دانش جرمشناسی
علم جرمشناسی به انکار یا ظاهرسازی متهمان توجهای ندارد افسانهسرایی مجرمان ما یا مغرضها نمیتواند آگاهان به این علم را از کشف حقیقت باز دارد.
مثلا در داستان یوسف÷و زلیخا میبینیم:
زلیخا میخواهد یوسف را از راه بدر کند اما یوسف قبول نمیکند زلیخا طرح جرمی را میریزد، درها را میبندد، و یوسف را وسوسه میکند، یوسف همچنان انکار مینماید، زلیخا میخواهد او را مجبور کند، اما یوسف به طرف در میدود، زلیخا پشت سرش دویده دستش به پیراهن میرسد و پیراهن یوسف پاره میشود، در این لحظه در باز شده و بین دو لنگه در، شوهر زلیخا با همراهان ظاهر میگردد. حالت آشفته زلیخا و یوسف نشان از جرمی دارد!
زلیخا پیشدستی کرده و میگوید: ﴿قَالَتۡ مَا جَزَآءُ مَنۡ أَرَادَ بِأَهۡلِكَ سُوٓءًا إِلَّآ أَن يُسۡجَنَ أَوۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٢٥﴾[يوسف: ۲۵] «سزای کسی که نسبت به زن تو اراده بدی داشته باشد چیست جز آنکه زندانی یا شکنجه شود!».
ببینید زلیخا چگونه دروغ میگوید، او جرم یوسف را ثابت نمیکند آن را امری واضح و روشنتر از آفتاب جلوه میدهد او مرحله بعدی، یعنی چگونکی سزای جرم یوسف را مطرح میسازد.
ظاهرا در مقابل این زن مکار، یوسف بازنده است، همه چیز به نفع زلیخاست.
او زن است و معمولاً در اینگونه حوادث زن مظلوم است و قاضی خود نیز در این قضیه ذینفع است، اگر زنش متهم شود آبروی او نیز میریزد. در مقابل، یوسف موقعیت اجتماعی ممتازی ندارد زبان چرب و نرمی نیز ندارد، بسادگی میگوید: ﴿قَالَ هِيَ رَٰوَدَتۡنِي عَن نَّفۡسِيۚ﴾[يوسف: ۲۶] «زلیخا از من گناه میخواست».
اما دخالت هوشمندانه یک همراه عزیز مصر که اتفاقاً از خویشاوندان زلیخا بود صحنه را عوض کرد.
﴿وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن كَانَ قَمِيصُهُۥ قُدَّ مِن قُبُلٖ فَصَدَقَتۡ وَهُوَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٢٦ وَإِن كَانَ قَمِيصُهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ فَكَذَبَتۡ وَهُوَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٢٧ فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ قَالَ إِنَّهُۥ مِن كَيۡدِكُنَّۖ إِنَّ كَيۡدَكُنَّ عَظِيمٞ٢٨﴾[يوسف: ۲۶-۲۸] «و در این هنگام، شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد که: "اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن زن راست مىگوید، و او از دروغگویان است. و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ مىگوید، و او از راستگویان است. هنگامى که (عزیز مصر) دید پیراهن او (یوسف) از پشت پاره شده، گفت: این از مکر و حیله شما زنان است; که مکر و حیله شما زنان، عظیم است».
بدون شک زلیخا تا آخر هم گناه خود را نپذیرفت اما دلیلتراشی و بهانهسازی او، شوهر را قانع نکرد او شاید گفته بود که یک لحظه یوسف در کشمکش، تصادفا پشت به من کرد و پیراهنش پاره شد و از این حرفهای بی دلیل که گفتنش آسان است! اما شوهر با هوشتر از اینها بود که دیگر گول بخورد دلیل جرم، خیلی قوی بود.
این است فایده دانش جرمشناسی، هر چقدر هم یک طرف طرار و مکار و حیلهگر باشد باز شاهد جرم رسوایش میکند.
در این کتاب با همین روش دعوای شیعه و سنی مبنی بر راست یا دروغبودن غدیر خم و جانشینی علی و شکستهشدن پهلوی فاطمه را به محک میکشیم و بیاعتنا به جار و جنجال و دعوا و مکر طرفهای دعوا به کمک علم جرمشناسی ثابت میکنیم که حقیقت چیست و کی دروغگوست. درست مثل پیراهن پاره یوسف که زبان چرب و نرم زلیخا را از تاثیر انداخت.