اجماع اهل علم و ایمان بر بطلان دین رافضیان

فصل چهارم: پاسخ به این ادعا که فقهاء راجع به حکم بر رافضی ها اختلاف نظر دارند

فصل چهارم: پاسخ به این ادعا که فقهاء راجع به حکم بر رافضی ها اختلاف نظر دارند

پس از آنکه اقوال تعدادی از فقهاء راجع به نقل اجماع بر تکفیر جماعت رافضی‌ها را نقل نمودیم، سپس اقوال دیگری را نقل نمودیم که این توهم را به وجود می‌آورد که در خصوص حکم بر رافضی‌‌ها اختلاف نظر وجود دارد. بعضی این سؤال را در ذهن ایجاد می‌کنند که آیا این تناقض نیست؟!.

در حقیقت این تناقض، وجود دارد اما تنها در ذهن کسانی این تناقض هست که بر اقوال فقهاء در این قضیه احاطه نداشته باشند یا به بعضی از اقوال فقهاء نگاه کرده باشند و از دیگر اقوال فقهاء صرف نظر کرده باشند. یا بر رافضی‌ها تنها از لحاظ موضع‌گیری‌شان در مقابل صحابه حکم کرده باشند. و دیگر اسباب و عللی که فقهاء با توجه به آنها به کفرشان حکم نموده‌اند، نادیده گرفته باشند. این اسباب و علل چه قدر زیادند! مانند انواع عبادت از قبیل دعا، نذر و حج برای طاغوت‌های خود، نسبت دادن بعضی از صفات ربوبیت به ائمه‌شان (مانند علم غیب)، متصف کردن خداوند به صفات نقص (مانند بداء) تعطیل صفات خدا (آنان در این زمینه معتزله هستند)، اعتقاد به تحریف قرآن، تکذیب سنت نبوی بدین خاطر که از صحابه نقل شده و صحابه هم در نظرشان کافرند، تکفیر همه مسلمانانی که عقیده آنان را ندارند، یاری دشمنان اسلام بر ضد مسلمانان و دیگر اعتقادات و اعمالی که از آنان مشهور است.

ابن حجر هیتمی[۴۷] - پس از آنکه بیان می‌دارد که اهل سنت کسی را که علی را بر ابوبکرببرتری دهد، کافر نمی‌دانند – می‌گوید: «علمایی که رافضی‌ها را تکفیر کرده‌اند، به خاطر قبایح و امور ناروای آنان است که به باور مذکور اضافه شده است»[۴۸] .

به علاوه، دین و آیین رافضی‌ها – همانند دیگر ادیانی که ساخته بشر است – دین و آیینی غیر ثابت است، با تغییر زمان‌ها و شرایط و اوضاع و احوال تغییر می‌کند. به همین خاطر گاهی حکمی را می‌بینیم که فقیهی در زمانی از زمان‌ها بر شیعه صادر می‌کند، سپس فقیه دیگری را می‌بینیم که در زمان دیگری غیر از زمان فقیه اول بر همان شیعه حکم دیگری را صادر می‌کند ... ذهبی[۴۹] در ضمن اشاره به تغییر حقیقت مفاهیمی که بر جماعت شیعه اطلاق می‌شود، می‌گوید: ... شیعی اهل غلو در زمان سلف و از نظر آنان کسی است که راجع به عثمان و طلحه و زبیر و معاویه و گروهی از کسانی که با علیسجنگ کردند، سخن گفته و آنان را سب و سرزنش نموده است. و شیعی اهل غلو در زمان ما و از نظر ما کسی است که این بزرگان را تکفیر می‌نماید و از ابوبکر و عمر هم بیزاری می‌جوید»[۵۰] .

شیخ الاسلام ابن تیمیه[۵۱] می‌گوید: «شیعیان نخست (یعنی یاران علیس) در مقدم کردن ابوبکر و عمر بر علی شکی نداشتند، اما گروهی از شیعیان علی، او را بر عثمان مقدم می‌داشتند»[۵۲] .

پس تشیع به عنوان مذهبی که قائل به برتری علی بر عثمانببود، سر بر آورد، سپس در طول قرن‌ها به مذهب و آیینی تبدیل شد که کاملاً با دین اسلام متفاوت است.

تا جایی که عبدالله بن عبدالرحمن بن ابو بطین[۵۳] می‌گوید: «... اما متأخرین شیعه هم‌اکنون میان سب و لعن صحابه و شرک به خداوند عظیم – کاری که نزد بارگاه‌ها انجام می‌دهند – جمع کرده‌اند. آنان کسانی‌اند که شرک عرب‌هایی که رسول اللهجبه سوی آنان مبعوث شد، به آنان نمی‌رسد»[۵۴] .

زین العابدین بن یوسف کردی در رد بر این ادعا که ائمه متقدم، رافضی‌ها را از جمله مسلمانان به حساب آورده‌اند می‌گوید: «... بلکه ائمه و علماء کسانی‌اند که به کفر رافضی‌ها فتوا داده‌اند. به این امر و دیگر احوالشان آگاهم. و همانا متأخرینِ گمراه شیعه بر هیچ یک از عقاید متقدمین غیر تندرو باقی نمانده‌اند»[۵۵] .

این از یک طرف، از طرف دیگر اختلاف نظرات فقهاء در خصوص حکم افراد منتسب به تشیع که نقل شده، نتیجه اختلاف در احکام انواع سب و سرزنش است نه نتیجه اختلاف در خصوص حکم تمامی عقاید رافضی‌ها.

این بدان خاطر است که حکم سب و سرزنش صحابه با توجه به اعتبارات متعددی فرق می‌کند، مانند ماهیت فرد سب و سرزنش شده، و آیا این، سب و سرزنش محض است یا به همراه آن، فرد سرزنش شده هم تکفیر شده است، و آیا فرد سرزنش‌گر شخص معینی را ناسزا گفته یا نوع اشخاص را ناسزا گفته است، و آیا فرد سرزنش‌گر گناه و جرمش را حلال می‌داند یا خیر ... و دیگر اعتباراتی که در کلام فقهاء بیان شده‌است.

به همین خاطر ابوثناء آلوسی پس از نقل اجماع فقهاء بر تکفیر رافضی‌ها می‌گوید: «آنچه از بعضی از فقهاء نقل شده که فرد سرزنش‌گر و ناسزا گو به صحابه, زده می‌شود یا به شدت مجازات می‌شود، بر مواردی حمل می‌شود که سرزنش و ناسزا موجب تکفیر صحابهشنباشد، و خالی از ادعای بغض و ارتداد و حلال دانستن اذیت و آزار صحابه باشد. و منظورشان این نیست که حکم فرد سرزنش‌گر و ناسزا گوینده به طور مطلق همین است. همچنان که بر فرد پژوهشگر پوشیده نیست»[۵۶] .

سبکی می‌گوید: «کسی که معتقد است فرد ناسزا دهنده به صحابه کافر نمی‌شود، از او محقق نشده که این نظر را درباره کسانی که بزرگان صحابه - رضوان الله علیهم - را تکفیر می‌کنند، صادر کرده باشد. یکی از دو وجه نزد ما شافعی‌ها این است که ما سرزنش و ناسزای صرف که همراه با تکفیر صحابه نباشد، فسق می‌دانیم. همچنین امام احمد چنین نظری را دارد، چون او از کشتن کسی که فقط سرزنش و ناسزا از او سر زده، ترس داشت»([۵۷] )([۵۸] ).

آنچه در زیر می‌آید مجموعه‌ای از سخنان فقهاء راجع به جدایی میان انواع سب و ناسزا، و اینکه سب و ناسزای رافضی‌ها در مورد صحابه از نوع مکفره است، و درباره توجیه اختلاف نظرات بعضی از ائمه درباره حکم رافضی‌ها می‌باشد.

۱- امام مالک[۵۹] می‌گوید: «هر کس یکی از اصحاب پیامبرجابوبکر یا عمر یا عثمان یا علی یا معاویه یا عمرو بن عاص را سرزنش و بد و بیراه گوید، اگر بگوید: آنان بر گمراهی و کفرند، در این صورت کشته می‌شود. و اگر صحابه را سرزنش نماید ولی قائل به گمراهی و کفرشان نباشد، در این صورت به شدت مجازات و تنبیه می‌شود»[۶۰] .

۲- محمد بن عبدالوهاب[۶۱] می‌گوید: «هر کس بعضی از صحابه را ناسزا و بد و بیراه گوید: در این صورت اگر آن صحابی از کسانی باشد که فضیلت و کمالش به طور متواتر نقل شده (مانند خلفای راشدین)، اگر معتقد به حق بودن یا مباح بودن ناسزا و بد و بیراه گفتن او باشد، کفر ورزیده است، چون چیزی را تکذیب نموده که به طور قطع از رسول اللهجثابت شده و تکذیب کننده آن کافر است. و اگر معتقد به حق بودن یا مباح بودن ناسزا و بد و بیراه گفتن او نباشد، در این صورت فاسق است، زیرا بد و بیراه گفتن به مسلمان، فسق است. و بعضی از علماء درباره کسانی که به ابوبکر و عمر به طور مطلق ناسزا و بد و بیراه می‌گویند، حکم به کفر آن افراد نموده‌اند. و اگر آن صحابی از کسانی باشد که فضیلت و کمالش به طور متواتر نقل نشده، ظاهر این است که ناسزا گوینده‌اش، فاسق است، مگر اینکه وی را از آن جهت ناسزا گوید که یار و همراه رسول اللهجبوده است، که در این صورت، چنین عملی هم کفر است. و اغلب این رافضیانی که به صحابه به ویژه خلفای راشدین ناسزا و بد و بیراه می‌گویند، معتقد به حق بودن یا مباح بودن و بلکه واجب بودن سب و سرزنش صحابه هستند، زیرا رافضی‌ها با این عمل به خداوند متعال تقرب می‌جویند به گونه‌ای که در نظرشان چنین عملی از بزرگترین امور دینشان می‌باشد -آن گونه که از ایشان نقل شده است-»[۶۲] .

۳- ملاعلی قاری می‌گوید: «و اما هر کس یکی از صحابه را سب و سرزنش نماید، بنا به اجماع علما فاسق و مبتدع است مگر اینکه معتقد باشد که این عمل مباح است یا ثواب و پاداش بر آن مترتب می‌شود - همچنان که بعضی از شیعیان چنین اعتقادی دارند - یا معتقد به کفر صحابه باشد، که در این صورت او بنا به اجماع کافر است البته در صورتی که قرائن حاکی بر کفریات او موجود باشد. و اگر قرائن حاکی بر کفریات او موجود نباشد، او فاسق است و به نظر علمای ما از لحاظ سیاسی جهت دفع فساد و شرشان، کشته می‌شود»[۶۳] .

۴- ابن تیمیه می‌گوید: «و اما هر کس به صحابه ناسزا و بد و بیراه گوید به گونه‌ای که در عدالت و دین صحابه عیب و خللی وارد نکند (مثلاً بعضی از صحابه را به بخل یا ترسویی یا کمی علم یا عدم زهد و امثال آن متصف کند)، این همان کسی است که مستحق تعزیر و شکنجه و تنبیه است، و به صرف چنان عملی تکفیر نمی‌شود. و سخن علمایی که رافضیان را تکفیر نکرده‌اند، بر این حمل می‌شود. اما کسی که به طور مطلق صحابه را لعن و تقبیح می‌نماید، در این زمینه میان علماء اختلاف نظر وجود دارد، چون قضیه میان لعنت از روی خشم و لعنتی که همراه اعتقاد بدان است، مورد تردید است. و اما هر کس از آن تجاوز نماید تا جایی که گمان داشته باشد که بعد از رسول اللهجهمه صحابه جز چند نفر معدود و انگشت شمار مرتد شدند، یا همه صحابه فاسق شدند، این اعتقاد و گمان بدون شک کفر است، چون همانا این اعتقاد تکذیب‌کننده مطلبی است که قرآن در چندین جا درباره رضایت خدا از صحابه و ستایش و تمجید آنان به صراحت سخن می‌گوید. بلکه هر کس در کفر چنین اعتقاد و گمانی شک نماید، کافر است، چون مضمون اعتقاد و گمان مذکور این است که ناقلان قرآن و سنت نبوی کافر یا فاسق‌اند، و این امتی که وصفشان چنین است:

﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ[آل‌عمران: ۱۱۰] .

«شما بهترین مردمانی هستید که به سود انسان‌ها آفریده شده‌اید».

و بهترین امت، که انسان‌های قرن اول هستند، اکثرشان کافر یا فاسق‌اند. و مضمون چنان اعتقادی این است که این امت، بدترین امتهاست و پیشگامان این امت، بدترین مردمان‌اند، و کفر چنین اعتقاد و گمانی به طور بدیهی و ضروری در دین اسلام معلوم و آشکار است. به همین خاطر می‌بینی که عموم کسانی که این سخنان و عقاید از آنان سر زده، روشن می‌گردد که آنان زندیق‌اند و اکثر زندیق‌ها اعتقادشان را پنهان می‌کنند. به طور خلاصه، سرزنش گران و ناسزا گویندگان صحابه چند دسته‌اند: عده‌ای از آنان بدون شک کافرند، عده دیگری کافر نیستند، و عده دیگری هستند که میان کافر بودن و کافر نبودنشان تردید هست»[۶۴] .

۵- ابوعبدالله خرشی[۶۵] می‌گوید: «... قرطبی در شرح صحیح مسلم می‌گوید: «راجع به وجوب احترام به صحابه و تحریم ناسزا و بد و بیراه گفتن به آنان، اختلافی میان علماء نیست. و همچنین میان علماء اختلافی نیست که هر کس بگوید: صحابه بر کفر و گمراهی بوده‌اند، کافر است و باید کشته شود، چون او چیزی را انکار نموده که در شریعت معلوم است و خدا و رسول خدا را تکذیب نموده است. و همچنین کسی که یکی از خلفای چهار گانه را کافر یا گمراه بداند، کافر است. اما درباره اینکه چنین فردی حکم مرتد را دارد که در این صورت از وی درخواست توبه می‌شود یا نه حکم زندیق را دارد که دراین صورت از وی درخواست توبه نمی‌شود و به هر حال کشته می‌شود، این از جمله چیزهایی است که میان علماء اختلاف نظر وجود دارد.

اما هر کس به اصحاب ناسزا و بد و بیراه گوید ولی قائل به کفر و گمراهی آنان نباشد، در این صورت اگر این ناسزا و بد و بیراه گفتن موجب حد باشد (مانند تهمت زنا)، حد قذف (هشتاد ضربه تازیانه) بر او اجرا می‌شود و سپس مجازات و تنبیه شدیدی از قبیل زندانی و حبس ابد و اهانت و تحقیر بر او اِعمال می‌شود مگر اینکه تهمت زنا به حضرت عائشه زند که در این صورت چنین فردی کشته می‌شود، چون او تکذیب کننده قرآن و سنت نبوی است که عائشه را از این عمل مبرا و پاک دانسته‌اند. این رأی امام مالک و دیگران است. و درباره تهمت زنا به دیگر زنان پیامبرجاختلاف نظر وجود دارد که در این زمینه دو قول هست: ۱- تهمت زننده کشته می‌شود، زیرا چنین تهمتی موجب اذیت و آزار پیامبرجمی‌شود. ۲- بعضی بر این باورند که حد تهمت بر او جاری می‌شود و مجازات و تنبیه می‌شود. و اما اگر این ناسزا و بد و بیراه گفتن موجب حد نباشد، در این صورت به طور محکم تازیانه بر او زده می‌شود و به اشد مجازات محکوم می‌شود. ابن حبیب گوید: به حبس ابد محکوم می‌شود تا اینکه بمیرد. و از امام مالک درباره کسی که به عائشه ناسزا و بد و بیراه گوید، روایت شده که به طور مطلق کشته می‌شود. و می‌توان این رأی را بر حالتی حمل نمود که فرد تهمت زنا به عائشه زند». [سخن قرطبی در اینجا پایان می‌یابد] در کتاب «الاکمال» نیز آمده است: «... رأی مشهورش[۶۶] این است که در آن با توجه به سخنش و کسی که به وی ناسزا و بد و بیراه گفته شده، اجتهاد می‌شود، و در «فی»[۶۷] سهمی ندارد. و اما هر کس معتقد باشد که صحابه بر کفر و گمراهی بوده‌اند، کشته می‌شود. و از سحنون چنین حکمی راجع به کسی که درباره خلفای چهارگانه چنین اعتقادی داشته باشد، نقل شده و گوید: «و هر کس چنین اعتقادی درباره غیر از خلفای چهارگانه داشته باشد، مجازات و تنبیه می‌شود» و از او همانند سخن امام مالک نقل شده که هر کس چنین اعتقادی را درباره همه صحابه (اعم از خلفای چهارگانه و دیگران) داشته باشد، کشته می‌شود». [سخن صاحب «الاکمال» در اینجا پایان می‌یابد] پس چنین بر می‌آید که سخن امام مالک این است که هر کس قائل باشد که یکی از صحابه – هر چند غیر خلفای راشدین باشد – بر کفر و ضلالت بوده، کشته می‌شود».

۶- قاضی ابویعلی می‌گوید: «چیزی که فقهاء در خصوص سب و سرزنش صحابه برآنند، این است که اگر فرد، سب و نفرین را حلال بداند، کافر است و اگر آن را حلال نداند، کافر نیست بلکه فاسق است»[۶۸] .

قاضی ابویعلی در توجیه اختلاف در روایات وارده از امام احمد درباره حکم سب کننده صحابه می‌گوید: «او به طور مطلق گفته که هر کس به یکی از صحابه ناسزا و بد و بیراه گوید، کافر است. و اینکه امام احمد با توجه به روایت عبدالله و ابوطالب از کشتن ناسزا گوینده صحابه توقف نموده و گفته که حد کامل بر او اجرا می‌شود و تعزیر و شکنجه‌اش را واجب دانسته، مقتضی این است که امام احمد به کافر بودن چنین فردی حکم نکرده است. شاید گفته امام احمد: «به نظرم او مسلمان نیست» بر حالتی حمل شود که او سب و نفرین صحابه را حلال بداند، که در این صورت بدون هیچ اختلافی میان علماء کافر می‌شود. و نکشتن فرد ناسزا گوینده بر کسی حمل می‌شود که سب و نفرین صحابه را حلال نداند بلکه آن را انجام دهد و اعتقاد به تحریم آن داشته باشد، مانند کسی که مرتکب گناهان می‌شود. و شاید گفته امام احمد: «به نظرم او مسلمان نیست» بر کسی حمل شود که سب و ناسزاگویی‌اش به صحابه در عدالت صحابه عیب و خلل وارد کند مثلاً بگوید: آنان بعد از پیامبرجظلم کردند و فاسق شدند و به ناحق رفتار نمودند. و گفته امام احمد راجع به نکشتن فرد ناسزا گوینده بر کسی حمل می‌شود که سب و ناسزاگویی‌اش به صحابه در عدالت و دین صحابه عیب و خللی وارد نکند مثلاً بگوید: آنان علم و دانش و شجاعت کمی داشتند و درباره سیاست شناخت و آگاهی کمی داشتند و آنان حرص و طمع و علاقه به دنیا داشتند و امثال آن. و ممکن است سخن امام احمد بر ظاهرش حمل شود، پس راجع به کسانی که به صحابه ناسزا و بد و بیراه می‌گویند، دو روایت دارد: در یکی از آن دو روایت، چنین فردی کافر است و در روایت دیگری، فاسق است و کافر نیست»[۶۹] .

بعداً در ضمن فصل‌های بعدی، نقل‌های بیشتری که به این جدایی و تفاوت میان انواع سب و ناسزای رافضی‌ها در مورد صحابه اشاره می‌کند، خواهد آمد.

[۴۷] شوکانی درباره‌اش می‌گوید: «او احمد بن محمد بن حجر وائلی، سعدی، هیتمی اهل مصر است و بعدها به مکه رفت. در همه دانش‌ها به ویژه در فقه شافعی متبحر و ماهر بود و تألیفات خوبی از خود به جای گذاشت. وی انسانی زاهد و قانع و سلفی مسلک بود. امر به معروف و نهی از منکر می‌نمود». به سال ۹۰۹ هجری به دنیا آمد و به سال ۹۷۳ هجری از دنیا رفت. [۴۸] الصواعق الـمحرقة، باب سوم، فصل اول. [۴۹] ابن قاضی شهبه درباره‌اش چنین می‌گوید: «او محمد بن احمد بن عثمان بن قائماز، امام، علامه، حافظ، قاری، مورخ اسلام، ابوعبدالله، اهل ترکمن، فارقی، اهل دمشق است. در مناطق و سرزمین‌های مختلف از بیش از هزار و دویست نفر حدیث شنیده است، همه قرائت‌ها را به خوبی بلد بود و در بقیه علوم هم دست داشت، به علم الحدیث روی آورد و در آن متبحر و ماهر شد و حافظان آن زمان از مکتب وی فارغ التحصیل شدند، تألیفات زیاد و مشهوری را از خود به جای گذاشت، او انسانی متدین و متعهد، اهل ورع و زهد بود». در سال ۶۷۳ هجری متولد شد. سبکی درباره‌اش می‌گوید: «او محدث زمان خود، خاتم حافظان، برپادارنده این علم، پرچمدار اهل سنت و جماعت، امام مردمِ زمان خود از لحاظ حفظ و محکم کاری، و فرد زمانه‌ای که همعصرانش بدان اذعان می‌کنند و به او می‌گویند: انکار نمی‌کنیم که تو از ما حافظ‌تر و محکم‌ کارتر و بزرگ و استاد و معلم ما هستی». وی به سال ۷۴۸ هجری وفات یافت. [۵۰] میزان الاعتدال، در زندگی‌نامه ابان بن تغلب. [۵۱] ابن رجب درباره‌اش می‌گوید: «او احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام، ابن تیمیه حرانی، سپس دمشقی، امام، فقیه، مجتهد، محدث، حافظ، مفسر، اصولی، زاهد، تقی الدین، ابوالعباس، شیخ الاسلام و بزرگ دانشمندان است. شهرت و آوازه‌اش خواننده را از اطاله کلام بی‌نیاز می‌سازد، پس اطاله کلام و زیاده‌گوئی درباره‌اش به جا نیست». در سال ۶۶۱ هجری متولد شد. ابن دقیق العید درباره‌اش می‌گوید: «گمان نمی‌کردم که خداوند کس دیگری را به مانند تو بیافریند». وی به سال ۷۲۸ هجری وفات یافت. [۵۲] منهاج السنة، اثر ابن تیمیه. [۵۳] عبدالله بن عبدالرحمن بن عبدالعزیز، ابو بطین، عائذی، حنبلی، سال ۱۱۹۴ هجری در نجد به دنیا آمد. سرپرستی قضات طائف و شقراء و سپس تمام سرزمین‌های قصیم را به عهده گرفت. وی به سال ۱۲۸۲ هجری از دنیا رفت. [۵۴] الرسائل والـمسائل النجدیة، جزء اول، بخش سوم. [۵۵] الیمانیات الـمسلولة علی الرافضة الـمخذولة. [۵۶] الأجوبة العراقیة علی الأسئلة اللاهوریة، فصل سوم. [۵۷] اشاره است به آنچه که ابوطالب روایت کرده که گوید: از احمد بن حنبل درباره کسی که به اصحاب پیامبرجناسزا گوید، سؤال کردم، در جواب گفت: «از کشتن چنین فردی ترس و اباء دارم، ولی به شدت چنین کسی را مجازات و تنبیه می‌کنم». (الصارم الـمسلول). [۵۸] فتاوی السبکی، باب جامع، فصل «سب النبیج». [۵۹] ذهبی درباره‌اش می‌گوید: «او امام مالک، شیخ الاسلام، حجةالامة، امام دارالهجرت، ابوعبدالله، مالک بن انس بن مالک، حمیری سپس اصبحی و اهل مدینه است...». سال ۹۳ هجری به دنیا آمد. از پیامبرجروایت شده که ایشان فرمودند: «لیضربن الناس أکباد الإبل في طلب العلم، فلا یجدون عالـماً أعلم من عالم الـمدینة» «مردم [بر روی شتران سوار می‌شوند] و شکم آن را در جستجوی علم می‌زنند، آن وقت کسی را عالم‌تر از دانشمند مدینه نمی‌یابند». (امام احمد و ترمذی آن را روایت کرده‌اند. ترمذی آن را حسن دانسته و حاکم و ابن حبان آن را صحیح دانسته‌اند). امام مالک به سال ۱۷۹ هجری دار فانی را وداع گفت. [۶۰] الشفاء بتعریف حقوق الـمصطفی، فصل «و سب آل بیته وأزواجه وأصحابه وتنقصهم حرام ملعون فاعله». [۶۱] امام، محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان تمیمی، به سال ۱۱۱۵ هجری متولد شد. خداوند به وسیله او دعوت توحید را احیاء نمود. وی به سال ۱۲۰۶ هجری وفات یافت. [۶۲] رسالة فيالرد علی الرافضة، موضوع سب و سرزنش صحابه. [۶۳] شم العوارض في ذم الروافض، به نقل از اصول مذهب الشیعة الإمامیه، اثر ناصر قفاری. [۶۴] الصارم الـمسلول، فصل «في تفاصیل القول فیهم». [۶۵] ابوعبدالله، محمد بن عبدالله خرشی (خرشی منسوب به روستای «ابوخراش» در شهر بحیره در کشور مصر است)، فقیه و مجتهد بوده، امامت و پیشوایی در مصر به او ختم شد. و اولین کسی بود که سرپرستی دانشگاه الازهر را به عهده گرفت. به سال ۱۰۱۰ هجری متولد شد و به سال ۱۱۰۱ هجری در قاهره وفات یافت. [۶۶] ظاهراً منظور رأی صاحب کتاب «الاکمال» است. (مترجم) [۶۷] فیء اموالی است که مسلمانان بدون جنگ با کفار به دست می‌آورند.(مترجم) [۶۸] فتاوی السبکی، باب جامع، فصل «سب النبیج». [۶۹] الصارم الـمسلول، فصل «فأما من سب أحداً من أصحاب رسول الله من أهل بیته وغیرهم ...».