انطباق عقاید ابن تیمیه - رحمه الله- با علی علیه السلام

دین و سیاست

دین و سیاست

در مورد سکولاریسم و جدا بودن دین از سیاست مرتب سخنرانی می‌کنند تا آن را رد کنند و شعارشان این است که دیانت ما عین سیاست ماست، بعضی نیز به قیام و نهضت محمد بن عبدالوهاب ایراد می‌گیرند و می‌گویند: نهضت او جنبه دینی نداشته بلکه جنبه سیاسی و گرفتن حکومت بوده است!! در صورتیکه نهضت امام محمد بن عبدالوهاب به خاطر خرافاتی بوده که در سرتاسر مناطق پخش شده بود و مردم به قبور (مثل قبر زید بن خطاب) و حتی به درختان متوسل می‌شدند (البته از نظر شیعه این امور خرافات نیست بلکه در عین دیانت است) [۲۰]. و دائم می‌بینی که روافض و دشمنان اسلام واقعی به ایشان تهمت وهابی می‌زنند، در صورتیکه عبدالوهاب نام پدر ایشان بوده، و نام خود او محمد بوده پس شایسته بود از نهضت او به نام محمدی یاد کنیم.

اهل سنت در فروع دین دارای چهار امام هستند، یعنی ابوحنیفه، شافعی، احمد بن حنبل و مالک بن انس.

دشمنان اسلام و استعمار جهانی برای بدبین کردن مسلمین نسبت به این دعوت، نام وهابی را در ذهن همه انداخته‌اند، همینطور روحانیون شیعه که می‌خواهند با اینکار جلوی گرایش مردم را نسبت به اهل سنت بگیرند تا مبادا وحدتی بین آنان ایجاد شود و مردم در حجاز نیز بیشتر حنبلی هستند. اما در مورد نظر شما پیرامون قیام و نهضت محمد بن عبدالوهاب باید بگوئیم: این عقیده بیشتر در مورد انقلاب خود شما در ایران صدق می‌کند نه در مورد او، چون در مورد دین و سیاست، شما دین را نردبان سیاست کرده اید، و آنقدر که نسبت به حفظ حکومت نگران هستید در مورد مسائل دینی اینطور نمی‌باشید، و هر مخالفتی بر ضد حکومت را در نطفه خفه می‌کنید و لابد می‌خواهید با اینکار حکومت خود را تا ظهور امام زمان نگهدارید، و بعد به او تحویل دهید و به هر قیمتی که باشد باید اینکار صورت بگیرد و چیزی دیگر برایتان مهم نیست، حال شما قضاوت کنید که قیام کدام یک از طرفین بیشتر به خاطر حکومت بوده؟

و اینکه دائم می‌گوئید: دین و سیاست با هم است، می‌پرسیم: چه کسی گفته که شما دین هستید؟! که بخواهید از سیاست جدا باشید یا نباشید؟!، من شخصی عادی و بدون لباس روحانی را می‌شناسم که از شما خیلی دیندارتر است، و مثل شما طرفدار بدعت‌ها نیست، اما شما سیاست را انحصاری کرده اید و وسیله‌ای کرده اید، در راستای رسیدن به اهداف خود؛ و مذهب شما پر از خرافات است، حالا وقتی با سیاست هم مخلوط شود دیگر چه می‌شود.

در پشت تلویزیون می‌گویند: ما با اهل سنت وحدت داریم و با تمام ادیان رابطه دوستانه داریم و با کسی مشکلی نداریم، ولی از آن طرف مساجد اهل سنت را تخریب می‌کنند و نمی‌گذارند کسی متوجه شود و اخبار آنرا سانسور می‌کنند و در هیچ جا پخش نمی‌کنند، چرا؟ چون اگر بخواهند علنی و پشت تریبون و تلویزیون دشمنی خود را آشکار کنند و یا صحبتی کنند تمام دنیا آنها را مسخره می‌کند، بنابراین وجهه خود را خراب نمی‌کنند.

روشی را که شما برای وحدت بخشیدن میان شیعه و سنی دنبال می‌کنید هیچ وقت به ثمر نمی‌رسد (البته نمی‌خواهند که به ثمر برسد) چون از یک طرف در روضه‌ها افکار تفرقه‌زا در ذهن مردم تزریق می‌کنید و از آن طرف می‌گوئید: جلوی اهل سنت صحبتی تفرقه‌انگیز نکنید، ولی در غیاب آنها صحبت کنید یا در دل خود نیت کنید که فلان و فلان را لعن کنید، ولی نام آنها را بر زبان نیاورید (یعنی در یک کلام منافق باشید).

شما اگر می‌خواهید که واقعا وحدت ایجاد شود باید ریشه عقاید تفرقه‌زا را در دل افراد از بین ببرید نه اینکه به مردم یاد دهید که به وحدت تظاهر کنند، چون تظاهر و ظاهرسازی به جایی نمی‌رسد و چون آتشی در زیر خاکستر است، و بالاخره خود را نشان می‌دهد.

باید به مردم بفهمانید که عمر درب خانه‌ای را به پهلوی فاطمه نزده است، و اهل سنت با اهل بیت مشکلی ندارند و آنها را دوست دارند نه اینکه تظاهر به وحدت کنید و بعد از آن طرف چندین هفته را دهه فاطمیه بگیرید، و در روضه‌ها مرتب اشک مردم را در آورید که چرا فلانی درب را سوزاند و به دختر پیامبر صظلم کرد؟!! و همه هم بفهمند که منظور از فلانی [۲۱]کسی نیست جز عمربن خطاب، و چنین وحدتی به درد خودتان می‌خورد.

البته وحدت خرافیون فقط وحدتی سیاسی است، برای حفظ و حراست از حکومت، نه اینکه بخواهند دو برادر مسلمان را با هم دوست کنند، چون مردم اکثر کشورهای هم مرز با ایران از اهل سنت هستند و نباید زیاد خاطر آنها را رنجاند، چون ممکن است خطری برای حکومت ایجاد کنند.

شما تصور کنید نسبت جمعیت شیعیان به اهل سنت بر عکس بود و مثلاً شیعیان خیلی بیشتر بودند آن وقت چه کارهایی که نمی‌کردند و اصلاً هفته وحدتی نمی‌گذاشتند و در تلویزیون به صورت علنی عمرکشان بر پا می‌کردند، چون دیگر از کسی هراسی نداشتند و لازم نبود تقیه کنند، مثل اکنون که با خوارج وحدت ندارند در آن موقع با اهل سنت هم نداشتند، پس باز هم چقدر اهل سنت خوب هستند که حاضرند با شما وحدت ایجاد کنند با اینکه می‌دانند شما ابوبکر و عمر و عثمان و عایشه و بسیاری از اصحاب را لعن می‌کنید و آنها را قبول ندارید و از آنها متنفر هستید، چون اهل سنت دلسوز واقعی اسلام است و مثل شما دوستدار تفرقه نیست و آیا شما حاضرید با خوارج وحدت ایجاد کنید؟ و اگر کسی هم بگوید: این سخنان دروغ است، و ما چنین تفکراتی نداریم و فلان محقق یا روحانی همیشه در تلویزیون یا روزنامه از وحدت صحبت می‌کند و لعن و نفرینی در کار نیست، در جوابش می‌گوئیم: مطالب روزنامه و پشت تلویزیون را رها کن، چون ما نمی‌خواهیم سر خود را کلاه بگذاریم [۲۲]، ما در اینجا از عقاید مضری صحبت می‌کنیم که در بطن جامعه و در دل فرد فرد ایشان می‌باشد و کسی نمی‌تواند آنرا انکار کند، مسلما سیاست ایجاب نمی‌کند که در پشت تلویزیون یا در روزنامه صحبتی شود، ولی بالای منبرها و در روضه‌ها و در مجالس تفسیر قرآن و مجالس دعا و عزاداریهای به مناسبت عاشورا یا دهه فاطمیه یا جاهایی که فقط خودشان هستند به هیچ عنوان مراعات وحدت نمی‌شود بلکه بیشتر بذر تفرقه را می‌پاشند و مداح یا آخوند رافضی افکار و عقاید خرافی را در مغز حاضرین در جلسه فرو می‌کند و کار را تمام می‌کند.

حال وقتی از آن طرف در تلویزیون صحبتی نکند چه فایده‌‌ای دارد؟!!، چون دیگر همه را گمراه کرده‌اند، شما کدام روحانی را دیده اید که بالای منبر رود و به خاطر وحدت مثلاً از فضائل حضرت عمر صحبتی کند؟!، ولی بر عکس تا بخواهی از او بد می‌گویند و می‌خواهند وحدت هم ایجاد شود، وقتی یکی از خرافیون شیعه به حج می‌رود و باز می‌گردد شروع می‌کند به بدگویی پشت سر اهل سنت که چرا مثلاً آنها دست به سینه نماز می‌خوانند؟!!!، می‌گوئیم: می‌شود بفرمائید شما که عمری است دست باز نماز خوانده اید تا به حال چه تاجی بر سر اسلام زده اید؟! خوب است که شما کاری برای اسلام نکرده اید، و تمامی کشورهای فتح شده در اسلام توسط اهل سنت فتح شده‌اند، در زمان خلفای راشدین نیز بیشتر در زمان امیرالمومنین عمر فاروق سفتح شدند که شما او را قبول ندارید، و وحدت شیعه با اهل سنت مثل وحدتی است که با روسیه و چین و کشورهای کمونیسم دارند، و حتی با آنها بهتر هم هستند و لابد با کمونیستها وجوه مشترک بیشتری پیدا کرده‌اند تا با اهل سنت؛ و اما کسانی از روشنفکران شیعه که می‌گویند: ما ابوبکر و عمر را لعن نمی‌کنیم، و بسیاری از عقاید روافض و تشیع صفوی را قبول نداریم، و کمتر چیزی که قبول دارند فقط همان است که حضرت علی ÷در غدیر به دستور خداوند جانشین بلافصل پیامبرصشده است. در جواب ایشان می‌گوئیم: این عقیده نیز به تنهایی اشتباه است، چون به هر صورت معنی آن این خواهد شد که صحابه و یاران پیامبر صدستور خداوند را نادیده گرفتند و در سقیفه جمع شدند و ابوبکر را خلیفه کردند و حق الهی علی را غصب نمودند و بعد هم عمر و عثمان را گذاشتند و دیگر چه چیز بدتر از این می‌باشد.

عقیده داشتن به خلافت از جانب خدا، بقیۀ عقاید باطل را نیز همراه خود می‌آورد، چون خود به خود ابوبکر و عمر غاصب خلافت خواهند شد و اصحاب هم مرتد می‌شوند، و شیعه با سنی قادر به ایجاد وحدت نیست مگر اینکه از این عقاید دست بردارد، چون روی اموری دست گذاشته که به هیچ عنوان حل شدنی نیست، شما ببینید در طول تاریخ هر فرقه‌ای با عقاید خود آمده است، و اهل سنت نیز به عقاید او گوش داده است، و دست رد بر سینۀ آنها نزده است، و به نوعی بعضی از آن را پذیرفته، و به صورتی آن فرقه را در خود حل کرده است، و نگذاشته تفرقه ایجاد شود چون به هر حال اهل سنت و جماعت است، و به جماعت مسلمین اهمیت داده است (وید الله مع الجماعة) می‌بینی مثلا معتزله یا اشاعره با افکار خود آمدند و البته نمی‌خواهیم بگوئیم: تمامی افکار آنها صحیح است و یا غیر قابل نقد، ولی اگر هم در ابتدای ظهور آنها درگیری و تفرقه‌‌ای ایجاد شده بالاخره پس از گذشت زمان با اهل سنت مخلوط شده‌اند، و می‌بینی که مثلاً می‌گویند: فلان عالم از اهل سنت دارای تفکر معتزلی است، مثل زمخشری، یا فلانی اشعری است مثل فخر رازی، ولی هیچ وقت نخواهی دید که بگویند: فلان عالم از اهل سنت رافضی است! چرا؟ چون اگر اهل سنت مثل آب باشد و بقیة فرقه‌ها مثل نمک باشند به هر حال با هم حل می‌شوند ولی روافض مثل سنگ ریزه هستند و با آب حل نمی‌شوند.

بعضی از فرقه‌ها قابل قبول نیستند، مثل خوارج یا باطنی‌ها، هرگاه شیعیان توانستند با خوارج اتحاد برقرار کنند آن وقت به فکر اتحاد با اهل سنت باشند، ولی با تمامی این بحثها باز اهل سنت با همان شیعیان نیز تفرقه ایجاد نکرده است، و هیچگاه حضرت علی ÷را لعن نکرده‌اند. و اگر شیعیان احمق نباشند باید بدانند همین که اهل سنت به علی چیزی نمی‌گویند از هزاران چیز برایشان بدتر است، و می‌بینی که گاهی اوقات می‌گویند ما در ایران سنی دوازده امامی داشته ایم!! در جواب می‌گوئیم: اهل سنت با امامان شما مشکلی ندارند و فقط عقاید باطل شما را پیرامون آنها قبول ندارند (البته امام دوازدهم نیز موجب خنده است)، و اما هر موقع شما شیعۀ چهار خلیفه‌ای شدید آنگاه اهل سنت هم شما را قبول می‌کند.

مطلب مهم دیگر در مورد سیاست ایشان این است که دائم همه دنیا را دشمن خود می‌دانند، نظریه مومان (جامعه شناس فرانسوی) و همچنین اصل تز و آنتی تز هگل می‌گوید: هر انقلابی به خاطر تضاد با یک دشمن و نظریه ضد شکل می‌گیرد و به نظر ما بقاء آن انقلاب و حکومت به داشتن دشمن است، و اگر دشمنی نباشد ممکن است خود آن انقلاب دشمن عده‌‌ای شود و توسط آنان سرنگون شود به همین خاطر است که مرتب می‌گویند: فلان کشور عرب وهابی است، و فلانی با آمریکا یا با اسرائیل است، و می‌خواهند تنور این جنگ و اختلاف همیشه داغ بماند چون با سرد شدن آن نابود خواهند شد، و در واقع به همین چیزها زنده هستند و همین اختلافات و تفرقه آنها را نگه می‌دارد شما تصور کنید اگر ایشان از عقاید باطلی که در مذهبشان هست دست بردارند در مورد سیاست دیگر نابود می‌شوند، چون پایه حکومت ایشان بر این عقاید ریخته شده است، و از آن نمی‌گذرند و کسی را هم که بخواهد حتی پیرامون خرافات مذهب ایشان سخنی بگوید نابود می‌کنند، چون مذهب و سیاست اینها با هم است، و نمی‌توان بگویی: من فقط در مورد دین سخن گفته ام و کاری با سیاست شما ندارم چون ایشان دین را نردبان خود کرده‌اند، حالا کسی که بخواهد این نردبان را بردارد یا بشکند دیگر تکلیف او روشن است.

فراموش نکنید ما در اینجا نمی‌خواهیم بگوئیم: دین از سیاست جدا هست یا نیست، و اگر شما در جامعه‌ای دین اسلام را به مردم درست نشان دهید، و مردم آن جامعه مسلمان واقعی شوند آن وقت آن مردمی که دکتر یا مهندس یا سیاستمدار می‌شوند دکتری خوب و سیاستمداری خوب هم می‌شوند، ولی اگر برعکس مذهبی خرافی را به مردم ارائه دهید سیاستمدار شما نیز افکاری مسخره و غیر منطقی را دنبال می‌کند.

[۲۰] مثل شهر کوچک الفدا که دارای درختان خرمای نر بوده است، و دختران بی‌شوهری که شوهر می‌خواستند بدان درختان متوسل می‌شدند و یا درخت گز که بدان پارچه می‌بستند یا شهر الدرعیه که غاری داشته و مردم به خاطر آن بدانجا می‌شتافتند. [۲۱] بعضی اوقات نیز بجای عمر می‌گویند ثانی یا از کلمه اولی و دومی استفاده می‌کنند و البته بعضی اوقات نیز علنی و پشت بلندگو نام عمر را می‌برند و لعن می‌کنند. [۲۲] البته بعضی اوقات پشت تلویزیون یا در روزنامه نیز به صورت غیر مستقیم به مثلاً حضرت عمر یا اهل سنت ایراد می‌گیرند و اینطور نیست که کاملاً هم چیزی نگویند.