۲- احادیث اهل تشیع
شیعهها احادیث زیادی را به عنوان پشتوانه بدعت گذاریهای خود آوردهاند اما مهر و علامت گذاری عموم بر این احادیث این است که این نوع احادیث یا منقطع الاسناد و روایت کنندگان آنها مجهول و شناخته نشده هستند یا در میان آنها کسانی هستند که مشهورند به کذب و دروغ بر رسول خدا، و یا در دیانت و خداشناسی آنها طعنه وجود دارد که همگی این موارد و یا فرد فرد آن، حدیث روایت شده را از درجه اعتبار ساقط خواهد کرد.
امام شافعی/میفرمایند: هیچ قومی را دروغگوتر از رافضیها نیافتم [۱٧].
شیخ الاسلام ابن تیمیه/ میفرمایند: اهل علم از طریق نقل و روایت و اسناد اتفاق نظر دارند بر اینکه رافضیها دروغ گوترین طوایف هستند. و دروغ گوئی در میان آنان قدمت تاریخی دارد. و به همین خاطر پیشوایان ویژگی خاص آنان را در زیاد دروغ گوئی میدانند. [۱۸]
و از جمله این احادیث میتوان نام برد آنچه که شیخ (مفید) رافضی در کتاب خود «روضة الواعظین» آورده (خداوند جبرئیل را در حجة الوداع هنگامی که پیامبر از مکه به مدینه بر میگشتند نزد ایشان فرستاد و گفت خداوند به تو سلام میکند و میگوید: علی را به امامت منصوب کن، و مردم را آگاه کن که علی در آینده خلیفه ایشان خواهد شد، پیامبر جبه جبرئیل گفت:ای برادر من خداوند اصحاب و یاران من را به علی خشمگین ساخت چون اصحاب از علی خوششان نمیآید، من میترسم که اگر اعلام کنم یاران من همه علیه من عکس العمل نشان دهند و به من آسیبی برسانند، به همین خاطر از حق تعالی برای من معذرت بیاور که این کار در توان من نیست، جبرئیل برگشت خدمت حق عالی و معذرت محمد جرا اعلام کرد، اما خداوند بار دیگر جبرئیل را نزد پیامبر فرستاد، پیامبر هم همانند دفعه اولی از جبرئیل درخواست کرد که نزد پروردگار برای او معذرت بیاورد، سپس جبرئیل به خدمت حق تعالی برگشت و برای بار سوم جواب را خدمت حق تعالی عرضه نمودند، اما این بار پیامبر با خشم و غضب و عتاب حق تعالی مواجه شد و جبرئیل را برای بار سوم فرستاد و گفت به محمد بگو (ای پیامبر تبلیغ کن آنچه که از طرف خداوند بر تو نازل شده و اگر این کار را نکنی رسالت را تبلیغ نکردهای) پیامبر ناگزیر یاران خود را جمع کرد و گفتای مردم علی÷امیر المؤمنین و خلیفه ربّ العالمین است، هیچ کس حق ندارد بعد از من خلیفه شود، کسی که من دوست او باشم علی هم دوست اوست، خداوندا کسی که به ولایت علی راضی باشد او را سرپرستی کن و کسی که با علی دشمنی کند با او دشمنی کن. (پایان حدیث)
شیخ الاسلام محمد ابن عبدالوهاب جواب شیخ مفید رافضی را داده و این حدیث ساخته و پرداخته ذهن او و همفکرانش را به قرار زیر رد نموده و میفرماید (ای ایماندار واقعی بنگر حدیث آن دروغگویانی که سستی و سخیف بودن الفاظ و پوچی هدف همه اینها عواملی هستند که برای دروغ بودن آن حدیث دست به دست هم داده، و در میان رافضیها هم کسانی عقیده به صحت آن را دارند بدرستی که به هلاک رفتهاند، زیرا در آن حدیث شخصیت (پیامبر) که شخصیت معصوم است متهم شده در ابتدای کار به عدم امتثال امر پروردگار و این هم یک نوع نقص است، و نقص پیامبران علیهم السلام کفر میباشد.
و از طرف دیگر خداوند یارانی را برای پیامبرش انتخاب کرده که با سرشناسترین و برجستهترین شخصیت در میان اهل بیت او یعنی (علیسبه دشمنی و کینه توزی خواهند پرداخت...!؟ و مایه شرمساری پیامبر خواهند شد.
و در این روایت ساخته شده یک نوع اسخفاف و احتقار نسبت به شخص پیامبر وجود دارد، و با تمامی مدحها و تعریفهایی که قرآن از پیامبر و اصحاب کرده و از جمله روشنترین آنها آیه یک سوره الفتح که میفرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾[الفتح: ۲٩].
ترجمه: محمد فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار دل سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند آنان را در حال رکوع و سجود بنگری که فضل خدا و خشودی او را میطلبند علامتهاشان بر اثر سجده در چهره هایشان (معلوم) است این وصف حال آنها در تورات است، و مثل حالشان در انجیل بدانهای ماند که جوانهاش را بیرون آورده او را کمک کند پس او محکم شود و بر روی ساقش بایستد که کشاورزان را به تعجب آورد تا اینکه کفار را به آنها (علامت سجده دار) به خشم آورد خدا به مؤمنین و نیکوکاران آمرزش و پاداش بزرگی را وعده داده است.
این تعریف رسای خداوند است از پیامبر و یارانش، و عقیده به مسائلی که با قرآن و سنت متواتر مخالفت داشته باشد کفر است، گویا که پیامبرجترسیده که مبادا مردم به او ضرر برسانند...؟!
خداوند میفرمایند: ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ﴾[المائدة: ۶٧]. خداوند تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت، این را خداوند آشکارا و قبلاً به پیامبر درس داده بود، و عقیده بنده این است که عدم توکل پیامبر بر خدا در آنچه که خدا به او وعده داده بود یک نوع نقص برای پیامبر تلقی میشود.
و عقیده به نقص پیامبر هم کفر است، و از طرف دیگر این روایت دروغ بستن بر خداوند است و ظالمتر از کسی که به خدا و رسول خدا دروغ بسته چه کسی است؟ و کسی که آن را حلال دانسته در حقیقت کافر شده و کسی که در آینده هم آن را حلال بداند فاسق خواهد شد.
و در جمله «من کُنتُ مولاهُ»هیچ نص صریح و قاطعی که بر خلافت علی دلالت کند وجود ندارد و اگر داشت قبل از هر کس علیسآن را ادعا میکرد، زیرا علی بیشتر از هر فرد دیگری معنا و تفسیر و مراد آن را میدانست، و اینکه علی مدعی منصب خلافت شده ولی چون قدرت فیزیکی نداشت به او ندادهاند آن هم باطل و بدون دلیل است، و دعوای اینکه علیسعلم داشته که این جمله نص صریح بر خلافت او بوده اما از خواسته خود دست برداشته چون تقیه کرده بیاثرتر و پوچتر و بیهوده تر از آن است که برای باطل کردن آن اقامه دلیل کرد. [۱٩]
در پایان این قسمت را به گفته شیخ الاسلام ابن تیمیه در مورد رافضیها خاتمه خواهم داد که میگویند (شکی در آن نیست که رافضیها بر مخالفه کردن با عترت پیامبر و اجماع صحابه اتفاق نظر دارند، چون در میان عترت پیامبر «بنی هاشم» نه در زمان و حیات پیامبر و نه در حیات خلفای اربعة. ابوبکر، عمر، عثمان و علی هیچ احدی معتقد به امامت دوازده امام قول نبوده و به غیر از پیامبر هیچ کسی را معصوم ندانسته و به کافر بودن خلفای ثلاثه ابوبکر، عمر و عثمان کسی دهن نگشوده بلکه فراتر از آن اصلاً هیچ کسی در امامت ایشان طعنه نزده و اعتراض ننموده. [۲۰]
بعد از بیان کردن ادله نقلیه شیعه و ظاهر کردن ضعف و بیاساس بودن حجت و استدلالات ایشان برای نجات خود و عقیده پوچ و بیمحتوایشان پناه بردهاند به آنچه که حجت عقلیه نامیدهاند، که به بحث در مورد دلائل عقلی ایشان تا حدودی هم خواهیم پرداخت به قرار زیر.
[۱٧] منهاج السنة ج۳/۵۰۲ و سنن بیهقی ج۱/۲۰۸. [۱۸] منهاج السنة ج۱/۵٩. [۱٩] رسالة الرّد علی الرافضة لمحمد ابن عبدالوهاب ص۶-٧. [۲۰] منهاج السنة ج۳/۴۰۶-۴۰٧.