و اما نقد داستان
نقد داستان بسیار راحت است و با توجه به اینکه غیر عقلانی بودن مطالب، بسیار عیان است، مطمئنا کار سختی نخواهم داشت. پیش از هر چیز تاکید میکنم که معتقدین دو آتشه مذهب شیعی مدعی هستند که این واقعه در بیداری اتفاق افتاده و هیچ گونه رنگ خواب و رویا ندارد به همین دلیل میتوان از آن به عنوان سند و دلیل متقن نام برد.
نویسنده داستان از قول حسن بن مثله میگوید: عدهای در شب به سراغ من آمدند و گفتند که برخیز که امام زمان تو را کار دارند و سپس شروع به پوشیدن لباس و شلوارش میکند که شخصی (احتمالا امام زمان) از دور و در تاریکی شب به او میگوید این شلوار و لباس از آن تو نیست بلکه برای دیگری است!
اولا نویسنده داستان اشتباها جمکران را با نقاط بسیار گرمسیری و شرجی اشتباه گرفته است زیرا منطقه جمکران درست است که در حاشیه یک منطقهای کویری است اما شبهایش حتی در تابستان خنک است و کسی رغبت نمیکند شبها را بدون لباس و شلوار بگذراند واگر ایشان به هر دلیلی که وجود داشته، عریان آرمیده است بیدارنمودنشان در صورت علم به این موضوع کاری ناپسند است و از اولیا خدا سر نمیزند. در ضمن درمتن داستان آمده که ایشان لباس خودشان را به تن نداشته بلکه لباس شخص دیگری را پوشیده بوده. سوال اینجاست لباس دیگران در منزل ایشان چه میکند؟ نکند شخص دیگری هم در آن خانه بدون لباس خوابیده؟ ممکن است بگویید ایشان این لباس را به عاریت گرفته است. پس او حق پوشیدن آن لباس را داشته و اصلا به دیگران مربوط نیست که میخواهد چه لباسی را بپوشد. اگر هم لباس غصبی بوده،امام را با آدم غاصب چه کار است؟ دست آخر در آن تاریکی شب، امام زمان لباسها را چگونه تشخیص میداده؟ اگر کسی بگوید امام علم لدن دارد و از ناپیدا خبر دارد، برایش ماجرای عایشه و جنگ نبی اکرم با طایفه بنی مصطلق را تعریف خواهم کرد.
در جنگی که نبی اکرم جبا طایفه بنی مصطلق داشتهاند، همسرشان عایشه را به همراهشان برده بودند (اعراب رسم داشتند برای جنگ، نوامیسشان را با خود به پشت جبهه میبردند تا حداکثر تلاششان را در جهت فتح نبرد بکار گیرند زیرا در صورت شکست ناموسشان بدست برنده میافتاد و این ننگی بس عظیم بود). پس از آنکه مسلمانان در این جنگ فاتح شدند پیامبر ج، بدلیل اطلاع یک خبررسان مبنی براحتمال وجود یک توطئه از سوی عبدالله ابی (سرکرده منافقان مدینه)، به سرعت، دستور حرکت به مدینه را میدهد. بطوریکه عایشه همسر نبی خداوند که برای قضای حاجت به کناری رفته بود از قافله عقب میماند و نه پیامبراکرم و نه کس دیگری متوجه غیبت عایشه نمیشود. در نتیجه عایشه در بیابان سرگردان شده وتنها میماند. جوانی به نام صفوان بن معطل او را در بیابان مییابد و پس از یک شب تاخیر او را به پیامبر تحویل میدهد. در این میان بحث و حدیث زیادی در خصوص رابطه عایشه و صفوان بن معطل در آن شب پیش میاید که داستانش مفصل است. عایشه به منزل پدر خود ابوبکر میرود. همه جا میپیچد که همسر نبی خدا عمل زشتی در آن شب با صفوان انجام داده است. هرچه بیچاره قسم میخورد که من کار زشتی انجام ندادهام، کسی باور ندارد!
پیامبر جدرمیماند!! چون از ماجرا خبر ندارد. خداوند نبیاش را یاری میدهد. آیاتی از سوی خداوند نازل میشود که عایشه را از این عمل زشت تبرئه میکند و همگان به پاکدامنی عایشه پی میبرند. سوال اینجاست که پیامبر الولعزم متصل به وحی، ازنبود همسر خود در قافله خبردار نمیشود! حتی پس از آمدن عایشه وتا قبل از نزول آیات، نمیداند که شب قبلش آیا واقعا عایشه عمل زشتی انجام داده یا خیر!! تا اینکه با وحی الهی مطلع میشود. حتی وقتی ایشان در این خصوص با علی بن ابیطالب مشورت میکند در جواب میشنود: ای پیامبر اکرم شما همسران بسیاری دارید و نیازی به او (عایشه) ندارید بهتر است او را طلاق دهید تا از تهمتهای ناروا رهایی یابید!! یعنی پیامبر از غیب خبر ندارد!
البته این موضوع به کرات و به صور گوناگون به نبی اکرم وحی شده که به مردم بگو من از غیب آگاهی ندارم:
﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ١٨٨﴾[الأعراف: ۱۸۸].
«بگو: من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ (و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده کند؛) و اگر از غیب باخبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مىکردم، و هیچ بدى (و زیانى) به من نمىرسید؛ من فقط بیمدهنده و بشارتدهندهام براى گروهى که ایمان مىآورند!»
جالب است که علی÷این بنده شایسته خدا، که برخی شیعیان او را دارای علم لدن از ابتدای ولادت میدانند هم از موضوع مطلع نیست.
از این گونه ماجراها درتاریخ پیامبر زیاد است که نسبت به موضوعی مطلع نبوده و در آن موضوع ضرر کرده است. مثلا پیامبر نمیدانست که یارانش در جنگ احد از جای خود جابجا خواهند شد و آن شکست نظامی بزرگ بر او وارد خواهد آمد. اگر میدانست طبق آیه قرآن کاری میکرد که زیان نبیند ﴿وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُ﴾.
در هر حال پیامبراکرم مستثنی است و اگر در ماجرایی مستاصل مانده است خداوند اورا از طریق وحی مطلع نموده است و تا آنجایی که معلوم است، همه آن اطلاعات غیبی (آگاهی از موضوع نهانی) که خداوند رسولش را یاری مینماید در قرآن ثبت است و هیچ یک از قلم نیفتاده است.
حال فهمیدیم که امام زمان در صورت وجود، دارای علم نهان نیست و اصولا نیازی نیست که دارا باشد. با این وجود، بخشی از این داستان از غیب گویی است.
در ادامه میگوید: «خوب نگاه کردم که در بیابان تختی گذاشته شده و روی تخت فرشی افتاده و بالشی گذارده شده است و جوانی تقریبا سی ساله برآن بالشها تکیه زده و پیرمردی در خدمتش نشسته و برای آن جوان میخواند و بیش از ۶۰ نفر در اطراف تخت مشغول نمازند».
ابتدا باید گفته شود که به گفته علمای شیعی، امام زمان در سال ۲۵۵ هجری متولد شده و زمان وقوع این ماجرا در رمضان سال ۳۹۳ هجری میباشد. با کوچکترین محاسبه معلوم میشود ایشان آن زمان حدود ۱۳۸ سال سن داشتهاند. پذیرفته است که بگوییم ایشان اینقدر عمر کردهاند زیرا بطور مثال نوح÷در بین امتش ۹۵۰ سال به راهنمایی پرداخته (قرآن میفرماید ایشان ۹۵۰ سال قومش را راهنمایی کرده و احتمالا عمر ایشان بیش از این مقدار است) و علوم امروزی نیز تایید میکنند، اما اینکه ایشان ۳۰ ساله به نظر میرسیدند جای تعجب است! چطور شده که گذر زمان بر امام اثر نکرده است؟ دلیل میاورند و میگویند چطور گذشت زمان بر عیسی بن مریم اثر نمینماید پس این هم همیگونه! باید گفته شود این دو موضوع از هم جداست. زیرا همانگونه که بعدا اشاره میکنم عیسی بن مریم÷وقتی به نزد امت خود برگردد به همان شکل اولیه جوانی برمی گردد، علتش اینست که در جوانی جسمش تبدیل به انرژی شده و طبق قوانین فیزیک الکترونیک زمان بر او ایستاده است اما امام زمان چطور؟ آیا او هم به انرژی تبدیل شده بود؟
طبق منابع مذهب شیعی، ایشان در ۵ سالگی امام بودند سپس ۶۹ سال غیبت صغرا داشتهاند. یعنی تا آنجایی که مسلم است ایشان حداقل ۷۴ سال به انرژی تبدیل نشده بودند که مطمئنا سن یک انسان ۷۴ ساله با یک جوان سی ساله قابل تشخیص است. آیا جوابی برای این موضوع هست؟
در ادامه این که حسن بن مثله با دیدن این همه شگفتی به حیرت نرفته و رقم ۶۰ نفر را با رقم ۵۰ یا ۷۰ تشخیص داده جالب است. آیا تابحال شده مجذوب واقعهای شوید و در حیرت فرو روید که دیگر هوش حواستان به اطراف از بین برود؟ ممکن است بگویید ایشان مبهوت امام زمان و خضر نبی نشده. پس باید گفت بسیار آدم بیتوجه وکم ظرفیتی بوده است که امام زمان و خضر نبی را رها کرده و شمارش دقیق افراد کناری را مد نظر قرار داده است.
واما تخت وفرش! همانگونه که میدانید پروردگاریکتا در عرش وسیع خویش (به زبان فارسی تخت) حاکمیت مطلق خود را بر همه هستی دیکته میکند و ملائکه در اطرافش به دعا و نیایش مشغولند. احتمال میرود نویسنده داستان قصد داشته تخت امام را با عرش الهی مقایسه کند که این ۶۰ نمازگزار را آورده است.
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾[طه: ۵].
همان بخشندهاى که بر عرش مسلّط است.
﴿وَتَرَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ حَآفِّينَ مِنۡ حَوۡلِ ٱلۡعَرۡشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡۚ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّۚ وَقِيلَ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٧٥﴾[الزمر: ۷۵].
«(در قیامت)فرشتگان را مىبینى که بر گرد عرش خدا حلقه زدهاند و با ستایش پروردگارشان تسبیح مىگویند؛ و در میان بندگان بحق داورى مىشود؛ و (سرانجام) گفته خواهد شد: حمد مخصوص خدا پروردگار جهانیان است!»
این تشبیه کمی در ذهن خواننده رنگ خدایی به یک شخص و یک انسان میدهد و اورا از حالت طبیعی بشری خارج میکند. البته خاطرتان باشد که این وقایع همگی در بیداری و در دنیای محصور در فیزیک اتفاق افتاده و در عالم خواب و رویا که دنیای مجردات است اتفاق نیفتاده!
در این جهان نیز افرادی که دارای چنین تختهایی باشند عموما افراد متکبر و جباری بودهاند بجز سلیمان نبی که دارای تخت و عرش بوده و یا ذوالقرنین که ما ایرانیها معتقدیم همان کوروش هخامنشی است و دشمنان الهی را شکست میداده (بابل و برخی تمدنهای دیگر در غرب ایران و یاجوج و ماجوج در شرق).
یعنی تنها دو پادشاه مصلح که دارای امانت رسالت و وحی الهی بودهاند دارای تخت و عرش بودهاند. الباقی پیامبران عموما از افراد متوسط اجتماع بودند.در خصوص تاج و تخت آن دو پیامبر الهی، چیزی که مسجل است تخت و عرش آنها با دست کارگران، آنهم در مدت زمان طولانی ساخته شده (داستان معبد سلیمان در کتاب عهد عتیق موجود است) نه اینکه در چند ساعت شخصی به خواب رود و سپس بیدار شود و در بیابان تخت و فرش عظیمی ببیند. اگر هم آن تخت عظیم با سرعت و توسط کارگران ایجاد شده مسلما آقای حسن بن مثله و هم روستاییهایش از سرو صدای فعالیت کارگران باخبر میشدند! حال ممکن است کسی بگوید این بارگاه به امر الهی کن فیکون شده (باش و سپس میشود) میتوان از او پرسید چرا پیش از این از این اتفاقات نیفتاده است، تا آنجا که ما میدانیم لااقل در جهت تحکیم دین و اجرای شریعت چنین اتفاقاتی نبوده است. میتوان به داستان سرگذشت فتح قلعه خیبر رجوع نمود که علی بن ابیطالب طی ۸ شبانه روز رزم جانانه، بدون اینکه ذرهای استراحت نمایند (جز لحظاتی در پایان نبرد روزانه، آنهم برای رفع خستگی) توانست به فتح خیبر نائل شود.
اصولا مبنای تفکر عملیاتی در قرآن:
﴿وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ٣٩﴾[النجم: ۳۹].
«و اینکه براى انسان بهرهاى جز سعى و کوشش او نیست»،میباشد.
در این باره موضوعات زیادی است! پیامبراکرم هم مجبور بود برای هجرت به مدینه آن همه سختی تحمل کند. حال برای پیامبر این همه سختی و برای اثبات یک مسجد این همه معجزه؟ یا در جنگ احد پیامبر به شدت زخمیشد وهیچ ملکی از آسمان مانند عقاب پایین نیامد و او را از مهلکه خارج نکرد. موجب جان سالم بدر بردن او زحمات وجانفشانی علی بن ابیطالب و عمربن خطاب رحمهما الله بودهاند که البته تاییدات الهی هم (نه بطور غیر معمول) شامل حالشان بوده است.
مثالی ساده میزنم معنی تایید الهی را بفهمیم: امروز صبح در حال قدم زدن در کنار حوض پر از ماهی بودم که در حال حرکت ناگهان آب پاشهای چمنها بکار افتادند. اینجانب مجبور شدم مسیرم را عوض کنم. در حین راه رفتن کنار حوض، مشاهده کردم یک ماهی از حوض بیرون افتاده، آن را برداشتم و داخل حوض انداختم. ماهی نجات پیدا کرد. میشود فهمید که این ماهی نیز از خدای خود خواسته بود که او را نجات دهد اما خداوند برای نجات ماهی خارج از قوانین فیزیکی کاری نمیکند. خدا ماهی را نجات داد اما چگونه؟ آیا خودش ماهی را بلند میکند و در آب میاندازد؟ آیا در گوشی به من میگوید برگرد و از آن طرف برو؟ آیا ماهی با زبان آدمیزاد بلند فریاد میزند و مرا خبر میکند؟ آیا خدا در گوشی به مامور نگهداری چمنها دستور داد که الان برو و آب را رها کن؟ نه! کارگر پارک هر روز کارش آب دادن چمنهاست. خداوند به ذهنش میاندازد که شیر فلکه را باز کن. آب فواره میکند. اگر من هم طبق روال ادامه دهم خیس میشوم و احتمال سرما خوردنم هست. پس راه را کج میکنم. در بین راه به ماهی میرسم. خداوند ترحم را در دلم زنده میکند و اینجانب ماهی را در آب رها میکنم! به همین سادگی! آیا میشود گفت الان معجزه صورت گرفت؟ نه ولی تایید الهی صورت گرفته است. از این تاییدات در زندگی همه ما به وفور رخ میدهد. بارها شده در مواقعی خودرو شما پنچر میشود خب احتمالا اگر میرفتید شاید تصادفی صورت میگرفت! پس خداوند ما راتایید کرده است. در ضمن پنچرشدن چرخ ماشین بیدلیل نخواهد بود. مطمئنا این چرخ از روی جسم تیز رد شده است. خداوند سنتی دارد که تغییر ناپذیر است.
البته خداوند رحمن در قرآن کریم، خیال همه دوستان و دشمنان خودش را از لحاظ این نوع حرف و حدیثها راحت مینماید:
﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗاۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِيلًا٤٣﴾[فاطر: ۴۳].
«هرگز براى سنّت خدا تبدیل نخواهى یافت، و هرگز براى سنّت الهى تغییرى نمىیابى»!
قوانین فیزیکی در مورد همه ثابت است و تغییر ناپذیر میباشد. حتی انتقال پیامبر اکرم از مدینه به سرزمین شامات (مسجدالاقصی) و پس از آن معراج به ملکوت و یا صعود عیسی بن مریم÷به آسمان با قوانین فیزیکی اثبات شده است. در تئوریهای انیشتین و دیگر علمای علم فیزیک، هرگاه مادهای به انرژی تبدیل شده و با سرعت نور حرکت کند زمان برای او ایستاده و این همان مطلبی است که در دانشگاه و در درس فیزیک الکترونیک، به نام پارادوکس دوقلوها میخواندیم. اینکه عیسی بن مریم تا آخر الزمان زنده خواهد ماند با قوانین طبیعی اثبات شده. واین رویه تا زمانی است که او به عالم ماده و فیزیک باز نگشته است و اگر به امر خداوندأبازگردد، مشمول همین قوانین خواهد بود و مرگ را خواهد چشید. (کل نفس ذائقة الموت)
در داستان معراج پیامبر داریم که رفت و برگشت پیامبراکرم به گفته یکی از همسرانشان که آن لحظه همراه ایشان بودند آن قدر سریع بود که کلون درب منزل در حال رفت وبرگشت همچنان تکان میخورده است.