ماجرا چيست؟ به روایت سنى!
در ماههای آخر عمر، رسول اللهصحضرت علی را با لشکری به یمن فرستاد تا کارها را از حضرت خالد تحویل بگیرد حضرت خالد دو ماه پیشتر رفته بود تا زکات جمع کند و امور را به نظم درآورد و سرکشان را به جایی بنشاند.
حضرت محمدصبه حضرت علیسگفتند به خالد بگو که برگردد و فرمودند: لشکر او مختار است که هرکس میخواهد برگردد، برگردد و هرکس میخواهد بماند میتواند بماند، و بعد با علی برگردد.
حضرت علیسرفت و کارها را از حضرت خالد تحویل گرفت و به اتمام رسانید و اراده برگشت کرد! در کاروان علی، مال زکات و شترها و مواشی مانع از حرکت سریع بود و موسم حج پیوسته نزدیکتر میشد و علی میدانست حضرت محمد امسال برای اولین بار به حج میروند! و بیتاب بود تا با ایشان همراه باشد!
لشکر علی چون که کارمندان جمعآوری زکات بودند. و چون برای کارمندان نیز از مال زکات حقی است! از حضرت علی درخواست کردند که اجازه دهد شتران زکات را سوار شوند و بر آنها بار نهند. و همچنین درخواست کردند که از لباسها نیز به هر نفر یکی داده شود! حضرت علی فرمود نه تا آنوقت که به رسول الله برسیم. و ایشان میدانند و تقسیم مىکنند.
یاران علی گفتند چی میشود که شتران زکات را سوار شویم و شترهای ما خستهاند و از راه مانده، علی گفت نه! نه! رسول الله میداند و کارش.... صبر کنید تا مال به رسول الله برسد! و حرکت کند، شتران خسته علی را بیتابتر کرد، آخر کار، یک نفر از گروه را امیر بقیه نمود و خود سبک بار و سبک بال به سوی مکه حرکت کرد تا به حضرت محمد رسید در حالیکه خودش در لباس احرام پوشیده بود.
اول همسرش فاطمه را دید تعجب کرد که لباس احرام نپوشیده گفت چرا؟ گفت پدرم گفته بعد از عمره لباس احرام را بکنم و منتظر موسم حج باشم و حالا ۳ روز مانده تا حج.
داستان را کوتاه بگویم، علی با پیامبر حج کرد و لشکر علی هم به شهر نزدیک شد، رسول اللهصامر کرد ای علی برو با لشکرت بیا. علی رفت این را هم بگویم که وقتی علی برای لشکر، امیر تعیین کرد و از آنها جدا شد سربازان دوباره به امیر جدید گفتند که اجازه بده از شتران زکات استفاده کنیم و به عبایی از مال زکات به تک تک ما بده، او هم اجازه داد که بر شتران بیت المال سوار شوند، و هم به هر نفر یک عبای پیشمی از مال زکات داد.
علی که آمد دید قیافهها تغییر کرده و دید که شترهای زکات هم به کار گرفته شده، خشمگین شد. امیر را گفت بیا بینیم چرا چنین کردی؟ گفت خواستم گروه وقتی بر مسلمانان وارد میشوند آراسته باشند، علی او را بشدت ملامت کرد و فرمود فوراً هرچی که دادی را پس بگیر و بعد عباها را از لشکر پس گرفت. این کار هم بر امیر گران آمد، هم بر همه افراد لشکر!
امیر به حضرت علی گفت وقتی به رسول الله رسیدم خواهی دید که چگونه شکایت خواهم کرد، فردای ورود به شهر، امیری که علی تعین کرده بود صبح زود پیش رسول الله رفت. خودش میگوید: رسول الله با مهربانی مرا به حضور پذیرفت و خوش آمد گفت و حالم را پرسید وقت را مناسب دیدم گفتم یا رسول الله اگر بدانی در این سفر از دست علی چی کشیدیم از سختی بیجایی او، از خشونت او، و اگر بدانی چه همسفر بدی بود، گفتم و گفتم... ناگهان رسول اللهصبه زانویم زد و فرمود بس یا ابن شهید! به الله قسم کاری که علی کرد درست بود..... و از حضرت علی تعریف کرد تا آنجا که با خود گفتم مادرت به عزایت بنشیند چه گفتی، و با خود عهد کردم که پس از آن دیگر از علی بغض نداشته باشم!
اما این فقط امیر نبود که از علی کینه در دل داشت، تک تک اعضاء گروه از سختگیری علی دلخور بوده و او را بدگویی میکردند و چون خبر روز بین مسلمانان ماجرای این گروه با مال زکات و رفتار علی بود، لذا حرفهای افراد گروه نقل و نبات مجالس شد و به سمع رسول اللهصرسید، فراموش نکنید که دختر پیامبر در این سفر همراه و انیس پدر بود!
و زنان پیامبر نیز بودند، حتماً خبر به رسول الله از چند جهت رسید، و رسول الله را خوش نیامد که علی کار حق و ثواب کند مردم از او بدگوئی کنند!
روز ۱۸ ذیحجه بعد در راه بازگشت به مدینه در محلی بنام غدیرخم پیامبرصامر کرد تمام افراد کاروان یکجا جمع شوند! و سخنان مهمی فرمودند و مهمترین حرفی که درباره علی زدند در آن روز این بود: «من کنت أنا مولاه فإنّ علي مولاه!».
هرکس که من مولای اویم، علی هم مولای اوست. مولا در عربی و در قرآن به چند معنی آمده، به معنی سید، و خواجه، و آقا، و به معنی دوست، و به معنی سرپرست، و به معنی کارساز آمده!
شیعه اینجا فرصت را غنیمت شمرده و گفته منظور حضرت محمدصاین بوده که علیسجانشین و خلیفه من است. این حرف مردود است.
به چند دلیل:
۱- رسول اللهصاین را نگفت مگر آنکه یک اعتراض را رد کند، و به لشکر علی بفهماند که بر ثواب نبودهاند، و این عکس العملی درباره عمل سربازان علی بود.
۲- درباره چنین امری مهمی چرا باید رسول الله از جمله دو پهلو یا سه پهلو استفاده کنند و توضیح بیشتری ندهند! باید واضح میگفتند که علی خلیفه من است! و شرح مفصلى میدادند.
۳- حاضران از حرف رسول اللهصاین را نفهمیدند زیرا بعدا از بین انصار و مهاجرین بعد از مرگ رسول اللهصحتی یکنفر نیز غدیر را باید نیاورد و آن چیزی که امروز شیعه از حرف رسول اللهصمیفهمند را هیچکس دیگر نفهمید!
۴- اگر رسول اللهصمیخواستند در حج چنین چیز مهمی را اعلان کند مناسبترین مکان عرفه بود، در غدیر اهل مکه حضور نداشتند، و خیلی از افراد قبایلهای عرب نیز نبودند.
۵- اگر رسول الله میخواست علی را در مراسم حج جانشین معرفی کند او را در آخرین ماههای عمر به یمن نمیفرستاد تا کاری که خالد در شش ماه تکمیل نکرده بود را تکمیل کند! مثل امروز آنوقتها که تلفن نبود، حتی پیدا کردن خالد میتوانست ۲ ماه طول بکشد، یا اگر حادثهای رخ میداد شاید برگشت علی ماهها به تعویق میافتاد، فراموش نکنید که یمن در آخرین سال حیات پیامبر یک استان آشوب زده بود! پس رسول الله مقدمه چینی برای اعلان جانشین علی نکردند و این بهترین دلیل ما است!
۶- بعد از غدیر تا لحظه وفات نیز رسول اللهصاعمالی که دال بر خلافت علی داشته باشد از خود نشان ندادند. کلیدهای فرماندهی را به دست او ندادند، و رقباء را دور نکردند!
۷- اگر قرار باشد یک حدیث را بگیریم و یک صحابی را جانشین پیامبر اعلان کنیم پس خلفای پیامبر زیاد بودند! مثلاً درباره ابوبکر فرمودند که در ترازوى قیامت اعمال نیک او از وزن اعمال تمام امت سنگینتر است! این حدیث میگوید ابوبکر از علی برتر است، یا در وقت مریضی فرمودند ابوبکر امام و پیشنماز باشد، این را هم میتوان دلیل برتری ابوبکر بر علی بدانیم.
یا درباره عمر فرمودند اگر بعد از من نبی میآمد حتماً عمر میبود! یا فرمودند ابوبکر و عمر سید بزرگسالان در بهشت هستند.
(غیر از انبیاء!)
هر کدام از این دلایل به تنهایی برای رد ادعای شیعه کافی است، و ما ۷ دلیل آوردیم. و غیر از اینها تمام کتاب پر است از دلایل بر ضد ادعای شیعه.
۸- اگر واقعاً رسول الله میخواست علی را جانشین خود اعلان کند باید از روز اول چنین میکرد، مردمی که به رسالت رسول الله ایمان آوردند به خلافت علی هم ایمان مىآوردند، مثل کاری که موسی کرد، از روز اول هارون را جانشین خود و همدست و یار خود اعلان کرد، و بنی اسرئیل مخالفتی نکردند!
در آخر، این نکته را بگویم که حضرت محمدصآمده بود تا مردم را تربیت کنند و از اول تا آخر علاوه بر جنگ با کفار به یاران خود نیز درس تربیت و امانتداری میدادند! یاران پیامبر یک روزه از کلاس اول به دانشگاه نرفتند، هر روز درس جدیدی مىآموختند، و خطبه روز غدیر درسی از این سلسله درسهاست که در آن رسول الله با اصحاب درباره نظم و امانتداری سخن گفتند. و در این کتاب ثابت کردیم که شیعهها از این واقعه داستانی دروغین ساختهاند.
حالا آیا به کمک دانش جرمشناسی میتوانیم حقیقت را در یابیم؟ جواب این است که بدون شک و تردید بله.
به مدد علم جرمشناسی میتوان دریافت که سنی راست میگوید یا شیعه!
نخست بیایم طرفهای موثر در این داستان را مشخص کنیم:
اول: اللهأکه حضرت علی را منصوب کرد.
دوم: حضرت محمدصکه جانشینی حضرت علی اعلام کرد.
سوم: خود حضرت علی.
چهارم: دشمنان حضرت علی به گفته شیعه: (عمر و ابوبکر).
پنجم: عامه مردم یعنی مهاجرین و انصار.
ششم: طرفداران علی یعنی شیعهها.
هفتم: طرفداران عمر یعنی سنیها.
بعد بیاییم به رفتار هرکدام بدقت نطر کنیم. این ما را به کشف حقیقت رهنمون میکند.