انطباق عقاید ابن تیمیه - رحمه الله- با علی علیه السلام

در مورد صحابه

در مورد صحابه

در مورد صحابه شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتاب العقیدة الواسطیة گفته است: از اصول اعتقاد اهل سنت و جماعت این است که قلب و زبانش را در مورد صحابه پیامبر صسالم نگاه دارد، در سوره حشر/۱۰ نیز آمده است: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠[الحشر: ۱۰]. «کسانی که بعد از آنها (مهاجرین و انصار) آمدند و می‌گویند: پروردگارا، ما و برادرانمان را که در ایمان از ما سبقت گرفتند بیامرز، و در دلهایمان کینه‌‌ای نسبت به مومنین قرار مده، پروردگارا، تو مهربان و رحیمی». و باید از پیامبرصاطاعت شود که فرموده: «به یاران من ناسزا مگوئید، قسم به کسی که جان من در دست اوست اگر یکی از شما به اندازه کوه احد طلا در راه خدا صدقه دهد به اندازه پر کف آنها که در راه خدا صدقه داده‌اند نمی‌رسد و حتی نیمی از آن». و همینطور در منهاج السنه گفته است: «آیا آنکس که اصحاب رسول خداصرا دشنام داده و لعن نماید و با کتاب خدا مخالف می‌باشد [۹]و اعتنائی به اخبار صحیحه ندارد به نجات و امن سزاوارتر است و یا آنکه به وحی اقتدا نموده و با دوستی خویشان اطهار رسول خداصبه راه اصحاب رسول خداصمی‌رود؟ و شیخ الاسلام ابن تیمیه در مورد حضرت علی÷در کتاب منهاج السنة (۸/۱۶۵) نوشته است که: «فضیلت و ولایت و منزلت علی نزد خداوند بر همگان آشکاراست، و الحمدلله از راه‌های ثابت و به صورت یقین ما این مطلب را درک نموده ایم نه نیازی به دروغ هست و نه به روایاتی که صحت آن مشخص نشده است». و باز در منهاج السنة (۷/۲۷۱) نوشته: «دوست و گرامی داشتن علی بر هر مسلمانی واجب است همانگونه که دوست داشتن وحب امثال او بر هر مومنی واجب است».

حال نظر حضرت علی ÷را در مورد صحابه می‌آوریم:

در مورد صحابه حضرت علی ÷در نهج البلاغه خطبه ۹۷ خطاب به شیعیان زمان خودش فرموده: «هیچ یک از شما را همانند صحابه پیامبر نمی‌بینم». و در خطبه ۱۲۲ در مورد صحابه فرموده: «وقتی با پیامبر در جنگ و جهاد بودیم از آمدن هر مصیبت جز بر ایمان خود نمی‌افزودیم».

و در نامه ۲۸ در نهج البلاغه در پاسخ به معاویه که گفته بود برترینها در اسلام ابوبکر و عمر بوده‌اند فرموده: «چیزی را گفتی که اگر هم ثابت شود ربطی به تو ندارد و اگرهم نشود باز به تو ربطی ندارد (مثل شیعیان که این موضوع ربطی بدانها ندارد) و تو را با برتر و غیر برتر چه کار و آزاد شدگان را با مهاجرین اولیه چه کار». می‌بینید که حضرت علی در این نامه ابوبکر و عمر را جزء مهاجرین اولیه در اسلام دانسته، و حتی معاویه را از اظهار نظر در مورد آنها منع کرده. و در مورد انصار نیز حضرت علی ÷آنها را دوست داشته و فرموده: «به خدا سوگند آنها اسلام را پروراندند چنان مادری که فرزندش را بپروراند، با توانگری با دست‌های بخشنده و زبانهای برنده و گویا» (نهج البلاغۀ حکمت ۴۶۵). ولی شیعیان می‌گویند: آنها باعث غصب خلافت و انحراف اسلام شده‌اند، و اگر خلفای قبلی غاصب بودند حضرت علی ÷نمی‌فرمود: «بر آنان فرمانروایی حاکم شد که کارها را به پا داشت و استقامت ورزید تا دین استوار شد». (حکمت ۴۶۷ نهج البلاغه).

در اکثر کتب تاریخی مثل تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی (که شیعه بوده) و یا حتی کافی و بحارالأنوار و تهذیب الأحکام شیخ طوسی (ج ۳ ص ۳۸۰) به صورت متواتر بیان شده است که ام کلثوم که ثمرۀ ازدواج حضرت علی ÷با حضرت فاطمه () بوده است با رضایت حضرت علی به همسری عمر بن خطاب در آمده است که زید و رقیه نیز ثمره این ازدواج بوده‌اند، این مطلب که بسیار مورد آزار روحانیون شیعه است، و هیچ وقت آنرا بازگو نمی‌کنند و اگر هم کسی از آنها دلیل این ازدواج را بپرسد می‌گویند: حتما مصلحتی بوده!! یا حتما حضرت علی تقیه کرده!! و یا مثل کسانی چون مجلسی می‌گویند: یک زن جنی از جن‌های نجران به دستور حضرت علی خود را به شکل ام کلثوم در آورده، و حضرت علی او را به جای دختر خویش به عمر داده است!!! که پس از مدتی عمر متوجه این موضوع می‌شود و می‌خواهد که این امر را آشکار کند ولی همان موقع کشته می‌شود و آن زن جنی هم میراث عمر را بر می‌دارد و با خود به نجران می‌برد!!! (فکر می‌کنم مجلسی فیلم تخیلی زیاد می‌دیده است) [۱۰]. و آیا کسی به قاتل همسرش دختر همان همسر را می‌دهد؟!!!.

پس داستان زدن درب به پهلوی فاطمه توسط عمر نیز دروغ است، و آیا حسن و حسین نیز اجازه ازدواج قاتل مادر خویش را با خواهر خویش می‌داده‌اند؟!!!، به طور کلی رابطه حضرت علی با حضرت ابوبکر و حضرت عمر و دیگر صحابه دوستانه بوده، و هیچ دشمنی و کینه‌‌ای بین آنان نبوده، در این موضوع نیز ابن تیمیه با حضرت علی در یک مسیر است، چون شیخ الاسلام ابن تیمیه نیز حضرت ابوبکر و حضرت عمر را دوست داشته، و همینطور دیگر صحابه را، ولی شیعه مسیری کاملاً جدا از حضرت علی دارد و از ابوبکر و عمر متنفر است، و آنها را غاصب و ظالم می‌داند، و تمامی صحابه را پس از رحلت پیامبر صمرتد می‌داند (البته به جز چند نفری که لطف کرده‌اند و آنها را قبول کرده‌اند مثل سلمان و ابوذر و مقداد) [۱۱]. همینطور حضرت علی ÷در نهج البلاغه خطبه ۲۲۸ از عمر تعریف و تمجید کرده است و فرموده: «خدا فلانی را بیامرزد و او را پاداش خیر دهد که کجی‌ها را راست کرد و بیماری‌ها را درمان و سنت پیامبر را به پا داشت و فتنه‌ها را پشت سر گذاشت، با دامن پاک و عیبی اندک در گذشت، به نیکی‌های دنیا رسیده، و از بدی‌های آن رهایی یافت، وظائف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد، و چنانکه باید از کیفر الهی ترسید خود رفت و مردم را پراکنده بر جای گذاشت که نه گمراه راه خویش شناخت، و نه هدایت شده به یقین رسید». این سخنان حضرت علی ÷به مذاق شیعیان خوشایند نیست، و در بسیاری از نهج البلاغه‌ها که در ایران است در خطبه ۲۲۸ آورده که این صحبتهای حضرت علی در مورد سلمان فارسی (یا مالک اشتر) بوده است، ولی در اول خطبه می‌خوانیم که «لله بلاد فلان» که منظور حضرت علی ÷کشورهای فتح شده توسط حضرت عمر سمی‌باشند. ما نمی‌دانیم سلمان فارسی کدام کشور را فتح کرده است؟! و تازه، در اکثر نسخ قدیمی آمده که این خطبه در مورد عمر بن خطاب است.

حضرت علی سهمیشه به حضرت عمر سمشورت می‌داده است، و خیرخواه او بوده که نمونه آن در نهج البلاغه خطبه ۱۳۴ و خطبه ۱۴۶ می‌باشد.

دو تن از دختران پیامبر صبا نام‌های رقیه و ام کلثوم همسران حضرت عثمان سبوده‌اند، البته پس از فوت یکی، پیامبر صدیگری را باز به او داده است، به همین دلیل هم او لقب ذی النورین دارد، و ام المومنین عایشه لهمسر پیامبر صنیز دختر حضرت ابوبکر سبوده است، و همینطور ام المومنین حفصه لدختر حضرت عمر سبوده است، و مگر در اسلام نیامده که با هم کفو خود ازدواج کنید؟ و اگر به عقیده شما این افراد اینقدر ظالم بوده‌اند پس چرا پیامبر صآنقدر آنها را به خود نزدیک می‌کرده؟ و بدانها دختر می‌داده؟ و یا از آنها دختر می‌گرفته است؟ چون از اسباب به خلافت رسیدن ابوبکر و عمر یا عثمان نیز همین نزدیک بودن آنها به پیامبر صبوده، پس شما به پیامبر نیز ایراد بگیرید که چرا باعث رسیدن آنان به خلافت شده، و لابد مسبب اصلی بوده است. بعضی خرافیون شیعه به مردم می‌گویند: عثمان دختران پیامبر صرا کتک می‌زده است و باعث مرگ آنان شده است!، در جواب این ابلهان می‌گوئیم: مگر پیامبر صنفرموده است که انسان عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود؟، پس چطور وقتی عثمان باعث مرگ دختر اول او شده است باز دختر دوم را هم به او داده‌است؟!!.

در خطبه ۵۶ نیز در مورد خود و صحابه در زمان پیامبر صفرموده: «به جانم سوگند، اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم هرگز پایه‌‌ای برای دین استوار نمی‌ماند و شاخه‌‌ای از درخت ایمان سبز نمی‌گردید». پس چقدر شیعه بی‌انصاف است که اصحابی را که باعث استوار شدن پایه‌های دین اسلام شدند غاصب و ظالم و مرتد می‌داند، و ازآنها قدر دانی که نمی‌کند، بلکه نفرت آنها را نیز دارند، شیعیان از اصحاب پیامبر صفقط ابوذر و سلمان و عمار و چند تن دیگر را می‌شناسند که تعدادشان از انگشتان دست تجاوز نمی‌کند، و البته عمر و ابوبکر و عثمان را نیز برای لعن کردن می‌شناسند [۱۲]، البته در مورد اهل بیت نیز اطلاعاتی ندارند و تنها چیزی که یک شیعه از حضرت فاطمه می‌داند این است که درب خانه توسط عمر به پهلوی او زده شده است و به او ظلم شده است، و از امام حسین نیز فقط بریده شدن سر او در کربلا را می‌دانند و از حضرت علی نیز فقط خلافت الهی او را که توسط دیگران غصب شده است می‌دانند، و از امام رضا هم ضامن آهو شدن او را می‌دانند، یا یک سری خرافات دیگری را که غالیان به امامان نسبت داده‌اند می‌دانند که ای کاش نمی‌دانستند [۱۳]. البته نباید هم اهل بیت و اسلام واقعی را بشناسند، چون ممکن است متوجه مسائلی شوند که به صلاح خیلی‌ها نیست.

و از نظر شیعه حاصل بیست و سه سال زحمات پیامبر صفقط چند تن شده، و بقیه از بدترین افراد هستند و اسلام هم توسط همان چند نفر پیشرفت کرده است، و بقیه هیچ کاره بوده‌اند. حضرت علی ÷در خطبه ۱۸۲ نیز در یاد اصحاب فرموده: «کجا هستند برادران من که بر راه حق رفتند و با حق در گذشتند، کجاست عمار و کجاست پسر تیهان (مالک بن تیهان انصاری) و کجاست ذوالشهادتین (خزیمه بن ثابت که پیامبر شهادت او را دو شهادت دانست)».

و در حکمت ۴۳ در مورد خباب بن ارت که از مسلمین صدر اسلام و از اصحاب پیامبر صبوده است فرموده: «خدا خباب بن ارت را رحمت کند با رغبت مسلمان شد و از روی فرمانبرداری هجرت کرد و با قناعت زندگی گذراند و از خدا راضی بود و مجاهد زندگی کرد (خباب بن ارت در سال ۳۷ هجری درگذشت، و در مکه مشرکین پشت او را داغ می‌کردند و شکنجه‌اش می‌دادند)».

روحانیون و علمای شیعه برای مرتد نشان دادن صحابه و اینکه آنها خلافت الهی را پس از وفات پیامبر صغصب کرده‌اند مرتب به این حدیث اشاره می‌کنند که در روز قیامت پیامبر صسراغ اصحاب خویش را می‌گیرد و می‌پرسد: آنها کجایند؟ که در جواب به او خطاب می‌شود: تو نمی‌دانی آنها (صحابه) بعد از تو چه کار کردند و آنها پس از رحلت تو مرتد شدند، در جواب می‌گوئیم: شما نمی‌توانید به این حدیث استناد کنید، چونکه:

مگر شما ادعا ندارید که پیامبر صو امامان پس از رحلت نیز از احوال این جهان مطلع هستند؟ و برای همین به زیارت قبور ایشان می‌روید و از آنها کمک می‌جوئید و خواسته‌های خود را بدانها می‌گوئید و آنها را همه جا حاضر و ناظر می‌دانید و در هر جا که هستید آنها را صدا می‌زنید، پس چطور شد که در این حدیث پیامبر صاز اتفاقات پس از رحلت خودش نیز خبر ندارد و حتی از اعمال صحابه خود آگاهی ندارد؟!!!.

مگر شما نمی‌گوئید حضرت فاطمه (س) به کسانی که به او ظلم کردند فرموده: شکایت شما را به پیش پدرم می‌برم، پس چطور پیامبر صخبر نداشته است؟!!.

و تازه در حدیث آمده است که تو نمی‌دانی که اصحاب تو چه کارهایی کردند، شما از کجا فهمیدید منظور از اصحاب ابوبکر و عمر بوده‌اند؟! چون تعداد اصحاب فراوان بوده است، شاید منظور کسانی دیگر از اصحاب باشند.

و چرا وقتی پیامبر صاین حدیث را فرموده است صحابه در مورد آن یاران مرتد از او سوالی نکرده‌اند؟!! و اگر هم پرسیدند پس شاید کسانی دیگر بوده‌اند نه مهاجرین و انصار و سابقون در اسلام، و آیا پیامبر صدر آن دنیا این حدیثی که گفته را فراموش می‌کند و باز سراغ یارانش را می‌گیرد؟!!.

و شما از کجا می‌دانید منظور حدیث از اینکه تو نمی‌دانی یارانت بعد از تو چه کار کردند، غصب خلافت توسط آنان بوده است؟!! ممکن است منظور خیلی کارها و خطاهای دیگری بوده است که آنها انجام داده‌اند، چون غصب خلافت فقط مورد نظر شماست، و هنوز هم نتوانسته اید آن را ثابت کنید.

[۹] در قرآن نزدیک به صد آیه در مورد خشنودی خداوند از مهاجرین و انصار آمده است. مثل توبه/۱۰۰. [۱۰] حدیث فوق یا بهتر است بگوییم: افسانه فوق در بحارالانوار ج ۴۲ ص ۸۸ آمده که سلسله روات آن به واسطه افراد مجهولی چون جذعان بن نصر و محمدبن مسعده و محمدبن حمویه مخدوش است، و متن آن نیز برای نویسندگان فیلم‌های هالیوود خوب است. [۱۱] در جلد هشتم بحارالانوار چاپ تبریز به نقل از رجال کشی آمده است: عن أبی بکرالحضرمی، قال أبوجعفر: ارتد الناس إلا ثلاثة نفر: سلمان وأبوذر ومقداد. [۱۲] در مورد ابوبکر پیامبر صفرموده: خداوند مرا به‌سوی شما مبعوث کرد، شما گفتید تو دروغ می‌گویی، اما ابوبکر گفت راست می‌گوید، و مرا با جان و مالش یاری داد. (صحیح بخاری، فضائل الصحابة)، و در مورد عمر نیز فرموده: بارخدایا، هریک از این دو مرد عمربن خطاب و ابوجهل را بیشتر دوست داری، اسلام را بوسیله او کمک کن. (ترمذی کتاب المناقب، عمر بن خطاب حدیث۳۶۸۱)، و در مورد عثمان فرموده: آیا از مردی حیا نکنم که فرشتگان از او شرم می‌کنند. (مسلم۲۴۰۱ ) [۱۳] اگر به یکی از ایشان بگویی یک حدیث از یکی از امامان بگو نمی‌تواند که بگوید، البته احادیث خرافی را می‌گوید و تنها کاری که یاد گرفته اند گریه و زاری و لعن و نفرین است، و با شناخت اسلام واقعی کاری ندارند (البته نمی‌گذارند کاری داشته باشند).