رد این شبه:
دکتر مصطفی السباعی علیرغم باطل بودن این ادعا در کتاب خود به نام «مكانة السنة في التشریع الإسلامي»جواب آن را داده است و میگوید: دشمنان اسلام، مثل شیعههای تندرو، مستشرقین و ملحدین به این درک و فهم نرسیده و نخواهند رسید که راویان سنت چقدر حتی در زندگی عادی خود از دروغ دور بودهاند، و به این درک و فهم نرسیدهاند که اصحاب چقدر ترس و خوف خدا را در دل داشتهاند، و چقدر دروغ بستن به زبان پیامبرصرا ناپسند میدانستند و چقدر از این کار تنفر داشتند، حتی بعضی از آنها این کار را کفر میدانست، و کشتن آن را جایز میشمرد و توبۀ آن را قبول نمیکردند. دشمنان دین اسلام عذر دارند! چون آنها این خصوصیات را در علما و دانشمندان ما درک نکردهاند، و کسی که به دروغ گفتن عادت پیدا کند گمان میبرد مردم از او دروغگوتر هستند، دزد این طور فکر میکند که مردم نیز مثل او دزد هستند، چه کسی است که در مورد قومی که بعضی از احکام آنها سنت را انکار میکردند علیه آنها به پا خواستند و بعضی از آنها به خاطر این اعتراض و مقابله با آنها دچار شکنجه و ناراحتی شد، چون از حق حمایت کرد، چه کسی میگوید: اینها دروغ گفتن را برای خود به زبان پیامبر اسلامصمباح دانستهاند تا چیزی که از سنت نیست به آن اضافه کنند.
بله قومی که در حکم و قضاوت خود بر مردم و رجالی که احادیث را روایت کردهاند هیچ چیزی را جز حق در نظر نمیگیرند، نه پدر نه پسر نه برادر نه دوست و نه استاد و پیروی باعث عدول از حق نمیشود، این عنوان و نشانۀ دیانت صحیح و پاکی و امین بودن آنهاست، و نشانۀ این است که حافظ سنت نبوی شریف هستند و نشانۀ این است که سنت نبوی نزد آنها از آباء و اجداد و اولاد و نوهها مهمتر و با ارزشتر میباشد، آنها در تقوی و صداقت و امامت ضربالمثل بودند. این شما و این مثالهایی از پاکی و نزاهت آنها در مورد حکم بر رجال و مردانی که احادیث را روایت کردهاند:
۱- کسانی که شهادت و روایت پدران خود را رد کردهاند:
امام علی بن المدینی در مورد پدرش از او سوال کردند فرمود: از غیر من در مورد او پرسش کنید، دوباره مساله را از او پرسیدند، سکوت کرد و مدتی خاموش شد سپس سرش را بلند کرد و گفت: مسئله حساسی است و در مورد دین میباشد، ایشان ضعیف هستند.
۲- کسانی که پسران خود را تجریح و شهادت و روایت آنها را رد کردهاند: امام ابو داود سجستانی صاحب کتاب «السنن» فرمود: پسرم عبدالله دروغگو است، امام ذهبی در مورد پسرش به نام ابوهریره میگوید: او قرآن را حفظ کرد، بعداً از آن غافل شد تا اینکه از یادش رفت.
۳- کسانی که برادران خود را تجریح کردهاند:
زید بن انیسه گفت: از برادرم یحیی حدیثی را روایت نکنید چون مشهور به دروغگویی است.
۴- کسانی که بعضی از نزدیکان و خویشاوندان خود را تجریح کردهاند:
ابوعروبه الحرانی: امام ذهبی در شرح حال حسین بن ابی السربی عسقلانی ابن عروبه گفت: او دایی مادرم است و دروغگو میباشد.
۵- کسانی که دامادها و دختران خود را تجریح کردهاند:
شعبهبن الحجاج گفت: اگر قرار بود از کسی حمایت و دفاع کنم از هشام بن حسان حمایت میکردم چون او داماد من است، او حافظه نداشت.
۶- از کسانی که استادان خود را دوست نداشتند:
امام ابن ابی حاتم از عبدالرحمن بن مهدی روایت میکند و میگوید:
روزی نزد شعبه اختلاف پیدا کردند، گفتند: بین ما و خودت حکمی را تعیین کنید، گفت: من به یحیی بن سعید القطان راضی هستم، پیوسته ماندیم تا یحیی آمد، مساله و حکمیت را به او سپردند، او هم بر ضد شعبه که استاد او بود قضاوت کرد، نزد او درس خوانده بود و نزد او درس را به اتمام رسانده بود، شعبه به او گفت: هیچ کس مثل شما انتقاد نمیکند.
ابن ابی حاتم گفت: این نهایت قدر و منزلت برای یحییبن سعید قطان میباشد، چون شعبه میان اهل علم او را برای حکمیت انتخاب کرد، ولی عدالت و قاطعیت او در دین و ایمان به جایی رسیده بود که ضد شعبه که استاد و معلم او بود قضاوت کرد. و نزاهت و پاکی ائمۀ حدیث به جایی رسیده بود که آنها شفاعت برادران خود را برای اینکه از تجریح آنها سکوت کنند قبول نمیکردند، چطور آنها واسطه و شفاعت را قبول میکنند در حالی که آنها پسران، پدران و برادران خود را تجریح میکردند، چون از آنها مسائلی را مشاهده کرده بودند که سزاوار این تجریح و طعنه بودند.
اما موقف و موضعگیری صحابهها و تابعین بعد از آنها از ائمۀ اسلام در مورد حاکمان و امیران آن وقت و زمان مثالهای زیادی وجود دارد و برای نمونه موقف و موضع ابی سعید حذری در مورد مروان استاندار مدینه و موقف و نظر ابن عمر در مورد حجاج و موقف امام زهری در مورد هشام بن ملک اموی نمونههای بارز و روشنی هستند و کسان دیگری غیر از آنها بسیار زیادند.