ردی بر نظریه مستشرقین در مورد سنت نبوی شریف

رد این شبه و نابودی آن

رد این شبه و نابودی آن

اما حدیث اولی «ان الحدیث سیفشو عني»در حقیقت تمام احادیثی که علیه قرآن آمده همه ضعیف هستند، همانطور که اهل علم آن را بیان کرده‌اند درست نیست به هیچ کدام از آن‌ها تمسک نمود. بعضی منقطع و بعضی دیگر راویان آن مورد اطمینان نیستند و یا مجهول و نامعلوم می‌باشند، که ابن خرم، بیهقی و سیوطی این مطالب را بیان کرده‌اند، امام شافعی/در کتاب خود الرساله می‌فرماید:

کسی این حدیث را روایت نکرده است که برای چیز کوچک و نه بزرگ سخن او مورد قبول باشد، بلکه روایتی است منقطع و از مردی که مجهول الحال است روایت شده است و ما این روایت را اصلاً قبول نداریم، ابن عبدالبر در کتاب جامع خود از عبدالرحمن بن مهدی روایت می‌کند: «الزنادقه والخوارج وضعوا هذا الحدیث»کافران و خوارج این حدیث را درست کرده‌اند. سپس گفت: این گونه الفاظ به روایت از پیامبرصصحیح نیستند و هرگز پیامبرصچنین چیزی را نمی‌فرمایند و اهل علم آن را صحیح نمی‌دانند.

بلکه خود حدیث باطل بودن خود را بیان می‌کند، اگر چنانچه این حدیث را علیه قرآن بیان کنیم پس مخالف قرآن خواهد شد، چون تنها حدیثی قابل قبول است که با قرآن موافق باشد. بلکه ما در قرآن می‌یابیم که به تأسی و پیروی مطلق از پیامبرصدستور داده شده است و اطاعت از پیامبرصرا واجب نموده و از مخالفت با اوامر و دستورات ایشان را در هر حال مردم را ترسانده است، پس خود حدیث بطلان خود را بیان می‌کند.

از دلایل دیگر باطل بودن این حدیث، مخالفت آن با حدیث دیگر پیامبرصمی‌باشد که ابو داود آن را بیان می‌کند: «لا الفین احدكم متكئاً علی اریكته یاتیه الامر من امری مما امرت به او نهیت عنه، فیقول: لا ندری, ما وجدنا في كتاب الله اتبعناه»هیچ یک از شما زمانی که امر و فرمانی از من به او رسید که به آن دستور دادم و یا از آن نهی نمودم نباید بگوید: من به این اوامر و نواهی کاری ندارم، آنچه که در قرآن یافتیم از آن پیروی می‌کنیم.

و اگر چنانچه تسلیم شویم و بگوییم حدیث صحیح است، منظور این نیست که آن چه که پیامبر می‌گوید دو نوع است، نوع موافق قرآن است و به آن عمل می‌شود و نوعی دیگر مخالف قرآن که به آن عمل نمی‌شود و مردود است، که هرگز انسان مسلمان این سخن را نمی‌گوید. زیرا این توهین به رسول خداصمی‌باشد، چون در صورت صحت این حدیث ثابت کنیم که ممکن است از پیامبرصچیزی صادر شده باشد که مخالف قرآن بوده است، پس چگونه شایسته است انسان مؤمن این سخن را بگوید در حالی که خداوند خود بر وی و دین او مستقیماً نظارت داشته است و به او گفته است:

﴿قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي[يونس: ۱۵].

«بگو: مرا نسزد که خودسرانه و به میل خود آن را تغییر دهم.»

رسول اکرمصمعصوم بود که چیزی را بگوید و یا انجام دهد و مخالف قرآن باشد، و اصلاً امکان ندارد خبر و حدیثی صحیح باشد و مخالف قرآن در آید.

پس معنی حدیث چنین می‌شود: زمانی که حدیثی از من (پیامبر) روایت شد و شما مشکوک گشتید که آیا حرف و سخن من است یا خیر؟ آن را با قرآن مطابقت دهید، اگر با آن مخالف بود آن را مردود شمارید، چون قول و حدیث من نیست، این است سخن اهل علم هنگامی که در مورد علامات و نشانه‌های حدیث موضوع سخن می‌گویند. آن‌ها بیان می‌کنند که از علامات و نشانه‌های حدیث موضوع این است که حدیث مخالف محکمات قرآن باشد. به همین خاطر فرموده است: «فما اتاكم یوافق القرآن: فهو عني، وما اتاكم یخالف القرآن فلیس عني»آنچه که به شما رسد و موافق قرآن بود، آن از من است و صحیح می‌باشد، و آنچه از من به شما رسید ولی مخالف قرآن بود، آن از من نیست وصحیح نمی‌باشد.

زمانی که ما می‌گوییم سنت صحیح لازم است موافق قرآن باشد و با آن مخالفت نداشته باشد منظور این نیست که این موافقت، موافقتی تفصیلی در همه چیز باشد، بلکه موافقت اجمالی مد نظر است، پس زمانی که سنت حکمی را بیان کرد و قرآن آن را بطور مختصر ذکر نمود، و یا مشکلی را توضیح داد، یا عامی را خاص کرد، و مطلقی را مقید نمود و غیره .... این توضیح و بیان در واقع موافق با قرآن است نه مخالفت با آن. حتی احکام جدیدی که با سنت ثابت شده‌اند و مستقلاً سنت آن‌ها را بیان کرده است این احکام هم با قرآن مخالفت ندارند، چون قرآن به صورت تفصیلی از آن‌ها سکوت کرده است، اما به صورت اجمالی به آن‌ها اشاره کرده است، آن زمان که می‌فرماید: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[الحشر: ٧]. آنچه که رسولصبه شما دستور داد آن را بگیرید و از آن اطاعت کنید، و از آنچه شما را نهی کرد دوری گزینید.

و اما حدیث دوم: «إذا حِدّثتَم عني حدیثاً تعرفونَهُ ولا تنكرونَهُ ....»روایات آن ضعیف و منقطع می‌باشد، همانطور که بیهقی و ابن حزم و غیر آن‌ها هم این را گفته‌اند، علاوه بر اینکه این حدیث دروغ بستن به زبان پیامبرصمی‌باشد، و آن در این عبارت معلوم است: «ما أتاكم مِن خبرٍ فهو عني قُلتُهُ أم لم أقُلهُ»هر حدیثی به شما رسید، آن از من بوده، حال آن را گفته باشم یا نگفته باشم. حاشا و کلا که پیامبرصاجازۀ دروغ را علیه خود جایز می‌شمارد، در حالی که به صورت تواتر و قطعی از پیامبرصروایت شده است: «مَن كذبَ علیَّ متعمداً فلیتبؤَّأ مَقعدَهُ مِنَّ النار»هر کس به صورت عمدی بر من دروغی بسازد، جایگاه خود را در جهنم آماده کند.

این حدیث از راه‌های مطمئن و مقبول روایت شده است ولی در آن لفظ «قلته أم لم أقله»در آن حدیث وجود ندارد. از آن روایات صحیح، روایت است که امام احمد آن را بیان می‌کند «اذا سمعتم الحدیث عني تعرفه قلوبكم وتلین له أشعاركم وابشاركم وترون أنه منكم قریب فأنا اولاكم به، وإذا سمعتم الحدیث عني تنكرهُ قلوبكم وتنفّر منه أشعاركم وأبشاركم وترون أنه منكم بعید فأنا أبعدكم منه».

هر زمانی حدیثی را از من شنیدید، با قلب آن را قبول داشتید، و با فهم و شعور شما موافق بود و به شما نزدیک بود، من شایستۀ آن هستم، و اگر حدیثی را از من شنیدید، قلب شما از آن تنفر داشت و آن را انکار می‌کرد، و عقل و شعور شما آن را قبول نداشت و احساس کردید از شما دور است، بدانید که من از آن دور هستم.

مراد و مقصور این است که از دلایل صحت حدیث و ثبوت آن این است که آن حدیث موافق شریعت اسلام باشد و از عقل سلیم و فطرت درست و پاک نزدیک باشد و آن را تایید نمایند. اگر مخالف آن‌ها باشد و با عقل و منطق سلیم سازگار نباشد دلیل عدم صحت آن است، این همان بحثی است که علمای حدیث در مورد نشانه‌هایی که بوسیله آن‌ها احادیث موضوع شناخته می‌شود که اینجا جای توضیح و بسط آن نیست.

بله، بعضی اوقات عقل ما از درک حکمت و علت آن قاصر و ناتوان است، این قاصر و ناتوان بودن سبب ابطال صحت حدیث و یا عدم حجیت آن نمی‌شود، هر زمان آن حدیث ثابت شود از رسول خداصبوده بر ما واجب است آن را قبول کنیم و نسبت به آن حسن ظن داشته باشیم و به مقتضای آن عمل نماییم و عقل خود را متهم کنیم. ابن‌عبدالبر می‌گوید: ابو اسحاق ابراهیم‌بن سیار می‌گوید: به من رسیده است که پیامبرصاز نوشیدن آب با کوزه نهی فرموده است، من می‌گفتم و برایم سوال بود که این حدیث جای بحث و گفتگو است، نوشیدن آن بوسیلۀ کوزه چیست که نهی از طرف پیامبرصدر مورد آن بیاید؟ زمانی که به من خبر دادند: مردی با کوزه و از راه دهانۀ آن آب را نوشید ماری آن را گزید و مرد، و مارها و افعی‌ها داخل کوزه‌ها می‌روند، آن وقت دانستم و برایم روشن شده که اگر تأویل و تفسیر هر حدیثی را ندانستم حتماً حکمت و فلسفه‌ای دارد و من از آن بی‌خبر هستم با اینکه من از آن آگاهی نداشته باشم. اما حدیث سوم: «إنی لا أحل إلا ما أحل الله في كتابه ....»همانطور که امام شافعی و بیهقی و ابن خرم می‌گویند هردو روایت آن منقطع می‌باشند.

و بر فرض صحت آن، هیچ دلالتی بر عدم حجت بودن سنت را نمی‌رساند، بلکه مقصود حدیث این است که: منظور از (فی کتابه) آنچه که از طرف خدا وحی می‌شود می‌باشد – همانطور که بیهقی آن را می‌گوید – پس آنچه که از طرف خدا برای رسولش وحی می‌شود دو نوع است: یکی از آن خوانده می‌شود و دیگری خوانده نمی‌شود، در اینجا با کتاب آن را بیان کرده است که از قرآن عام‌تر می‌باشد.

در سنت هم استعمال کتاب با این معنی آمده است، در حدیثی که امام بخاری/ بیان کرده است: آن زمان که پیامبرصبه پدر زناکننده‌ای که با آن مرد (همسر زن زناکننده) در مقابل گوسفند و خادم صلح کرده بودند فرمود: «و الذي نفسی بیده لا قضین بینكما بكتاب الله، الولیده والغنم رد، وعلی ابنك جلد مائة وتغریب عام، اغد یا انیس الی امراه هذا فان اعترفت فارجمها فغدا الیها فاعترفت فامر بها رسول اللهصفرجمت، فجعلصحكم الرجم والتغریب في كتاب الله، مما یدل علی ان المراد عموم ما اوحی الیه».

قسم به آن کسی که جان من در دست اوست، به وسیلۀ کتاب خدا بین شما حکم خواهد کرد، خادم و گوسفند که بر آن صلح کرده بودید مردود هستند، بر فرزند شما لازم و واجب است یکصد ضربه شلاق بخورد و یک سال تبعید شود، و ای انیس تا صبح با این زن باش اگر به زنا اعتراف کرد او را رجم و سنگ‌سار کن، تا صبح با او بود آن زن اعتراف کرد، پیامبرصدستور داد و رجم شد، پیامبرصحکم رجم و تبعید را در کتاب خدا قرار داد، این عمل روشن می‌سازد که مرا و مقصود عموم وحی خداوند است.

و حتی اگر قبول کنیم که منظور از کتاب قرآن است، آنچه که پیامبرصآن را حلال یا حرام کرده است و قرآن صراحتاً آن را بیان ننموده است در واقع آن حلال و حرام در قرآن هستند چون خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[الحشر: ٧]. و چون پیامبرصمی‌فرماید: «ألا, عسی رجل یبلغه الحدیث عني وهو متكی عن اریكته فیقول: بیننا وبینكم كتاب الله، فما وجدنا فیه حلالاً استحللناه وما وجدنا فیه حراماً حرمناه، وان ما حرم رسول اللهصكما حرم الله»رواه الترمذی و غیره.

آیا شایسته است مردی حدیثی از من به او برسد در حالی که بر بالش خود تکیه داده است و بگوید: میان ما و شما کتاب خدا وجود دارد، هر آنچه را در آن حلال دیدیم آن را حلال می‌شماریم و آنچه را حرام دیدیم حرام می‌شماریم، و در حقیقت هر چیزی را که پیامبرصآن را حرام کرده باشد مانند این است که قرآن آن را حرام کرده باشد و هیچ فرقی ندارد.

و اما روایت «لایمسكنَّ الناسُ علیَّ بشیءٍ ....»امام شافعی/در مورد آن می‌گوید: این روایت از طاووس است و حدیثی منقطع می‌باشد.

و بر فرض اینکه این روایت صحیح باشد، معنی آن این نیست که تمسّک یا احتجاج به احادیث پیامبرصحرام می‌باشد، بلکه منظور این است که پیامبرصقدوه و اسوه و الگوی مردم است و خداوند چیزهایی را برای او اختصاص داده است که برای دیگران قرار نداده است، و یا اینکه چیزهایی را برای او مباح نموده است که برای دیگران مباح نیست، و چیزهایی را برای او حرام کرده است که برای دیگران حرام نمی‌باشد، پس معنی آن حدیث چنین می‌شود: نباید مردم به چیزهایی که حامی من هستند متمسک شوند و حکم من با حکم آن‌ها فرق دارد، و نباید هیچ کس در این مسایل خود را با من مقایسه کند، چون در همۀ این مسائل حکم کننده خداست، اوست که در بعضی از احکام میان من و شما مساوات قرار داده است و در بعضی دیگر فرق گذاشته است.

با این توضیح روشن می‌شود احادیثی که شبه‌اندازان آن را مطرح می‌کنند بعضی از آن‌ها مورد تایید اهل علم نیستند و بعضی دیگر هم ثابت و صحیح می‌باشند ولی ادعای آن‌ها را ثابت نمی‌کند، و در واقع این افراد که سنت پیامبرصرا ترک کرده‌اند و قرآن را در غیر جهت و صحیح خود تاویل می‌نمایند جز پیروی از هوا و هوس دلیل دیگری ندارند. خداوند راست می‌فرمایند:

﴿فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ٥٠[القصص: ۵۰]. «پس اگر (این پیشنهاد تو را نپذیرفتند و) پاسخت ندادند بدان که ایشان فقط از هواها و هوس‌های خود پیروی می‌کنند. آخر چه کسی گمراه‌تر و سرگشته‌تر از آن کسی است که (در دین) از هوی و هوس خود پیروی کند، بدون اینکه رهنمودی از جانب خدا (بدان شده) باشد؟! مسلماً خداوند مردمان ستم پیشه‌ را (به سوی حق) رهنمود نمی‌نماید.»