گفتگویی آرام با دوست شیعه ام

نامگذاری فرزندان به اسم دشمنان!!

نامگذاری فرزندان به اسم دشمنان!!

از آن برادر شیعه پرسیدم: آیا امکان دارد که فرزندانت را به نام‏های سرسخت‏ترین دشمنانت نامگذاری کنی؟ دشمنانی که حقوقت را از تو سلب کرده‏اند، همسرت را زده‏اند و منزلت را سوزانده‏اند، و زن حامله‏ات را دچار سقط جنین کرده باشد، و اضافه بر آن؛ آن‌هاکافر و روی برتافته از دین خدا باشند، و جایگاه آنان جهنم و بدترین قرارگاه است.

گفت: خیر، و هزار بار خیر، این امر ناممکن است، چطور نام سخت‏ترین دشمنانم را برای پسر و دخترانم اختیار می‏کنم، اگر نام هیچ عیب و اشکالی ندارند، بلکه تمام عیب در مُسمّی و حامل آن است.

گفتم: آن چه گفتید زیبا است، نام‏ و اسم جای بث نیست، احیاناً به کسی می‏گوییم زیبا است اما در حقیقت زشت است، و به شخص دیگری می‏گوییم خوب است اما در حقیقت بد است،...، اما امر عجیب و بعید در شأن شما شیعیان این است که از نام‌هایی پرهیز می‏کنید که ائمه بزرگوار برای پسران و دختران‌شان می‏پسندند، و از این ‏که دختران و پسران خویش را به این نام‌ها نامگذاری کنید امتناع می‏ورزید، و هیچ دلیلی ندارد جز این که نام اصحاب پیامبرصهستند، و به محبت ابوبکر و عمر و عثمان و عائشهشمربوط می‏شود، بسیاری از مردم عامی شیعی امروز وقتی از این حقیقت مطلع می‏شوند که سال‌های سال از آن‌ها مخفی شده متعجب و شگفت‏زده می‏شوند، چون علمای شیعه و سخنوران منبر و حسینیه‏ها این حقایق را از آن‌ها پنهان کرده‏اند. و حقیقت این است که ائمه‏ی اطهارشپسران و دختران‌شان را به نام‏های ابوبکر، عمر، عثمان و عائشه نامگذاری کرده‏اند، و در انجام آن کار احساس حقارت نکرده‏اند، بلکه تمام محبت، احترام و عزت را در آن کار دیده‏اند و بدان افتخار کرده‌اند، و آن‌ها در اذهان شیعه‏ی امامیه همان شخصیاتی هستند که با نفاق، کفر، ارتداد و برگشتن به عقب پیوند و ارتباط دارند.

این امیرمؤمنان است که پسرانش را به نام‏های ابوبکر و عمر نام‏گذاری کرد که برادر حسن و حسین هستند [۱۱]. و پس از او امام حسن بن علیسپسرانش را ابوبکر و عمر نام نهاد، و امام حسینسهم چنین کرد. و امام علی بن حسین (زین العابدین) یکی از پسرانش را عمر نامید. و نیز امام موسی بن جعفر(کاظم) یکی از دخترانش را عائشه نامید، و امام علی بن موسی(الرضا) و دخترش را عائشه نامید، همچنین امام علی بن محمد هادی دخترش را عائشه نامید. این حقایق در کتاب‌های شیعه‏ی امامیه ذکر شده اما از مسلمانان شیعه مخفی کرده‏اند. ای شیعیان امروز آیا شما باتقواتر و بزرگ‌تر از ائمه‏ی هستید؟! و آیا شما از آن‌ها وارع‏تر هستید؟ آیا این ادعا صحیح است که شما در همه مسائل بزرگ یا کوچک از دین و اخلاق و نام و نام‏گذاری به ائمه‏ی اطهار اقتدا می‏کنید! حال آن‏که آن‌ها چنین بوده‏اند.

سخنرانان و روضه‏خوانان حسینیه‏ها در مناسبت‏ها حادثه‏ی (کربلا) را یادآوری می‏کنند، به ویژه به مناسبت سوگوار‏ی حادثه کربلا و عاشورا آن حادثه‏ی تلخ تاریخی را بصورت خسته‌کننده توضیح می‏دهند و از آن سخن می‏گویند.

در این مناسبت‏ها از قهرمانی و فداکاری‏های کسانی یاد می‏کنند که در کنار امام حسینسشهید شده‏اند. اما شگفتا که از ذکر نام‏ پسران علی بن ابی طالب و دو برادر امام حسن و امام حسین خودداری می‏کنند، چون نام این شخصیت‏های بزرگوار ابوبکر و عمر بوده و دارای نام سایر پسران ائمه و سایر همراهان هستند، و که از جمله‏ ابوبکر بن علی، ابوبکر بن حسن بن علی، و عبدالرَّحمن بن عقیل بن ابی طالب هستند.

این شخصیت‏های بزرگوار به کلّی فراموش شده‏اند، مثل این‏که اصلاً آن‌ها در این دنیا نبوده باشند و در واقعه‏ی طف و حادثه‏ی کربلا در جهاد و استشهاد امام حسین با او شرکت نکرده باشند، آن‌ها فقط نام‌های زیر را ذکر می‏کنند:

اوّل: فرزندان امام علی بن ابی طالب، که عبارتند از: حسین، جعفر و محمد) و ذکر نام‌های (ابوبکربن علی، عمر بن علی و عثمان بن علی) برادران امام حسینشرا اهمال و نادیده گرفته‏اند.

دوم: از شهادت پسران حسینسکه علی اکبر و عبدالله هستند یاد می‏کنند و بس.

سوم: شهادت فرزندان حسنسرا ذکر می‏کنند که عبدالله بن حسن و قاسم بن حسن هستند، اما از ابوبکر بن حسن ذکری به میان نمی‏آید و او را اهمال می‏کنند.

چهارم: شهادت قهرمانانه‏ی پسران عقیل بن ابی طالب را ذکر می‏کنند، که جعفر و عبدالله بودند و از ذکر نام عبدالرَّحمن بن عُقیل خود‏داری می‏کنند.

اکنون ما سؤال می‏کنیم: به چه دلیلی سخنرانان و روضه‏خوانان حسینیه‏ها از ذکر اسامی آن بزرگواران خودداری می‏کند؟! مگر به گمان شما آن‌ها پسران ائمه‏ی معصوم نیستند؟ مگر خداوندأبه واسطه‏ی شهادت در راه او و همراهی با امام حسین بر آن‌ها منّت ننهاده است؟

دلیل روشن ومعلوم است، چون این بزرگواران دارای نام اصحاب و یاران پیامبرصیعنی ابوبکر، عمر، عثمان وعبدالرحمن هستند، و شیعه حوصله‏ی شنیدن آن اسامی را ندارند، حتی اگر نام پسران ائمه‏ی اطهار هم باشند.

و به آن دلیل در جامعه‏ی شیعه‏ی امروزی اسم ابوبکر، عمر، عثمان، عائشه، حفصه، عبدالرحمن، طلحه و زبیر..تا آخر) بسیار نایاب است و شاید اصلاً یافت نشود.

آن اسامی در جوامع شیعی کنونی در (ایران و کشورهای حوزه خلیج فارس، عراق، سوریه، لبنان، هندو پاکستان تقریباً رو به کاهش است.

شیعه امامیه از ذکر این اسامی بزرگ بد‏بینند و آن‌ها را به فال بد می‏گیرند، حال آنکه ائمه‏ی معصوم پسران و دخترانشان را به آن نامها نامگذاری کرده‏اند.

من نم‏یدانم، آیا شیعیان امروز بیشتر از ائمه‏ی معصوم ورع و پرهیزگاری دارند و آیا آن‌ها مؤمن‏تر و مخلص‏تر از ائمه‏ی معصوم هستند؟ به خدا قسم نه، و هزار بار نه، شاید به من بگویید: آن نامگذاری‏ها از روی تقیه و ناچاری بوده تا از شر متجاوزان به حقوق اهل بیت و ائمه نجات و رهایی یابند، من در جواب می‏گویم: این تقیه با ایمانی که در قلب اهل بیت بوده کاملاً متضاد و ناسازگار است، علاوه بر صفتهای کم‏نظیر ایشان؛ از قبیل مردانگی و شجاعت و ... لذا است برای شیعه زشت و ننگ که شخصیت آن‌ها را تحقیر کنند، و آن‌ها را به چیزهایی توصیف کنند که مخالف شخصیّت و جایگاه آن‌ها است.

ای برادر شیعه! حقیقتاً این کینه تاریک و سیاه شما نسبت به اصحاب بزرگوار است که شما را آن‏قدر بدبین کرده که حتّی از نامگذاری فرزندانتان به اسامی اصحاب بزرگوارشخودداری می‏کنید.

چنان‏چه قبلا ذکر کردم در انجیل آمده است: «...هرگاه نمک بگندد چه می‏زنند.. و هرگاه نور دل به تاریکی تبدیل شود؛ دیگرتاریکی‏ها معنایی ندارند».

و در انجیل نیز آمده است: «آیا از خار انگور چیده می‌شود؟».

آن قضیه مرا واداشت که از قضیه‏ای دیگر برایت بحث کنم که کم‏اهمیت‏تر از آن بحث نیست، و همچنان آخوندها، نویسندگان، مورخین و ادیبان شیعه آن را اهمال کرده و نادیده گرفته‏اند. و آن قضیه هم عدم اهتمام شیعه نسبت به سیره‏ی پاک پیامبرصاست.

در زمانی که هزاران تألیف و کتاب را در مورد سیره و زندگی و تاریخ ائمه‏ی اطهار و اهل بیتشمی‏یابیم، چرا کتاب‌هایی را که بیانگر سیره و رفتار برترین پیامبران (محمّدص) را نمی‏بینیم، و اگر هم پیدا کنیم، خلاصه و چکیده‏ای از زندگینامه‏ی او بیش نیست، و بسیار به ندرت می‏بینیم یکی از خطیبان منبر حسینیه‏ها از تاریخ و زندگی‌نامه‏ی پیامبرصسخن بگوید، و نیز به ندرت می‏بینیم یا می‏شنویم کسی زندگی‌نامه‏ی پیامبر گرامیصرا در مساجد و حسینیه‏ها به طلاب تدریس کند، بلکه حتی درحوزه‏های علمیه هم تدریس سیره‏ی نبوی ندارند. و گویی همه تاریخ اسلام بزرگ تنها در زندگی‌نامه‏ی ائمه‏ی بزرگوار خلاصه شده است.

ای برادرشیعه ارجمند! آیا می‏دانید چرا؟ دلیل روشن است، چون تاریخ پیامبرصدر برگیرنده تاریخ و سیره‏ی اصحاب و یاران او از جمله ابوبکر و عمر هم هست، و زندگی آن‌ها با هم آمیخته بود، و و قابل جدا کردن نیست، و آخوندهای شیعه حوصله‏ی ذکر اسامی و بحث فداکاری‏های آنان در راه خدا و اسلام را ندارند.

چگونه اصحاب بزرگوار را یاد می‏کنند حال آنکه آن‌ها را کافر و مرتد قلمداد می‏نمایند، و آن‌ها را به زشت‏ترین صفات توصیف می‏کنند.

واقعاً این یک حالت روانی و بیماری عقلی و روانی است که از ذکر اسامی افرادی برحذر باشی که آن‌ها را کافر و مرتد و منافق و در نهایت حزب شیطان می‏پنداری.

با من نوشته‏‏ی شیخ عبدالحسین بن مظفر را بخوان که در بین شما معروف به ابوذر زمانه بوده است. او در کتابش (الشافی فی اصول الکافی) می‏گوید:

«واقعاً آن عارفان، اصحاب پیامبرص، چون از برهان روشن و راه‏های تابناک و اطاعت از غیر اهل بیت عصمت و طهارت رویگردان و منحرف شده‏اند، شیطان آن‌ها را گمراه کرد، پس فاصله گرفتن از آن اصحاب فاصله گرفتن از حزب شیطان است»!

استاد (عیاده ایوب کبیسی) در کتاب ارزشمند خود به عنوان: (صحابه رسول اللهصفی الکتاب والسنّه) می‏گوید: شگفت‏ترین چیزی که در کتاب‏های شیعی در مورد اصحاب رسول خداصخواند‏ه‏ام آن است که محمد خالصی شیعه در نامه‏ی خود به محمد بهجت بیطار در تاریخ ۲۶/ ربیع الاول۱۳۸۲هجری- نوشته است که می‏گوید: «اصحاب را به نیکی یاد نمی‏کنم، چون نمی‏خواهم به وسیله مخالفت کردنم با قرآن و سنت در مدح کسی که قرآن و سنت او را ملامت کرده است با خشم و عذاب خداوند رو به رو شوم، و نمی‏خواهم بر اثر تعریف و تمجید از کسی که قرآن مجید و احادیث متواتره‏ی پیامبرصرفتار و کردارش را زشت جلوه می‏دهد با قهر خدا رو به روشوم، روی‏هم رفته آنچه من می‏‏نویسم و می‏گویم این است که در قرآن و سنّت اصحاب به نیکی ذکر نشده‏اند، و به دلیل این‏که صحابه هستند به فضیلت آن‌ها اشاره نکرده است».

بنابراین شیعه‏ی امامیه چطور تاریخ آن صحابه‏ی کرام را یاد می‏گیرند و یاد می‏دهند، زیرا همانگونه که (خالصی) گفته می‏ترسند با قهر و عذاب خدا روبه روشوند؟

و آن هم امامتان (خمینی) که در وصیت‏نامه آخر حیات حیان می‏نویسد: «من‌ با جرأت‌ مدعی‌ هستم‌ که‌ ملت‌ ایران‌ و تودۀ‌ میلیونی‌ آن‌ در عصر حاضر بهتر از ملت‌ حجاز در عهد رسول‌الله ـ صلی‌الله علیه‌ و آله‌ ـ و کوفه‌ و عراق‌ در عهد امیرالمؤمنین‌ و حسین‌ بن‌ علی‌ ـ صلوات‌ الله و سلامه‌ علیهما ـ می‌باشند. آن‌ حجاز که‌ در عهد رسول‌الله ـ صلی‌الله علیه‌ و آله‌ ـ مسلمانان‌ نیز اطاعت‌ از ایشان‌ نمی‌کردند و با بهانه‌هایی‌ به‌ جبهه‌ نمی‌رفتند، که‌ خداوند تعالی‌ در سورۀ‌ «توبه» با آیاتی‌ آن‌ها را توبیخ‌ فرموده‌ و وعدۀ‌ عذاب‌ داده‌ است‌. و آنقدر به‌ ایشان‌ دروغ‌ بستند که‌ به‌ حسب‌ نقل‌، در منبر به‌ آنان‌ نفرین‌ فرمودند. و آن‌ اهل‌ عراق‌ و کوفه‌ که‌ با امیرالمؤمنین‌ آنقدر بدرفتاری‌ کردند و از اطاعتش‌ سر باز زدند که‌ شکایات‌ آن‌ حضرت‌ از آنان‌ در کتب‌ نقل‌ و تاریخ‌ معروف‌ است‌. و آن‌ مسلمانان‌ عراق‌ و کوفه‌ که‌ با سیدالشهدا ـ علیه‌السلام‌ ـ آن‌ شد که‌ شد. و آنان‌ که‌ در شهادت‌ دستْ آلوده‌ نکردند، یا گریختند از معرکه‌ و یا نشستند تا آن‌ جنایت‌ تاریخ‌ واقع‌ شد. اما امروز می‌بینیم‌ که‌ ملت‌ ایران‌ از قوای‌ مسلح‌ نظامی‌ و انتظامی‌ و سپاه‌ و بسیج‌ تا قوای‌ مردمی‌ از عشایر و داوطلبان‌ و از قوای‌ در جبهه‌ها و مردم‌ پشت‌ جبهه‌ها، با کمال‌ شوق‌ و اشتیاق‌ چه‌ فداکاریها می‌کنند و چه‌ حماسه‌ها می‌آفرینند...».

آیا کاری از دست مسلمان ساخته است جز اینکه در برابرآن مقایسه‏ها بگوید: پاک و منزهی خدایا، این بهتان بزرگی است»!.

به خاطر این اسباب و غیر آن‌ها آخوندها و سخنرانان شیعه از سخن گفتن در مورد زندگینامه‏ی پیامبرصخودداری می‏کنند، چون زندگی‏نامه‏ی پیامبرصتاریخ اسلام را در صفحه‏های تابناک و درخشانش به تصویر می‏کشاند.

زیبا است که در این مناسبت کلام موسی موسوی را که در کتاب (الثورة البائسة)ذکرکرده نقل کنیم، می‏گوید: «خمینی و پدرش از هند آمدند، و غیر از این نسب معلومی ندارد، چه معمایی در آن نهفته هست»؟ خدا می‏داند.

** *

[۱۱] کتاب إعلام الورى بأعلام الهدى طبرسی، ص(۲۰۳)، چاپ دار المعرفه، لبنان