اجماع اهل علم و ایمان بر بطلان دین رافضیان

فصل ششم: مجموعه‌ای از سخنان امامان اهل بیت در خصوص رافضی‌ها

فصل ششم: مجموعه‌ای از سخنان امامان اهل بیت در خصوص رافضی‌ها

این فصل را با سخنی از امام آجری شروع می‌کنیم که هنگام نقل سخنان امامان اهل بیت در خصوص رافضی‌ها در کتابش، «الشریعة» در ابتدا ذکر نموده است. آجری گوید: «... ما علی بن ابی طالب – کرم الله وجهه – و فاطمهبو حسن و حسینبو عقیل بن ابی طالبسو فرزندانش و فرزندان جعفر طیارشو خاندان پاک و مبارکشان را از عقاید و آراء رافضیانی که از راه راست و هدایت منحرف شده‌اند، مبرا می‌کنیم.

اهل بیت پیامبرجبسیار با منزلت‌تر و درست رأی‌تر و عارف‌تر به خدا و رسول خداجهستند از آنچه که رافضی‌ها به آنان نسبت می‌دهند. خداوند کریم علی بن ابی طالبسو خاندان پاک و مبارکش را مبرا و مصون داشته از چیزی که رافضی‌ها با دلایل و براهین به آنان نسبت می‌دهند. و آن بزرگواران با ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و عائشه و سایر صحابه جز به نیکی رفتار ننموده‌اند، بلکه به نظر ما همه‌شان در بهشت برادرانه بر تخت‌هایی رو به روی هم هستند که خداوند کریم، کینه و بغض و دشمنی را از دلهایشان کنده است، همچنان که خداوند عزوجل می‌فرماید:

﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِينَ ٤٧[الحجر: ۴۷] .

«آنچه از کینه و بغض و دشمنی که در درونشان بوده بیرون می‌آوریم و آنان برادرانه بر تخت‌هایی رو به روی هم هستند».

خداوند از همه ‌آنها راضی باد!.

نظر علی بن ابی طالبسدرباره ابوبکر و عمر و عثمان و دیگر صحابه را قبلاً ذکر کردیم و گفتیم که کشتن عثمانسچه مصیبت بزرگی برای حضرت علی بود و او از قتل عثمان در پیشگاه خداوند درخواست تبرئه و پاکی و بیزاری‌اش از این جریان را نمود.

همچنین فرزندان و خاندان پاکش، عقاید و آرای بد رافضی‌ها را انکار می‌کنند و از آنان اعلام برائت و بیزاری می‌کنند. و به محبت ابوبکر و عمر و عثمان و سایر صحابهشامر می‌کنند. و خداوند کریم اهل بیت رسول اللهجرا از عقاید پلید و ناپاکی که شایسته مسلمانان نیست، برتر و بالاتر و مبرا نموده است ...

خداوند از اهل بیت پیامبرجراضی گردد و از طرف تمامی مسلمانان جزای خیر را به آنان بدهد»![۱۳۶] .

آنچه در زیر می‌آید مجموعه‌ای از سخنان آن ائمه بزرگوار در خصوص رافضی‌ها می‌باشد:

۱- امیر المؤمنین علی بن ابی طالبسمی‌فرماید: «خدایا، هر کسی را که در دشمنی ما زیاده روی می‌کند و هر کسی را که در دوستی ما غلو و زیاده روی می‌کند، لعنت کن»[۱۳۷] . همچنین میفرماید: «هر کسی نزد من آورده شود و مرا بر ابوبکر و عمر برتری دهد، حد افترا زننده بر وی جاری می‌کنم»[۱۳۸] .

به حضرت علی گفته شد: گروهی جلو در مسجد هستند و ادعا می‌کنند که تو پروردگارشان هستی، علی آنان را فرا خواند و به آنان گفت: «وای بر شما! چه می‌گویید»؟! گفتند: تو پروردگار و آفریننده و رازق ما هستی. حضرت علی گفت: «وای بر شما! همانا من بنده‌ای مثل شما هستم، مثل شما غذا می‌خورم و مثل شما می‌نوشم. اگر خدا را اطاعت کنم، در صورتی که بخواهد به من ثواب و پاداش می‌دهد و اگر نافرمانی خدا کنم، می‌ترسم که مرا عذاب دهد. پس از خدا بترسید و برگردید». آن جماعت از این کار امتناع کردند و به حرف حضرت علی گوش نکردند، فردای آن روز قنبر آمد و گفت: به خدا قسم، آنان باز گشته‌اند و همان سخن را تکرار می‌کنند. علی گفت: «آنان را بیاورید». آن جماعت همان سخنان قبلی را گفتند. در روز سوم حضرت علی فرمود: «اگر دوباره آن سخنان را بگویید، با بدترین صورت شما را خواهم کشت». آن افراد از این کار امتناع کردند و به حرف علی گوش ندادند. آنگاه حضرت علی فرمود: «ای قنبر، همراه آنان کارگرانی برایم بیاور تا بین در مسجد و منزل گودال‌هایی حفر کنند». و گفت: «گودال‌های عمیقی را حفر کنید». و هیزم آورد و آن هیزم را آتش زد و در گودال‌ها انداخت و گفت: «یا شما را در این گودال‌ها می‌اندازم یا از این عقیده‌تان بر گردید». آنان از برگشتن از عقیده‌شان خودداری کردند. پس حضرت علی آنان را در آن گودال‌ها انداخت تا زمانی که آنان سوختند، گفت: إنی إذا رایت أمراً منکرا أوقدت ناری و دعوت قنبرا[۱۳۹] «هر گاه چیز منکر و ناپسندی ببینم، آتشم را بر می‌افروزم و قنبر را فرا می‌خوانم».

۲- حسن بن علی بن ابی طالببدر جواب این مطلب گفته که شیعیان گمان می‌کنند که علی پیش از روز قیامت مبعوث می‌شود، گفت: «دروغ گفتند به خدا قسم اینان شیعه نیستند و اگر علی مبعوث می‌شد، زنانش را به ازدواج در نمی‌آوردیم و مالش را تقسیم نمی‌کردیم»[۱۴۰] .

۳- زین العابدین، علی بن حسین بن علی بن ابی طالب[۱۴۱] به مردی از رافضی‌‌ها که راجع به ابوبکر صدیق از وی سؤال نمود، گفت: «مادرت بی‌اولاد باد! کسانی که از من بهترند یعنی رسول اللهجو مهاجرین و انصار وی را «صدیق» نام نهاده‌اند. پس هر کس وی را صدیق نام ننهد، خداوند متعال سخنش را تصدیق نمی‌کند». وی افزود: «جماعتی از مردم عراق آمدند و نزد من نشستند. از ابوبکر و عمر سخن گفتند و به آن دو ناسزا گفتند. سپس در مورد سرزنش و بد و بیراه گفتن عثمان به زانو نشستند. من به خاطر این کارشان آنان را سرزنش و ملامت نمودم»[۱۴۲] .

۴- حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب[۱۴۳] به مردی از رافضی‌ها گفت: «اگر خداوند شما را در اختیار ما قرار دهد و این اجازه را به ما بدهد، دستها و پاهایتان را بر خلاف یکدیگر قطع خواهیم نمود و توبه شما را قبول نخواهیم کرد». به او گفتند: چرا توبه او را قبول نمی‌کنی؟ گفت: «ما بهتر از شما اینان را می‌شناسیم. همانا اینان اگر خواستند شما را تصدیق می‌کنند و اگر خواستند شما را تکذیب می‌نمایند. و گمان کرده‌اند که آنان در تقیه راه مستقیم و راست را در پیش گرفته‌اند»[۱۴۴] . و افزود: «مغیره بن سعید[۱۴۵] بر من داخل شد و نزدیکی و شباهت مرا با رسول اللهجذکر نمود - و من در هنگام جوانی بسیار شبیه رسول اللهجبودم - سپس ابوبکر و عمر را لعنت نمود. گفتم: ای دشمن خدا! آیا نزد من این حرف‌ها را می‌زنی؟! سپس دست را در گلویش انداختم تا اینکه زبانش بیرون آمد»[۱۴۶] .

۵- ابوجعفر، محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب[۱۴۷] به مردی از رافضی‌ها گفت: «به خدا قسم، کشتنت عبادت است»[۱۴۸] . و به مردی از یارانش گفت: «به من خبر رسیده که افرادی در عراق به ابوبکر و عمر ناسزا می‌گویند و گمان می‌کنند که ما را دوست دارند و گمان می‌کنند که ما چنین دستوری را به آنان داده‌ایم. پس به آنان بگو که من در پیشگاه خدا از آنان بری و بیزارم. سوگند به کسی که جانم در اختیار اوست اگر به قدرت برسم با ریختن خونشان به خداوند تقرب می‌جویم»[۱۴۹] .

۶- زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب[۱۵۰] می‌گوید: «رافضی‌ها دشمن جنگی من و پدرم هستند. رافضی‌ها به ما ستم نمودند همان طور که خوارج به حضرت علی ستم نمودند»[۱۵۱] .

۷- عبدالله بن حسن بن حسن بن علی[۱۵۲] شدر پاسخ این سؤال که آیا در اهل قبله ما,کافرانی وجود دارند، گفت: «بله، رافضی‌ها». و به سدی گفت: «ای سدی! درباره شیعیان ما, که شما را در کوفه پذیرفته‌اند، به من خبر بده». سدی گفت: همانا جماعتی که خودشان را به شما منسوب می‌کنند قائل به تناسخ ارواح‌اند! گفت: «ای سدی! اینان دروغ گفتند اینان از ما نیستند و ما هم از آنان نیستیم». سدی گفت: افرادی پیش ما هستند که خود را به شما منسوب می‌کنند، اینان گمان می‌کنند که علم در دل‌های شما قرار داده شده و شما علم غیب دارید، عبدالله گفت: «ای سدی! اینان از ما نیستند و ما هم از آنان نیستیم»[۱۵۳] .

۸- جعفر صادق بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب[۱۵۴] زمانی که یکی از رافضی‌ها نزدش فرستاده شده بود و از او سؤال کرد که آیا وی (فرد رافضی) در بهشت است یا جهنم، گفت: «... او در جهنم است». سپس گفت: «می‌دانی که من از کجا دانستم که او رافضی است؟! او گمان می‌کند که من علم غیب دارم. هر کس گمان کند که غیر از خدا کسی از ما علم غیب می‌داند، کافر است و کافر هم در آتش جهنم می‌باشد»[۱۵۵] . در جای دیگری می‌گوید: «خداوند اعلام برائت و بیزاری می‌کند از کسی که از ابوبکر و عمر اعلام برائت و بیزاری می‌کند»[۱۵۶] . همچنین در جای دیگری می‌گوید: «همانا ناپاکان از اهل عراق گمان می‌کنند که ما با ابوبکر و عمر دشمنی داریم در حالی که آنان پدران ما هستند»[۱۵۷] .

۹- عمر بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب[۱۵۸] می‌گوید: «به خدا قسم، اینها چیزی نیستند مگر اینکه خودشان را به زور به ما نسبت داده و در زیر نام ما عقاید پست خود را ترویج می‌دهند»[۱۵۹] .

۱۰- از عبدالله بن حسن بن حسینبدرباره ابوبکر و عمر سؤال شد، در جواب گفت: «درود و سلام خدا بر آنان باد! و درود و سلام خدا بر کسی مباد که بر آن دو درود نمی‌فرستد. و ما فردا از همه کسانی که ما را طعمه آمال و خواسته‌های خودشان قرار می‌دهند، بریء و به دوریم»[۱۶۰] .

۱۱- عبدالله بن حسین بن حسن می‌گوید: «گواهی می‌دهم که رافضی‌ها مشرک‌اند. چگونه مشرک نیستند اگر از آنان بپرسی: آیا پیامبرجگناه کرد؟ می‌گویند: بله، و خداوند از تمامی گناهان گذشته و آینده‌اش صرف‌نظر نموده و مورد عفو قرار داده، اما اگر به آنان بگویی: آیا علی گناه کرده؟ می‌گویند: خیر، و هر کس آن را بگوید، کفر ورزیده است»[۱۶۱] .

۱۲- مردی از رافضی‌ها در حضور حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب[۱۶۲] به ام المؤمنین عایشه صدیقه دختر ابوبکر صدیقبتهمت زنا زد. حسن بن زید گفت: «ای غلام، گردن این مرد را بزن». علویان به حسن بن زید گفتند: این مردی از شیعیان ماست. گفت: «پناه به خدا! این مرد بر پیامبرجطعنه زده و از او بدگویی کرده است، خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ٱلۡخَبِيثَٰتُ لِلۡخَبِيثِينَ وَٱلۡخَبِيثُونَ لِلۡخَبِيثَٰتِۖ وَٱلطَّيِّبَٰتُ لِلطَّيِّبِينَ وَٱلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَٰتِۚ أُوْلَٰٓئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَۖ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٢٦[النور: ۲۶] .

«زنان ناپاک برای مردان ناپاک و مردان ناپاک برای زنان ناپاک‌اند. و زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاک‌اند. آنان از آنچه درباره‌شان می‌گویند، مبرا هستند و برایشان بخشش (پروردگار) و روزی فراوان هست».

پس اگر عائشه، ناپاک باشد پیامبرجهم ناپاک است. این مرد کافر است و گردنش را بزنید». پس گردنش را زدند[۱۶۳] .

۱۳- یک نفر رافضی از اهل عراق نزد محمد بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب[۱۶۴] آمد و جلو او شروع به نوحه‌سرایی نمود و از عائشه به بدی یاد کرد. محمد بن زید چوبی را بلند کرد و با آن به فَرق سرش زد و وی را کشت. مردم گفتند: این مرد از شیعیان ما بود و ما را دوست می‌داشت. محمد بن زید گفت: «این مرد، جدّ مرا (منظور پیامبرجاست) بی‌غیرت و دیّوث نامیده و هر کس جدّ مرا بی‌غیرت و دیّوث بنامد، مستحق قتل است و من او را می‌کشم»[۱۶۵] .

[۱۳۶] کتاب «الشریعة»، باب «ذکر ما جاء فی الرافضة و سوء مذهبهم». [۱۳۷] لالکائی آن را در کتاب «شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة» و ابن ابوعاصم در کتاب «السنة» روایت کرده‌اند. [۱۳۸] ابن تیمیه آن را در کتاب «منهاج السنة» آورده است. [۱۳۹] ابن حجر آن را در کتاب «فتح الباری» با سندش روایت کرده و می‌گوید: «سند این روایت حسن است». [۱۴۰] آجری آن را در کتاب «الشریعة» روایت کرده است. [۱۴۱] ذهبی درباره‌اش می‌گوید: «او علی بن حسین، پسر امام علی بن ابی طالب، سید، امام، زین العابدین، هاشمی، علوی و اهل مدینه است. از پدرش، امام حسین شهید حدیث، روایت نمود. در روز کربلا همراه پدرش بود و آن وقت ۲۳ سال داشت. آن موقع بیمار بود و جنگ نکرد. همچنین از پدربزرگش به طور مرسل و از صفیه، ام المؤمنین و ابوهریره و عائشه و ابورافع و عمویش، امام حسن و عبدالله بن عباس و ام سلمه و مسور بن مخرمه و زینب بنت ابوسلمه حدیث را روایت نمود. او هیبت عجیبی داشت و همواره طرفدار حق بود. و به خاطر شرافت و بزرگواری و علم و اهلیت و کمال عقلش، برای امامت عظمی شایستگی و صلاحیت داشت». سال ۳۸ هجری متولد شد. زهری می‌گوید: «از میان اهل بیت کسی را برتر از علی بن حسین ندیده‌ام». وی به سال ۹۴ هجری وفات یافت. [۱۴۲] ذهبی در کتاب «السیر» آن را در ضمن زندگی‌نامه‌اش آورده است. [۱۴۳] ذهبی درباره‌اش گوید: «او حسن پسر دخترزاده رسول اللهج، سید ابومحمد، حسن، پسر امیر المؤمنین، ابوالحسن علی بن ابی طالب، هاشمی، علوی، اهل مدینه، امام، ابومحمد است. از پدرش و عبدالله بن جعفر حدیث را روایت نموده است. او با وجود صداقت و بزرگواری‌اش احادیث کمی را روایت نموده است. و صلاحیت و شایستگی خلافت را داشت». از کسانی بود که در شهادت امام حسین حضور داشت. وی به سال ۹۹ هجری وفات یافت. [۱۴۴] مزی آن را در کتاب «تهذیب الکمال في أسماء الرجال» در ضمن زندگی‌نامه‌اش آورده است. [۱۴۵] ابن کثیر راجع به حوادث سال ۱۱۹ هجری می‌گوید: «در این سال خالد بن عبدالله قسری، مغیره بن سعید و جماعتی از یارانش که از کارهای باطل وی پیروی می‌کردند، کشته شدند. این مرد، ساحر و فاجر و شیعه‌ای خبیث بود. هنگامی که وضعیت و احوالش به خالد رسید، دستور داد وی را احضار کنند، پس شش یا هفت نفر وی را آوردند. خالد دستور داد که تختش را به مسجد آورند. و دستور داد که شاخه‌های نی و نفت را بیاورند. در این وقت خالد نفت را بر روی شاخه‌های نی ریخت و به مغیره دستور داد که شاخه‌ای از آن را به سینه بچسباند. او از این کار امتناع نمود. پس وی را زدند تا اینکه یک شاخه از آن را به سینه بچسباند. آنگاه خالد نفت را روی سرش ریخت و سپس با آتش سوزاند. و با بقیه یارانش این چنین عمل شد. [۱۴۶] ذهبی آن را در کتاب «السیر» در ضمن زندگی‌نامه‌اش آورده است. [۱۴۷] ذهبی درباره‌اش می‌گوید: «او سید و امام، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن علی، علوی، فاطمی، اهل مدینه و فرزند زین العابدین است. از دو جد خود، یعنی پیامبرجو علیسبه طور مرسل حدیث را روایت نموده. همچنین از دو جد دیگرش، یعنی حسن و حسین به طور مرسل حدیث را روایت کرده است. و از ابن عباس و ام سلمه و عائشه – به طور مرسل – و از ابن عمر و جابر و ابوسعید و عبدالله بن جعفر و سعید بن مسیب و پدرش زین العابدین و محمد بن حنفیه حدیث را روایت نموده. همچنین از ابوهریره و سمره بن جندب به طور مرسل حدیث را روایت کرده است. ابوجعفر، امام، مجتهد، تلاوت‌کننده قرآن و دارای شأن بزرگی بود، اما در قرآن به مرتبه ابن کثیر و امثال او، و در فقه به مرتبه ابوزناد و ربیعه، و در حفظ و معرفت سنن به مرتبه قتاده و ابن شهاب نمی‌رسد. نه در دوستی‌اش زیاده‌روی می‌کنیم و نه او را کوچک می‌شماریم و به خاطر آنکه جامع صفات کمال بوده، به خاطر خدا وی را دوست داریم. و حافظان بر احتجاج به ابوجعفر اتفاق نظر دارند». سال ۵۶ هجری به دنیا آمد. بسام صیرفی می‌گوید: «راجع به ابوبکر و عمر از ابوجعفر سؤال کردم، گفت: به خدا قسم، آن دو را دوست دارم و برایشان طلب مغفرت می‌نمایم. و هر کس از اهل بیتم را که دیده‌ام، آن دو را دوست داشته است». وی به سال ۱۱۴ هجری وفات یافت. [۱۴۸] لالکائی آن را در کتاب «شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة» روایت نموده است. [۱۴۹] ابن بطه آن را در کتاب «الشرح و الإبانة» روایت نموده است. [۱۵۰] ذهبی درباره‌ایشان می‌گوید: «او زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب، ابوالحسین، هاشمی، علوی، اهل مدینه، برادر امام باقر است. از پدرش زین العابدین و برادرش امام باقر و عروه بن زبیر حدیث را روایت نموده و برادرزاده‌اش جعفر بن محمد از او حدیث روایت نموده است. زید انسانی عالم، بزرگوار، صالح، متقی و متعهد بود». و سپس به شهادت رسید. عیسی بن یونس می‌گوید: «رافضی‌ها نزد زید آمدند و گفتند: از ابوبکر و عمر اعلام برائت و بیزاری کن تا تو را یاری کنیم. زید گفت: این کار را نمی‌کنم بلکه آن دو را به دوستی می‌گیرم. رافضی‌ها گفتند: بنابراین ما تو را ترد می‌کنیم. از اینجا بود که به آنان «رافضه» گفته شد. اما زیدیه، همان سخن زید را تکرار کردند و همراه او جنگیدند». از عمرو بن قاسم روایت است که گوید: «بر جعفر صادق داخل شدم در حالی که افرادی از رافضی‌ها نزدش بودند. گفتم: این رافضی‌ها از عموی تو، زید اعلام برائت و بیزاری می‌کنند. گفت: خداوند برائت جوید از کسی که از زید اعلام برائت و بیزاری می‌کند. به خدا قسم، او از همه ما بیشتر قرآن می‌خواند و در دین خدا از همه‌مان فقیه‌تر است و از همه ما بیشتر صله رحم را به جا می‌آورد». وی به سال ۱۲۵ هجری به شهادت رسید. [۱۵۱] صفدی آن را در کتاب «الوافی بالوفیات» در ضمن زندگی‌نامه‌اش آورده است. [۱۵۲] ابن عساکر درباره‌اش می‌گوید: «او عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب، ابومحمد هاشمی، اهل مدینه است. از پدر و مادرش و عبدالله بن جعفر بن ابی طالب حدیث را روایت نموده است». وی درسال ۱۴۵ هجری وفات یافت. [۱۵۳] ابن عساکر آن دو گفته را در کتاب «تاریخ دمشق» در ضمن زندگی‌نامه‌اش آورده است. [۱۵۴] ذهبی درباره‌اش می‌گوید: «او جعفر بن محمد ابن علی بن شهید ابوعبدالله – نور چشمان و محبوب و دخترزاده پیامبر، امام حسین - پسر امیر المؤمنین ابوالحسن علی بن ابی طالب، امام صادق، شیخ و بزرگ بنی هاشم، ابوعبدالله قریشی، هاشمی، علوی، نبوی اهل مدینه، یکی از علمای برجسته است. مادرش، ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر تیمی است که مادر ام فروه ، اسماء دختر عبدالرحمن بن ابوبکر است. به همین خاطر امام جعفر صادق می‌گفت: «ابوبکر صدیق دوبار مرا به دنیا آورد». او از رافضی‌ها بدش می‌آمد و از آنان خشمگین و عصبانی بود، وقتی می‌دانست که آنان - چه در ظاهر و چه در باطن - متعرض پدر بزرگش، یعنی ابوبکر می‌شوند و به او ناسزا می‌گویند. در این شکی نیست». در سال ۸۵ هجری متولد شد. ابوحنیفه می‌گوید: «کسی را ندیده‌ام که فقیه‌تر از جعفر بن محمد باشد». وی در سال ۱۴۸ هجری وفات یافت. [۱۵۵] الـمعرفة و التاریخ، اثر فسوی. [۱۵۶] ذهبی در کتاب «السیر» در ضمن زندگی‌نامه‌اش آن را آورده و می‌گوید: «این گفته از جعفر صادق به حد تواتر رسیده است. خدا را به شاهد می‌گیرم که او در گفته‌اش صادق و خالص بوده و برای کسی دورویی ننموده است و این سخنش از صمیم قلبش برخاسته است. پس خداوند رافضی‌ها را زشت گرداند»!. [۱۵۷] فضائل الصحابة، اثر دارقطنی، «ذکر ما روی عن آل أبی‌طالب وأولاد علي علیهم السلام فی أبی بکر و عمرإ». [۱۵۸] ابن حجر درباره‌اش گوید: «او عمر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب هاشمی، اهل مدینه، اصغر است. از پدرش و برادرزاده‌اش جعفر بن محمد بن علی و سعید بن مرجانه حدیث را روایت نموده و از پیامبرجبه طور مرسل حدیث روایت کرده است. ابن حبان وی را در جمله افراد ثقه و مورد اطمینان آورده است. عتمه بن بشیر اسدی می‌گوید: «عمر بن علی بن حسین انسانی فاضل و بزرگوار بود. او بسیار عبادت می‌کرد و اهل اجتهاد بود. و برادرش، ابوجعفر وی را گرامی می‌داشت و منزلت و قدرش را والا می‌دانست». [۱۵۹] فضائل الصحابة، اثر دارقطنی، «ذکر ما روی عن آل ابی‌طالب وأولاد علي علیهم السلام في أبي‌بکر عمرإ». [۱۶۰] ابن بطه آن را در کتاب «الشرح والإبانة» روایت نموده است. [۱۶۱] ابن بطه آن را در کتاب «الشرح والإبانة» روایت کرده است. [۱۶۲] ذهبی درباره‌اش می‌گوید: «او زیدی، امیر، صاحب جرجان، حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن امام علی بن ابی طالب علوی است. در سال ۲۵۰ هجری با لشکر زیادی علیه سلاطین عباسی قیام کرد و بر ناحیه جرجان تسلط یافت و لشکریان سلاطین عباسی را شکست داد. سپس شهر ری را گرفت و بر دیلم چیره شد و در آنجا قدرت و حکومت را به دست گرفت و حکومتش چندین سال طول کشید». وی به سال ۲۷۰ هجری وفات یافت. [۱۶۳] لالکائی آن را در کتاب «شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة» روایت کرده است. [۱۶۴] او برادر حسن بن زید است. ذهبی گوید: «... پس از حسن بن زید، برادرش محمد بن زید بر سر کار آمد. او مورد ظلم و ستم قرار گرفت تا اینکه قبل از سال ۲۹۰ هجری به قتل رسید. [۱۶۵] الصارم الـمسلول، فصل «فأما من سب أزواج النبیج».