پیروی کورکورانه از علمای دین
یکی از بارزترین پدیدههایی که در همه نقاط جهان شیعه از آن رنج میبرند قضیهی مرجعیت است، چون انسان شیعه جز با تقلید از یک مرجع دینی شیعه عبادات و فعالیّتهای دینیش صحیح نیست؛ و نمیتواند از جاذبه و تأثیر آن مرجع دینی نجات و رهایی یابد، و این امر به نسبت (مقلد) یکسان است در هر سطحی از علم و روشنفکری و جایگاه اجتماعی قرار گرفته باشد فرقی به حال او نمیکند.
تقلید و پیروی از مرجع دینی در زندگی انسان شیعه یک مبدأ اعتقاد پایهای است، و فتوایی که مرجع دینی صادر مینماید برای پیروانش در امور ریز و درشت و کوچک و بزرگ دینی ایشان الزام و اجبار به حساب میآید، و حتی در تمام امور دنیوی خود از او تقلید میکنند.
طبقه و رتبهبندی در جامعهی شیعه مسئلهای معروف است، همچون رتبه بندی (قداست) موجود نزد نصاری به ویژه شاخهی کاتولیک، بنابراین در عراق و خلیج فارس از نویسندگان شیعه و علمایان آنها افراد زیادی را دیدیم که در مورد تقدیس و تعظیم آیت الله (سیستانی)، و قبل از او در مورد آیت الله العظمی خویی و محمد باقر صدر و غیره مقالات زیادی را به رشتهی تحریر در آوردهاند.
از زمان تشکیل دولت صفویه و انتشار مذهب شیعه در ایران با استفاده از قدرت و خشونت؛ در جامعه شیعه برترین امتیارات اجتماعی به مرجع شیعه واگذار شده است، و تا کنون هم آن تأثیر و جایگاه برای آخوند و مرجع شیعه به جای خود قرار دارد.
جایگاه و امتیاز سخن مرجع دینی شیعه را طوری جلوه میدهد که بیشترین اهمیت و قداستش را در روح و روان و دل شیعه داشته باشد، بنابراین انسان شیعه توان رد کردن حرف مراجع شیعه و مصاحبه و مناظره با آخوند و مرجع دینی را ندارد، چگونه با او مناقشه میکند و نظرش را بر او رد مینماید در حالی که آن مرجع نمایندگی امام غایب (مهدی منتظَر) را بر عهده دارد و در میان امّت و جامعهی شیعهی امامیه؛ وکیل اوست؟
از آنجا میتوانیم علّت پیروی کردن عموم شیعه از علما و مراجعشان را درک کنیم و بشناسیم، و بدانیم که رد کردن بر آنها مانند رد کردن بر امام غایب است، و رد کننده بر امام چون رد کننده بر رسول خداصاست، و رد کننده بر رسول خداصچون رد کننده بر خدای تعالی است!!.
از این دیدگاه انسان شیعه جرأت و جسارت مناقشه و جواب دادن به مرجع دینی را ندارد، و تنها کاری که بر او واجب است تبعیت و پیروی و تسلیم شدن و گردن نهادن و تواضع و فروتنی در برابر حرف اوست.
و این در واقع و حقیقت پیروی کورکورانه و تسلیم شدن به این آخوند و آن آخوند شیعی است، او در واقع مانند شاگردی است در زیر دست استاد جاهل که به شاگردش میگوید: چراغ عقلت را خاموش کن و دنبال من بیا.. همانطور بدون مناقشه و مناظره و فکر کردن، و بدون علم و اطلاع درست باید پیروی کند.
در پرتو این تقلید کورکورانه هر کسی که از مذهب شیعهی امامیه خارج شود، یا سرپیچی کند، در معرض اذیت و آزار و تبعید و یورش و بدنام کردن و تحقیر علم و شهرت روبرو شده و خواهد شد، و گاهی تا مرز قتل او ادامه مییابد، همانگونه که برای بسیاری از بزرگان شیعه پیش آمده، کسانی که انحرافات را کنار گذاشته و به آن خرافات پاسخ دادهاند، بعد از اینکه خدا به وسیلهی هدایت و توفیق و ملحق شدن به جمع اهل سنت و جماعت و ترک مذهب شیعه و عدم پذیرش آن بر آنان منت نهاد. از جمله علامه (برقعی) که نوهی امام رضا و صاحب کتابهای مهمی مانند (بت شکن) که در نقد کتاب (الکافی) کلینی نوشته و اساساً آن را باطل و ملغی کرده است.
همچنین استاد احمد کسروی صاحب کتاب (شیعه و شیعهگری) و استاد سیدموسی موسوی صاحب کتاب (الشیعه و التصحیح) وکتاب (الثورة البائسه)، و نیز استاد احمد کاتب صاحب کتاب (تطور الفکر السياسی الشيعي) که در آن وجود امام مهدی منتظَر را نقض انکار کرده است. همچنین آقای آیت الله العظمی ابوالحسن الاصفهانی و سید حسین موسوی صاحب کتاب (لله..ثم للتاريخ)(اهل بیت از خود دفاع میکنند).
علاوه بر اینها جمع زیادی دیگر از علماء و اساتید برجستهی شیعه که از نعمت هدایت الهی بهرهمند شده و تمام خرافات و افسانههای شیعهی (صفوی) خونین و تروریست را رها کرده اند.
سپس امام برقعی فرزند امام ابوالحسن اصفهانی با ترور به قتل رسید، همانگونه که احمد کسروی و سید حسین موسوی (رحمهم الله جميعا)کشته و ترور شدند.
اما بزرگواران موسی موسوی و احمد کاتب در معرض ضرب و تهدید و اذیت و اتهام به مزدوری برای (وهابیت) مواجه شدند.
و در این اواخر آیت الله العظمی محمد حسین فضل الله با اذیت و بدنام شدن و خلع مقام مرجعیت و اتهام به مزدوری برای آژانس اطلاعاتی امریکا از طرف منبرهای حسینیه و عزاداری مواجه گردید و در بارهی او کتابهایی را نظیر کتاب (حوزه علمیه علیه انحراف رد میدهد..) بر ضد ایشان تالیف کردند، و خیلی چیزهای دیگر...
ای رفیق شیعهام، آن ترور و تعصبهای کورکورانه که ذکر شد در زشتترین صورت و اشکال خود صورت گرفت که یادآور دولت (صفوی) است که در گذشته بر ایران حکومت میکرد، و اقدام به سر بریدن و کشتار دستهجمعی و ترور ملیونها سنی ایرانی میکردند، و آنها را مجبور به پذیرش مذهب شیعهی امامیه (صفوی) کرد، و این حوادث در ایران اتفاق افتاد است. و در اثنای حکومت صفوی بر عراق در عصر حاضر هم این حادثه اتفاق افتاد.
آن ترور و خفقان در واقع دولت بزرگ ترور و ارعاب (امریکا) و دست پروردهی او (اسرائیل) را به یاد ما میاندازد که رئیس جمهور آن جورج بوش پسر؛ بعد از حادثهی یازده سپتامبر با تمام وقاحت و صراحت وگستاخی گفت: «کسی که با ما نیست.. دشمن ما است».
در حقیقت مذهب تشیع دوازده امامی وارد مذهب شیعهی صفوی شدند، نه شیعهی علوی، همانگونه که متفکر آزاده و معروف شیعه (دکترعلی شریعتی) در کتاب (تشیع علوی..و تشیع صفوی) این موضوع را روشن کرده است.
آری.. احترام شیعه به مرجعیت و پایبند بودنش به آن چه از او صادر میشود قابل ستایش است، و اگر آن احترام و تقدیر به مرجعیّت از روی آگاهی و بصیرت عدم تعطیلی بخشش بزرگ الهی «عقل» باشد نوعی موفقیّت و است. ولی قرآن مجید بشریت را به تفکّر، تعقّل، بصیرت و تدبّر دعوت کرده است، نه به تبعیت و پیروی کورکورانه: «چراغ عقلت را خاموش کن و از من پیروی کن»، بلکه بخشش پروردگارت را «استخدام کن» در هر چیزی که پروردگارت را راضی گرداند، اکیداً غیر از پیامبرخداصهیچ متبوع و پیروی شدهای معصوم نیست.