مدرسة شام داخلی
این مدرسه رو به روی «بیمارستان نوری» قرار دارد.
همانجایی که خانۀ ستالشام بود و بعدها به مدرسهاش تبدیل کرد.
در زمان معاصر، ابن بدران، شیخ حنابلۀ آن را دیده است و میگوید: در حال حاضر چیزی جُز درب آن به شکل اوّلش نمانده است. بالای آن، سنگ پهن و بزرگی قرار داشت که نص وقفش بر آن نقش بسته بود... اگر چنانچه مقابل آن بایستید و در آن دقّت و تأمّل کنید، باب اصلی را هنوز میبینید که سر جایش قرار دارد، امّا کمی تغییر یافته و کوچکتر شده و به اندازۀ در خانهای گشته است... دیوار غربی آن نیز باقی است که با سنگهای بزرگی بنا شده بود. سپس یادآور شده که اثر محلّ تاریخیاش کاملاً از بین رفته است و سنگفرشی که بر آن نقش و حکاکی شده بود، کنارههای آن با گِل پوشیده شده است.
شیخ حنابلۀ میگوید: «طولی نمیکشد که آن هم به طور کلّی از بین میرود».
امّا نصّ وقف را تقیالدین سبکی در «فتاوی کبریٰ» آورده است.
در اینجا لازم میدانیم که آن را برای خوانندۀ گرامی نقل کنیم تا بداند که نظام اوقاف در آن موقع چگونه بوده و اصطلاحات به کار رفته در آن عصر چه بوده است؟!.
شیخ الاءمام در مختصر کتاب شام داخلی میگوید:
این چیزی است که فخرالدین أبوبکر محمّد پسر عبدالوهاب فرزند عبدالله پسر علی فرزند أحمد أنصاری [معروف به ابن شیرجی] این چنین یادآوری میکند: از آن، تمام خانههای دمشق، و از آن به ظاهر دمشق، ملکی برای «بزینه» شناخته میشود، و مقدار بهرۀ آن ۵/۱۱ سهم از ۲۴ سهم برای «جرمانا» از «بیتلهیا» اختصاص داده، و از آن ۱۴ سهم و هفت سهم باقی از ۲۴ سهم از ملک، برای «تینه» از کوههای عسال، و از آن، تمام ملک برای «قصر روستایی» شناخته شده و از آن نصف ملک برای «قصر سیاه» اختصاص داده میشود، و این وقفی است بر خاتون ست الشام دختر نجمالدین أیوب پسر شاذی، سپس بر دختر پسرش، زمرّد خاتون دختر حسام الدین محمّد پسر عمر فرزند لاجین، سپس بر فرزندانش که سهم هر مرد دو برابر زن میباشد، سپس بر فرزندان اولادش، سپس برای نسلهای دیگرشان تا آخر. پس هرگاه نسلشان از بین رفت و کسی از آنها یافت نشد، بدین ترتیبی که میآوریم باید داده شود: خانۀ مدرسه بر فقهاء و متفقّهان شافعی که در آنجا به تفقّه و یادگیری مشغول هستند، وقف شود.. و بر مدرّس شافعی، قاضی القضاة زکیالدین أبی العباس طاهر أحمد پسر محمّد فرزند علی قرشی [ت ۶۱٧ هجری] در صورت زنده بودن، وقف گردد و اگر چنانچه زنده نباشد، بر فرزندش و سپس بر فرزند فرزندش، سپس بر نسلی که منتسب به اوست، بر هر کسی که شایستگی تدریس در آنجا داشته باشد، وقف شود. امّا به شرطی که اهل خیر و عفاف و سنّت پیامبر ج«باشد؛ نه این که اهل شرّ و بدعت! و ما بقی املاک هم بر مصالح مدرسه و بر فقهاء و متفقّهانِ مشغول در آن، و بر مدرّس آن، قاضی القضاة زکیالدین، یا کسی از نسلش که شایستگی تدریس داشته باشد، و بر امام جماعتی که در محراب آن به پیشنمازی میپردازد، و همچنین بر مؤذن و مستخدم آن، کسی که جارو و تمیز میکند و چراغها را روشن مینماید، وقف شود.
و این باید با مصالح و عمارت و آبادانی مدرسه شروع شود. یعنی بهای روغن و چراغها، فرشها و حصیرها، مشعلها و شمعها و هر آنچه که مورد احتیاج میباشد، و بقیه به مدرّس شافعی و فقهاء و متفقّهان و مؤذن و مستخدم آن اختصاص داده میشود، و امّا این مصروفات که به مدرّس داده میشود، در هر ماه گندم و جو، هر کدام یک جوال، و ۱۳۰ درهم از سکۀ طلایی ناصری، و باقیماندۀ مصروفات به فقهاء و متفقّهان و مؤذن و مستخدم داده شود، و هر کدام به اندازۀ استحقاقی که دارند... ناظر در امر وقف با دید خود کم و زیاد به آنها بپردازد و مقداری هم بنابر نیازهایی که میبیند برای خرید هندوانه و خربزه و زردآلو و حلوا مصرف گردد. امّا به شرطی که فقهاء و متفقّهان و مدرّس و مؤذن و مستخدم، همگی از اهل خیر و دین و صلاح و عفاف و حُسن روش و سلامت اعتقاد و سنّت و جماعت باشند، و دیگر این که تعداد فقهاء و متفقّهان در این مدرسه از ۲۰ مرد بیشتر نباشد و این به جز مدرس و مؤذن و مستخدم است و بایستی ناظر در این امر نظارت کامل داشته باشد.
در این مدرسه، امام حافظ أبوعمرو پسر صلاح شهرزوری کردی صاحب «مقدمۀ مشهور در حدیث» تدریس کرده است.
بعد از او، شمس الدین عبدالرحمن مقدسی آمده است.
وی پس از مدّتی از کارش بر کنار شد و کار تدریس به تاج الدین محمّد پسر عبدالسلام فرزند عصرون، سپرده شد. او بسیار نیکوکار و متواضع و در تدریس بسیار ماهر بود (ت ۶٩۶ هجری).
سپس علاّمه صدرالدین عثمانی، معروف به ابن مرحل و ابن وکیل به تدریس پرداخت. آنگاه أمین الدین سالم پسر عبدالرحمن فرزند أبیالدر، آمد که به او لؤلؤ نیز میگفتند. همچنین به امام مسجد ابن هشام، وکیل بیتالمال معروف بوده است. او همان کسی است که با امام نووی ملازم و همراه بوده است (ت ٧۲۶ هجری).
پس از او قاضی شافعی جلال الدین قزوینی متولّی تدریس آنجا شد.
و سپس پسرش بدرالدین.
بعد از او فقیه أبوالفتح سبکی قریب شیخ تقی الدین سبکی.
سپس قاضی لشکر حلبیه، رئیس ناصرالدین محمّد پسر صاحب شرف الدین یعقوب حلبی، به تدریس مشغول شد (ت ٧۶۳ هجری).
پس از او قاضی أمین الدین محمّد پسر أحمد فلانسی که قضاوت لشکری و دادگاه نظامی دمشق و وکالت بیتالمال را چندین بار به عهده داشته، روی کار آمد (ت ٧۶۳ هجری).
سپس قاضی القضاة بدرالدین سبکی.
بعد از او قاضی القضاة ولی الدین أبوذر عبدالله پسر قاضی القضاة بهاءالدین أبی البقاء سبکی مدرّس آن مدرسه گشت.
زمانی که قاضی ولیالدین از دنیا رفت، قاضی سریالدین به تدریس پرداخت.
سپس قاضی القضاة شهاب الدین باعونی.
بعد از او شیخ شهاب الدین پسر حجی، همراه با شیخ جمال الدین طیمانی، و قاضی القضاة نجم الدین پسر حجی به تدریس در آن مدرسه مشغول شدند.
پس از چندی نیابتاً شیخ شمسالدین برماوی، و شیخ عطاءالدین پسر سلام، و شهابالدین ملکاوی به تدریس پرداختند.
و بالاخره پس از آنها قاضیء زین الدین عبدالباسط مدرّس آنجا میشود.
و امّا مرجع و سرپرستی که تمام جماعات به آن رجوع میکردند: امام علامه، مفتی شام جمال الدین محمّد معروف به ابن قاضی زبدانی بود که بسیار عظیم الشأن بوده و تمام شیوخ و بزرگان در برابر او متواضع بوده و تمام قضاوتها به او برمیگشت و خود بسیار مؤدب و متواضع بوده است (ت ٧٧۶ هجری).
و غیر از او میتوان علامۀ نجم الدین پسر جابی، و شیخ تقیالدین لوبیانی را نام برد.
مصادر و مآخذی که از آنها استفاده شده است:
- البدایة والنهایة، ابن کثیر ۱۳/۸۴-۸۵.
- خطط الشام ۶/٧٩-۸۰.
- الدارس فی تاریخ المدارس ۱/۲٧٧-۳۱۳.
- الذیل علی الروضتین، أبی شامهء مقدّسی صفحۀ ۱۱٩.
- لطف السمر وقطف الثمر ۱/۳۱۵، ۳۵٩، ۵۳٧.
- مرآة الجنان ۴/۳۵.
- منادمة الأطلال صفحهء ۱۰۶-۱۰٩.
- النجوم الزاهرة ۶/۸٧، ۱۰۰، ۱۰٩.
- الوافی بالوفیات ۱۵/۱۱٩- ۱۲۰.
- وفیات الأعیان ۳/۲۴۴- ۲۴۵، ۳۰٧.
* * *