تعریف صحابی
صاحب در لغت: اسم فاعل است از صحب یصحب، و در جمع آن گفته میشود: أصحاب و أصاحیب و صحب و صحبة و صحبان - به ضم - و صحابه - به فتح - و صحابه- به کسرۀ - لسان العرب (۷, ۲۸۶).
و در عرف: کسی است که دوستی و هم نشینیاش طولانی شود و همراهیاش بر سبیل اتباع زیاد باشد [۳].
و در اصطلاح جمهور محدثین: «هو من لقی النبی جیقظة، مؤمناً به، بعد بعثته، حال حیاته، ومات علی الإیمان». یعنی: «کسی است که پیامبرصرا ملاقات کرده باشد آگاهانه، به او ایمان آورده باشد، بعد از بعثتش، در حال حیاتش، و بر ایمان مرده باشد» [۴].
شرح تعریف
قول ما که گفتیم: «مَن لَقی النبي» این در تعریف جنس است و در این تعریف.
«هر کسی که معاشرتش طولانی باشد: مثل ابوبکر و عمر و عثمان و علی، و کسان دیگری که همراهی پیامبرصرا کردهاند داخل میشود».
یا زمان معاشرتش کوتاه باشد مثل: نمایندگان پیامبرصهمانند ضمام بن ثعلبة [نگا: الإستیعاب (۲, ۷۵۱)، أسدالغابة (۳, ۵۷)]، و مانند مالک بن حویرث [نگا: الإصابة (۵, ۷۱۹-۷۲۰)]، و عثمان بن ابیالعاص [نگا: أسدالغابة (۳, ۵۷۹) والإصابة (۴, ۴۵۱-۴۵۲)] و وائل بن حجر [نگا: الإستیعاب (۴, ۱۵۶۲-۱۵۶۳) و أسدالغابة (۵, ۴۳۵)] و غیره از کسانی که جز مدت کوتاهی با پیامبر نبودهاند.
یا او را دیده است ولی معاشرت نداشته است، مثل: بعضی از اعراب بادیهنشینی که در حجة الوداع با پیامبرصحضور داشتند؛ آنها پیامبر را دیدهاند ولی با او معاشرت نداشتهاند، مثل: ابوطفیل عامر بن وائله [نگا: الإصابة (۳, ۶۰۵) و الإستیعاب (۴, ۱۶۹۶)، و أسدالغابة (۳, ۱۴۵)]، و أبوجحیفة وهب بن عبدالله [نگا: الإصابة (۶, ۶۲۶)]..
و در این مفهوم داخل میشود: هر کسی که حدیثی را از او روایت کرده است، مثل مهران مولی رسول اللهص[نگا: الإصابة (۶, ۲۳۲) و أسدالغابة (۵, ۲۸۱)]، و حسان بن ثابت [نگا: الإصابة (۲, ۶۲-۶۴) و أسدالغابة (۲, ۵-۷)] و سهل بن حنیف [نگا: الإصابة (۳, ۱۹۸) و أسدالغابة (۲, ۴۷۰)].
و کسی که دو حدیث روایت کرده است، مثل: عبدالله بن حنظلة غسیل [نگا: الإصابة (۴, ۶۵-۶۷) و أسدالغابة (۳, ۲۱۸)] و حمزة بن عبدالمطلب [نگا: الإصابة (۲, ۱۲۱-۱۲۳) و الإستیعاب (۱, ۳۶۹-۳۷۵)] و شر حبیل بن حسنة [نگا: الإصابة (۳, ۳۲۸-۳۲۹)].
یا بیشتر از دو حدیث، مثل: ابوهریرة، و ابن عمر و ابن عباس و غیره از راویانی که بسیار از پیامبر حدیث روایت کردهاند.
یا اصلاً حدیثی روایت نکرده است، مثل: عبدالرحمن بن حنبل [نگا: أسدالغابة (۳, ۴۳۹) و الإستیعاب (۲, ۸۲۸)]، و ثمامة بن عدی [نگا: الإصابة (۱, ۴۱۰) و الإستیعاب (۱, ۲۱۳)]، و زیاد بن حنظلۀ تمیمی [نگا: الإستیعاب (۲, ۵۳۱)].
و در آن مفهوم داخل میشود هر کسی که در غزوهای با پیامبرصبوده است، مثل: خبیب بن عدی [نگا: الإصابة (۲, ۲۶۲_۲۶۴) و أسدالغابة (۲, ۱۲۰-۱۲۲)]، و أنس بن نضر [نگا: الإصابة (۱, ۱۳۲-۱۳۳) و أسدالغابة (۱, ۱۵۵-۱۵۶)].
یا دو غزوۀ، مثل: ملیل بن وبرۀالانصاری [نگا: الإصابة (۶-۳۸۲) و الإستیعاب (۴, ۱۴۸۴)] و عبدالله بن عمروبن حرام [نگا: الإصابة (۴, ۱۸۹-۱۹۰)]، و عتبة بن فرقد السلمی [نگا: الإصابة (۴, ۴۳۹-۴۴۰) و أسدالغابة (۳, ۵۶۷)].
یا بیشتر از دو غزوۀ، مثل: براء بن عازب [نگا:الإصابة (۱, ۲۷۸-۲۷۹)، و أسدالغابة (۱, ۲۰۵- ۲۰۶)] و سعد بن مالک و ابو سعید خدری و صحابههای مشهور دیگر.
یا اصلاً در هیچ غزوهای با پیامبرصنبوده است، مثل: حسان بن ثابت انصاری س.
و مرد و زن هم در آن داخل میشود. اما در مورد افراد بالغ به اتفاق اهل حدیث داخل مفهوم صحابی میشوند. اما افراد غیر بالغ، آنهایی که به سن تمییز رسیده بودند در آن داخل میشوند، مثل: دو نوه رسول خداصحسن و برادرش حسین، و عبدالله بن زبیر و غیره.
و افراد غیر ممیّز، مثل: محمد بن ابوبکر صدیق [نگا: الإصابة (۶, ۲۴۵-۲۴۶) و أسدالغابۀ (۵, ۱۰۲-۱۰۳)] و محمد بن ثابت [نگا: أسدالغابة (۵, ۸۳)]، و پیامبرصبا آب دهانش او را آبدیده کرد و نام او را محمد نامید، و کسان دیگری که پیامبرصآنها را آبدیده کرد، و برای آنها دعا کرد و به سن تمییز نرسیده بودند.
همچنانکه جن و ملائکه هم در مفهوم صحابه داخل میشوند.
اما جن: بنا به قول صحیح داخل در مفهوم صحابه میشوند، و این چیزی است که حافظ بن حجر آن را ترجیح داده است. [نگا: الفتح (۷, ۷)].
اجنهای مثل: زوبعۀ، سمهج یا سمحج، و عمرو بن جابر، مالک بن مهلهل، و شاصر، و ماصر و منشی و حس و مس و غیره [نگا: روض الأنف (۲, ۳۰۴) و ارشادالساری (۵, ۳۰۶)].
اما ملائکۀ: در دخول آنها تحت مفهوم صحابه اختلاف هست، جماعتی معتقدند که پیامبر برای آنها نیز مبعوث شده است، و بعضی از ملائکه با او ملاقات کردهاند و به او ایمان آوردهاند، بنابراین مفهوم صحابه برایشان ثابت میشود، و از کسانی که بر این عقیدهاند: امام سیوطی در کتابش «الحبائك» در شناخت احوال ملائکه (ص ۲۱۱) و قاضی شرف الدین بارزی و تقی الدین سبکی و امام حافظ ابن کثیر این قول را ترجیح دادهاند و بعضی از اصولیون، اجماع در این مورد را اثبات کردهاند، چنانکه در «مواهب اللدنی» (۷, ۲۸) آمده است.
و با کلام «مَن لقی» از مفهوم صحابه خارج میشود: کسی که به او ایمان آورده و او را ندیده است مثل:أصحمۀ نجاشی و زید بن وهب و ابو مسلم خولانی و غیره. [نگا: محاضرات في علوم الحدیث (ص ۳۷-۴۰)].
و ما این کلام را که «من لقی النبی ج» ترجیح دادیم بر اینکه بگوییم «من رأی النبی» تا کسی مثل عبدالله بن أم مکتوم داخل در مفهوم صحابه قرار گیرد، او از کسانی است که ملاقات او با پیامبرصثابت شده است اگر چه به دلیل نابینایی او را ندیده است.
و لفظ «یقطة» در تعریف: تفکیکی است که با آن هر کسی که در خواب، پیامبر را ملاقات کرده باشد خارج میشود، چنین شخصی صحابی نیست، همچنانکه بلقینی در محاسن الاصطلاح (ص۴۲۳)، و حافظ ابن حجر در فتح الباری (۷, ۷)، و سخاوی در فتح المغیث (۴, ۸۱) به آن اشاره کردهاند.
و لفظ «مؤمناً به» قیدی است که با آن کسی که او را ملاقات کرده ولی ایمان نیاورده است خارج میشود، چنین شخصی صحابه محسوب نمیشود چه از مشرکین باشد یا مجوس یا اهل کتاب - یهود و نصاری - و فرقی نمیکند بر کفرش باقی مانده باشد مثل:ابو جهل و ابولهب و کفار و مشرکان دیگر، یا بعد از ارتحال پیامبرصبه ملکوت اعلی، ایمان آورده باشد مثل: رسول قیصر. [نگا: فتح المغیث (۴, ۸۲)].
همچنین با این قید کسی که پیامبر را ملاقات کرده و به او ایمان آورده سپس مرتد شده، و دوباره در حیات پیامبر به ایمانش برگشته و بار دیگر او را ملاقات کرده، بدون اختلاف بین علما داخل در مفهوم صحابی میشود، مثل: عبدالله بن سعد بن أبیسرح [نگا: الإصابة (۴, ۱۰۹-۱۱۱)].
و همچنین در آن داخل میشود: کسی که او را ملاقات کرده و به او ایمان آورده سپس مرتد شده و دوباره در حیات پیامبرصبه ایمانش برگشته و بار دیگر او را ندیده است، یا بعد از ارتحال پیامبرصبه ایمانش برگشته، همچنانکه ابن حجر در نزهۀ النظر (ص۱۰۹) بیان کرده است، مثل: قرّة بن هبیرة [نگا: الإصابة (۵, ۴۳۷-۴۴۰) ]، و أشعث بن قیس [نگا: الإصابة (۱, ۸۷-۹۰)]، و عطارد بن حاجب تمیمی [نگا: الإصابة (۴, ۵۰۷-۵۰۹)].
همچنین در آن داخل میشود: کسی که به پیامبرصایمان آورده سپس مرتد شده و بر ارتدادش تا زمان مرگ استمرار داشته است، مثل عبیدالله بن جحش، کسی که به حبشه هجرت کرد و در آن جا نصرانی شد و بر نصرانیتش مرد، و ربیعۀ بن أمیه جمحی؛ او در خلافت عمر وقتی که به سرزمین روم فرار کرد مرتد شد، و به آنها ملحق شد و نصرانی شد، و ابن خطل که مرتد شد و به خاطر ارتدادش در روز فتح مکه کشته شد. [نگا: الإصابة (۱, ۷) و محاضرات في علوم الحدیث (ص ۳۹)]، غیر از اینکه با قید دیگر که بعداً میآید از مفهوم صحابه خارج میشود.
و لفظ «بعد بعثته» قید دیگری است که به وسیله آن هر کسی که او را قبل از بعثتش ملاقات کرده و به او ایمان آورده، از مفهوم صحابه خارج میشود، مثل: زید بن عمرو بن نفیل، و جرجیس بن عبدالقیس معروف به بحیرای راهب، که او را وقتی که به شام رفته بود شناخت و قبل از بعثتش به او ایمان آورد [نگا: الزرقانی علی الـمواهب (۷, ۲۷) و محاضرات فی علوم الحدیث (ص۳۹)]، این افراد داخل در مفهوم صحابه نمیشوند، چون پیامبرصدر آن هنگام هنوز مبعوث نشده بود که به او ایمان آوردند و او را تصدیق کردند. بر این اساس: آنچه که بعضی در اینجا ورقۀ بن نوفل را مثال میزنند ناصحیح است چرا که او بعد از بعثت و آمدن وحی پیامبرصرا ملاقات کرده و به او ایمان آورد، بنابراین ابن صلاح به ثبوت صحتش نظر قاطع دادهاست. [نگا: الرزقانی علی الـمواهب (۷, ۲۷)ه.
و لفظ «حال حیاته»: قید دیگری است که با آن، کسی که از روی هوشیاری او را ملاقات کرده و بعد از ارتحالش به ملکوت اعلی به او ایمان آورده خارج میشود [نگا: فتح الباری (۷, ۷) و الإصابة (۱, ۷-۸) و فتح المغیث (۴, ۸۰)] مثل أبو زؤیب الهذلی شاعر [نگا: الإصابة (۲, ۳۶۴)]، او پیامبرصرا قبل از اینکه دفن شود، دیده بود و کفن فروش بود.
و لفظ «مات علی الإیمان»: با این قید کسی که او را دیده و به او ایمان آورده، اما بعد مرتد شده و تا زمان مرگ بر ارتدادش دوام داشته خارج میشود، که مثالهای آن ذکر شد. این تعریف صحابی در نزد جمهور محدثین است. در قسمت بعدی از تعریف صحابی در نظر جمهور فقها و اصولیون، و ترجیح تعریف درست بحث میشود. و اکنون به امید خدا تعریف صحابی در نزد فقها و اصولیون را ذکر میکنیم و بعد از آن میپردازیم به شناخت راههای اثبات صحابه.
[۳] جامع الأ صول ابن أثیر (۱, ۷۴). [۴] نگا: فتح الـمغیث (۴, ۷۴) و مابعد آن، الباعث الحثیث (ص ۱۶۹ و ۱۷۲)، هامش شماره (۱)، دفاع عن السنة (ص ۱۰۸ )، والإ صابة (۱, ۶) و کتب دیگر، و از مجموع آنچه که علما ذکر کردهاند، این تعریف ساخته شده است.