام بهره‌ای ندارند و کفرشان در نظرش محقق و محرز می‌شود و از هر یک از آنان چیز عجیبی را می‌بیند و بر هر چیز عجیب و غریبی اطلاع پیدا می‌کند و یقین حاصل می‌نماید که آنان یک امر حسی را انکار نموده‌اند و با یک امر کاملاً بدیهی مخالفت ورزیده‌اند. و عتاب و سرزنشی به خاطرشان خطور نمی‌کند و عذاب و عقابی به ذهنشان هم نمی‌رسد، اگر باطل نزدشان بیاید، دوستش دارند و بدان راضی می‌شوند و اگر حق نزدشان بیاید، آن را تکذیب و رد می‌کنند:

﴿مَثَلُهُمۡ كَمَثَلِ ٱلَّذِي ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَكَهُمۡ فِي ظُلُمَٰتٖ لَّا يُبۡصِرُونَ ١٧ صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَرۡجِعُونَ ١٨[البقرة: ۱۷-۱۸] .

«داستان اینان، همانند داستان کسی است که آتشی را با کوشش فراوان بیفروزد (تا خود و همراهانش از آن استفاده کنند) و آن گاه که آتش دور و بر او را روشن گرداند، پروردگار آتش آنان را خاموش و نابود نماید، و ایشان را در انبوهی از تاریکی‌ها رها سازد، به گونه‌ای که چشمانشان (چیزی) نبیند. (آنان همچون) کران و لالان و کورانند و (به سوی حق و حقیقت) راه بازگشت ندارند».

زنگار دل‌هایشان را فراگرفته، در نتیجه چیزی را نمی‌فهمند و نمی‌شنوند».[۲۸۰]

۱۱- ابوالمعالی آلوسی می‌گوید: «به جان خودم قسم، همانا کفر رافضی‌ها از کفر ابلیس مشهورتر است». او می‌افزاید: «عجب از رافضی که خودش را به پدری منتسب می‌کند، چون هر کس به احوال و اوضاع رافضی‌های امروزی درباره متعه نظری بیفکند، برای حکم کردن به زنا بر آنان نیازی به شاهد و برهان ندارد. همانا یک زن رافضی در شبانه‌روز با بیست مرد زنا می‌کند و می‌گوید که این متعه است. در نزد آنان بازارهای متعددی برای متعه تدارک دیده شده که زنان آنجا تجمع می‌کنند. زنان دلال و جاکش‌ دارند که مردان را نزد زنان و زنان را نزد مردان می‌برند تا به اختیار و رضایت خودشان پسند کنند و آن دلالان مُزد زنا را برای این کار تعیین می‌کنند و زنان را با دست خودشان به سوی لعنت و خشم خدا می‌برند. وقتی که زنان از نزد آن مردان رفتند، برای مردان دیگری می‌ایستند. و همچنین - آن گونه که انسان‌های معتمد و قابل اطمینانی که به مناطق شیعه نشین رفته‌اند، خبر می‌دهند - و همانا جماعتی - در حدود پنج نفر یا کمتر یا بیشتر – نزد یک زن می‌آیند. این زن به آنان می‌گوید: از صبح تا چاشت در متعه این مرد، و از چاشت تا ظهر در متعه فلان مرد، و از مغرب تا عشاء در متعه این یکی، و از عشاء تا نصف شب در متعه فلانی، و از نصف شب تا صبح در متعه آن یکی هستم و این کار را «متعه دوریه» نام می‌نهند. همانا یک زن با پنج مرد متعه می‌کند و هیچ یک از این مردها از دیگری خبر ندارند. بعضی از افراد معتمد گفته‌اند که سه نفر از علمای رافضی در یک حمام برای غسل اجتماع کردند، از یکدیگر می‌پرسیدند، بعداً مشخص شد که هر سه نفر در آن شب با یک زن زنا کرده‌اند و از همدیگر خبر نداشتند»[۲۸۱] .

[۲۶۰] ذهبی درباره‌اش می‌گوید: «او امام، فقیه امت اسلامی، دانشمند عراق، ابوحنیفه، نعمان بن ثابت بن زوطی ... اهل کوفه است. گفته می‌شود که وی از فرزندان فارس است. در زمان صغار صحابه متولد شد و انس بن مالک را دید. او به جستجوی آثار و روایات، عنایت خاصی داشت و به خاطر آن مسافرت نمود. وی در فقه و دقتِ در رأی و پیچیدگی‌ها و نکات ریز آن به گونه‌ای بود که خاتم همه علما در این زمینه بود و علماء در این زمینه شاگرد او هستند». در سال ۸۰ هجری به دنیا آمد و به سال ۱۵۰ هجری درگذشت. [۲۶۱] الصواعق الـمحرقة فی الرد علی أهل البدع والزندقة، باب اول، فصل پنجم. [۲۶۲] الطبقات السنیة في تراجم الحنفیة، «خلاصه‌ای از مناقب و فضائل امام علی و محاسن و حسن اعتقادی که داشت». [۲۶۳] ذهبی گوید: «او امام، مجتهد، علامه، محدث، قاضی القضات، ابویوسف، یعقوب بن ابراهیم بن حبیب بن حبیش بن سعد بن بجیر بن معاویه، انصاری، اهل کوفه است. از ابوحنیفه روایت حدیث نمود و با وی ملازمت و همراهی نمود و از او فقه یاد گرفت. ابویوسف از برجسته‌ترین و بزرگترین و عالم‌ترین شاگردان ابوحنیفه بود. امامانی بزرگ مثل محمد بن حسن شاگردش بودند. یحیی بن معین و احمد بن حنبل از وی حدیث را روایت نمودند. وی در ریاست علم به درجه‌ای رسید که دست بالایی نداشت. هارون الرشید بسیار به وی احترام می‌گذاشت». در سال ۱۱۳ هجری به دنیا آمد. ابن معین می‌گوید: «در میان اصحاب رأی، هیچ کس استوارتر و محکم‌تر در حدیث و حافظ‌تر از ابویوسف ندیدم». وی به سال ۱۸۲ هجری وفات یافت. [۲۶۴] أصول الدین عند الإمام ابی حنیفة، برگرفته از کتاب «من سب الصحابة ومعاویة فأمُّه هاویة». [۲۶۵] لالکائی آن را در کتاب «شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة» آورده است. [۲۶۶] ذهبی گوید: «او امام، علامه، حافظ بزرگ، محدث و فقیه مناطق مصر، ابوجعفر، احمد بن محمد بن سلامة... از طایفه اَزد، حجری، اهل مصر، طحاوی و حنفی مذهب است. وی در علم حدیث و فقه متبحر شد. هر کس در تألیفات این بزرگوار نظری بیفکند، جایگاهش در علم و گستردگی معارفش را می‌داند». در سال ۲۳۹ هجری متولد شد. ابواسحاق می‌گوید: ریاست و سردمداری اصحاب ابوحنیفه در مصر به او ختم می‌شود». طحاوی به سال ۳۲۱ هجری وفات یافت. [۲۶۷] العقیدة الطحاویة. طحاوی در مقدمه آن نوشته است: «این، بیان عقیده اهل سنت و جماعت براساس مذهب فقهای امت اسلامی، ابوحنیفه نعمان بن ثابت کوفی و ابویوسف یعقوب بن ابراهیم انصاری و ابوعبدالله محمد بن حسن شیبانی - رضای خدا بر آنان باد! - و اعتقاداتشان در اصول دین می‌باشد». [۲۶۸] ابن قطلوبغا می‌گوید: «او محمد بن احمد بن ابوسهل، ابوبکر سرخسی، شمس الأئمه، صاحب کتاب «المبسوط» است. وی انسانی عالم و اصولی و اهل مناظره بود». در «جب» به خاطر نهی از منکر زندانی شد. ابن قطلوبغا گوید: «کتابی در زمینه اصول فقه در دو جلد ضخیم از وی دیدم و «السیر الکبیر» را در دو جلد ضخیم شرح نمود. زمانی که در جب بود آنها را املاء نمود. هنگامی که به «باب الشروط» رسید، از زندان آزاد شد». سرخسی بر شاگردانش از «جب» املاء می‌کرد و شاگردانش بر بالای جب املای وی را می‌نوشتند. وی به سال ۵۰۰ هجری وفات یافت. [۲۶۹] الـمبسوط، کتاب الولاء، باب «ولاء الـموالاة». [۲۷۰] اصول السرخسی، باب «القیاس». [۲۷۱] صدرالدین محمد بن علاء الدین، اذرعی، صالحی، اهل دمشق است. مدتی در «بلقاء» کار خطابه را به عهده داشت و سرپرست قاضیان دمشق و سپس قاضیان مصر بود. به خاطر مخالفت با بعضی از مبتدعان مورد اذیت و آزار واقع شد و زندانی شد. در سال ۷۳۱ هجری متولد شد و به سال ۷۹۲ هجری وفات یافت. [۲۷۲] شرح الطحاویة في شرح قول الطحاوی: «ومن أحسن القول في أصحاب رسول اللهج،وأزواجه الطاهرات من کل دنس، وذریاته الـمقدسین من کل رجس، فقد بریء من النفاق». [۲۷۳] العرف الشذی شرح سنن الترمذی، باب «ما جاء ویل للأعقاب من النار». [۲۷۴] حاشیة رد المحتار، کتاب «النکاح». [۲۷۵] از فقهای بزرگ احناف در هند، صاحب «الفتاوی الهندیة» که از کتاب‌های مطول در فقه حنفی است و به «الفتاوی العالـمکیریة» - منسوب به سلطان هندی ابومظفر محمد اورنگ عالمگیر (به معنای فاتح عالم) - نیز معروف است. نظام الدین هندی کسی است که به فقهاء دستور داد تا کتابی در فتاواها که در بر گیرنده قول صحیح در مذهب امام ابوحنیفه باشد، جمع‌آوری گردد. [۲۷۶] الفتاوی الهندیة، کتاب السیر، باب نهم، مطلب «موجبات الکفر أنواع». [۲۷۷] عبدالرحمن بن محمد بن سلیمان، مشهور به «شیخی‌زاده»، ترک، و فقیه حنفی مذهبان است. قضاوت «جیش» را به عهده گرفت. وی به سال ۱۰۷۸ هجری درگذشت. [۲۷۸] مجمع الأنهر في شرح ملتقی الأبحر، کتاب الصلاة، باب «صفة الصلاة»، فصل «الجماعة سنة مؤکدة». [۲۷۹] عبدالعزیز بن شاه ولی الله دهلوی (منسوب به دهلی در هند)، فقیه حنفی مذهبان است. وی و پدر و برادرش، نقش بارز و برجسته‌ای در احیای علوم سنت نبوی در هند داشتند تا جایی که عبدالعزیز بن ولی الله دهلوی به «سراج الهند» لقب یافت. محب الدین خطیب می‌گوید: «او از علمای بزرگ در عصر خود بود و بر کتاب‌های شیعه اطلاع و آگاهی داشت و در آنها متبحر بود». وی به سال ۱۲۳۹ هجری درگذشت. [۲۸۰] التحفة الإثنی عشریة، خاتمه. [۲۸۱] صب العذاب علی من سب الأصحاب.