۵- انجام مناظرات در یک مکان معین:
علما میگویند که شایسته است مناظرات در اماکن خلوت و با حضور افراد کمی انجام گیرد. زیرا این امر موجب تمرکز بیشتر فکر و فهم، تصفیه ذهن و برای کسب حسن نیت بهتر است. اگر این امر در حضور گروه فراوانی انجام گیرد، انگیزههای ریا و تلاش برای غلبه بر طرف مقابل وسیله به حق یا باطل به وجود میآید.
آیه زیرا به این امر اشاره دارد: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُكُم بِوَٰحِدَةٍۖ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثۡنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُواْ﴾[سبأ: ۴۶] «بگو من شما را فقط یک نصیحت میکنم. و آن این است که: دو نفر، دو نفر یا به تنهایی و یکی یکی [خالصانه] برای خدا برخیزید [و اندیشههای خفته را زنده کنید] سپس [درباره محمد که سالها با او به سر بردهاید] بیندیشید».
علما با استفاده از این آیه استدلال کردهاند: که جو عمومی و اماکن پرجمعیت حق را میپوشاند و فکر را پریشان میکند و بیشتر افراد این جمعیت نیز در زمینه بحث تخصص ندارند. بلکه بیشتر به غوغا سالاری و تقلید کورکورانه میپردازند، این امر موجب میشود حق پوشیده شود.
اما هنگامی که گفتگو و مناظره میان دو نفر یا از هر طرف دو نفر و تعداد کمی صورت گیرد، بیشتر باعث تمرکز فکر و نزدیک شدن آرا میشود. همچنین در چنین فضایی احتمال بیشتری وجود دارد که فردی که اشتباه میکند حق را قبول کند و از باطل با اشتباهی که بدان معتقد بود، دست بردارد.
در حالی که مناظره در برابر مردم چنین نیست. گاهی تسلیم شدن و اعتراف به اشتباه در برابر مخالفان و موافقان سخت و سنگین است.
به همین دلیل در این آیات به پیامبر ص سفارش شده است که با این روش با مردم برخورد کند. زیرا اتهامهای آنها به ایشان همانند اتهام اقوام پیشین به پیامبران غوغا سالاری بود.
آنچه در کتب سیره آمده است این امر را بیشتر روشن میسازد: در یکی از شبها ابوسفیان بن حرب، ابوجهل بن هشام، أخنس بن شریق، عمرو بن وهب ثقفی از خانه خارج شدند تا به سخنان رسول خدا ص در حالی که شبانه در خانه نماز میخواند، گوش فرا دهند. هر کدام از آنها در گوشهای نشستند و به او گوش دادند در حالی که هیچ کدام از وجود دیگری تا اینکه سپیده دمید و در راه بازگشت همدیگر را دیدند و شروع به سرزنش و ملامت یکدیگر نمودند و به یکدیگر میگفتند: اگر یکی از افراد نادانتان شما را [در این حال] میدید باعث میشد در درون او شک به وجود بیاید. سپس همگی رفتند.
تا اینکه شب دوم فرا رسید. هر کدام آنها به همان جایی که در آن پنهان شده بودند بازگشتند و تا صبح به حرفهای او گوش دادند. تا اینکه صبح پراکنده شدند و در راه همدیگر را دیدند و سخنان شب اول میان آنان ردّ و بدل شد و همدیگر را سرزنش کردند. سپس رفتند تا اینکه در شب سوم به یکدیگر گفتند: تا زمانی که قول ندهیم که دیگر به اینجا برنگردیم، از اینجا نمیرویم. سپس بر این امر پیمان بستند. آنگاه متفرق شدند. هنگامی که صبح شد، أخنس بن شریق عصایش را برداشت و از خانه خارج شد. تا اینکه به خانه ابوسفیان بن حرب رسید. به او گفت: ای أباحنظله نظرت درباره آنچه از محمد شنیدی چیست؟ گفت: ای أباثعلبه من اموری را شنیدم که آنها را میدانم و هدف از آنها را نیز به خوبی درک میکنم و اموری را شنیدم که نه آنها را میدانم و نه میدانم که منظور از آنها چیست. أخنس گفت: قسم به کسی که تو بدان سوگند خوردی، من هم چنین هستم. سپس از پیش او رفت تا این که به ابوجهل رسید. وارد خانهاش شد و گفت: ای اباالحکم! نظر تو درباره آنچه از محمد شنیدی چیست؟ گفت: چه چیزی شنیدم! ما و بنی عبدمناف بر سر شرف و عزت با همدیگر نزاع میگردیم. آنان [مردم را] اطعام کردند. ما هم چنین کردیم. [مسؤلیت را] بر عهده گرفتند، ما هم چنین کردیم. آنان بخشش نمودند، ما هم این کار را کردیم تا اینکه مانند اسبهای شرطبندی به زانو افتادیم. آنان گفتند: از میان ما پیامبری خواهد بود که از آسمان بر او وحی نازل میشود. پس چگونه این امر را در مییابیم؟! به خدا به او ایمان نمیآوریم و او را تصدیق نمیکنیم. أخنس از پیش او رفت و او را ترک کرد.