ادامه داستان
نکته دیگری که در اینجا مشهود است بیمایگی و غفلت حسن بن مثله در تقابل با امام زمان و حضرت خضر است. زیرا میگوید: «آن پیرمرد که حضرت خضر÷بود مرا در خدمت آن جوان که بقیه الله ارواحنا فداه بود، نشاند و آن حضرت مرا به نام خودم صدا زد». این آقا به همین راحتی که مینشیند سپس او را رها میکند و میرود!
خوانندگان اگر پیش از این سوره کهف را تلاوت نموده و به معانی آن دقت کرده باشند خواهند دید که پیامبر اولوالعزم، موسی بن عمران صلوات الله علیه با چه سختی و مصیبتی جهت کسب علم و حکمت به محضر خضر÷میرسد و ملتمسانه از او میخواهد که در سفرهایش همراه او شود تا از علم و حکمت او بهره برد. البته نتیجه این همه تلاش، یک سفر کوتاه آنهم با چندین شرط است.
أعوذبالله من الشیطان الرجیم
﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا٦٠ فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَيۡنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا٦١ فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا٦٢ قَالَ أَرَءَيۡتَ إِذۡ أَوَيۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِيهُ إِلَّا ٱلشَّيۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡكُرَهُۥۚ وَٱتَّخَذَ سَبِيلَهُۥ فِي ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا٦٣ قَالَ ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبۡغِۚ فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا٦٤ فَوَجَدَا عَبۡدٗا مِّنۡ عِبَادِنَآ ءَاتَيۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا٦٥ قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا٦٦ قَالَ إِنَّكَ لَن تَسۡتَطِيعَ مَعِيَ صَبۡرٗا٦٧ وَكَيۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا٦٨﴾[الكهف: ۶۰-۶۸].
«به خاطر بیاور هنگامى را که موسى به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمىدارم تا به محل تلاقى دو دریا برسم؛ هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم! [۶۰] (ولى) هنگامى که به محل تلاقى آن دو دریا رسیدند، ماهى خود را (که براى تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهى راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد). [۶۱] هنگامى که از آن جا گذشتند، (موسى) به یار همسفرش گفت: «غذاى ما را بیاور، که سخت از این سفر خسته شدهایم!» [۶۲] گفت: «به خاطر دارى هنگامى که ما (براى استراحت) به کنار آن صخره پناه بردیم، من (در آن جا) فراموش کردم جریان ماهى را بازگو کنم -و فقط شیطان بود که آن را از خاطر من برد- و ماهى بطرز شگفتآورى راه خود را در دریا پیش گرفت!» [۶۳] (موسى) گفت: «آن همان بود که ما مىخواستیم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالى که پىجویى مىکردند. [۶۴] (در آن جا) بندهاى از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم. [۶۵] موسى به او گفت: «آیا از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزى؟» [۶۶] گفت: «تو هرگز نمىتوانى با من شکیبایى کنى! [۶۷] و چگونه مىتوانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى شکیبا باشى؟! [۶۸]».
اما حسن بن مثله شب عریان میخوابد، سپس با سر وصدای چند نفر بیدار میشود و به طور اتفاقی به خضر نبی میرسد! متاسفم که ایشان فرصت به این خوبی را از دست داده! من اگر جای او بودم یک دنیا از حضرت خضر سوال داشتم! از ملکوت خداوند، از داستانهای گذشتگان، از علوم وحکمت و باقی چیزهای دیگر.
در ادامه داستان، امام زمان شیعیان به حسن بن مثله میگوید:
«و آن حضرت مرا به نام خودم صدا زد و حضرت فرمود: ای حسن مثله! به نزد حسن مسلم میروى و میگوئى تو چند سال است، که این زمین را آباد کرده و در آن زراعت میکنى. از این به بعد دیگر حقّ ندارى در این زمین زراعت کنى و آنچه تا به حال از این زمین استفاده کردهاى باید بدهى تا در روى این زمین مسجدى بنا کنیم! بگو: این زمین شریفى است، خداى تعالى این زمین را بر زمینهاى دیگر برگزیده است و چون تو این زمین را ضمیمهى زمین خود کرده اى، خداى تعالى دو پسر جوان تو را از تو گرفت ولى تو تنبیه نشدى و اگر ازاین کار دست نکشى خدا تو را به عذابى مبتلا کند که فکرش را نکرده باشى».
در این جملات اما امام زمان به این شخص میگوید برو به حسن مسلم بگو تو چند سال است که این زمین را آباد نمودهای و در آن زراعت کردهای. از این ببعد حق نداری در آن زراعت کنی!
خوانندهای که کمی از قوانین حقوقی اسلام آشنایی داشته باشد میداند طبق فقه وحقوق اسلامی، اگر شخصی زمین بایری را آباد کند (یعنی کلیه وسایل آبادانی را تهیه کرده و بر روی زمین کار کند) و سپس آن را تحجیر نماید (دور آن سنگ چینی (سنگ = حجر) کند) آن زمین از آن اوست و حق همه گونه تصرف بر آن زمین را دارد.
طبق مستندات این داستان نیز حسن بن مسلم هم همین کار را کرده. پس این زمین از آن اوست و کسی که این زمین را به هر دلیلی از او بگیرد بدون اینکه وی راضی باشد کار ناپسندی کرده است.
داستان معروفی از پیامبراسلام جموجود است که شخصی صاحب باغی بود و در همسایگی دیوار بدیوار این باغ، خانواده مستمندی زندگی میکردند. نخلی از این باغ به سمت منزل این خانواده مایل شده گاهی وزش باد، چند خرما را به حیاط خانه همسایه میانداخته که کودکان آن خانه، از آن خرما میخوردند. صاحب باغ متوجه میشود و بزور به داخل منزل آنها میرود و خرماها را از دستان کودکان میگیرد. مادر کودکان به پیامبر شکایت میبرد و از او درخواست کمک میکند. پیامبر موضوع را به صاحب باغ در میان میگذارد و از او میخواهد که محصولات درخت کج شده را به خاطر پیامبر خدا هم که شده به این خانواده هبه (بخشش) کند، اما صاحب باغ که فردی مالدوست بوده از این کار امتناع میکند. یکی از صحابه از موضوع مطلع شده باغ را به قیمت خوبی از صاحبش میخرد و به خانواده مستمند واگذار مینماید.
نحوه رفتار پیامبراسلام و امام زمان با مردم چقدر قابل قیاس است؟ مگرطبق مذهب شیعی، امام جانشین پیامبر نیست؟ آیا میشود بر زمین غصبی مسجد بنا نمود؟ آیا نماز خواندن در آن مکان اشکال شرعی ندارد؟ آیا نماز باطل نیست؟
در ادامه میگوید: «این زمین شریفى است، خداى تعالى این زمین را بر زمینهاى دیگر برگزیده است».
براساس نص صریح قرآن تنها قسمتی از سرزمین شامات (پارهای از فلسطین) سرزمین مبارک وشریفی است:
﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِي بَٰرَكۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِيَهُۥ مِنۡ ءَايَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ١﴾[الإسراء: ۱].
«پاک و منزّه است خدایى که بندهاش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى -که گرداگردش را پربرکت ساختهایم- برد، تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست».
﴿وَنَجَّيۡنَٰهُ وَلُوطًا إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَا لِلۡعَٰلَمِينَ٧١﴾[الأنبياء: ۷۱].
«و او (ابراهیم) و لوط را به سوی سرزمین (شام) -که آن را براى همه جهانیان پربرکت ساختیم- نجات دادیم!»
میدانیم که ابراهیم خلیل پس از رهایی از آتش به سوی شامات رفت و نسل نخستین او که از اسماعیل هستند (اعراب) در جنوب ساکن شدند و نسل دوم او (بنی اسراییل) ابتدا در فلسطین ساکن شده، سپس در زمان یوسف نبی÷به مصر و دست آخر در زمان موسی÷به فلسطین بازگشتند. پس منظور از آن سرزمین پر برکت در آیه دوم همان شام است. در آیه اول هم که کاملا مشهود است به سرزمین اطراف مسجد الاقصی اطلاق میشود.
اینکه سرزمینهای اطراف قم هم جز بلاد پربرکت الهی محسوب شده است، جای سوال دارد!
دست آخر حسن بن مثله به عذابی سخت تهدید میشود!
«و چون تو این زمین را ضمیمهى زمین خود کردهاى خداى تعالى دو پسر جوان تو را از تو گرفت ولى تو تنبیه نشدى و اگر ازاین کار دست نکشى خدا تو را به عذابى مبتلا کند که فکرش را نکرده باشى».
خیلی عجیب است! اینجا حسن مسلم به خاطر زمینی که آباد کرده از سوی خدا بدون هیچ گونه اخطار اولیه تنبیه شده است. این دیگر خیلی جالب است! تا آنجایی که ما سراغ داریم وعده عذاب بخاطر اعمال ناپسند است نه بخاطر اعمال خوب و پسندیده مثل آباد کردن زمینهای بایر! همچنین وعده عذاب به این محکمی تنها میتواند از طریق وحی الهی به بشر منتقل گردد. البته عذاب به کرات نازل میشود. منظورم وعده عذاب است. مثل وعده عذابهایی که هود و صالح وشعیب و رسل دیگر†، به اقوام خود میدادند. اما انسان ولو اینکه پیامبر باشد از سوی خود نمیتواند وعده عذاب بدهد.
﴿قُل لَّوۡ أَنَّ عِندِي مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦ لَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡۗ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِٱلظَّٰلِمِينَ٥٨﴾[الأنعام: ۵۸].
بگو: «اگر آنچه درباره آن عجله دارید نزد من بود، (و به درخواست شما ترتیباثر مىدادم، عذاب الهى بر شما نازل مىگشت؛) و کار میان من و شما پایان گرفته بود؛ ولى خداوند ظالمان را بهتر مىشناسد (و بموقع مجازات مىکند.)»
همچنین عذابهای الهی که در قرآن بیان شده برای تنبیه و بیداری یک قوم است و نه یک شخص!
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِكَ فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ يَتَضَرَّعُونَ٤٢﴾[الأنعام: ۴۲].
«ما به سوى امتهایى که پیش از تو بودند، (پیامبرانى) فرستادیم؛ (و هنگامى که با این پیامبران به مخالفت برخاستند،) آنها را با شدّت و رنج و ناراحتى مواجه ساختیم؛ شاید (بیدار شوند و در برابر حق،) خضوع کنند و تسلیم گردند!»
در آیه پیشین خداوند وعده عذاب را به خاطر سرپیچی از دستورات خودش آنهم پس از فرستادن پیامبران و اتمام حجت میدهد. توجه داشته باشید همین یک گاف بزرگ میتواند صحت این داستان را باطل کند.
در ادامه امام زمان شیعیان به حسن بن مثله میگوید:
«به مردم بگو: به این مسجد توجه و رغبت زیادى داشته باشند و آن را عزیز دارند و بگو: اینجا چهار رکعت نماز بخوانند، که دو رکعت اول به عنوان تحیت مسجداست، به این ترتیب که:
در هر رکعت بعد از حمد هفت مرتبه قُلْ هو اللّه اَحد و تسبیح رکوعها و سجودها هر یک هفت مرتبه است؛ که این ترتیب نماز تحیت است. و دو رکعت نماز دوم را به نیت نماز صاحب الزّمان÷بخوانند، به این ترتیب در هر رکعت در سورهى حمد جملهى إياك نعبد وإياك نستعینرا صدبار بگویند و تسبیح رکوعها و سجودها را نیز هفت مرتبه تکرار کنند و نماز را سلام دهند بعد از نماز تسبیح حضرت زهرا سلام اللّه علیها را بگویند و سپس سر به سجده گذارند و صد مرتبه صلوات بر پیغمبر و آلش بفرستند سپس فرمود:
«فمن صلّاهما فكأنّما صلّى فى البيت العتيق»
این داستان، اساس و ریشه (شاید قدیمیترین سند معتبر) نمازی موسوم به نماز امام زمان است. همان نمازی که دراین مسجد اقامه میشود. من خودم بارها وبارها این نماز را در این مسجد خواندهام. جز پادرد چیزی نصیبتان نمیشود. ممکن است کسی بگوید خب تو لیاقتش را نداشتی! ایرادی ندارد من لیاقتش را نداشتم! شما که با لیاقت بودی چه نصیبتان شده است. بگذرید از یکسری مطالب بیمحتوایی که بیشتر جنبه تبلیغاتی و مسموم کننده دارد وشما فقط شنیده اید. اینها همه توهمات است. برخی هم بازارگرمی است.
﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّاۚ إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيًۡٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِمَا يَفۡعَلُونَ٣٦﴾[يونس: ۳۶].
«و بیشتر آنها، جز از گمان (و پندارهاى بىاساس)، پیروى نمىکنند؛ (در حالى که) گمان، هرگز انسان را از حقّ بىنیاز نمىسازد (و به حق نمىرساند)! به یقین، خداوند از آنچه انجام مىدهند، آگاه است!»
حضرت علی بن ابیطالب÷در حدیثی مرز بین حق و باطل را ۴ انگشت (از گوش تا چشم) بیان میکند. ایشان تاکید مینمایند که حتی در مواردی که موضوع شهود دیداری موجود است، باید تحقیق و تفحص صورت گیرد و با علم ودرایت و دلیل و برهان آن را پذیرفت. مطالبه دلیل و برهان منطق همگان است.
مثلا قرآن کریم در موردیکه یهودیان و مسیحیان مدعی بودند که بهشت از آن آنهاست از آنان دلیل و برهان میخواهد. (یا بهتر است بگوییم در این خواب خیال بودند و هستند، چیزی که شیعه از آن خود میداند و سنیان هم مدعی آنند )،
﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١١١﴾[البقرة: ۱۱۱].
«آنها گفتند: «هیچ کس، جز یهود یا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد.» این آرزوى آنهاست! بگو: «اگر راست مىگویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید!»
عموم عقلا تاکید میکنند پذیرفتن هر موضوعی، بالاخص موضوعاتی که با اعتقادات انسان سروکار دارد نیاز به دلیل و برهان دارد. حال یا تا آن زمان، علم ودانش بشری آن را اثبات نموده (اثبات عقلی و یا اثبات توسط رسول باطنی) و یا میبایست به وسیله کتب الهی که وحی منزل هستند اثبات گردد (اثبات نقلی و یا اثبات توسط رسول ظاهری).
اکنون، من نیز از علمای شیعه دلیل و برهان این نماز را میخواهم. اگر پایه و اساس آن، این داستان است که باید قبول نمود کاملا بیاساس بوده و مملو از ایراد است. دست آخر هم میگوید هر که در این مسجد نماز بگذارد چنان است که در بیت العتیق (کعبه) نماز گزارده است. جالب است که از این نوع احادیث در موارد بسیاری صادر شده است. مثلا حدیثی که در سردر ورودی آرامگاه عبدالعظیم حسنی در شهرری موجود است. (من زار العظیم بمدینة ري کمن زار الحسین بکربلا) کسی که (آرامگاه) عبدالعظیم حسنی را در شهر ری زیارت کند همچون کسی است که آرامگاه حضرت حسین بن علی÷را در کربلا زیارت کند. البته این رساله، جای بحث این موضوعات نیست (زیارت اهل قبور)و اگر خدا بخواهد و توفیق دهد در این موضوع نیز بحث مفصلی خواهم نمود.
فقط میخواهم بگویم اگر این حدیث صحیح باشد بسیاری از علما و بزرگان از جمله پیامبر گرامی اسلام، علی بن ابیطالب÷، فرزندان برومندش حسن و حسین بن علی†، ابوذر، مقداد، عمربن الخطاب، ابوبکر صدیق و دیگران، از نعمت (نمازگزاردن در این مسجد) محروم شدند، زیرا این دستور در سال ۳۹۳ هجری و پس از وفات آنان صادر شده است و آنان از نماز گزاردن در این مسجد محروم ماندهاند. فکر نمیکنید کمی در حق آنان ظلم شده!
همانند حدیثی که در در ودیوار تبلیغ میشود و هیچ یک از این علمایی که نان اسلام را خوردهاند جلوی آن را نمیگیرند.
«هرکس بر حسین بگرید، بگریاند یا خود را به گریه زند بهشت بر او واجب میشود».
این حدیث که بازار داغ مداحان است و مجوز آنان برای مال اندوزی وسرکیسه کردن هیئت داران و بازاریان. زیرا برای گریاندن مردم باید شخص روضه خوان اجیر شود که از وقایع بگوید و این باعث میشود که عدهای به این کار مشغول شوند و خلا موجود را پرکنند. سوالاتی مطرح میشود: اول آنکه میدانیم حسین بن علی÷که جهت کسب فوز الهی با خاندان خویش از مدینه به سمت کوفه حرکت نمود ودست آخر شهید گشت، تنها اجر یک شهید دارد. او زجرها متحمل شد و درپایان، در کمال ناجوانمردی ودر حالیکه حتی از جنگ و خونریزی بیزاری نموده و قصد بازگشت داشته، پیامی از ابن زیاد دریافت مینماید که بازگشت بیخطر او را منوط به بیعت با یزید بن معاویه میکند، و حسین÷مرگ سرخ را بر ذلت، انتخاب میکند. این بود که آوای هیهات منا الذله او در دنیا طنین اندازگشت . حال اگر ایشان را اهل بهشت بدانیم حق گفتهایم، اما کسی که نه در فکر آزادگی و نه در فکر مظلومان است چرا باید از اینکه خود را به گریه زده اهل بهشت شود.
از آن جالبتر اینکه حسین بن علی÷، اجر یک شهید دارد حال فلان کس که فلان زیارتنامه را بخواند اجر یکصد شهید را دارد!
﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّيُّونَ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِيَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ٧٨﴾[البقرة: ۷۸].
«و پارهاى از آنان عوامانى هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمىدانند؛ و تنها به پندارهایشان دل بستهاند».
ممکن است بگویید عوام که این چیزها را نمیداند، اما اینها بهانه است زیرا پروردگار فهمیدن قرآن را ساده نموده است.!
﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ١٧﴾[القمر: ۱۷].
«ما قرآن را براى تذکّر آسان ساختیم؛ آیا کسى هست که متذکّر شود؟!»
اینست که به جای تلاش و علم اندوزی و جستجوی حقایق، بدنبال این هستیم که پای منبری بنشینیم و حقایق را از زبان افرادی بشنویم که نانشان در وارونه جلوه دادن حقیقت است. آیا اینگونه انسان هدایت میشود؟ آیا میشود کج نگه داشت و نریخت!!