سوم- اقوالی که به امام غائب نسبت داده میشود
همچنانکه استدلال کردهاند بدعت گذاران این مسلک به نوشتهای که به امام غائب رافضیها نسبت داده میشود، گویا که امام غائب گفته: (اما حوادثی که پیش میآید شما در مورد آن حوادث و احکام آنها به کسانی مراجعه کنید که از ما حدیث روایت میکنند زیرا ایشان (راویان) حجت من بر شما هستند و من هم حجت خدا هستم. [۳۰]
(همدانی) رافضی در شرح این گفته میآورد که (در صورتی که اگر در این گفته تأمل و دقّت شود روشن خواهد شد که این گفته دلیلی اساسی است برای اینکه فقهاء در زمان غیبت امام زمان فردی را به عنوان جانشین امام نصب کنند که احادیث و روایات ائمه را برای مردم بازگو و بیان کند، و آن فرد (فقیه) در مقام ائمه قرار میگیرد تا شیعیان در همه اموری که باید در آنها به امام مراجعه کنند به او مراجعه نمایند. [۳۱]
((صلاحیات و اختیارات فقیه در حیطه ولایت خود))
بعد از آنکه فقهای شیعه برای مشروعیت بخشیدن به (ولایت فقیه) دلائل خود را آورده در مورد حدود اختیارات واسطه ولی فقیه با هم اختلاف نظر پیدا کرده و در این راستا سه رویکرد را در پیش گرفته به قرار زیر میباشد: [۳۲]
رویکرد اول: فقیه ولایت عامه دارد و نائب امام غائب است و از تمامی اختیاراتی که برای امام هست برخوردار میباشد.
رویکرد دوم: فقیه ولایت خاصه دارد، یعنی تنها اختیار صدور فتوای شرعی و قضاوت بین مردم را دارد، و همچنین حکم صادر کردن احکام در موضوعات عام و خاص را دارد و دستورات او تنفیذ میشود همچنانکه در قضایای شرعیة حکم او قابل اجرا و تنفیذ میباشد.. اما از ولایت عامه برخوردار نمیباشد.
رویکرد سوم: این رویکرد از انسان فقیه اختیارات صدور احکام را در تمامی موضوعات سلب میکند، و اصلاً حق آن را نخواهد داشت، و تبعیت مردم هم از او واجب نیست، مثلاً اگر حکمی را صادر کرد در رابطه با ثبوت رؤیت هلال ماه رمضان، بر مردم روزه واجب نخواهد شد.
زیرا صادر کردن حکم از طرف (فقیه) برای مردم حجت نخواهد بود مگر اینکه اطمینان شخصی برایشان ثابت و حاصل شود، و در برابر این آراء و نظریات متکلمین شیعه، (خمینی) بدعت گذار این قول را قبول و اختیار کرده نظریه خمینی بر این است که قدرت و فرمان روائی (فقیه) در میانه ولایت خود یک قدرت مطلق است، که هرگز با فرمان روائی امام معصوم هیچ نوع فرق و تفاوتی ندارد، و حتی با فرمانروائی پیامبر بلکه عین اختیارات پیامبر است و در این رابطه استناد کرده به نوشته و دست خطی که به زعم و گمان به امام مزعوم (مهدی) نسبت داده میشود، که در آن گفته
((و اما در رابطه با حوادثی که پیش خواهد آمد به روایت کنندگان احادیث از ما مراجعه کنید زیرا ایشان حجت من بر شما و من هم حجت خدا میباشم.))
نظریه خمینی این است که (فقیه) حجت است بر مردمان زمان خود، و بین او و امام غائب هیچ گونه فرق و تفاوتی نیست، و در واقع عقیده ظهور امام غائب و یا عدم ظهور او تحصیل حاصل شده برای شیعههای رافضی مادامی که کسی هست شریعت شیعه را تطبیق و عملی مینماید و بدرستی خمینی توقفی طولانی کرده هنگام روایت کردن روایتی که آن را «صَحیحَةُ قَداح»نامیده، که آن روایت گفته پیامبر است «العُلَماءُ ورثَة الأنبیاء»ترجمه: علما وارثان پیامبرانند. تا ثابت کنند که منظور از علماء در این حدیث فقهاء میباشد، نه ائمه، و منزلت و مقام علما همانند منزلت و مقام انبیاء میباشد از این جهت که باید اطاعت و امتثال امر شوند و از گفتههایی که برای خوب جلوه دادن بدعت گذاری خود آورده و برای آن صُغری و کبری ساخته این است که گفته (مقیاس و معیار در فهم روایات ظاهر الفاظ آن روایات میباشد که عبارت است از عرف و فهم متعارف، و هرگاه به عرف برای فهم «العُلَماءُ ورثَة الأنبیاء»مراجعه کنیم و از عرف سؤال کنیم: که آیا فقیه همانند موسی و عیسی علیهما السلام است؟ جواب خواهد داد: بله!؟ زیرا این عبارت علما را در منزله انبیاء قرار میدهد.
و از آنجا که موسی و عیسی (علیهما السلام) جزو پیامبرانی هستند، علما هم در منزله موسی و عیسی (علیهما السلام) قرار دارند، و اگر بخواهیم از عرف سؤال کنیم: آیا انسان فقیه وارث رسول الله جاست؟ جواب خواهد داد: بله. آوردن کلمه «الأنبیاء»به صیغه جمع برای این است تا برساند که مقصود همه انبیا میباشد، بدرستی لازم است که تمامی احکام و لوازم مشبه به را برای مُشَبَّه در نظر داشته باشیم. [۳۳]
سپس خمینی بدعت گذاری خود را به آوردن عباراتی دیگر تأکید میکند که میگوید (تمامی شئونات و کارهای پیامبر قابل انتقال و وراثت میباشد، و از جمله آنها امارت و حکم کردن بر مردم و در دست گرفتن زمام امور ایشان، از تمامی آنچه که برای ائمه بعد از پیامبر و فقهای ائمه ثابت شده. [۳۴]
سپس میرسد به نقطه مورد نظر همان بدعتی که برای اثبات آن بارها صغری و کبری ساخته و میگوید (برای ما روشن خواهد شد تمامی آنچه که برای پیامبر و ائمه است برای انسان فقیه هم در نظر گرفته خواهد شد). [۳۵]
و به تبع این مقدمات روشن خواهد شد، کسی که ولایت فقیه را انکار کند در ردیف کسانی قرار خواهد گرفت که امام معصوم را انکار میکنند، و کسانی که امام معصوم را انکار کنند منکر حقوق خداوند هستند، و نزد شیعهای رافضی کسانی که حقوق خداوند را انکار کنند در تعریف شرک اکبر داخل خواهند شد.
و این همان چیزی است که خمینی از آن تعبیر کرده که گفته (کسی که فقیه حاکم را انکار کند در واقع امام معصوم را انکار کرده و کسی هم که امام را ردّ کند خدا را انکار کرده و ردّ نموده و ردّ کردن خدا هم انسان را در تعریف شرک اکبر داخل خواهد کرد.) [۳۶]
و از آنچه که گذشت برای ما روشن خواهد شد، در رابطه با حدود اختیارات بدعت ولایت فقیه که هر چه برای امام معصوم از صلاحیات و حدود اختیارات هست برای ولی فقیه هم میباشد، و سؤالی که در اینجا پیش میآید در انجام نتیجهای که خمینی و همه کسانی که با کشتی بدعت گذاری در حرکتند اراده کرده و خواسته شان این است؟ (چه تضمیناتی برای ولی فقیه وضع شده تا او را از انحراف و ظلم و ستم باز دارد در میانه ولایت و اختیارات خود بخصوص آنچنانکه آن جماعت عقیده دارند تمامی صلاحیت و فرمانروائی که امام معصوم دارد ولی فقیه از آن برخوردار است؟
تردیدی نیست که رافضیها با عرضه کردن این بدعت جدید از اساس دین و معتقدات شیعه گری خودشان خارج شده و راه و روش اسلاف خود را رها کرده بلکه اصول دین خود را که معتقد بودند بر امامت معصوم و برگشتن وی را قبول نکرده و با دیوار کوبیدهاند به عبارتی روشنتر شیعههای جدید عقیده به امام معصوم و آمدن ایشان را باطل کرده تا به بهائیان که همانا برادران ایشانند در عقیده و نظر برسند، بهائیانی که در کفر و فساد و گمراهی مشهور و معروفند، رافضیها حکم انسان فقیه را به مثابه حکم پیامبر و حکم امامان خود تلقی کرده با فرق و تفاوت اندکی که خمینی این چنین آن را بیان کرده، (در واقع عصمت امام به سبب رتبه و منزلت علمی، و مقام محمودی است که هیچ ملائکه مقرب و یا نبی مرسلی به آن مقام نخواهند رسید.
و همچنین به سبب خلافت تکوینی او میباشد که برای ولایت و تسلط او تمامی ذرات این هستی تواضع و فروتنی میکند، خمینی و همفکران رافضی او منزلت امامان شیعه را بالاتر از مقام انبیاء قرار داده، و این در واقع کفری آشکار است که هیچ تأویل و توجیهی ندارد خداوند به لطف خود ما را از این عقیده انحرافی و امثال آن مصون و محفوظ نگه دارد.
در حقیقت خمینی و همه کسانی که گفتههای او را تکرار کرده با کسانی که عقیده بهائیت دارند به هم میرسند.
در به میدان کشیدن صیغه بیاساس ولایت فقیه که به نسخ و برچیده شدن بساط امام معصوم و آمدن ایشان سر خواهد کشید، پس اصلاً چه نیازی هست به ظهور امام غائب در حالی که شخص ولی فقیه تمامی وظایف و کارهای او را فعلاً انجام میدهد در همچون شرایطی ضرورت و حاجتی برای آمدن او (امام غائب) نیست.
و به همین منظور است که میبینیم یکی از مراجع شیعه بنام (خوئی) با فکره ولایت فقیه به معارضه پرداخته و جمعیتی را در ایران تأسیس کرده به نام «جماعة الحجیة»یعنی جماعت امام حجت که ولایت فقیه را از مبدأ ردّ میکند، و مردم را به پایبند بودن به مبدأ انتظار فرا میخواند تا اینکه امام غائب ظهور میکند. [۳٧]
همچنانکه (محمد جواد مغنیه) یکی دیگر از سران رافضی مسلک در کتابی که آن را نامگذاری کرده به نام «الخمينی والدولة الاسلامية» ولایت فقیه را در آن به باد انتقاد گرفته و میگوید (تفاوت در منزلت و مقام مستدعی تفاوت در آثار میباشد، به همین خاطر امام معصوم بر بزرگ و کوچک و حتی بر مجتهد عادل هم ولایت دارد.
اما مجتهد حتی بر انسان بالغ رشید هم ولایت ندارد، و آن بدان معنی است که نسبت مجتهد به معصوم به صورت کلی مانند نسبت انسان قاصر و نارسا به مجتهد عادل است. [۳۸]
بنابراین جواد مغنیه رافضی و همه کسانی که نظریه و رأی او را دارند به این نتیجه رسیدهاند که هیچ دلیل و مدرکی نداریم که اطاعت از ولی فقیه را همانند اطاعت از امام معصوم واجب بداند، علی رغم اینکه اخبار و شواهدی در اختیار داریم که همگی این را میرسانند علما همانند ائمه میباشند، اما انصاف مقتضی است و حکم میکند به اینکه مقام علماء بخاطر نشر احکام شرعی و تبلیغ آن میباشد، نه اینکه علما در واقع همانند انبیاء و امامان معصوم هستند. [۳٩]
[۳۰] آراء فی المرجعیة الشیعیة ص۶۵. [۳۱] آراء فی المرجعیة الشیعیة ص۶۵. [۳۲] آراء فی المرجعیة الشیعیة ص۱۳٧-۱۳۸. [۳۳] الحکومة الاسلامية ص۸۴-۸۵. [۳۴] المصدر السابق ص۸۶. [۳۵] المصدر السابق ص۸۸. [۳۶] خمینی، کشف الاسرار، ص۲۰٧. [۳٧] ایران من الداخل، فهمی الهویدی ص۱۰۵. [۳۸] الخمینی و الدولة الاسلامية ص۶۱-۶۲. [۳٩] همان منبع، ص۶۳.