«فخر النساء شهدة دینوری»
شهده دختر محدّث أبی نصر أحمد پسر فرج دینوری، معروف به بغدادی إبری است.
معمّره، کاتبه، مسندة العراق، فخر النساء القاب اویند.
إبری: نسبتی است به کار سوزن و فروش آن؛ جمع إبرة.
از کسانی که به این نسبت مشهور شدهاند، پدر شهده، أبونصر أحمد پسر فرج فرزند عمر دینوری است که از مشاهیر بغداد و محدّثین آن میباشد.
از أبی یعلی محمد بن حسین پسر فراء، و أبی الحسین پسر مهتدی بالله، و أبی الغنائم پسر مأمون هاشمی، و أبی بکر أحمد پسر علی فرزند ثابت خطیب حافظ، و دیگران روایت کرده است...
او در سال ۵۶۰ هجری در بغداد وفات یافت.
دینوری: نسبتی است به دینور، منطقهای است کوهستانی در کردستان که گروهی از علماء به این نام منسوب شدهاند.
بغداد، محلّ تولد و وفات شهده بوده است.
او در سال ۴۸۰ هجری متولّد شد.
إمام ذهبی در مورد شهده میگوید: او زنی بسیار متدین، عابد، زاهد و صالح بوده است. پدرش احادیث زیادی را به گوش او رسانید و پس از چندی به «مسندة العراق» مشهور شد.
ابن دبیثی نیز میگوید: شهده زنی گرانقدر و شایسته و دیندار و خدا ترس و عابد بوده است. احادیث بسیاری را- از جمله از پدرش- شنیده است. پدرش او را در مجالس استماع احادیث شیوخ با خود میبرد وی بسیار عُمر کرد بطوریکه نسبتدارترین فرد در زمان خود بود.
ابن جوزی نیز در کتابش «المنتظم» میگوید: من بر او احادیث زیادی را خواندهام. او زنی بسیار نیکوکار و اهل خیر بود و همواره در مجالس علماء حاضر میشد و حدود صد سال عمر کرد!.
شیخ موفّق نیز میگوید: تمام انساب بغداد نهایتاً به او برمیگشتند آنقدر عمرد کرد که اشخاص کم سن در زمان حیات او به پیری رسیدند.
پدرش او را به همسری علی پسر محمّد فرزند أبی الحسن دُرینی معروف به ثقة الدولة ابن أنباری درآورد. او نیز از افراد نمونه و اعیان وقت و از نزدیکان امیرالمؤمنین «مقتفی لامرالله» عباسی بوده است. خلیفۀ عباسی همیشه با او مشورت میکرد... وی پس از چندی مدرسهای را برای تابعین شافعی، کنار رود دجله، در «باب الازج» نزدیک کاروانسرای صوفیه بنا کرد، و املاک و اموال زیادی را بر آن وقف نمود. او نیز احادیث زیادی را میشنید و در خدمت پدر شهده حاضر بود، و بدین ترتیب با او ازدواج کرد... پس از مدتی به درجهای رسید که به مقتفی، خلیفۀ عباسی اختصاص یافت، و بالاخره در سال ۵۴٩ هجری وفات یافت.
شهده از علمای بزرگ آن زمان بود.
او خطّ بسیار زیبایی داشت و خطی مینوشت که منسوب به شیوۀ خطّاط «بنت الاقرع» بود. در آن عصرکسی یافت نمیشد که همچون او بتواند زیبا بنویسد... امّا با بالا رفتن سنّش، کم کم تغییر یافت.
به خاطر خط زیبایی که داشت به کاتبۀ (زن نویسنده- خطاطا) و نیز ستّالکتبه (بانوی نویسندگان) لقب یافت.
مردم زیادی در پای احادیثش نشستهاند و از او شنیدهاند.
توان او در نقل حدیث بسیار عالی بود و احادیث صحیح را دقیق بیان مینمود. در حضورش افراد کوچک و کم سنّ و سالی بزرگ شدهاند. او بسیار پرآوازه و مشهور بود.
در بغداد کاروانسرایی را در نزدیکی مسجد جامع قصر بنا نهاد که بعضی از علماء در آنجا ساکن شدند...
شهده به مقتفی لامرالله عباسی بسیار نزدیک بود.
نزدیک صد سال عُمر کرد و بالاخره در چهاردهم محرّم، سال ۵٧۴ هجری وفات یافت. در تشییع جنازهاش، علماء و جمعیت زیادی شرکت کردند و در همان مسجد قصر بر او نماز میت خوانده شد و در «باب أبرزور» دفن گردید.
شیوخ و بعضی از احادیثی که شنیده است:
ابتداء از پدرش شنید.
از إبراهیم پسر عثمان فرزند یوسف کاشغری، جزء سوم و چهارم کتاب یعقوب بن سفیان را شنید.
از حسین پسر أحمد فرزند طلحۀ نعالی، جزء دوم و چهارم از «أمالی» حسین پسر إسماعیل محاملی، و جزء سوم از کتاب «دیباج» إسحاق پسر إبراهیم ختلی، و همچنین جزء اوّل از کتاب «جامع» عبدالرزاق پسر همام را روایت کرده و شنیده است.
از أبا الحسین أحمد پسر عبدالقادر فرزند یوسف نیز شنیده است.
از أبی المعالی ثابت پسر بُندار بقال، جزئی در مورد «قرائات النبی ج» و قسمتی از کتاب «الخیل» را روایت کرده و شنیده است.
از جعفر پسر أحمد سراج، جزئی را در باب «کرامات اولیاء» از حسن خلال روایت کرده است.
از حسن پسر أحمد دقاق، جزء اوّل از «غرائب» حدیث مالک بن أنس شنیده است.
از أبی الفوارس طراد پسر محمّد فرزند علی زینبی، کتاب «الوجد و الوجل و التوثق بالعمل» ابن أبی الدنیا، و شش مجلس از «أمالی» أبی جعفر بختری، و جزء اوّل از «الفوائد الـمنتقاة والغرائب» حسان عوالی تخریج أبی الفتح پسر أبی الفوارس، و همچنین کتاب «الیقین» و «الفرج بعد الشدة» ابن أبی الدنیا، و کتاب «الاموال» ابن سلام أزدی، و کتاب «ذم المسکر» و حدیث سفیان بن عیینه، و کتاب «محاسبة النفس و الارزاء» ابن أبی الدنیا را روایت کرده و شنیده است. أبوالفوارس، سال ۴٩۱ هجری وفات مییابد، در حالی که شهده آخرین کسی بوده که از او روایت کرده است.
و از عبدالرحمن پسر نجم الحنبلی، جزء دوم از حدیث محاملی را روایت کرده است...
از أبی المعالی عزیزی پسر عبدالملک فرزند منصور، ملقّب به شیذله نیز روایت کرده است. او شیخ واعظان و معلم آنها در وعظ بوده و گفته شده که بسیار زاهد و پارسا بوده و در بغداد به جای أبی بکر شامی (ت ۴٩۴ هجری) در منصب قضاوت نشست...
از أبی الحسن علی پسر حسین فرزند أیوب نیز استماع کرده است.
از فخر الإسلام محمّد پسر أحمد معروف به أبی بکر شاشی نیز روایت کرده است. گفته شده که امامی جلیل القدر با وقار و با هیبت و از کسانی که به سخنانشان عمل میکنند، بوده است... او را به خاطر تدین و تقوا و علم و زهدش، جنید نیز نامیدهاند (ت ۵۰٧ هجری)...
از أبی الفرج محمّد پسر محمود قزوینی أنصاری نیز روایت کرده است. او نیز فقیهی زاهد و صالح و پارسا، و در فقه و فرایض، سرآمد همه بوده است (ت ۵۰۱ هجری).
از أبی الخطاب نصر پسر أحمد فرزند عبدالله بن بطر، قاری و محدّثِ جزء ششم از أمالی محاملی، و کتاب «الشکرلله» ابن أبی الدنیا علی أحمد پسر عبدالقادر فرزند یوسف نیز شنیده است.
و کتاب «الـمحبة لله سبحانه و تعالی» إبراهیم پسر عبدالله فرزند جنید ختلی، و جزء نهم از «فوائد» عثمان پسر أحمد فرزند عبدالله دقاق، همچنین جزء دوم از حدیث محمّد پسر عبد فرزند خلف دقاق از شیوخش، و حدیث حسین پسر یحیی فرزند عیاش القطان از شیوخ دیگرش را روایت کرده است...
همچنین جزء چهارم از حدیث أبی سهل أحمد قطان از حسن پسر أحمد فرزند إبراهیم پسر شاذان از علاف، و کتاب «التصديق بالنظر إلى الله ﻷوما أعدّ لأوليائه» از محمّد آجری را روایت کرده است...
کسانی که از او روایت کردهاند:
ابن جوزی به شاگردیاش تصریح کرده است. چنانچه در «الـمنتظم» میگوید: «من برایش خواندم». نامش را در ردیف شیوخ خود آورده و تاریخ قرائتش را در حضورش، ماه صفر سال ۵۵٧ هجری معرّفی کرده است.
نوۀ ابن جوزی نیز میگوید: افراد بسیاری از او روایت کردهاند، از جمله پدر بزرگم.
ابن جوزی از او ده نصوص را اقتباس کرده است که یک نص به قبل از اسلام و شش نص به عصر اموی و سه نص هم به عصر عباسی اختصاص داشتند.
از جمله نصوصی که ابن جوزی از او روایت کرده کتاب «التصديق بالنظر إلى الله ﻷوأعدّ لأوليائه» از محمّد آجری میباشد.
أبوسعد پسر سمعانی از او شنیده و نامش را در کتابش «ذیل تاریخ بغداد» آورده است.
حافظ أبوالقاسم پسر عساکر نیز از وی روایت کرده است که حافظ سه سال قبل از او وفات یافت.
أبوالقاسم پسر قمیره نیز از کسانی است که از او روایت کردهاند. او در سال ۶۵۰ هجری وفات یافت.
إمام ذهبی در «سیر أعلام النبلاء» گروهی از محدّثین را که از او روایت کردهاند، آورده است. البته به علّت طول سخن، تنها افراد اعیان و مشهور محدّثین را ذکر کرده است. زیرا تعداد زیادی از او روایت کردهاند.
ذهبی میگوید: او شیوخ زیادی دارد.
إبراهیم کاشغری از او روایت کرده است.
أبوبکر پسر خازن نیز راوی اوست.
أحمد پسر فهد فرزند حسین پسر فهد، معروف به أبوالعباس علثی که فقیه بود، از او شنیده است (ت ۶۲٧ هجری).
أحمد پسر مفرّج فرزند علی مفرّج أموی دمشقی، معروف به أبوالعباس پسر أبی الفتح که شیخی از خانۀ عدالت و امانت بوده، از او اجازۀ حدیث گرفته است... و مدّتی متولّی «ذخیرۀ ایتام» بوده است (ت ۶۵۰ هجری).
أعزّ علّیق نیز از او روایت کرده است.
حامد پسر أبی العمید فرزند أمیری قزوینی، با کنیۀ أبا المظفر و ملقّب به شمسالدین از دیگر کسانی است که از او استماع کردهاند. او نیز امام و سرآمد همه بوده است. قضاوت شهر حمص به دست او بود و سپس به شهر حلب منتقل گردید و تا وفاتش در همانجا تدریس کرد (ت ۶۳۶ هجری).
حسن پسر عمر فرزند نصر، جزء اوّل و چهارم «أمالی» محاملی را از او روایت کرده است.
و به زینب دختر کمال أحمد پسر عبدالرحیم اجازه داده است.
سلیمان پسر رجب فرزند مهاجر راذانی که یک قاری نابینا بود نیز از او استماع کرده است که در نظامیۀ بغداد علم فقه و حدیث را یاد گرفت (ت ۶۱۸ هجری).
شهاب پسر راجح و نیز فخر أبو عبدالله أربیلی از او روایت کردهاند.
أبو محمّد عبدالله پسر عمر فرزند علی پسر محمّد فرزند حمویۀ جوینی از او شنیده است. او بعد از برادرش در دمشق شیخ صوفیه گردید. گفته شده که بسیار فاضل و عارف بوده است (ت ۶۴۲ هجری).
همچنین بهاء الدین عبدالرحمن پسر إبراهیم مقدّسی، کتاب «ذم المسکرات» از ابن أبی الدنیا را از او شنیده است.
عبدالرزاق پسر سکینه.
و أبوالفضل عبدالعزیز پسر داود زاهد.
و حافظ عبدالغنی.
و حافظ عبدالقادر رهاوی دیگر کسانی هستند که از او روایت کردهاند.
عبداللطیف پسر یوسف فرزند محمّد نیز از او شنیده است. او همان أبو محمّد پسر شیخ أبی العز، معروف به موفّق الدین بغدادی است، که استاد علم نحو و لغت بود و در شهر حرّان به نقل حدیث مشغول بود.
تألیفات و تصنیفهای زیادی در لغت و طب و تاریخ و... داشته است (ت ۶۲٩ هجری).
ضوء الصباح عجیبه دختر باقداری، کتاب «الوجد والوجل» ابن أبی الدنیا را از او روایت کرده است.
علی پسر حمیدان.
و أبوالحسن علی پسر معمّر فرزند أبی القاسم مقری واسطی نیز از کسانی هستند که از او روایت کردهاند.
و از کسان دیگری که در بغداد احادیث زیادی را از او شنیدهاند، علی پسر هبۀ الله فرزند سلامۀ لخمی، معروف به ابن جمیری است که جزء اوّل از غرائب حدیث مالک بن أنس را از او شنیده است. گفته شده که ابن جمیری کمتر از ده سال داشت که قرآن کریم را حفظ کرده و خطیب مسجد جامع قاهره، و مدرس «الدیار المصریة» و شیخ آن، و رئیس علمای آنجا بوده است. او مدّتی به تدریس و فتوا پرداخته است و نزد خاص و عام بسیار جلیل القدر و گرامی بوده است (ت ۶۴٩ هجری).
محمّد پسر أبی بدرالمنی نیز از او روایت کرده است.
محمّد پسر یحیی فرزند مظفر نیز از او شنیده است. او همان قاضی أبوبکر بغدادی، معروف به ابن حُبیر است که امامی نیکوکار و متدین و کثیرالتلاوۀ و صاحب نماز شب و تهجّد بوده است (ت ۶۳٩ هجری).
نصر پسر عبدالرزاق از روایان دیگر اوست.
از کسان دیگری که در بغداد از او شنیدهاند، قاضی القضاة شهر حلب، بهاءالدین أبوالمحاسن یوسف پسر رفع فرزند شداد- که ابن شداد مورّخ، پدر بزرگ مادرش بوده میباشد. در مورد او نیز گفته شده که امامی فاضل و موثّق، رئیس، مشارٌإلیه، عابد، زاهد، نافذ الکلمه بوده و بسیار به قاضی أبی یوسف در زمانش شباهت داشته است (ت ۶۳۲ هجری).
و بالاخره یوسف پسر سعید قطان مقری، کتاب «محاسبۀ النفس» از ابن أبی الدنیا را از او شنیده است...
مصادر و مآخذی که از آنها استفاده شده است:
- الأعلام زرکلی ۳/۱٧۸.
- أعلام النساء ۲/۳۰٩-۳۱۲.
- الأنساب سمعانی ۱/۱۱٧-۱۱۸.
- تکملة إکمال الاکمال ابن صابونی صفحه ۸۴-۸۵.
- الجواهر المضیة فی تراجم الحنفیة ۱/۲۳۵-۲۳۶، ۲/۲۸۲.
- سیر أعلام النبلاء ۲/۵۴۲-۵۴۳.
- طبقات الشافعیة الکبرى ۵/۲۳۵-۲۳٧، ۶/٧۱، ٧۳، ۳٩۴، ۸/۱۰۸، ۱۴۰، ۱۴۸، ۳۰۲، ۳۱۳، ۳۶۰.
- العبر فی خبر من غبر ۴/۲۲۰.
- فهرس الفهارس والأثبات کتانی ۲/۶۵۵.
- مشیخة قاضی القضاة ابن جماعه ۱/۱۶۲.
- ... المنتظم ابن جوزی: دراسة منهجیة... صفحۀ ۵۳۳-۵۳۴.
- نزهة الجلساء فی أشعار النساء صفحه ۵۴-۵۶.
- الوافی بالوفیات ۱۶/۱٩۰-۱٩۲.
- وفیات الأعیان ۲/۴٧٧-۴٧۸.
* * *