آخرین فراخوان

۱- واژه‌ها

۱- واژه‌ها

عبادت: عبادت از عبد به معنی یگانه دانستن و پرستش و اطاعت آمده است و با اعراب دیگر در معانی بنده ملازم و همراه حریص و آزمند به چیزی (عبد) تعجیل و شتاب (عبد) همچنین به معنی خضوع و تذلل فروتنی و اظهار خواری در برابر چیزی آمده که در موارد دیگر با توجه به کلمه قبل و بعد (عبد) معانی مختلفی پیدا می‌کند، و در معنای کلی شامل تمام اظهار نیازها، دعاها، نذورات، قسم و اعتکاف و سایر عبادات می‌شود.

دعا: در فرهنگ‌های لغت دعا به معانی صدا زدن، راغب و مایل شدن، کمک خواستن، طلب حضور، خواهان چیزی شدن، خواست خوب یا بد برای چیزی یا فردی، سوق دادن برای چیزی یا کاری، نامیدن و این کلمه و کلمه قبل (عبد)، با کلمات قبل و بعد در جاهای مختلف معانی دیگری نیز پیدا می‌کند.

توحید: از ریشه وحد به معنی یگانه دانستن، تنها و یکتا دانستن تعبیر شده و در اصل درباره یکتایی و یگانگی خداوند از هر لحاظ و شهادت دادن و گفتن: «لا إله إلا الله» می‌باشد.

شرک: در خصوص شرک معانی پاره شدن بند کفش (شَرِک) دام یا تور شکار (شرک) و شریک و همراه، همچنین سهم و بهره و موردنظر ما، آنچه در امری شریک و تاثیر گذار و همراه چه با واسطه و چه بی‌واسطه، دخیل در امر خداوند و اراده او آمده است [۱].

شفاعت: از کلمه شفع به معنی جفت قرار دادن (شَفْع) یک شخص را بواسطه ضعف بینایی دو شخص دیدن (شفع) عدد زوج (شفع) و در معانی قابل کاربرد در این کتاب در: مدد کردن و واسطه شدن و کوشیدن در جهت میل و خواست شخص، که گاهی این و تلاش برخلاف خواست و نظر و اراده طرف مقابل است. به همین لحاظ در جاهای مختلف قرآن به انحصار شفاعت به اذن خداوند یا حتی عدم وجود شفاعت موردنظر مشرکان پرداخته است [۲].

کفر: کلمه کفر به معنی پوشاندن و انکار کردن و ناسپاسی نمودن و بیزاری جستن آمده و کفر می‌تواند نتیجه شرک یا برعکس باشد (کفَرَ) و تعظیم کردن (کفَّرَ) عصای کوچک (کفْر) گردنه‌های کوه (کفَر) و تعظیم پارسیان (فارس‌ها) برای پادشاه و ارباب (کفْر) معنی شده است و بالآخره کفر یعنی انکار هریک از آیات و فرامین الهی. در آیه ۱۱۷ مومنون دعا نزد غیر الله تعالی کفر خوانده شده است.

ظلم: به معنی ستم کردن، کاستن و کم کردن حق، چیزی را در غیر جایش قرار دادن و تاریک شدن و به تعبیر بنده ظلم یعنی حق موجودی را به غیر دادن یا با غیر تقسیم کردن، بنابراین عبادت حق الله تعالی است و نمی‌توان آن را به دیگران داد یا بین خداوند و دیگران تقسیم کرد.

فسق: به معنی خارج شدن از راه حق و صواب و انجام کار زشت و منحرف از حقیقت می‌باشد. آنطور که بنده از قرآن فهمیدم ممکن است فسق در این معنی هم بکار رود‌، بعد از فهمیدن حق آن را پوشاندن و انکار کردن و تحریف کردن و به غلط به دیگران رساندن. بالاتر از این مرحله، بعد از فهمیدن حق، مانع شدن از رساندن ندای حق بوسیله حقیقت گویان و مرسلان به دیگران.

اله: با توجه به آیه ۱۴۸ اعراف اله کسی است که بشنود (دعا را) و بتواند هدایت نماید پس هرچه که نشنود و هدایت نکند نمی‌تواند اله باشد ولو اینکه ما گمان کنیم می‌شنود و هدایت می‌کند در حالی که هرچه غیر خداوند واحد، خود به دنبال هدایت شدن است و غیر خداوند هدایت نمی‌کنند مگر اینکه هدایت شوند [یونس: ۳۵] و اله ما و همه مردم یکی بیش نیست [العنكبوت: ۴۶].

حق: با توجه به آیه ۶۲ حج حق همان الله یکتاست و کسانی که از غیر او در دعا خوانده می‌شوند باطلند و از سوی دیگر آیات ۷۵-۷۴ قصص، حق را آن می‌داند که از سوی خداوند آید نه آنکه مردم می‌پندارند ولو اکثر مردم نظرشان غیر آن باشد.

آمنوا: با نگاهی به تفسیر کلمه حق و مفهوم موافق آیه ۵۲ عنکبوت ایمان آورندگان کسانی‌اند که دارای توحید در عبادتند و غیر خداوند را نمی‌خوانند.

اولیاء: که جمع ولی می‌باشد و از دیگر مشتقات آن مولی می‌باشد. طبق آیه ۶۲ انعام مولی واقعی و حقیقی انسان‌ها الله تعالی است و مطابق آیه ۱۱۳ سوره هود کسانی که از غیر خدا ولی و مولی و دوستداری برای خود انتخاب کنند، آنها هرگز در آخرت نمی‌توانند ایشان را یاری کنند پس معنی مولی هم روشن شد که می‌بایست در محاورات عمومی مردم این اصطلاح را اصلاح و در معنی حقیقی خود بکار ببرند. (ان شاء الله).

[۱] رحیمی، مصطفی، ترجمه المنجد، ج ۱-۲. [۲] رحیمی، مصطفی، ترجمه المنجد، ج ۱-۲.