بخش سوم: عوامل و خاستگاههای اختلاف اهل حدیث و اصحاب رأی
باید دانست که برخی از علما در دوران سعید بن مسیب، ابراهیم، زهری، و در زمان مالک و سفیان و همچنین پس از آنها، پرداختن به آرای شخصی (و خوداندیشی و اظهار نظر دربارهی مسایل) را ناپسند میدانستند و از فتوا دادن و استنباط جز در زمانی که چاره و گریزی نداشتند، میهراسیدند. بلکه توجه و اندیشهی بیشتر آنان در آن زمان، روایت احادیث رسولخدا جبود.
از عبدالله بن مسعودسدربارهی مسألهای سؤال شد؛ وی، فرمود: «من، ناخوشایند و ناپسند میدانم که برای تو چیزی را حرام کنم که خداوند، آن را بر تو حرام کرده است یا چیزی را که خدا، برایت حلال و روا داشته، حرام و ناروا بگردانم.»
معاذ بن جبلسمیگوید: «ای مردم! به نزول بلا و مصیبت، پیش از فروآمدنش تعجیل و شتاب نکنید؛ همانا درمیان مسلمانان، همواره کسانی هستند که چون از آنان سؤال شود، به درستی پاسخ بگویند و نیاز پرسشگر را برآورند. (بنابراین دیگر نیازی به پیشدستی شما، برای پاسخگویی به سؤالات نیست.)»
چنین روایاتی دربارهی ناپسند بودن سخن گفتن در آنچه که (دربارهاش، حکمی) نازل نشده، از عمر، علی، ابنعباس و ابنمسعودش، روایت شده است. ابنعمرببه جابر بن زید فرمود: «تو، از فقهای بصره هستی؛ بنابراین جز به قرآن ناطق یا سنتی که گذشته و هویدا شده، فتوا مده؛ چراکه اگر تو، چنین بکنی (و به غیر کتاب و سنت فتوا بدهی) هم خودت را در ورطهی هلاکت میافکنی و هم دیگران را به هلاکت و نابودی میکشانی.»
ابوالنضر میگوید: زمانی که ابوسلمه به بصره آمد، به همراه حسن، به نزدش رفتم. او، به حسن گفت: «تو حسن هستی؛ هیچ کس در بصره نیست که به اندازهی اشتیاق دیدارت، مشتاق دیدارش بوده باشم؛ به من خبر رسیده که تو به رأی خود فتوا میدهی؛ پس از این به رأی خود فتوا مده مگر آنکه سنتی از رسولخدا جیا سخنی از کتاب خدا باشد.»
ابنمنکدر میگوید: «عالم، درمیان خدا و بندگانش قرار میگیرد؛ بنابراین باید در جستجوی راهی باشد که از آن میان، خارج شود.» از شعبی پرسیدند: «هرگاه از شما سؤالی میشد، چه رویکردی داشتید؟» فرمود: «(برای دریافت پاسخت) انگشت، روی کسی گذاشتی که در اینباره، اطلاع دارد؛ (قبلاً) هرگاه از شخصی سؤال میشد، به یار و همنشین (عالمش) میگفت: جواب این پرسشگر را بده و آنقدر (برای اجتناب از فتوا دادن) پرسشگر را به دیگری حواله میدادند که در نهایت به همان فردی که اول از او پرسیده بود، ارجاع داده میشد.»
همچنین شعبی گفته است: «آنچه را که اینها از احادیث رسولخدا جبرایت میگویند، بگیر و آنچه را به رأی خود بیان میکنند، در بیتالخلاء بینداز.» (این گفتهها را دارمی روایت کره است.)
تدوین احادیث و آثار و نوشتن کتابها و جراید حدیث در بلاد اسلامی بهگونهای رایج شد که کمتر کسی از اهل روایت یافت میشد که بنا به رایج شدن تدوین احادیث، جریده و یا کتابی (از احادیث و آثار) نداشته باشد. آن دسته از بزرگان اهل روایت که در آن زمان بودند، به مناطق مختلف از جمله حجاز، شام، عراق، مصر، یمن و خراسان رفتند، به جمعآوری کتابها پرداختند، نسخههای حدیث را مورد بررسی قرار دادند و با ظرافت و دقت تمام به جستجوی احادیث و آثار کمیاب مشغول شدند و بدین ترتیب با تلاش و توجه اینها، احادیث و آثاری که برای گذشتگان جمعآوری نشده بود، تدوین شد و برایشان چنان چیزی (از دسترسی به احادیث) فراهم گردید که برای پیشینیان فراهم نشده بود و درنتیجه طرق روایی بسیاری به ایشان رسید و در اختیارشان قرار گرفت؛ چنانچه برخی از اهل روایت از صد طریق روایت و بلکه بیشتر برخوردار شدند. البته برخی از طرق روایت که برای بعضی هویدا شد، بر عدهای دیگر پوشیده ماند. اهل روایت، محل و جایگاه هر حدیث را از لحاظ پیچیدگی و پوشیدگی یا شهرت و انتشار دریافتند و توانستند با بررسی ظریفانهی شواهد و قراین، به احادیث صحیح بسیاری که بر مفتیان پیش از آنها پوشیده مانده بود، دست یابند.
شافعی/ تعالی به احمد/، چنین گفت: «شما از اخبار و روایات صحیح، بیش از ما دانش و آگاهی دارید؛ بنابراین اگر از روایت صحیحی –چه کوفی باشد و چه بصری یا شامی- اطلاع داشتی، به من بگو تا به سراغش بروم.» (این روایت را ابنهمام نقل کرده است.)
آری بسیاری از احادیث صحیح را تنها اهل منطقهی خاصی همانند شام و عراق و یا خانوادهی بهخصوصی روایت کردهاند؛ مانند نسخهی برید بن ابیبرده از ابوموسی و نسخهی عمرو بن شعیب از پدرش از جدش. همچنین ممکن است که یک صحابی، گمنام و ناشناحته بوده و جز تعداد اندکی، از او روایت نکرده باشند. بیشتر اهل فتوا از احادیثی اینچنینی بیخبر بودهاند و تنها آثار فقهای صحابه و تابعین هر منطقهای (صحابه و تابعین نامدار) در دسترشان بوده است.
کسانی که پیش از اهل روایت میزیستند، تنها توانایی دستیابی و جمعآوری احادیث و آثار منطقهی خود و اصحاب و هممرامان خود را داشتند. طبقهی پیش از اهل روایت، در شناخت اسمای رجال و میزان عدالت و راستی آنها تنها به مشاهدهی احوال و شواهد ظاهریشان اعتماد و بسنده میکردند؛ اما محدثان، در این پهنه با دقت و ظرافت خاصی وارد شدند و این را رشتهی مستقلی در تدوین، بحث و وارسی در موضوع صحت و درستی روایت یا سقم و نادرستی آن، قرار دادند؛ بدینسان بر اساس این تدوین و کنکاشها، نکات مبهم و پوشیده در مورد اتصال و پیوستگی (سند روایتها) یا انقطاع و بریدگی آنها، بر این دسته از اهل روایت هویدا شد.
سفیان و وکیع و امثال اینها، تمام تلاش خود را در این پهنه بهکار میبستند و آنگونه که ابوداود سجستانی در نامهاش به اهل مکه یادآوری کرده، برای دستیابی به حدیث مرفوع متصلی، به کنکاش درمیان هزار حدیث میپرداختند. این طبقه (از محدثان) چهل هزار حدیث یا نزدیک به این تعداد را روایت میکنند. در مورد امام بخاری/ نیز مشهور است که ایشان، احادیث صحیح بخاری را از میان ششصد هزار حدیث، برگزیدهاند. ابوداود/ نیز کتاب (سنن) را با گزینش احادیث از میان پانصد هزار حدیث، تدوین کرده است. احمد حنبل/ نیز مسندش را سنجهی شناخت حدیث رسولخدا جقرار داد؛ بدین ترتیب که هر حدیثی که در (المسند) یافت میشد هرچند که به یک طریق روایت شده بود، برایش قایل به پایه و اساسی بود و در غیر این صورت، آن را بیاساس میدانست.
در رأس این طبقه از اهل روایت، عبدالرحمن بن مهدی، یحیی بن سعید قطان، یزید بن هارون، عبدالرزاق، ابوبکر بن ابیشیبه، مسدد، هناد، احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، فضل بن دکین، علی بن مدینی و همردیفانشان قرار داشتند و اینها را طراز و طبقهی اول محدثین میدانیم. محققان، پس از پایهریزی فن روایت و شناخت مراتب حدیث، به فقه، روی آوردند؛ آنان، بر این باور نبودند که باید از پیشینیان تقلید شخصی نمود. این در حالی است که ایشان، احادیث و آثار مختلف و متعارض را در هر یک از اقوال و شیوههای استدلالی میدیدند؛ اما رویکردشان چنین بود که آنها، احادیث رسولخدا جو آثار صحابه و تابعینشو همچنین اقوال مجتهدانی که برخی از اصول و ضوابط را پایهریزی کرده بودند، مورد بررسی قرار میدادند. اگر خواسته باشیم این رویکرد را شرح دهیم باید گفت: رویکرد اینها بدین ترتیب بود که هرگاه در مورد مسألهای آیهی صریحی از قرآن وجود داشت، مراجعه به سایر منابع را ناروا میدانستند و اگر آیهی قرآن در مورد آن مسأله به ترتیبی بود که چندین برداشت و قرائت را به دنبال داشت، سراغ سنت میرفتند و چنانچه در کتاب خدا، پیرامون مسألهی مورد بحثشان، چیزی نمییافتند، به سنت رسولخدا جمراجعه میکردند؛ فرقی نمیکرد که آیا آن سنت، درمیان فقها رایج و شناختهشده بود و یا تنها از اهل دیار و خاندانی خاص و یا به طریق بهخصوصی روایت میشد. همچنین برای ایشان (در پهنهی عمل به سنت) تفاوتی نداشت که آیا صحابه و فقها، به آن عمل کردهاند و یا نه؟. بنابراین اگر در مورد مسألهی مورد بحثشان، حدیثی وجود داشت، به هیچ یک از آثار مخالف با آن و یا اجتهاد هیچ یک از مجتهدان عمل نمیکردند. آنها، زمانی به سراغ اقوال صحابه و تابعین میرفتند که پس از کوشش و تلاش بسیار در وارسی و بررسی احادیث، در مورد مسألهی مورد بحثشان، حدیثی نمییافتند؛ در مراجعه به اقوال صحابه و تابعین نیز همانند پیشینیان خود، خودشان را مقید به گروه و منطقهی خاصی نمیداستند. بلکه اگر جمهور خلفا و فقها در مورد چیزی اتفاق نظر داشتند، به آن عمل میکردند و چنانچه در مورد مسألهای میان آنها، اختلاف نظر وجود داشت، گفتار کسی را میپذیرفتند که دارای علم، زهد و ورع و حفظ و حافظهی بیشتری بود. همینطور در صورتی که در مورد مسألهای دو قول برابر و همسان مییافتند، به قولی عمل میکردند که شهرت بیشتری داشت. اگر از دستیابی به حکم، باز میماندند، در دادههای عمومی کتاب و سنت و اشارات و مقتضیات آنها میاندیشیدند و چنانچه همانند مسأله را مییافتند، آن را در حکم، بر مسألهی مورد بحث، حمل میکردند؛ این رویه، بر پایهی اصل و ضابطهی ویژهای انجام نمیشد. بلکه آنها، بر مبنای فهم و گواه دل (بدور از هواپرستی و پاکشان)، بدین منوال عمل میکردند. چنانچه میزان تواتر، تعدادِ راوایان و وضع و حال روایتگران نیست؛ بلکه سنجهی تواتر، یقین و باور راسخ در مورد مسألهای است که در دل میافتد. این موضوع را در بیان احوال صحابه مورد بررسی قرار دادیم؛ این اصول برگرفته از رویکرد و گفتههای صریح و روشن نخستین محدثان و مجتهدان میباشد.
میمون بن مهران میگوید: هرگاه طرفین درگیر برای قضاوت به ابوبکرسمراجعه میکردند، ایشان، هنگام قضاوت ابتدا به کتاب خدا مراجعه میکرد و چنانچه دربارهی مسألهی مورد اختلاف طرفین درگیر، حکمی در کتاب خدا مییافت، مطابق آن حکم مینمود و در صورت نیافتن حکمی دربارهی مسألهی مورد نظرش، در سنت رسولخداجمینگریست تا حکم مورد نظر را بیابد و چنانچه در سنت، حکمی دربارهی موضوع مورد قضاوت نمییافت، از مردم جست و جو میکرد و به آنان میگفت: چنین مسألهای پیش آمده؛ آیا از سنت رسولخدا جحکمی در اینباره سراغ دارید یا نه؟ گاهی پاسخش را از مردم میشنید که رسولخدا جدربارهی این مسأله چنین قضاوت فرمودند و بر همان اساس نیز قضاوت میکرد و میفرمود: «الحمد لله که درمیان ما کسی بود که از حکم رسولخدا جخبر داشته باشد.» البته در صورتی که پس از پرس و جو از مردم نیز به حکمی از سنت دست نمییافت، با علما مشورت و رایزنی میکرد و در صورت دستیابی به اجماع و اتفاق نظر دربارهی مسألهی مورد بحث، حکم قضایی صادر مینمود.
عمر بن خطابسدر نامهای به شریح (قاضی) نوشت: «اگر (هنگام قضاوت) چیزی از کتاب خدا یافتی، مطابق آن حکم کن و دیگران، تو را از حکم خدا برنگردانند؛ اگر به مسألهای رسیدگی کردی که حکمش، در کتاب خدا نیست، به سنت رسولخداجبنگر و مطابق سنت آن حضرت، حکم نما؛ در صورتی که با مسألهای مواجه شدی که حکمش، در کتاب خدا و سنت رسولالله جنبود، به آنچه مردم، دربارهاش اتفاق نظر دارند، عمل کن و اگر رسیدگی به مسألهای که حکمش را در کتب خدا، سنت پیامبر جو اقوال پیشینیانت نیافتی، یکی از این دو کار انجام بده: اگر خواستی، به رأی خود اجتهاد کن و به همین ترتیب پیش برو. همچنین میتوانی از اظهار نظر شخصی بپرهیزی و به گمان من، همین برایت بهتر است.»
عبدالله بن مسعودسمیگوید: «بر ما زمانی سپری شد که ما قضاوت نمیکردیم و در مقام قضاوت نبودیم؛ اینک خدای متعال، آنگونه که میبینید، سرنوشتی مقدر فرموده (که به وجود قضاوت، نیاز است.) بنابراین هر کس که پس از این، قضاوتی به او واگذار گردید، مطابق آنچه در کتاب خدا است، حکم نماید و اگر رسیدگی به مسألهای به او واگذار شد که دربارهاش حکمی در کتاب خدا نیست، مطابق آنچه رسولخدا قضاوت کردهاند، حکم نماید و چنانچه با مسألهای مواجه شد که حکمش، در کتاب خدا نیست و رسولخدا جنیز دربارهاش حکمی نکردهاند، برابر آنچه صالحان و نیکوکاران حکم نمودهاند، قضاوت نماید و نگوید: من، هم میترسم و هم نظر من، این است! چراکه (حلال و حرام، هر دو روشن و مشخص هستند و درمیان حلال و حرام، امور مشتبهی وجود دارد) [۶۳]؛ پس (آنچه را که تو را در شک میاندازد، واگذار و به آنچه شکبرانگیز نیست، روی بیاور.) [۶۴]»
هرگاه از ابنعباسبدربارهی چیزی سؤال میشد، اگر در قرآن پیرامونش، حکمی بود، مطابق آن به پرسشگر پاسخ میداد و اگر حکم آن، در قرآن نبود و از رسولخدا جپیرامون آن مسأله، حکمی سراغ داشت، بر اساس آن به سؤالکننده، جواب میداد و در غیر این صورت، بر اساس گفتههای ابوبکر و عمربفتوا میداد؛ در صورتی که موضع ابوبکر و عمر را در قبال آن مسأله نمییافت، به رأی خود نظر میداد.
ابنعباسبمیگوید: «آیا نمیترسید از این جهت که میگویید: رسولخدا جچنین گفتهاند و فلانی چنین گفته است، به عذاب الهی گرفتار شوید و یا در زمین فرو روید؟!.»
قتاده میگوید: ابنسیرین/ (دربارهی موضوعی) برای شخصی، حدیثی از رسولخدا جبیان کرد؛ آن شخص گفت: فلانی، (دربارهی این موضوع) چنین و چنان گفته است. ابنسیرین فرمود: «من، برای تو حدیث رسولخدا جرا بیان میکنم و تو، میگویی که فلانی چنین و چنان گفته است؟!»
اوزاعی میگوید: عمر بن عبدالعزیز چنین فرمان نوشت که کسی حق ندارد، با وجود کتاب خدا، از خود اظهار نظر کند؛ آنچه ائمه به عنوان نظر شخصی گفتهاند، در مواردی است که دربارهاش آیهای نازل نشده و سنت رسولخدا جنیز به بیان آن نپرداخته است؛ همینطور کسی حق ندارد دربارهی آنچه سنت پیامبر اکرم جبه آن پرداخته است، از خود اظهار نظر کند.»
اعمش/ میگوید: ابراهیم، بر این باور بود که (در جماعت دو نفره) مقتدی، سمت چپ میایستد؛ برایش روایت سمیع زیات از ابنعباسبرا آوردم که رسولخدا ج، او (ابنعباس) را برای قیام به سمت راستشان بردند. ابراهیم، پس از شنیدن این روایت، آن را پذیرفت و به آن عمل کرد.
شخصی، به نزد شعبی/ رفت و از او دربارهی موضوعی، سؤال کرد؛ شعبی، در پاسخش گفت: «ابنمسعودسدر اینباره چنین و چنان گفته است.» آن شخص از شعبی درخواست کرد که او (شعبی)، نظر خودش را دربارهی آن مسأله بگوید. شعبی، فرمود: «شما از کار این شخص تعجب نمیکنید؟ من، برایش از ابنمسعودسروایت میآورم و او، نظر شخصی مرا میخواهد! به خدا سوگند که اگر به ترانهسرایی مشغول شوم، بهتر از این است که برای تو از پیش خود اظهار نظر کنم!» [۶۵](این، گفتهها را دارمی، روایت کرده است.)
ترمذی از ابیالسائب چنین روایت کرده که ایشان میگوید: ما، نزد وکیع بودیم؛ وی به شخصی که رأینگر (از اصحاب رأی) بود، چنین گفت: «با وجودی که رسولخدا ج(هنگام بیرون آمدن از احرام،) موی (قربانیشان) را تراشیدهاند، ابوحنیفه، آن را مُثله میپندارد.» آن شخص گفت: «این، از ابراهیم نخعی، روایت شده است.» ابوسائب میافزاید: وکیع را دیدم (که با شنیدن سخن آن شخص) بهشدت عصبانی و برآشفته شد و گفت: «رسولخدا جچنین گفتهاند (و با عملشان، این سنت را مقرر فرمودهاند)؛ آن وقت تو، میگویی که ابراهیم، چنین گفته است؟! من، تو را سزاوار این میدانم که تو را زندان کنند و تا از گفتهات برنگردی، همچنان در زندان بمانی.» [۶۶]
از عبدالله بن عباس، عطاء، مجاهد و مالک بن انسشروایت شده که آنان همواره میگفتند: «سخن هر کسی را هم میتوان پذیرفت و هم میتوان رد کرد و نپذیرفت، جز سخن رسولخدا جرا که باید (بیچون و چرا) پذیرفت.»
خلاصهاینکه این دسته از علما، پس از تدوین احکام (و احادیث فقه) بر پایهی این اصول، دربارهی تمام مسایل از پیش طرحشده یا مسایلی که در آن دوران مطرح شد، احادیث صحیح، مرفوع و متصل یا مرسل و موقوف و همچنین صحیح حسن و قابل اعتبار، یافتند. همچنین در این پهنه به روایاتی از شیخین یا سایر خلفا و قاضیان شهرها و فقهای مناطق و نیز استنباطها و برداشتهایی از دادههای عمومی یا اشارات و مقتضیات، دست یافتند و بدین ترتیب خدای متعال، عمل به سنت را برایشان میسر فرمود. در این میان احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه در گسترهی روایت و شناخت مراتب حدیث و ژرفنگری فقهی فراتر از دیگران بودند.
تدوین فقه به صورتی که بیان شد، منوط به جمعآوری احادیث و روایات بسیاری بود؛ چنانچه در غایة المنتهی آمده که از احمد بن حنبل سؤال شد: آیا برخورداری از صدهزار حدیث، کافی است تا کسی بتواند فتوا بدهد؟ پاسخ احمد حنبل/ منفی بود تا اینکه به او گفته شد: پانصد هزار حدیث چهطور؟ فرمود: در این صورت امیدوارم (که شخصی با یاد داشتن پانصد هزار حدیث بتواند اهل فتوا باشد.).مفهوم گفتهی احمد حنبل، این است که فتوا دادن، بر اصل برخورداری از دانش حدیث، استوارمیباشد.
خدای متعال، نسل دیگری به وجود آورد که دیدند، محدثان پیشین، زحمت جمعآوری احادیث و تدوین فقه بر اساس احادیث فقه را از فرارویشان برداشته و کارشان را آسان کردهاند؛ از اینرو به فعالیت و پژوهش در سایر رشتهها از قبیل بررسی احادیث جمعآوریشده توسط علمای حدیث (یزید بن هارون، یحیی بن سعید قطان، احمد و اسحاق و امثال اینها) و گلچین احادیث صحیح از میان تمام احادیث جمعآوریشده پرداختند.
محدثان این دوره، همچنین احادیثی را که مبنای آرای فقهی فقها و علمای شهرها و مناطق مختلف بود، گرد آوردند و به بیان صحت و سقم احادیث پرداختند. آنان، همینطور احادیث شاذ و نادری را که علمای پیشین، روایت نکرده بودند، جمعآوری کردند و یا در روایت حدیث، طرق و راههایی را گرد آوردند که توسط پیشینیان تخریج نشده و در عین حال از اتصال یا برتری سند و روایت فقیه از فقیه یا حافظ از حافظ و سایر موضوعها و ارزشهای علمی برخوردار بود.
این دسته از محدثان، عبارتند از: بخاری، مسلم، ابوداود، عبد بن حُمید، دارمی، ابنماجه، ابویعلی، ترمذی، نسائی، دارقطنی، حاکم، بیهقی، خطیب، دیلمی و ابن عبدالبر و امثال اینها.
به پندار من، چهار نفر از اینها که تقریباً در یک دوران بودهاند، نامدارتر هستند و گسترهی علمی و بهرهرسانی بیشتری به دیگران از لحاظ تصنیف و تدوین احادیث داشته و دارند:
[۶۳]اشارهای است به حدیث رسولخدا ج؛ نگا: بخاری (۵۲،۲۰۵۱)، مسلم (۱۵۹۹)، ابوداود (۳۳۲۹،۳۳۳۰)، ترمذی (۱۲۰۵)، نسائی (۷/۲۴۱) و ابنماجه (۳۹۸۴): نعمان بن بشیرساز رسولخدا جروایت کرده که فرمودهاند: «إنَّ الحلالَ بيِّنٌ وإنَّ الحرامَ بيِّنٌ وبينهما أمورٌ مشتبهات لا يعلمهنَّ كثيرٌ مِن النَّاسِ فمَن اتَّقي إستبرأ لدينِهِ وعرضِهِ ومَن وقع في الشبهاتِ وقع في الحرامِ كالراعي يرعي حول الحمي يوشك أن يرتع فيه ألا ولكل ملِكٍ حمي؛ ألا وإنّ حمي اللَّهِ محارمه، ألا وإن في الجسدِ مضغة إذا صلحت صلح الجسدُ كلّه وإذا فسدت فسد الجسدُ كلُّه ألا وهي القلب» یعنی: «حلال و حرام، هر دو روشن و مشخص هستند و درمیان حلال و حرام، امور مشتبهی وجود دارد که بسیاری از مردم، آنها را نمیدانند. هر کس، از آنها بپرهیزد، دین و ایمانش را حفاظت نموده است و کسی که از شبهات نپرهیزد، مانند کسی است که در کنارهی قرق و حریم چراگاه، گوسفندانش را بچراند و هر آن احتمال دارد که گوسفنداش، وارد منطقهی قرق و ممنوعه شوند.آگاه باشید که هر پادشاه، حریمی دارد و حریم خدا، محرمات او هستند. آگاه باشید که در بدن پارهگوشتی است که اگر درست و بهصلاح باشد، تمام بدن درست خواهد بود و اگر فاسد و خراب باشد، تمام بدن خراب میگردد؛ هان! آن عضو، قلب است.» [۶۴] حدیث صحیحی که ترمذی (۲۵۲۹) و احمد (۱/۲۰۰) روایت کردهاند: حسن بن علیبمیگوید: این حدیث را از رسولخدا جحفظ کردم که فرمودند: «دَعْ ما يريبك إلي ما يريبك» [۶۵] بنگرید که سلف، چهقدر از ترانهسرایی و همچنین خودرأیی بیزار بودهاند. (مترجم) [۶۶] جای بحث و تأمل دارد که آیا اتباع و پیروی هوشمندانه از پیشنیان و امامان فقهی بهتر است یا تقلید کورکورانه؟ و آیا پیروی از آنان بدین معنا است که گفتههایشان را همسان گفتههای خدا و رسول، بیچون و چرا بپذیریم؟ اندکی توجه و انصاف در اصول و عملکرد ائمه، نشان میدهد که پیرو راستین، کسی است که همانند آنان، فرمودهی خدا و رسول را بر گفتهی دیگران برتر بداند و بهخاطر عنوان و قالب مکتبی خاص، دانسته و ندانسته به ستیز با حدیث و سنت صحیح برنخیزد. (مترجم)