زندگی نامه پیامبر صلی الله علیه وسلم برای کودکان و نوجوانان - جلد دوم

ورود پیامبر جبه مدینه

ورود پیامبر جبه مدینه

پیامبر جبه مدت سه روز در غار ثور ماندند، اما پس از سه روز قصد هجرت به سوی مدینه را نمودند. آنان از قبل «عبدالله» بن اُریقط» را که بر آئین و دین قریش بود، اجیر کرده بودند و به عنوان فردی مورد اعتماد برگزیده بودند. عبدالله مردی راه شناس و ماهر بود، سفر آنان آغاز شد؛ اما در این هنگام در میان قبیله‌ی «بنی مُدلج» این خبر پراکنده شد که در کنار ساحل شبح‌هایی دیده شده است که بی‌گمان پیامبر جو همراهانش می‌باشند. سُراقه که به این جایزه‌‌ی بزرگ طمع دوخته بود، در صدد قتل پیامبر جو ابوبکرسبر آمد و به سرعت اسبش را دواند تا به نزدیک پیامبرجرسید؛ اما هر وقتی که می‌خواست به آنان نزدیک شود، از اسب به زمین افتاد و باز دوباره برخاست و قصد حمله را نمود، اما باز این حادثه نیز برایش تکرار می‌شد.

او در آنجا به نبوت پیامبر جپی برد و در این هنگام از پیامبر جاما خواست، پیامبر جنیز امان نامه‌ای به او داد و به او مژده داد که روزی النگو‌های طلای دست‌های کسری به دست او خواهد بود. این پیشگویی پیامبر جدر زمان خلافت عمرسبه و قوع پیوست.

پیامبر جرهسپار مدینه شد، ابتدا در میان قبیله‌ی بنی عمر و بنی عوف اقامت کرد. و در آنجا مسجد «قبا» را بنا نهاد و این اولین مسجدی بود که پس از بعثت پیامبر جبر اساس تقوا پایه گذاری شده بود.

اشتیاق مردم مدینه برای دیدار پیامبر جروز به روز بیشتر می‌شد؛ به گونه‌ای که روز‌ها در هوای گرم و سوزان در خارج از مدینه جمع می‌شدند تا شاید محبوبشان فرا رسد؛ اما وقتی که از پیامبر جخبری نمی‌شد، به خانه‌هایشان برمی‌گشتند و همچنان در اشتیاق دیدار محبوب خودشان لحظه شماری می‌نمودند.

بلاخره روز موعود فرا رسید و پیامبر جو ابوبکرساز راه رسیدند. از آن روز، شهر یثرب را «مدینةالرسول» (شهر پیامبر) نامیدند که به اختصار مدینه گفتنه می‌شود.

در آن روز شور و اشتیاق خاصی سراسر مدینه را فراگرفته بود، روزی بی‌نظیر بود به گونه‌ای که مدینه تاکنون همانند چنین روزی را در تاریخ خود به سراغ نداشته است. حمد و ستایش و سپاس مردم مدینه سراسر کوچه‌های آن را فراگرفته بود و خانه‌های مدینه را به لرزه در آورده بود. زنان و دختران انصار از فرط شوق و شادمانی ابیات زیر را در استقبال از پیامبر جزمزمه می‌کردند:

طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَيْنا
مِنْ ثَنيّات الْوَداع
وَجَبَ الشُّكْرُ عَلَيْنا
ما دَعا لِله داع
اَيُّهَا الْمِبْعُوثُ فينا
جِئتَ بالاَمْرِ الْمطاع

«ماه شب چهارده از فراز تپه‌های بدرقه‌‌ی مسافران (ثنیّات الوداع) بر ما تابیدن گرفت؛ شکر خدا بر ما واجب گردید، مادام که بنده‌ای از بندگان به درگاه خداوند نیایش کند، ای آنکه در میان ما مبعوث گردیده‌ای! فرمان تو را همواره فرمانبرداریم».