گفتگویی آرام با دوست شیعه ام

یک نسل نمونه و سمبلیک اما کافر.. و مرتد..!

یک نسل نمونه و سمبلیک اما کافر.. و مرتد..!

از آن برادر شیعی پرسیدم: اگر فرض کنیم که از یکی از دانشگاههای جهان درخواست شده که بخش عمده‏ای حدود صد هزار نفر از دانشجویانش را برای پروژه‏ای مهم و بسیار اساسی آماده سازد که مربوط به سرنوشت و زندگی یک ملت باشد؛ بلکه سرنوشت همه جهان بر آن بنا خواهد شد. در این صورت آن دانشگاه برنامه و قانون بسیار پیشرفته و مهمی را برای تدریس و تمرین و تربیت دانشجویان فراهم کند، و زبده‏ترین و ماهرترین استاد را انتخاب کنند، و استاد شروع کند بصورت همه‏ جانبه‏ آن برنامه‏ی پیشرفته و مهم به مرحله‏ی اجرا و عمل درآورد و به اندازه‏ی سر انگشتی از آن تخطی نکند، بلکه خودش برای تطبیق و اجرای برنامه‏ها در طول بیست و سه سال پیوسته تلاش کند و در کار خود نمونه و الگو باشد، و دانشجویان نجیب و زیرک را بطور مداوم و شب و روز؛ در سفر و حضر؛ بدون وقفه و بدون احساس خستگی تعلیم و تربیت نموده و آماده سازد، و آنان را وارد زنجیره‏ای تجارب عمیق و خطیر و مؤثر نماید، و خود نیز همیشه در خط مقدم قرار گیرد و آستین همت بالا زند و همه‏ هستی خود را در آن راه بذل نماید و از مال و جان خود بگذرد از چیزی دریغ نکند، و به خاطر موفقیت این برنامه و پیشرفت و سرفرازی و موفقیّت کارآموزان از هیچ تلاشی کوتاهی نکند. امّا بعد از همه تلاش و زحمات طاقت‏فرسا وقتی دانشجویان در آخر مورد آزمون قرار گرفتند از مجموع صد هزار نفر تنها سه یا چهار نفر قبول شوند؟!.

اکنون سؤال مهم این است:

آیا شکست خورده‏ی واقعی در این طرح کیست؟! مسئولیت آن شکست سنگین متوجه چه کسی می‏شود؟ آیا استاد مسئول است که نتوانسته دانشجویان را به درجه‏ی قبولی برساند، یا دانشجویان که نتیجه‏ی مطلوب و نمره قبولی و قابل انتظار را کسب نکردند....! یا اینکه مشکل به برنامه و قانون تدریس شده برمی‏‏‏گردد چون قابل اجرا و تطبیق نبود و ممکن نیست در زمین پیاده گردد؟

اینجا بیش از سه احتمال وجود ندارد، عامل و سبب اصلی شکست یا استاد است یا دانشجویان، احتمال سوم ناهمواری و سخت و سنگینی برنامه درسی و آموزشی است که نبایستی در خواست پیشنهاد می‏شد چون قابل اجرا نبود!!.

ای برادر شیعی! نظر تو چیست و چه می‏گویی؟ دلیل و سبب آن شکست را به چه کسی ارجاع می‏دهی؟

در جواب گفت: می‏توانیم بگوییم: عامل چنین شکست بزرگی؛ استاد بوده و مسئولیت بر عهده او است.

گفتم: شیعه هم در شأن پیامبرصبصورت غیر مستقیم چنین می‏گویند، و برخی هم به آن تصریح دارند، از جمله (دکتر احمد وائلی) در سخنرانی که در سال ۱٩۸۰م در دانشکده‏ی کالج تکنولوژی بحرین ایراد نمود، گفت: «بیست وسه سال برای تربیت یک نسل کافی نیست، و حسین÷آمد تا آن تربیت ناتمام را تکمیل نماید....».

حاشا از پیامبرصاز این پندارهای دروغین که به ایشان نسبت می‏دهند، و این ادعاهای دروغین طعنه و انتقادهایی است که متوجه رسول خداصو قرآن کریم است! ولی خداوند متعال در رابطه با پیامبرصویارانش فرموده است:

﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٢[الجمعه: ۲].

«خدا کسی است که از میان بیسوادان پیغمبری را برانگیخته است و به سویشان گسیل داشته است، تا آیات خدا را برای ایشان بخواند، و آنان را پاک بگرداند. او بدی‌شان کتاب (قرآن) و شریعت (یزدان) را می‌آموزد. آنان پیش از آن تاریخ واقعاً در گمراهی آشکاری بودند».

مگر پیامبر بزرگوارصنبود که خدا او را میان افراد امّی و درس ناخوانده برگزید؟ و مگر افرادی چون (ابوبکر، عمر، عثمان، علی، زبیر، ابوعبیده، سعد بن وقّاص، حفصه و عا ئشه و...) در زمان بعثت رسول خداصدر صدر آن عرب‏های امّی‏ نبودند که پیامبر بسوی‌شان مبعوث گردید؟

آیا قرآن مجید آن کتاب نیست که خداوند بر او نازل کرد، و مگر حکمت سنّت پیامبرصنیست؟ مگر برخی از شیعیان شما ادعا نمی‏کنند که قرآن شما غیر از قرآن ما اهل سنّت است که اکنون در دسترس همه مسلمانان جهان است، پس محتویات این قرآن را نمی‏پذیرند و قبول ندارند.

بنابراین می‏توانیم بگوییم: آن استاد بزرگ پیامبرصاست.

و دانشجویان و کارآموزان او اصحاب و یاران بزرگوار پیامبرصهستند.

وآن قانون و برنامه‏ درسی؛ قرآن مجید وسنّت پاک پیامبرصاست، و استاد گرامی ومعلم فاضلصبرای تدریس و تعلیم واجرای آن قانون و برنامه قیام کرد که هیچ گونه باطلی در آن نیست و از هیچ جهت و نظری باطل متوجّه قرآن نمی‌گردد، یعنی قرآن را با تمام دقّت هم برخود و هم بر دیگران تطبیق و اجرا کرد، و قبل از هر چیز به فضل و یاری خدای بزرگ، سپس به فضل پیامبر رحمت و قرآن مجید، شاگردانش بهترین امت جهان هستند، همانگونه که خداوند متعال شهادت می‏دهد:

﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ ١١٠[آل عمران: ۱۱۰].

«شما (ای پیروان محمّد) بهترین امّتی هستید که به سود انسان‌ها آفریده شده‌اید».

و آن امّت دارای این صفات است که خداوندأبیان کرده و می‏فرماید:

﴿تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ ١١٠ [آل عمران: ۱۱۰].

«امر به معروف و نهی از منکر می‌نمائید و به خدا ایمان دارید».

آن اصحاب گرامی را اعم از زن و مرد پاک و روشن گردانید، قرآن و سنّت را به آنان یاد داد و از آن‌ها بهترین امّت به وجود آورد. صفات آن بزرگواران آن‏گونه است که خداوند متعال آنان را توصیف فرموده:

﴿تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ ١١٠ [آل‌عمران:۱۱۰].

ولی شما – شیعیان - آن‌ها را تکفیر کرده و لکه دار و معیوب معرفی می‏کنید. خداوند متعال توسط پیامبرصقرآن وسنت را به آن‌ها تعلیم داده؛ ولی شما آن‌ها را جاهل و گمراه می‏پندارید، کدام را تأیید کنیم، خداوند متعال را یا شیعه وآخوندهایشان؟

مؤمن و مسلمان واقعی همیشه فرمایش خداوند متعال را تأیید می‏نماید، چون کلام خدا حق مطلق است، اگر چنین است گفتار متناقض آخوندهای شما شیعیان هیچ ارزشی ندارد.

به حقیقت خدا با نعمت هدایت و تزکیه و پاکسازی؛ بر اصحاب پیامبرصمنّت نهاد و آن‌ها را به روح ایمان و پرهیزگاری و تقوا وا داشت. رضایت و خشنودی خدا بر همه آن‌ها باد.

ای برادر شیعه همراه من این فرموده‏ی خداوند بزرگوار بشنو که می‏فرماید:

﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ١٦٤[آل عمران: ۱۶۴].

«چه بسیار پیغمبرانی که مردان خدای فراوانی به همراه آنان کارزار می‌کرده‌اند و به سبب چیزی که در راه خدا بدانان می‌رسیده است (از قبیل: کشته‌شدن برخی از یاران و مجروح‌شدن خود و دوستان) سست و ضعیف نمی‌شده‌اند و زبونی نشان نمی‌داده‌اند (و بلکه شکیبائی می‌کرده‌اند) و خداوند شکیبایان را دوست می‌دارد».

همچنین می‏فرماید:

﴿إِذۡ جَعَلَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَلۡزَمَهُمۡ كَلِمَةَ ٱلتَّقۡوَىٰ وَكَانُوٓاْ أَحَقَّ بِهَا وَأَهۡلَهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا٢٦[الفتح: ۲۶].

«آنگاه که کافران تعصب و نخوت جاهلیت را در دل‌هایشان جای دادند (و تصمیم گرفتند که مؤمنان را به مکه راه ندهند)، خدا اطمینان خاطری بهره پیغمبرش و بهره مؤمنان کرد (و آرامشی خوش به دلهایشان راه داد، تا در پرتو آن، طوفان خشم و ناراحتی خویش را فرو نشانند، و راضی به قضای خدا، و گوش به فرمان پیشوای خود باشند، و سر به شورش برندارند». همچنین خداوندأ روح ایمان را در وجود ایشان ماندگار و جاودانه ساخت و به حقیقت بیش از هرکس سزاوار داشتن روح ایمان؛ و برازنده آن بودند، و خدا از هر چیزی آگاه و بر هر کاری توانا است.‏»

ای برادر شیعی بیا با هم فرموده‏ی حضرت علیس؛ امام ما و امام شما را در (نهج البلاغه) بخوانیم که مورد اتفاق شیعه‏ی امامیه است که در توصیف اصحاب بزرگوار می‏فرماید: «راستی من اصحاب محمّدصرا آن‏گونه دیده‏ام که هیچ‏کدام از شما شبیه آن‌ها نیستید، ژولیده وخاکی رنگ صبح می‎کردند، شب را درحال سجده و ایستاده (در شب زنده‏داری) سپری می‏کردند، روی پیشانی وگونه‏هایشان استراحت می‏کردند، وقتی که ذکر و یاد معاد به میان می‏آمد گویی روی اخگر افروخته می‏ایستادند، به حدی سجده‏هایشان را طولانی می‏نمودند که پیشانی‏ ایشان چون زانوی بُز چروکیده بود، هرگاه ذکر و یاد خداوند متعال را می‏شنیدند؛ چشمانشان آن‏قدر اشک می‏ریخت که سینه‌هایشان خیس می‏شد، و به جهت ترس از عقاب، و امید به پاداش شدیداً می‏لرزیدند همانگونه که درختان در روز وزش باد می‏لرزند [۳].

و نیز می‏فرماید: «آنان برادران از دست رفته‏ی من هستند، حق داریم که شیفته و تشنه‏ی دیدارشان باشیم و دست‌هایمان را بر فراق آنان بگزیم» [۴].

آن فرموده‏ی خداوند متعال، و این هم سخن که علی بن ابی طالبکرم الله وجهه وسدر مورد اصحاب بزرگوار، ولی شیعه وآخوندها چه می‏گویند؟

شیعه می‏گویند.... اصحاب بلا فاصله بعد از وفات پیامبرصکافر ومرتد گشتند، و از اسلام روی برتافتند، و جز تعداد اندکی همچون (سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد، و عمّار بن یاسر) کسی بر اسلام و ایمان باقی نماندند. و در روایت دیگر از شیعه نقل شده که تنها هفت نفر بعد از وفات پیامبرصمرتد نشدند. مصداق سخن شما این است که محمدصدر راستای تربیت آن امتی که خداوند او را برای‌شان فرستاد عاجز و ناتون مانده است و گرنه ممکن نیست این همه اصحاب بزرگوار یک ‏دفعه کافر و مرتد شوند، و آن هم بلا فاصله بعد از وفات پیامبرص! آیا هیچ انسانی این منطق را قبول دارد، چه رسد به این‏که به این‏ که عاقل و مسلمان هم باشد؟

بعد از آن‏ که چند آیه قرآن؛ و برهان آشکار در رابطه با توصیف و تمجید خداوند از اصحاب بزرگوار پیامبرص، سپس تعریف و توصیف امام علیساز آن‌ها را برایت نقل نمودم، اکنون می‏خواهم توجه شما را به سخن امامتان (خمینی) در کتاب (کشف الاسرار ص ۱۱۴) جلب نمایم که می‏گوید: «آن صحابه‏هایی که جز دنیا داری و نیل به سُلطه به جای اسلام و قرآن هیچ هدف وغرض دیگری نداشته‏اند، و آن‌هایی که قرآن را وسیله‏ای برای رسیدن و دستیابی به نیات فاسدشان قرار داده بودند، حذف آن آیاتی که بر خلافت علی و ائمه دلالت می‏کردند برای‌شان سهل و آسان بود، همچنین تغییر و تحریف کتاب آسمانی و دور نگه داشتن قرآن از انظار همه‏ی مردم جهان برای آنان سخت نبوده، تا برای همیشه قرآن را از نظر جهانیان بیندازند، و تا روز قیامت این ننگ برای مسلمانان و قرآن آن‌ها بماند، و همان عیبی را که مسلمانان به کتاب یهود و نصاری می‏گرفتند عیناً برای خود اینها ثابت شود...».

این گفتار خمینی در خصوص اصحاب پیامبرصاست، که حرف پیشینیان خود از جمله بزرگان و آخوندهای شیعه‏ی امامیه را نقل و تکرار کرده است.

ای شیعه‏ی محترم، اگر از یهود سؤال کنیم: بزرگ‌ترین شخصیت‌های شما چه کسانی هستند، در جواب می‏گویند: اصحاب و یاران موسی هستند.

و اگر از نصاری سؤال شود: بزرگ‌ترین و برترین افراد دین و ملّت شما چه کسانی هستند؟ در جواب می‎گویند: حواریون عیسی.

امّا اگر از شیعه سؤال کنیم: بدترین انسان‌ها به اعتقاد شما چه کسانی هستند، پاسخ می‏دهند: اصحاب و یاران پیامبرص!!!؟

این قضیه در واقع دو صورت متضاد و ضد و نقیض نتایج زحمات و تلاش‌های پیامبرصرا نشان می‎دهد. یک جهت آن، دیدگاه اهل سنّت؛ و جهت دیگرش دیدگاه شیعه‏ی امامیه است.

یکی از آن دو چشم‏انداز و تصوّر دارای صورتی درخشان و زیبا و پاک، و صورت دیگر آن در نقطه مقابل؛ و درست بر خلاف آن است.

جمع‏ کردن دو چیز متضاد در یک امر محال است، چون یا باید نور باشد یا تاریکی، یا حق باشد یا باطل... و در مورد حکم قرآن هم همانگونه است، یا قرآن تحریف شده است، و یا ثابت است و از جانت خدا حفظ آن تضمین شده است و هیچ باطلی از هیچ جهتی متوجه آن نمی‏شود، و انسان عاقل انتخاب خود را به دیگران نمی‏سپارد، و بزرگ‌ترین گناه و ستم انسان در حق خویشتن این است که تقلید کننده و دنباله‏رو دیگران باشد طوری‏که نمی‏داند به کجا برده می‏شود و سرنوشتش به کجا ختم می‏شود.

***

[۳] کتاب ثم أبصرت الحقيقة، ص (۱۱،۱۲) [۴] نهج البلاغه.