آیة الله آقا میرزا جواد ملکى تبریزى
ایشان فرمودند: عموى من به همراه چند نفر از خانمها و محارمشان براى تشرف به مسجد جمکران آمده بودند وقتى به مسجد رسیدند شب شده بود تصمیم مىگیرند که شب را در مسجد بمانند.چون چند زن همراه ایشان بودند بخاطر امنیت و اطمینان خاطر خانمها، درهاى مسجد را بستند و از داخل سنگهائى پشت در گذاشتند تا محکم شود. مقدارى از شب گذشته بود که با کمال تعجب مىبینند جوانى وارد مسجد شد با ظاهرى بسیار آراسته و نورانى که مسجد از نور رخ ایشان روشن شد و مشغول عبادت شد. تا اینکه ایشان با این صحنه مواجه مىشوند همه دچار غشوه مىشوند و از هوش مىروند. صبح که مردم براى عبادت به مسجد مىآیند، مىبینند درهاى مسجد از داخل بسته شده است به هر وسیله که شده در را باز مىکنند و آنها را با آن حالت مىیابند.